تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 14 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):نشان منافق سه چیز است: 1 - سخن به دروغ بگوید . 2 - از وعده تخلف کند .3 - در اما...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820783697




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

انديشه - دموكراسي تكثرگرا مفري براي آنتاگونيسم‌ها


واضح آرشیو وب فارسی:ايسنا: انديشه - دموكراسي تكثرگرا مفري براي آنتاگونيسم‌ها
انديشه - دموكراسي تكثرگرا مفري براي آنتاگونيسم‌ها

شانتال موفه/ترجمه: جواد گنجي: ما در بزنگاهي قرار داريم كه در آن عجز ليبراليسم از درك امر سياسي مي‌تواند تبعاتي بسيار جدي و خطرناك دربرداشته باشد. همه كساني كه معتقد بودند افول كمونيسم لزوماً به استقرار دموكراسي تكثرگرا منتهي خواهد شد، و باور داشتند كه نابودي اين نيروي آنتاگونيستي قديمي بشارتي جز پيشرفت عظيم دموكراسي نخواهد داشت، كاملاً ناتوان از درك خصلت ويژه وضعيت جديدند. به همين دليل، اهميتي حياتي دارد كه ما هر نوع چشم‌انداز نظري را كه مانع از پذيرش رسالت‌هاي پيش‌رو مي‌شود، رها كنيم.

