تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 22 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):دعاى شخص روزه دار هنگام افطار مستجاب مى شود.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1840656572




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مولاى سبز پوش


واضح آرشیو وب فارسی:رسالت: مولاى سبز پوش
داستانى درباره زندگانى امام على (ع)

كامران شرفشاهى

- چقدر از ديدنت خوشحالم. كار خوبى كردى كه دوباره به كوفه بازگشتي.

- من هم از ديدن تو خوشحالم و هنوز باورم نمى‌شود كه در كوفه هستم.

- چرا؟ مگر چه اتفاقى افتاده است؟

- زمانى كه من از كوفه مى‌رفتم، اين شهر اين‌قدر بزرگ و زيبا نبود. نگاه كن! تمام شهر سبز است. هر جا نگاه مى‌كنى نخلى قد برافراشته است.

- در اين چند سال اخير كوفه شهر آبادى شده است. با حفر چاه‌ها و قنات‌ها مشكل كم آبى تا حد خيلى زيادى برطرف شده و كشاورزى و دامدارى رونق فراوانى يافته است.

- مى‌خواهم واقعيتى را برايت بگويم. به شرطى كه به من نخندى و مسخره‌ام نكني.

- قول مى‌دهم. بگو.

- وقتى به كوفه رسيدم. به شك افتادم كه راه را اشتباهى آمده‌ام و از شهر ديگرى سر درآورده‌ام. اما هر چه فكر كردم ديدم كه در حوالى كوفه هيچ شهرى به اين بزرگى و زيبايى نيست.

- خيلى مضحك است. يعنى تو وطن خودت را نشناختي؟!

- مگر قول ندادى كه مسخره‌ام نكني؟

- مرا ببخش. آخر چطور ممكن است مردى پس از چند سال دوري، هنگامى كه به وطنش باز مى‌گردد، در شناسايى آن دچار شك و شبهه شود؟

- حق با توست. شايد اگر تو هم مثل من. اين چند سال را از كوفه دور بودى و اينك دوباره به آن بازمى‌گشتي، همين اتفاق براى تو هم پيش مى‌آمد.

- كوفه، كوفه است. از جاى خودش تكان كه نخورده است.

- اما چهره‌اش عوض شده. وقتى كه من از كوفه مى‌رفتم، فرسنگ‌ها فرسنگ اطراف شهر بيابان خشك و بى‌آب و علف بود، اما اكنون تا چشم كار مى‌كند نخلستان و مزرعه است.

- به تو گفتم كه كوفه شهر آبادى شده است.

- گفتى و من هم شنيدم. ولى قبول كن كه اين همه آبادانى در طول مدت چند سال خيلى عظيم و باور نكردنى است. اين نخلستان‌ها مثل بهشت است.

- پس اگر اينجا مثل بهشت است، همين جا بمان.

- همين تصميم را هم دارم. البته آمده بودم سرى به اقوام و آشنايان بزنم و بازگردم، اما اين مناظر دلفريب و اين هواى پاك و لطيف دل از من ربوده است.

- خوشحالم از اينكه مى‌شنوم قصد ماندن داري.

- مى‌بينى عمر آدمى به چه سرعتى مى‌گذرد. پنج سال به يك چشم بر هم زدن گذشت. من پنج سال از عمر خود را بى‌هيچ فايده‌اى از دست دادم و در همين پنج سال دورى من، اين شهر به اندازه پنجاه سال و شايد هم بيشتر، پيشرفت كرده است.

- سفر چقدر تو را عوض كرده، مثل شاعران حرف مى‌زني.

- شعر مگر چيست؟ آيا اين زمين كه بر روى آن ايستاده‌ايم و پر از درخت و پرنده است، همان خرابه دوران كودكى ما نيست؟

- چرا، همان زمين خرابه است. يادت هست بچه‌ها به اينجا مى‌گفتند صحراى جهنم!

- اما ديگر اينجا صحراى جهنم نيست. باغ است. مثل بهشت است.

- حالا كه از مناظر اينجا خوشت آمده بيا تا اين اطراف را خوب به تو نشان بدهم. حال و حوصله‌اش را داري؟

- با كمال ميل.

- پس برويم. فقط مواظب شاخه‌ها باش.

- خيلى دلم مى‌خواهد بدانم اين همه عمران و آبادانى كار چه كسانى است؟

- نگو چه كساني. بگو چه كسى است.

- شوخى نكن.

- شوخى نمى‌كنم.

- راست مى‌گويي؟

- قسم مى‌خورم.

- چطور ممكن است يك نفر در كمتر از پنج سال اين همه كار كرده باشد؟

- بستگى دارد كه آن يك نفر چه كسى باشد.

- هر كه باشد يك آدم معمولى نيست . خيلى دلم مى‌خواهد او را بشناسم.

- آيا نمى‌خواهى او را به من معرفى كني؟

- او كسى نيست جز اميرالمومنين على‌بن‌ابيطالب (ع.)

- على بن ابيطالب (ع)، خليفه مسلمين؟!

- سعادت از هنگامى به كوفه رو كرد كه آن حضرت اين شهر را به عنوان مركز حكومت خود برگزيد و با ورود ايشان به كوفه، آبادانى در اين شهر آغاز شد و روز به روز وضع زندگى مردم بهتر شد. هر چه مى‌بينى حاصل تدبير و كوشش اوست.

- مگر ايشان كار هم مى‌كرد؟

- من بارها شاهد بوده‌ام كه آن حضرت مانند يك كارگر ساده بيل مى‌زند، چاه مى‌كند و درخت مى‌كارد. تلاش ايشان شب و روز نمى‌شناخت و هرگاه كه از تدريس و تعليم و قضاوت و رسيدگى به امور مردم فارغ مى‌شد و يا از جبهه جنگ باز مى‌گشت، كار خود را دوباره از سر مى‌گرفت و ديگران را نيز تشويق به اين كار مى‌كرد.

- عجب! ايشان چه لزوم مى‌ديد كه خود را اين همه به زحمت بيندازد؟

- حيات او با كار و تلاش و خدمت به همنوع عجين بود. او همانطور كه در تمام فضايل بى‌نظير بود، در سختكوشى و خيرخواهى نيز همتا و مانندى نداشت. اوايل كه به اينجا آمده بود، روزى از “او پرسيدم: علت اين همه كار و تلاش شما در چيست؟” آن حضرت فرمود: “خداوند به مردم امر كرده است زمين را با كشاورزى آباد سازند تا به اين وسيله خوراكشان از غلات و حبوبات و ميوه‌ها و ساير روييدنى‌ها تامين گردد و در آسايش زندگى كنند.” (1) همچنين آن حضرت فرمود: كسى كه آب و خاك در اختيار دارد و نيروى خود را براى بهره‌بردارى از آن به كار نمى‌گيردو با فقر به زندگى خود ادامه مى‌دهد، نفرين خدا بر او باد. (2) آن حضرت بيكارى را دوست نداشت و مى‌فرمود: “اگر تن به كار دادن مايه رنج و زحمت است، بيكارى نيز موجب نادرستى و فساد است.” (3)

- شنيده‌ام كه رسول خدا (ص) نيز اين گونه اهل كار و مشوق افراد كوشا بوده است.

- چه كار خوبى كردى كه از پيامبر گرامى خدا (ص) سخن به ميان آوردي. امام (ع) هرگاه فرصتى مى‌يافت خاطرات شيرينى از رسول خدا‌(ص) بيان مى‌فرمود و سخنان حكيمانه و عبرت آموز ايشان را برايم نقل مى‌كرد. مثلا امام مى‌فرمود: هرگاه نزد پيامبر معلوم مى‌شد كه كسى بيكاره است، رسول خدا (ص) مى‌فرمود: “از چشمم افتاد.” (4) همچنين آن حضرت ضمن سفارش به تلاش، اجر كسى را كه زندگيش را از راه دسترنج و حلال به دست مى‌آورد و با مجاهدان در راه خدا برابر دانسته (5) و فرموده است كه آنان در روز قيامت با پيامبران محشورند. (6) راستى هيچ مى‌دانى كه رسول خدا (ص) در بازگشت از جنگ تبوك دستان پينه بسته كارگرى به نام سعد انصارى را بوسيده است؟

- مى‌دانم. اين را همه مى‌دانند. خودمانيم، تو هم خيلى عوض شده‌اي. مانند حكيمان حرف مى‌زني.

- هر چه آموخته‌ام در اين پنج سال و در محضر مولايم على‌بن ابيطالب (ع) بوده. من هميشه در محضرش بودم و سخنانش را با گوش جان مى‌شنيدم. او درياى بيكران دانش بود. كم سخن مى‌گفت. اما سخنانش عميق و ارزشمند بود. به ياد ندارم كه هيچ پرسش مرا بى‌پاسخ گذاشته و مرا قانع نكرده باشد.

- پس با اين اوصاف هيچ وقت دلت براى من تنگ نشده است!

- اگر دلخور نمى‌شوى بايد بگويم وقتى در كنار ايشان بودم دلم براى هيچ كس تنگ نمى‌شد.

- اين درختها چقدر محصول آورده‌اند. چه خرماهاى درشتى دارند.

- حتما خيلى شيرين هم هست!

- بگذار خاطره‌اى درباره اين درختها برايت تعريف كنم. يك روز تقريبا حوالى همين ايام بود كه امام (ع) را ديدم در حالى كه كيسه‌اى به دوش دارد و شتابان در حال خارج شدن از شهر است. سلام كردم و پرسيدم كه داخل كيسه چيست؟! امام (ع) ايستاد و با خوشرويى سلام مرا پاسخ گفت. آن گاه در حالى كه تبسم دلپذيرى بر لب داشت فرمود: درخت خرما، ان‌شاء‌الله ... فهميدم كه در درون كيسه چيزى جز هسته خرما نيست. هسته‌هايى كه سال بعد هر كدام درختى شد. (8) همين درخت‌هاى سبز و سرافرازى كه مى‌بيني.

- خيلى جالب است. يعنى اين درختها دست ايشان را بوسيده‌اند؟

- امام (ع) همان طور كه با انسان‌ها مهربان بود به طبيعت هم مهر مى‌ورزيد آن حضرت مى‌فرمود: “كسى كه درختى را بفروشد و به جاى آن نهالى غرس نكند، پول آن درخت مانند خاكسترى است كه در برابر توفان بر باد رفته باشد.” و از رسول خدا نقل مى‌فرمود كه اگر كسى درختى بكارد يا زراعتى سبز نمايد و مردم و پرندگان و چرندگان از آن بخورند اجر صدقه دارد.” (9) همچنين از آن بزرگوار نقل مى‌فرمود كه “اگر ساعت انقراض عالم فرا برسد و يكى از شما نهال درختى در دست داريد؟ چنانچه به اندازه كاشتن آن درخت فرصت داريد، حتما آن را بكاريد.”

- هيچ نمى‌دانستم درختكارى و كشاورزى اين‌قدر فضيلت و اهميت دارد.

- من هم نمى‌دانستم، اما امام (ع) به من آموخت كه انسان در مقابل جامعه و محيطى كه در آن زندگى مى‌‌كند موظف و مسئول است. آيا هيچ مى‌دانستى كه به جز حضرت ادريس پيامبر تمامى پيامبران الهى در كار كاشتن درخت و كشاورزى كوشا بوده‌اند؟

- نه. نمى‌دانستم. مگر اهميت كشاورزى در چيست؟

- باز هم مى‌پرسى اهميت كشاورزى در چيست؟! آيا اين همه دليل و فايده كه برشمردم براى تو قانع كننده نبود؟ اصلا چه دليلى برتر و بالاتر از اينكه اهميت دادن به كشاورزى در يك سرزمين، استقلالش را تضمين مى‌كند و آن را از بيگانگان بى‌نياز مى‌سازد. خوب به ياد دارم روزي، اواسط ماه مبارك رمضان خدمت مولايم على (ع) رسيدم. تابستان گرمى بود و حضرت با آنكه روزه بود با جديت كار مى‌كرد و عرق از سر و رويش جارى بود. گفتم: بيل را به من بدهيد و قدرى استراحت كنيد.” حضرت نپذيرفت و فرمود: “اگر قصد كمك كردن دارى همراه من تو هم مشغول كار شو.” بى‌معطلى اطاعت كردم و در حين كار، راز اين تلاش خستگى ناپذير را از آن حضرت جويا شدم. حضرت براى لحظه‌اى دست از كار كشيد و با پشت دست، عرق پيشانى مباركش را پاك كرد و در حالى كه به دور دست‌ها نگاه مى‌كرد فرمود: “واى بر مردمى كه از محلى كه كشت نكرده‌اند، مى‌خورند و از چيزى كه خود نبافته‌اند، مى‌پوشند.” (10)

- قصد رنجاندن تو را ندارم. ولى تا به حال آيا فكر كرده‌اى كه قصد على (ع) از اين همه تلاش، گردآورى مال و دارايى بيشترى بوده است؟!

- دريغا كه او را نديده‌اى و نمى‌شناسي، او به مال دنيا هيچ اعتنايى نداشت. وقتى عاقبت به خلافت برگزيده شد بر منبر رفت و گفت: “تا هنگامى كه حتى يك نخل در مدينه داشته باشم، هيچ سهمى از بيت‌المال نمى‌خواهم.‌ (11) او تمام در آمدش را بى‌دريغ و به طور پنهانى صرف كمك به بهبود زندگى محرومان و درماندگان مى‌كرد. اين را تمام اهالى كوفه مى‌داند كه او هر شب به صورت ناشناس به خانه‌هاى يتيمان و زن‌هاى بى‌سرپرستى كه شوهرانشان در جبهه‌هاى نبرد به شهادت رسيده‌اند، آذوقه مى‌رساند و خود به تكه نان خشكى قناعت مى‌ورزيد.

- مردى با اين مقام و با اين همه كار و تلاش خستگى ناپذير وقتى در محراب مسجد كوفه ضربت خورد، هيچ دارايى قابل ملاحظه‌اى نداشت. حسن بن على (ع) فرزند ارشد آن بزرگوار در خطبه‌اى كه در روز شهادت آن حضرت بيان فرمود به صراحت اعلام كرد كه “آن حضرت هيچ درهم و دينارى پس از خود بر جاى نگذاشته است.” (12)

- مرا ببخش كه با پرسش‌هايم باعث ناراحتى و اندوه تو شدم. بايد مى‌پرسيدم. من پنج سال پيش به دنبال يافتن حقيقت شهر و ديارم را ترك كردم. غافل از آنكه اگر مى‌ماندم به پاسخ تمام پرسشهايم مى‌رسيدم. خوشا به حال تو. به سعادت تو حسوديم مى‌شود.

- من در اين پنج سال جز دروغ و فتنه و ريا نديدم و نشنيدم، هيچ مى‌دانى كه من در اين پنج سال كجا بودم؟

- از كجا بدانم. من كه علم غيب ندارم. خودت بگو.

- شام.

- شام؟!

- آرى شام. شهرى كه اينك معاويه در آنجا خلافت خود را جشن گرفته است. او در تمام اين سال‌ها با دروغ پراكنى مانع آن بود كه مردم شخصيت واقعى امام على‌بن ابيطالب (ع) را بشناسند اما اينجا اين نهرهاى روان، اين نخل‌هاى سربلند، با زبان بى‌زبانى با من سخن مى‌گويند. اين شاهدان خاموش گواهى مى‌دهند بر عظمت صداقت مردى كه در زير آسمان آبى اين شهر مى‌زيست و نيتى جز جلب رضاى خدا و خدمت به مردم نداشت.

- حال كه به اينجا رسيديم بگذار راز شگفت انگيز ديگرى را برايت بگويم. اين نهرهاى جاري، اين نخل‌هاى سربلند و اين چاه كه مى‌بينى همراز خلوت نيمه شب آن مرد بزرگ و گريه‌هاى غريبانه اوست. او هر شب تنها به نخلستان مى‌آمد و در تنهايى به مناجات و نيايش مى‌پرداخت و آن‌گاه تنهايى بزرگ خود را در دل اين چاه مى‌گريست. درد غربت او مثل خودش بزرگ و بى‌انتها بود و اى كاش اين چاه، يا اين نخل‌ها لب به سخن مى‌گشودند و كلامي، تنها كلامى از آنچه شنيده‌اند با ما باز مى‌گفتند. بى‌ترديد اين چاه و اين درخت‌هاى خاموش در رازدارى از ما سزوارتر بوده‌اند.

-.. .

- بيا، سرت را داخل چاه كن. چشمهايت را ببند و به هيچ چيز ديگرى فكر نكن. شايد صداى ناله‌هاى مولايم را بشنوي. او را بخوان. با تمام وجود او را فرياد بزن. او مهربان است. درخواست تو را بى‌اجابت نمى‌گذارد...

پى‌نوشتها:

-1 مستدرك، ج 2، ص 426

-2 بحارالانوار، علامه مجلسي، جلد 23، ص 19

-3 ارشاد مفيد- ص 141

-4 بحارالانوار، علامه مجلسي، جلد 23، ص 6

-5 مستدرك، ج 2، ص 424

-6 بحارالانوار، علامه مجلسي، ج 23، ص 6

-7 اسدالغابه، ج 2، ص 269

-8 بحارالانوار، علامه مجلسي، ج 9، ص 599

-9 مستدرك، ج 2، ص 501

-10 امام شاهد و شهيد، تاليف: دكتر على قائمى اميري، ص 96

-11 وسايل الشيعه، شيخ حر عاملي، ج 2، ص 79

-12 امالى صدوق، ص 192
 سه شنبه 18 تير 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: رسالت]
[مشاهده در: www.resalat-news.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 221]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن