واضح آرشیو وب فارسی:ایسکانیوز: جهان - «باز»هاي اوباما
.jpg)
جهان - «باز»هاي اوباما
لنس سلفا / ترجمه: امير فيروزيراد:در سالهاي اخير اصطلاح «بازهاي واشنگتن» بارها به گوش ما خورده است؛ اصطلاحي كه براي ناميدن اطرافيان تندروي نومحافظهكار جورج بوش رئيسجمهور كنوني ايالات متحده به كار ميرود. ديك چني معاون رئيسجمهور، كاندوليزا رايس وزير خارجه، دونالد رامسفلد وزير دفاع پيشين، پل ولفوويتز، جان بولتون و... كساني هستند كه به بازها معروف شدهاند؛ مسوولان سياستگذاري و اجراي سياستهاي جنگطلبانه دولت بوش. اما استفاده از واژه بازها براي اطرافيان باراك اوباما نامزد جوان انتخابات رياستجمهوري ايالات متحده، اولين سياهپوستي كه تا اينجاي كار در انتخابات رياستجمهوري آمريكا پيش رفته است و دستكم در افكار عمومي چهرهاي ضدجنگ دارد، شايد كمي عجيب به نظر برسد. در اين مقاله نويسنده با بررسي مواضع و نحوه نگرش اطرافيان تاثيرگذار اوباما به پيشبيني و قضاوت درباره سياست خارجي نامزد حزب دموكرات پرداخته است.
در جريان سخنرانيهاي مبارزاتي باراك اوباما براي كسب عنوان نامزد حزب دموكرات در انتخابات رياست جمهوري آمريكا، او هميشه با گروهي عظيم از فعالان ضدجنگ روبهرو ميشد كه براي شنيدن سخنان او جمع شده بودند و او را مورد تشويق قرار ميدادند. «قصد من فقط متوقف كردن اين جنگ نيست بلكه در آغاز ميخواهم ذهنيت و قالب فكري را كه ما را وارد جنگ ميكند از بين ببرم.» او ميگفت: «من فكر ميكنم اين شيوه رهبري است كه از رئيسجمهور آينده انتظار داريم؛ چيزي كه من قصد انجام آن را دارم.» با اين همه تنها چند روز پس از تثبيت جايگاه موقعيت نامزدي حزب دموكرات يكي از آداب سنتي تفكر سياست خارجي ايالات متحده از اوباما سر زد. در روز چهارم ژوئن اوباما در سخنراني خود در كميته امور عمومي آمريكاييهاي اسرائيلي، آيپك، تعهد خود را به وفاداري از رژيم صهيونيستي نشان داد و حتي ايده «اورشليم يكپارچه» را به عنوان پايتخت اسرائيل مطرح كرد. به بيان ديگر او از الحاق اورشليم شرقي، پايتخت فلسطيني، به كشور اسرائيل حمايت كرد؛ موضوعي كه پيش از اين هيچيك از دولتهاي ايالات متحده و حتي دولت جورج بوش نيز از آن حمايت نكرده بودند. پيش از حضور در آيپك، اوباما با حضور در ديگر لابي مورد لطف آمريكاييها در عرصه سياست خارجي يعني گروه راستگراي تندرو بنياد ملي آمريكاييهاي كوبايي قول حمايت از تحريمهاي همهجانبه عليه كوبا را داده بود؛ سياستي كه مجلس نمايندگان تحت سلطه جمهوريخواهان در سال 2005 راي به توقف آن داده بود. عدهاي شايد فكر كنند كه اين داوريهاي راستگرايانه، نوعي خوشخدمتي سياسي از سوي اوباماست تا بتواند خود را در برابر حملات جمهوريخواهان كه او را در «امور دفاعي ضعيف» ميپندارند حفظ كند. صاحبان اين تفكر از روبهرو شدن با حقيقت فرار ميكنند.
اجازه دهيد در آغاز چند نكته را مورد بررسي قرار دهيم. نخست، اوباما تلاش ميكند تا سكان رهبري بزرگترين امپراتوري جهان را به دست بگيرد. او اين وظيفه را برعهده خواهد گرفت و نقش او نقش يك فرد ضدجنگ در درون كاخ سفيد نخواهد بود. دوم، گذشته از ايده او در مخالفت با «جنگ اشتباه در زماني اشتباه» درباره جنگ عراق كه به خوبي به مردم شناسانده شده است، هيچ نشانهاي وجود ندارد كه او ميخواهد حركت متفاوت و راديكالي براي جدا شدن از روند كلي موجود در سياست خارجي آمريكا انجام دهد. اوباما تقريبا يك سال پيش مقالهاي با عنوان «نوسازي رهبري آمريكا» در حوزه سياست خارجي نوشته كه بازخواني آن براي شناخت آراي نامزد حزب دموكرات در اين حوزه بسيار مناسب است. آنگونه كه از اين مقاله برميآيد، هدف اصلي اوباما در دوران رياستجمهورياش بازپسگيري سكان رهبري جهاني آمريكاست كه سياستهاي شتابزده و همراه با بيفكري جورج بوش، آن را از دست آمريكاييها خارج كرده است. درباره اينكه ايالات متحده در حال حاضر بسيار منفورتر از زماني است كه جورج بوش به تازگي وارد كاخ سفيد شده بود، اختلافنظري وجود ندارد و پيام اوباما نيز اين موضوع را مورد تاييد قرار ميدهد. «تهديدات قرن جاري» آنگونه كه اوباما مينويسد، «دستكم خطرناكتر و در بعضي جنبهها پيچيدهتر از تهديداتي هستند كه ما در گذشته با آنها روبهرو بوديم.» به عقيده اوباما اين تهديدات شامل «سلاحهاي كشتار جمعي»، «تروريستهاي بينالمللي كه با نوعي بريدگي و بياعتنايي يا برداشت غيرعادلانه دست به كشتارهاي پوچگرايانه ميزنند»، «دولتهاي سركش»، «قدرتهاي رو به رشد»، «دولتهاي ضعيف كه قدرت كنترل قلمرو خود را ندارند» و «گرم شدن زمين» هستند. اگر اين سوال را كنار بگذاريم كه آيا القاعده واقعا از نظر تهديدآميز بودن با نازيهاي آلماني و كورههاي آدمسوزي هولوكاست- كه تهديد اصلي قرن بيستم بودند- برابر هستند يا خير، به اين نكته پي ميبريم كه مسائل مورد توجه اوباما همان موضوعات استانداردي است كه بخشها و دولتهاي متفاوت ايالات متحده كه دولت بوش نيز جزء آنهاست، تاكنون پيگيري كردهاند. به بيان ديگر به نظر ميرسد دكترين جنگ توقفناپذير و مداخله يكجانبه نظامي بوش، در دولت اوباما كنار گذاشته نخواهد شد. اين دكترين با تغييراتي ساده «دوباره پيگيري» خواهد شد و تنها توجيههاي ظاهرا متعاليتري براي انجام آن به وجود خواهد آمد. مبادا كسي فكر كند اينگونه افكار مداخلهجويانه نظامي تنها نوعي زبانبازي انتخاباتي است كه بايد به اين مسئله توجه كرد كه مشاوران سياستهاي خارجي اوباما (و احتمالا نويسنده مقاله اوباما درباره سياست خارجي) چه كساني هستند.
يكي از اين افراد «آنتوني ليك» (Anthony Lake) شاگرد هنري كيسينجر است. ليك به عنوان مشاور امنيت ملي بيل كلينتون طرح اصلي دخالت نظامي با ايالات متحده در بالكان را ارائه داد كه شامل بمباران صربستان توسط ناتو و كمك تداركاتي به كرواتها بود؛ طرحي كه در نهايت منجر به جنگ تمامعيار ناتو در سال 1999 شد. ليك و سوزان رايس (Susan Rice)، ديگر همكار بيل كلينتون در مقالهاي كه در واشنگتنپست به چاپ رسيد، خواستار مداخله يكجانبه ايالات متحده در منطقه دارفور شدند: «ايالات متحده در سال 1999 بدون تاييد سازمان ملل در كوزوو دخالت نظامي كرد تا به يك بحران انساني به مراتب كوچكتر نسبت به دارفور (تقريبا با 10 هزار نفر كشته) و دشمني به مراتب دشوارتر مقابله كند.» علاوه بر اين افراد گروهي از مشاوران پيشين كلينتون نيز در تيم اوباما هستند. «گريگوري كريك» (Gergory Craig) يكي از آنهاست؛ كسي كه سرپرست برنامه وزارت خارجه در جهت گسترش ناتو و فردي مهم در تصميم دولت كلينتون در تاييد «تغيير رژيم» در عراق بود. سامانتا پاور (Samantha Power) ديگر مشاور اوباما بود؛ استاد تاريخ دانشگاه هاروراد كه يكباز نيز برنده جايزه پوليتزر شده است. او از حاميان اصلي «مداخلههاي نظامي انساندوستانه» در سرتاسر جهان است. «كاندي رايس اوباما» نامي است كه «جاشوا ميكا مارشال» (Joshua Micah Marshil) نويسنده ليبرال روي او گذاشته است. پاور وظيفه آموزش سياست خارجي به اوباما را برعهده داشت و مشابه نقشي است كه كاندوليزا رايس وزير خارجه فعلي در سالهاي 1999 و 2000 براي آموزش كانديداي آن روزهاي رياستجمهوري آمريكا يعني جورج بوش ايفا كرد. گرچه پاور پس از «هيولا» ناميدن هيلاري كلينتون در يك متن چاپي مجبور به استعفا از تيم انتخاباتي اوباما شد، اما هنوز تاثير او بسيار مهم و اساسي است. «سارا سول» (Sarah Sewell) دومين استاد دانشگاه هاروارد در تيم مشاوران اوباماست؛ شخصي كه با ژنرال «ديويد پترائوس» (David Petreaus) براي بهروز كردن شيوههاي مبارزه با شورشها همكاري كرد. سول در بخش حقوق بشر و مبارزه با شورشها به پترائوس مشاوره داده است. سروان «جان ناگل» (John Nagl) كارشناس شيوههاي مبارزه با شورشها درباره اين زن به «امريكن پروسپكت» ميگويد: «تاثير او بر تفكر درباره جنگ و نحوه رفتار و اداره جنگ در عراق و افغانستان بسيار مهم بود كه البته اين تاثير بدن هزينه نيز نبود... از نگاه من، او شجاعت روحي فراواني نشان داد. من فكر ميكنم سناتور اوباما به سخنان كساني گوش ميدهد كه درباره جنگ و استفاده از قدرت نظامي سالها و به جديت فكر كردهاند؛ كساني كه شكل خاص جنگي را كه اكنون در آن درگيريم به خوبي ميشناسند.» در كنار اين بروكراتها و متفكران، محفلي از ژنرالها و نظاميان پيشين قرار دارند كه نامشان در كنار اوباما در مبارزه انتخاباتي قرار گرفته است. يكي از آنها «جاناتان اسكات گريشن» (Jonathan Scott Gration) ژنرال دوستاره نيروي هوايي است كه در اشغال نظامي عراق در سال 2003 رهبري نيروي ضربت را برعهده داشت. زماني كه گريشن از ايده اوباما براي خروج نيروهاي آمريكايي از عراق دفاع ميكرد، همزمان سعي ميكرد به نوعي از زير آن نيز طفره برود. او به نيويوركسان گفت: «اگر دولت مالكي رشد محسوس و معنيداري را نشان داد آنگاه ميتوانيم نيروهايمان را از عراق خارج كنيم. وفق ندادن خود با شرايط جديد اشتباه است.» آنگونه كه «آنتوني آرنو» (Anthony Arnove) در مقاله اخير خود در «سوسياليستوركر» مينويسد: «افرادي كه فكر ميكنند اوباما به اشغال عراق پايان خواهد داد به زودي از خواب غفلت به سختي بيدار ميشوند. برخلاف صحبتهاي او درباره خروج نيروها از عراق، برنامه او اين نيروها را براي سالها در عراق نگه خواهد داشت كه ميتواند بيش از پايان دوره احتمالي رياستجمهوري وي باشد.» او ميافزايد: «همچنين اوباما شايد دست به كاهش تعداد كلي نيروها در عراق بزند؛ اتفاقي كه از نقطهنظر نظامي بسيار محتمل است، بهخصوص اگر به فشاري كه ايالات متحده در حال حاضر از اين بابت تحمل ميكند توجه كنيم. او امكان دارد كه با كاهش نيروي نظامي، تعداد نيروهاي مسلح پيمانكار خصوصي را در عراق افزايش دهد.» همچنان كه گمانهزنيهاي رسانهاي درباره فهرست نامزدهاي جايگاه معاون رئيسجمهوري اوباما شروع شده است، تيم اوباما اين اطمينان را داده است كه نام ژنرال «جيمز جونز» (James Jones) فرمانده پيشين تفنگداران دريايي ايالات متحده و فرمانده عاليرتبه نيروهاي متحد ناتو نيز در ميان اين فهرست قرار دارد. جونز هم مانند اوباما خواستار اعزام نيروهاي بيشتر به افغانستان است. سرانجام اينكه اگر سياستهاي خاورميانهاي اوباما مانند سياستهاي سنتي ايالات متحده باشد، شايد به اين دليل است كه يكي از مهمترين پايهگذاران سياستهاي خاورميانه ايالات متحده، مشاور او درباره اين منطقه از جهان است. «دنيس راس» (Dennis Ross) مشاور ويژه جورج بوش و بيل كلينتون، اوباما را تشويق به پيگيري سياست تنش متقابل ديپلماتيك با ايران و سوريه ميكند. اما «راه رسيدن به صلح» كه موردنظر حاميان اوباماست، بسيار دشوار خواهد بود. براساس مقاله «جوي سولمن» (Joy Solomon) در والاستريت ژورنال «اعضاي تيم خاورميانهاي سناتور اوباما بر اين باورند كه دمشق بايد با گفتوگوي ديپلماتيك مورد آزمايش قرار گيرد زيرا موفقيت در اين كار باعث تحليل رفتن اتحاد نظامي اين كشور با ايران خواهد شد. آنها ميگويند كه چنين پيشرفتي ميتواند باعث تغيير موازنه قدرت در خاورميانه شود زيرا باعث جلوگيري از جريان مسلحسازي حزبالله و حماس ميشود. به عقيده آنها، سوريه همچنين ميتواند تبديل به يك شريك در راه ايجاد ثبات در عراق شود.» سياست خارجي اوباما در خاورميانه و ساير نقاط جهان ميتواند باعث ايجاد تغيير در سياستهاي مصيبتبار و ناكارآمدي شود كه دولت بوش آنها را دنبال ميكرد اما اين تغيير در سبك و فرم خواهد بود و نه در جوهر و محتوا. «يوري آونري» (Uri Avnery) تحليلگر اسرائيلي درباره سخنراني تملقآميز اوباما در برابر اعضاي آيپك مينويسد: «موفقيت حيرتانگيز اوباما در انتخابات مقدماتي به طور كامل نتيجه قولهاي او براي ايجاد تغيير بود، پايان دادن به سنتها و شيوههاي پوسيده واشنگتن و جايگزيني كلبيمسلكيهاي پير با يك جوان شجاع كه به اصولش خيانت نميكند و حالا بيا و تماشا كن؛ اولين چيزي كه او پس از بيمه شدن نامزدي حزب دموكرات انجام داد همان زير پا گذاشتن اصول خود بود.» آونري تنها تا حدي درست ميگويد. اوباما به اصول خود خيانت نكره است. اينها همان اصول او هستند.
منبع: سوسياليست وركر
دوشنبه 17 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایسکانیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 124]