به مجرد اين كه ضرورت امر سياسي و ناممكن‌بودنِ جهاني بري از آنتاگونيسم را پذيرفتيم، بايد اين پرسش را طرح كنيم كه تحت آن شرايط، ايجاد يا حفظ يك نظم دموكراتيك تكثرگرا چگونه ممكن است. چنين نظمي مبتني است بر تمايز ميان «دشمن» و «مخالف» (adversary). اين نظم مستلزم آن است كه در چارچوب اجتماع سياسي، رقيب (opponent) بايد به منزله مخالفي در نظر گرفته شود كه وجودش مشروع است و بايد با مدارا با او برخورد كرد، نه به منزله دشمني كه بايد از بين برود. ما با ايده‌هاي او سر سازش نخواهيم داشت، ولي حق او را براي دفاع از اين ايده‌ها زير سؤال نخواهيم برد. مقوله «دشمن» ناپديد نمي‌شود بلكه جابه‌جا مي‌گردد؛ اطلاق مقوله دشمن به كساني كه «قواعد بازي» دموكراتيك را قبول ندارند، و بدينسان خود را از دايره اجتماع سياسي بيرون مي‌گذارند، هنوز هم به‌جا و درخور است.
دموكراسي ليبرال نيازمند اجماع بر سر قواعد بازي است، اما درعين‌حال مستلزم شكل‌گيري هويت‌هاي جمعي پيرامون موضع‌هاي (position) آشكارا تفكيك‌شده و نيز امكان انتخاب ميان بديل‌هاي واقعي است. اين «تكثرگرايي آگونيستي» عنصر برسازنده دموكراسي مدرن است، بنابراين به عوض آن كه آن را يك تهديد بشمريم، بايد دريابيم كه اين تكثرگرايي دقيقاً مبين همان شرط ايجابي اين سنخ دموكراسي است.
بنا به استدلال نيكولاس لومان، خصلت ويژه ليبرال‌دموكراسي در مقام يك نظام سياسي، «ايجاد شكاف در رأس» است ــ يعني تمايز ميان حكومت و اپوزيسيون. او اين نكته را ذكر مي‌كند كه «پيش‌فرض اين امر نوعي برنامه‌ريزي بر پايه تقابل دوقطبي متناظر با تمايز فوق است ــ في‌المثل، محافظه‌كار/مترقي يا، به علت موثرنبودن اين تقابل، سياست‌هاي انقباضي/ انبساطي دولت رفاه يا، در صورت مجازنبودن اين رابطه در اقتصاد، ترجيحات و اولويت‌هاي اكولوژيكي در تقابل با اولويت‌هاي اقتصادي. فقط بدين شيوه است كه مي‌توان نظارت و هدايت روند امور سياسي را تابع فرآيند انتخاب كرد. (1) اين به معناي آن است كه شكل فعلي محوشدن مرزهاي سياسي بين جناح چپ و راست به سياست دموكراتيك لطمه مي‌زند، چراكه مانع شكل‌گيري هويت‌هاي سياسي متمايز مي‌شود. اين واقعيت، به نوبه خود، به ايجاد نارضايتي نسبت به احزاب سياسي دامن مي‌زند و مانع از مشاركت در فرآيند سياسي مي‌شود. رشد ديگر هويت‌هاي جمعي پيرامون شكل‌هاي هويت‌يابي (identification) مذهبي، ملي يا قومي، به همين علت است.
همان‌طور كه اشميت خاطرنشان كرده، اين امر مؤيد آن است كه آنتاگونيسم‌ها مي‌توانند شكل‌هاي مختلفي به خود بگيرند، پس پنداري موهوم است كه مي‌توان آن‌ها را روزي از بين برد. در اين شرايط، بهتر آن است كه در چارچوب يك نظام دموكراتيك تكثرگرا، مفري سياسي براي اين آنتاگونيسم‌ها فراهم كنيم. به‌‌رغم تصور اشميت، توان عظيم ليبرال‌دموكراسي دقيقاً آن است كه امكان ايجاد نهادهايي را فراهم مي‌كند، كه اگر به درستي درك شوند، مي‌توانند عنصر خصومت را طوري شكل دهند كه شدت كمتري داشته باشد. در واقع، همان طور كه الياس كانِتي در كتاب «توده مردم و قدرت» (Crowds and Power) نشان مي‌دهد، نظام پارلماني از ساختار رواني نيروهاي مبارز بهره‌جويي مي‌كند و ازاين‌رو خود بايد به عنوان مبارزه‌اي درك شود كه به موجب آن گروه‌ها و احزاب مخالف از كشتن يكديگر دست مي‌شويند و به نتيجه راي اكثريت برنده انتخابات تن مي‌دهند. به زعم او، «‌عامل سرنوشت‌ساز همان راي واقعي است، آن‌هم به منزله لحظه‌اي كه در آن كسي يا گروهي در برابر ديگري محك زده مي‌شود. از آن برخورد مرگبار اوليه همين مانده است و بس، برخوردي كه به شكل‌هاي گوناگون ادامه مي‌يابد و همراه است با تهديدها، سوءاستفاده، تحريك فيزيكي كه ممكن است به كتك‌كاري يا موشك‌باران منجر شود. اما شمارش آرا به اين زد و خورد پايان مي‌بخشد.» اگر قائل به چنين ديدگاهي باشيم ناگزير نتيجه مي‌گيريم كه احزاب و گروه‌ها مي‌توانند نقش مهمي در تجلي‌بخشيدن به اختلافات اجتماعي و تضاد اراده‌ها ايفا كنند. اما اگر آن‌ها در اين راه شكست بخورند، تضادها به شكل‌هاي ديگري در خواهند آمد و كنترل دموكراتيك آن‌ها دشوارتر خواهد شد.
توهم اجماع (consensus) و اتفاق‌آرا، و نيز طلب «ضدـ سياست» (anti-politics) را بايد سمي مهلك براي دموكراسي دانست و ازاين‌رو بايد آن را وانهاد. فقدان يك مرز سياسي، كه هيچ ربطي به بلوغ سياسي ندارد، علامت وجود خلايي است كه مي‌تواند دموكراسي را به خطر اندازد، زيرا اين خلاء امكان ايجاد قلمرويي را فراهم مي‌سازد كه راست افراطي مي‌تواند به منظور صورت‌بندي هويت‌هاي سياسي ضددموكراتيك جديد آن را به اشغال خود درآورد. وقتي مبارزات سياسي دموكراتيكي كه هويت خود را از طريق آن‌ها تعين مي‌بخشيم در كار نباشد، ديگر شكل‌هاي هويت‌يابي داراي سرشت قومي، ملي يا مذهبي جاي آن‌ها را مي‌گيرند، وتعريف رقيب نيز تابع همين شرايط است. در چنين شرايطي، رقيب را نمي‌توان در مقام مخالفي تصور كرد كه بايد با او رقابت شود، بلكه او را فقط مي‌توان به منزله دشمني قلمداد كرد كه بايد از بين برود. اين دقيقاً همان چيزي است كه دموكراسي تكثرگرا بايد از آن اجتناب كند؛ با اين‌همه دموكراسي تكثرگرا فقط به شرطي مي‌تواند خود را حفظ كند كه به عوض انكار وجود امر سياسي، سرشت آن را تشخيص دهد و به رسميت شناسد.
اگر تصديق كنيم كه «وضعيت طبيعي» به معناي هابزي كلمه را هيچ‌گاه نمي‌توان به تمامي ريشه‌كن كرد بلكه فقط مي‌توان آن را تحت كنترل در آورد، پرتوي متفاوت بر جايگاه دموكراسي افكنده‌ايم. دموكراسي، كه به‌هيچ‌وجه نمي‌توان آن را نتيجه تكامل اخلاقي نوع بشر دانست، چيزي نامعين و نامحتمل است و هيچ‌گاه نبايد آن را بديهي فرض كرد. دموكراسي يك پيروزي همواره‌شكننده و بي‌ثبات است كه بايد از آن دفاع كرد و بدان ژرفا بخشيد. چيزي به نام آستانه دموكراسي در كار نيست كه اگر بدان برسيم تداوم دموكراسي را تضمين خواهد كرد. دموكراسي به مخاطره مي‌افتد، آن‌هم نه فقط زماني كه پايبندي و اجماع بر سر ارزش‌هاي تجسم‌يافته از بركت دموكراسي كافي نباشد، بلكه در عين حال زماني كه ظاهراً چيزي چون مازاد اجماع سد راه پويش آگونيستي آن شود، كه معمولاً بر نوعي دلسردي نگران‌كننده سرپوش مي‌گذارد. دموكراسي در عين حال به واسطه به‌حاشيه‌راندن (marginalization) دم‌افزون كل گروه‌هايي به مخاطره مي‌افتد كه به علت تعلق‌شان به جايگاه «شهروند فرومرتبه» عملاً بيرون از دايره اجتماع سياسي قرار مي‌گيرند. وقتي، همچون دوره حاضر، ليبرال‌دموكراسي هر چه بيشتر با «سرمايه‌داري ليبرال دموكراتيك واقعاً موجود» يكي شمرده شود، و بُعد سياسي‌اش به حاكميت قانون منحصر گردد، بايد منتظر اين خطر باشيم كه ممكن است حذف‌شدگان (the excluded) به جنبش‌هاي بنيادگرا ملحق شوند يا جذب شكل‌هاي ضدليبرال و پوپوليستي دموكراسي گردند. يك فرآيند دموكراتيك سالم مستلزم برخورد پُرشور موضع‌هاي سياسي و تضاد گشوده منافع است. اگر چنين شرايطي نباشد، آن‌گاه مواجهه ميان ارزش‌هاي اخلاقي بي‌چون‌وچرا و هويت‌هاي ذات‌گرا، به سادگي مي‌تواند جاي دموكراسي را بگيرد.
منبع:
- Mouffe, Chantal. “The Return Of The Political”. Verso, 2005.
 يکشنبه 16 تير 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ايسنا]
[مشاهده در: www.isna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 193]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن