واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: انديشه - تهيشدگي اوقات فراغت
انديشه - تهيشدگي اوقات فراغت
امين بزرگيان:«زمان فراغت و فضاي فراغت بهطور خودكار و منفك در جامعه وجود خارجي ندارند. برعكس، زمان فراغت و مكان فراغت همواره توسط اعمال و كنشهاي مردم در حال ساختهشدن و بازسازي است. بهعلاوه، اين اعمال معمولا شامل درگيريهايي بنيادي بر سر معاني و موارد استفاده زمان و مكان فراغت ميشوند. فعاليت فراغتي و تفريحي، فعاليتي سرشار از ارزش و معنا است. درگيريها و تنشهايي كه مناسبات واقعي فراغت مردم به همراه دارد معمولا درميان شعارهاي جذاب و فريبنده برنامهريزان فراغت و مديراني كه سخن از «جامعه فراغتي» و سياست «تفريح براي همه» ميگويند، گم ميشود.»
كريس روژك
1 _ در تعريف رايج، اوقات فراغت به وقتهاي آزادي (در برابر وقتهاي كار) گفته ميشود كه فرد در آن به «ميل» خود رفتار كرده و بابت انجام آن «دستمزد» دريافت نميكند. پس به نظر ميرسد، اوقات فراغت از دو ويژگي محوري برخوردار است؛ يكي ميل و ديگري بيدستمزدي.
به گفته «ويليامز» بهرهگيري از واژه اوقات فراغت در معناي متأخرش، مصادف است با ظهور دنياي صنعتي و اگر بپذيريم كه «زمان» در دنياي صنعتي به اشغال كار در ميآيد و زندگي نه بر محوريت خانواده، دين، زمين و... كه بر محوريت «كار» بنيان گذاشته ميشود، اوقات فراغت نيز به عنوان تكهاي از اين جهان صنعتي شده، در درون پارادايم «كار» قابل ارزيابي و سنجش است. اساسا، اوقات فراغت، زماني است براي استراحت و تجديد قوا تا شخص بتواند بهتر، كاملتر و بادقتتر در درون نظام اشتغال و دستمزد، كار كند يا به تعبير «چارلي چاپلين» در فيلم عصر جديد، «له» شود. امكان اوقات فراغت در دنياي صنعتي، امكان تجديد نيرو جهت توليد هر چه افزونتر است و تا ميزاني كه اين توليد مازاد اهميت دارد، اوقات فراغت نيز مهم و غيرقابل انكار است. در اين معنا، اوقات فراغت، سياستي هوشمندانه و فريبكارانه از سوي نظم تكنولوژيك جديد براي كار و توليد هر چه بيشتر بوده است. اما با نگاهي ديگر، فراغت و صنعت «سرگرمي» همانگونه كه «ريچارد داير» ميگويد، با فراهم ساختن امكان فرار از واقعيت موجود و دوري از پيچيدگيهاي نظم ساختاري سرمايهدارانه، توانسته وجوه كارناوالي (شادانگيز) از دسترفته را تا حدودي احيا كند. به بيان ديگر، سرگرمي كه در اوقات فراغت مصرف ميشود، مصرفي است در جهت برآورده ساختن برخي از نيازهاي واقعي مخاطبان كه همانا برخورداري از فضاها يا زمانهايي فارغ از فضا و زمان هژمونيك است. چه تعبير بدبينانه آدورنويي و چه تعبير خوشبينانه مطالعات فرهنگي را در مواجهه با اوقات فراغت و سرگرمي بپذيريم؛ به نظر ميرسد بر اين مسئله توافق داريم كه اوقات فراغت، موقعيتي است در كنار «كار» و در مواجهه با نظم حاكم بر نظام صنعتي.
2 _ آدورنو در جايي از مقاله خود درباره «اوقات فراغت» مينويسد: «حتي آنجا كه سيطره اين جادو (نقش فرد در جامعه) كاهش مييابد و مردم، خود حداقل تصور ميكنند كه بر اساس اراده آزاد خود عمل ميكنند، خود اين اراده توسط همان نيروهايي شكل ميگيرد كه مردم درصددند در ساعات بيكاري از دست آنها فرار كنند.» رمزگشايي از اوقات فراغت نشان ميدهد كه همواره وقتهاي به ظاهر آزاد به نقيض خود تبديل ميشوند. هژموني فراگير «كار» و لزوم گرفتن هر چه افزونتر «دستمزد» تصميمگيري در چگونگي گذران وقت آزاد را از دست فرد (سوژه مدرن) رها ساخته و او را هر چه بيشتر براي گذران اوقات فراغت بياختيار ميكند. در اينجاست كه اوقات فراغت به ضد خود تبديل ميشود. يعني زماني كه قرار بود صرف «ميل سوژه» و خواستهاي فرد شود، از او جدا شده و تبديل به بخشي از اوقات مسلط يعني اوقات كار ميشود. فرد، اوقات فراغت دارد تا بهتر كار كند. هر چه بتوان اوقات فراغت را با «ميل» يا خواست سوژه پر كرد، به همان ميزان ميتوان مقاومتي در برابر هژموني كار يا سيطره حاكم صورتبندي نمود. (1)
شايد بتوان اينگونه باز گفت كه در درون موقعيت «اوقات فراغت» نيز همچون موقعيتهاي ديگر، نزاع سختي مابين قدرت، هژموني يا ساختار با سوژه ميل يا رهايي وجود دارد كه مناسبات آن را به عنوان امري واقعي، ساختهاند. واقعيت موجود ما را به اين نكته ميرساند كه در درون اوقات فراغت، وجوهي از هژموني و ضدهژموني يا قدرت و مقاومت وجود دارد كه بايد آنها را بهگونهاي انضمامي شناخت.
3 _ شيوه گذران اوقات فراغت، بيشك امروزه تبديل به يكي از مهمترين وجوه «تمايز» شده است. به اين معنا كه نوع «سرگرمي»ها نوع «سرمايه فرهنگي» و «سرمايه اقتصادي» افراد و خانوادهها را مشخص كرده و ميزان «منزلت اجتماعي» آنها را تعيين ميكند و ميان آنها تمايز ميگذارد. به تعبير «پير بورديو» شما با نوع ورزش، نوع پوشش، نوع موسيقي و نوع فيلمي كه ميپسنديد، ميتوانيد خود را از بقيه (ديگري) «متمايز» ساخته و طبقه خود را تعيين كنيد. در اين وضعيت، داشتن اوقات فراغت به نوعي «اجبار» تبديل شده (در برابر اختيار و ميل) كه ميدان فرهنگي شما را ميسازد. شما در صورت نداشتن اوقات فراغت شايسته و سرگرميهاي پرطمطراق، به عنوان يك سرمايه نمادين، طبقه فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي نازلي پيدا ميكنيد.
بورديو ميگويد، سرمايه نمادين متراكم، امكان دسترسي به فرهنگ و استفاده عملي از آن را فراهم ميكند. طبقه مسلط به دليل برخورداري از امكان بيشتر بازديد موزهها، كتابخانهها و تئاترها و انجام مسافرتها و خريد كتاب و بهطور كلي دستيابي به سرمايههاي فرهنگي، از جايگاه برتري برخوردار است. در واقع، از نظر او، ثروتهاي فرهنگي كه به صورت نابرابر پخش ميشوند، لزوما انعكاسي از نابرابري اقتصادي نيستند بلكه ميتوانند انعكاس استراتژي تشخص و تمايز، يعني مبارزه طبقاتي در يك فرهنگ باشند. اين مبارزه طبقاتي بيش از هر جاي ديگر در زندگي روزمره خود را نشان ميدهد. به همين سبب است كه كنشگران اجتماعي به وسيله نوع مصرف كالاي فرهنگي، خود را طبقهبندي ميكنند و از طريق «تمايز» سعي ميكنند جايگاه خود را حفظ كنند.
شيوه گذران اوقات فراغت يا انتخاب نوع سرگرمي به عنوان يك كالاي فرهنگي، سرمايه فرهنگيـ اجتماعي فرد را ساخته و امكان سلطه را فراهم ميسازد. بچهها در ايران تا مدرسهشان تمام ميشود و از ماراتن مهلك امتحانات جان سالم به در ميبرند (ماراتني برساخته كه خود، حاصل نزاع خونين ميان خانوادهها ـ و نه بچهها ـ براي بالا بردن سرمايه فرهنگي و منزلت اجتماعي، جهت تمايز هر چه بيشتر است) به درون چاه تمايز بخش ديگري براي پدر و مادرشان ميافتند كه همانا داشتن اوقات فراغت منظم و علمي است كه حتي از دوران كارشان (تحصيل و مدرسه رفتن) دقيقتر و رسميتر عمل ميكند.
بيشك عينيترين نتيجه اوقات فراغت انقيادگر كودكان طبقه متوسط، اين است كه ميل آنان را در درون نظام كار و سازوكار نمايش منزلتهاي اجتماعي احمقانه، خرد ميكند و نابود ميسازد. بچهها در درون بنگاههاي گذران اوقات فراغت، در واقع، به ابزار منزلت اجتماعي و سرمايه فرهنگي والدين خود تبديل شده و سلطه را هر چه بيشتر و دو سويه ـ هم از سوي نظام مدرسه و هم از سوي ايدئولوژي افزايش منزلت اجتماعي والدين ـ بر دوش ميكشند.
4 به غير از مسئله گذران اوقات فراغت كودكان طبقه متوسط ايران، اساسا «اوقات فراغت» در جامعه ما وضعيت جالب توجهي يافته است. بر اساس يافتهها، مهمترين سرگرمي در زمانهاي آزاد، تماشا كردن تلويزيون است. (2) تلويزيون در واقع به تنها پلي از ميان پلهاي موجود (تماشاي فيلم، كتاب خواندن، آموزش هنر و...) براي گذران اوقات فراغت تبديل شده است. عموميت تماشاي تلويزيون در همه كشورها رايج است با اين تفاوت كه در ايران پر كردن اوقات فراغت توسط تلويزيون ـ در چند دهه اخير ـ با اختلافي فاحش، بسيار بيشتر از ديگر گزينههاست. به عبارتي ديگر زمانهاي آزاد در ميان طبقه متوسط شهرنشين در ايران بيش از هر جاي ديگري، خالي از سرمايههاي هنري و فرهنگي و محدود به تماشاي تلويزيون است.
در گذشته، زمانهاي فراغت بهگونهاي سنتي سپري ميشد؛ ديد و بازديد از اقوام، شبنشينيها و... اما امروزه به سبب جهانيشدن و رشد فرهنگ صنعتي از سرمايههاي سنتي خالي شده و نيز با عدمبرخورداري از سرمايههاي فرهنگي مدرن (همچون موسيقي، فيلم، تئاتر و...) در واقع تهي شده است.
سوال اين است كه چرا تا اين ميزان زمانهاي فارغ از كار، براي طبقه متوسط، بدون دستمايه فرهنگي سپري ميشود و تماما در انحصار تلويزيون است؟ به نظر ميرسد به سبب چسبيدگي مفهوم اوقات فراغت با مفهوم كار، ميبايد براي پاسخ به مسئله فوق به اوقات كار در ايران توجه كرد.
اوقات كار در ايران به سبب حاكميت نظام كارمندي، يعني نظامي با يك كارفرماي بزرگ به نام دولت كه افراد در آن نفع شخصي ملموسي ندارند ـ يعني تنها مزدبگيرند ـ نظامي است سراسر انباشته از فراغت. به اين معنا كه با وجود ساختار و فرم مدرن، بوروكراتيك و صنعتي «كار» در ايران، محتواي زمانهاي كاري؛ بر اساس منطق «بطالتگذراني» و «از زير كار در رفتن» ميگذرد. به تعبير ديگر، گفتمان مسلط بر اوقات كار در جامعه ما «فراغت» و نظم مدرن تا حدود زيادي، نظمي فرمال و صوري است. به سبب همين موضوع، هژموني يا قدرت «نفس آهنين»اي بر ما مسلط نيست كه بخواهد در برابر آن مقاومتي صورتبندي شود. مقاومت در جايي صورت ميگيرد كه قدرتي وجود داشته باشد. اگر مقاومتي در حوزه اوقات فراغت ديده نميشود (همان وجود سرگرميهاي فرهنگي) بايد علت را در فقدان قدرت بوروكراتيك كارگشا و مدرن در «اوقات كار» جستوجو كرد.
به واقع، در ايران بخش قابل توجهي از «اوقات كار» به «اوقات فراغت» تبديل شده و به همين سبب، اوقات فراغت، در جلوي تلويزيون نابود و پوچ شده است. فرد، مقدار زيادي از اوقات فراغت خود را در زمان كار گذرانده و خيره به صفحه تلويزيون تنها، وقت ميگذراند، نه اوقات فراغت.
پينوشتها:
1) «مقاومت» مورد اشاره از سوي بسياري از تئوريپردازان «باز توليد»، اساسا غيرممكن است زيرا «ميل» يا خواست راستين سوژه در دوره مدرن نابود شده و تبديل به ابزار بازتوليد نظم هژمونيك شده است. تئوريهاي مطالعات فرهنگي با تأسي به «گرامشي» با سراسربيني اين ايده مخالفاند و از امكان توليد ضد هژموني در درون ساختار نيز صحبت ميكنند.
2) مراجعه شود به يافتههاي تحقيق وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي در مورد فعاليت مصرف كالاهاي فرهنگي در ايران، بخش تقاضاهاي فرهنگي، پاييز 1381.
سه شنبه 18 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 159]