واضح آرشیو وب فارسی:فارس: ماجراي قتل تازه عروس توسط داماد جوان
بازهم آتش خشم و تيزي چاقو مرگ زن جواني را در "مشهد " رقم زد. به گزارش پايگاه اطلاع رساني پليس، ماجراي وحشتناك مرگ تازه عروس 17 ساله در مشهد ، حادثه اي غمناك و تاسف برانگيز است. در اين ماجرا" سعيد "كه 21 سال سن دارد و به عنوان متهم به قتل همسرش دستگير شده، اظهار داشت: تا كلاس سوم راهنمايي درس خوانده ام و چون علاقه اي به درس و مدرسه نداشتم ترك تحصيل كردم و به علت مشكل جسماني از خدمت سربازي هم معاف شدم.وي گفت : چون بايد براي آينده ام برنامه ريزي مي كردم با سفارش پدرم به يكي از دوستانش، در شركتي استخدام شدم و تصميم گرفتم تا خوب كاركنم . هنوز چند ماه از آغاز به كار من در شركت نگذشته بود كه دختر جواني نيز به استخدام شركت درآمد . ما با هم در يك بخش كار مي كرديم و در اثر مراودات روزانه كم كم به يكديگر علاقه مند شديم. سارا دختري ساده و زيبا بود و من يك دل نه صد دل عاشقش شده بودم . دنبال فرصتي مي گشتم تا احساس علاقه ام را به او بگويم تا اينكه بالاخره او خودش يك روز باب صحبت را بازكرد و از زندگي اش و اينكه پدرش را از دست داده و مادرش به خاطر ازدواج با مردي او را تنها گذاشته، گفت . همانجا بود كه از سارا خواستگاري كردم و به او اطمينان دادم كه هيچ وقت تنها نخواهد ماند.متهم به قتل ادامه داد : من موضوع عشق و علاقه ام به سارا را با مادرم مطرح كردم و او نيز با پدرم صحبت كرد . در كمتر از دو هفته، مراسم خواستگاري رسمي ما در خانه خواهر بزرگ سارا برگزار شد و پس از رسم و رسومات معمول، ما نامزدشديم.6 ماه از عقدكنان ما گذشت . در اين مدت متوجه شده بودم كه سارا آدم عصباني و خودخوري است و بي خود و بي جهت جوش مي زند . وي اظهار داشت : با توجه به روحيات او ، پدرم گفت بهتر است تا زودتر زندگي مشترك تان را آغاز كنيد چون همسرت سرش به زندگي گرم مي شود و از گذشته و موضوعاتي كه او را آزار مي دهد غافل خواهد شد . پدرم تمام جهيزيه همسرم را تقبل كرد و اين مسئله، سارا را كه خانواده اش نتوانسته بودند برايش جهيزيه اي تهيه كنند آزار مي داد .سعيد گفت : من آپارتماني را در نزديكي خانه پدرم اجاره كردم و ظهر روز سه شنبه بود كه جهيزيه را با گل و روبان به خانه مان برديم . ما آن شب تا دير وقت وسايل خانه را با سليقه يكديگر مي چيديم و قرار بود دو روز بعد مجلس عروسي مان را برپا كنيم . سارا هر وسيله اي را كه بر مي داشت زير لب زمزمه مي كرد خوب شد پدرت با اين كارش به يك آدم بدبخت كمك كرده است ! من كه از شنيدن اين حرف ها خسته شده بودم ناگهان عصباني شدم و گفتم خفه شو ديگر و كارت را انجام بده . سارا كوتاه نيامد و با حالت خشم و سروصدا به طرف من حمله كرد ما توي آشپزخانه با هم درگير شديم و نمي دانم چاقوي لعنتي از كجا به دستم آمد و ... وي ادامه داد : چند دقيقه بعد وقتي به خودم آمدم با پيكر بي جان و غرق در خون سارا روبرو شدم او نفس هاي آخرش را هم به سختي كشيد و در حالي كه به چشمانم خيره شده بود جان داد. من كه با ديدن اين صحنه وحشت كرده بودم و باورم نمي شد من سارا را كشته باشم با سرو صدا از همسايه ها كمك خواستم و چند دقيقه بعد ماموران پليس مشهد و تيم هاي امداد پزشكي در محل حاضر شدند و مرا به عنوان متهم به قتل دستگير كردند .
يکشنبه 16 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 185]