واضح آرشیو وب فارسی:ايسنا: بنويسيد يك بسيجي؛ هفتادمين شب خاطره «مادران انتظار» برگزار شد
![](http://207.176.218.145/Thumbnails/pics/1385/7/Epic/wh120-28.jpg)
خبرگزاري دانشجويان ايران - همدان سرويس: فرهنگ و حماسههفتادمين برنامه شب خاطره با موضوع «مادران انتظار» در تالار فجر همدان برگزار شد. به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در اين مراسم كه به همت بنياد حفظ آثار و نشر ارزشهاي دفاع مقدس برپا شده بود، جمعي از مادران و خانواده شهدا حضور داشتند و فاطمه ببريان مادر شهيد «حميدرضا نظام» خاطرات پسر هنرمندش را اينچنين بيان كرد: حميدرضا نظام در سال 1339 در تهران به دنيا آمد و تحصيلات خود را در زمينه موسيقي رشته اپرا درهنرستان موسيقي تهران تا دريافت مدرك كارشناسي ادامه داد. اول در جهاد مشغول به كار شد اما بعد از مدت كمي به صدا وسيما رفت و سه سال برنامه ايران در جنگ و سپاه پاسداران را اجرا كرد و تيتراژ پاياني برنامه سپاه ساخته خود شهيد بود. وي ادامه داد: از سرودههاي شهيد نظام« روح مني خميني» ، كه با صداي شهيد تا سالها پخش ميشد و «مادركو تفنگم» و «مسجد» بود. فاطمه ببريان گفت: حميدرضا يك هنرمند به تمام معنا بود كه آخرين هنرش نيز شهادت بود. صداي زيبا و دلنشيني داشت و صدايش براي اپرا خوب بود كاستش را با نام هنري «حامد» به هوا دارانش عرضه ميكرد. براي همه جاي تعجب داشت كسي كه هنرجوي اپراست و صدايش براي اپرا خوب بود چه طور با ديدن جبهه و جنگ اين خواننده خوب اپرا، هنر و هنرستان را رها كرده و به جبهه رفت. حميد رضا شاعر ، مداح، خواننده اپرا و بسيجي بود و در مسجد محله و در جبهه اذان ميگفت. پسري بسيارآرام، متين و با وقار اما در عين حال بسيار فعال بود به صورت متناوب يا صداو سيما بود يا جبهه. هميشه ميگفت: دوست ندارم با ماشين صدا و سيما به دنبالم بيايند، مي خواهم با لباس بسيجي و دمپايي به نظامآباد رفته و از آنجا اعزام شوم. مادر شهيد نظام افزود: حميد كتاب زياد ميخواند و ميخريد. به طوري كه كل اتاق، قفسهها و كمدش پر از كتاب بود ( كتابهاي مذهبي ، فلسفي و ...). گاهي ميگفتم پسرم چرا اين همه كتاب مي خري و انبار ميكني ؟ تو كه وقت مطالعه نداري. يا صدا و سيما هستي يا جبهه و او در جواب فقط مليح و متين نگاه مي كرد و چيزي نميگفت. وي ادامه داد: وصيتنامه شهيد نظام 30 صفحه بود. سفارشي كرده بود به ياد شهداي گمنام و بيوصيتنامه، تكثير و پخش كنيد و روي قبرم هم اسم مرا ننويسيد فقط بنويسيد يك بسيجي. بعد از شهادتش وصيتنامه را خوانديم سفارش كرده بود قسمتي از كتابها را به مسجد محل بدهيم و قسمتي هم براي خانواده، به شرط اينكه مطالعه كنند. بعدها كه من كتابها را ميخواندم ميديدم قسمتهاي مهم و مدنظرش را علامت زده و خط كشي كرده كه نشان از آن داشت كه حميد آنها را مطالعه كرده بود آنهم به طور دقيق، ناراحت ميشدم و گريه ميكردم كه چرا گفتم مطالعه نميكند و او در پاسخ سكوت ميكرد. ببريان همچنين اظهار كرد: متاسفانه بعضيها ميخواهند ارزش شهادت را پايين بياورند. وي ادامه داد: حميد از استعداد بالايي برخوردار بود ولي او همه اين آرزوها و استعدادها را به عشق جبهه، دفاع از وطن و جنگ و شهادت كنار گذاشت و با كمال ميل هشت سال در جنگ حق عليه باطل با سمت جانشين فرمانده گردان حضرت زينب پا به پاي همرزمانش جنگيد و در ماؤوت عراق شهيد شد و بدن او كه سه روز زير آفتاب سوزان دشت ماهوت سوخته بود در قطعه 27 بهشت زهرا (س) تهران به خاك سپرده شد. ببريان افزود: فيلم پروانهها درباره كل زندگي حميدرضا ساخته شد كه همه خانواده به نحوي با آن همكاري داشتند. نقش مادر را خودم و نقش حميد رضا را پسرم محمد رضا كه آنروز 28 ساله يعني همسن آنزمان شهيد بود ايفا كرد و تصوير برداري 14 روز از صبح تا شب به طول انجاميد و من كه تازه به خصوصيات حميد واقف ميشدم گريه ميكردم كه چرا حميدرضا را دير شناختم. مادر اين شهيد كه خود نيز شاعره است و با شبكه قرآن هم همكاري دارد ادامه داد: اولين شعرم را سه روز قبل از شهادت حميد سرودم و تا به امروز شعرهاي زيادي سرودهام كه بيشتر آنها در مورد حميدرضا، جنگ و انقلاب اسلامي است. چند سالي هم هر روز براي شبكه قرآن شعر ميگويم و بيشتر اشعارم براي حميد جنبه درددل دارد. انتهاي پيام
دوشنبه 17 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايسنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 179]