واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: بياييد با هم دشمن باشيم - مانا نيستاني
متاسفم كه بگويم الان در 35 سالگي دركشان مي كنم. نشانه بلوغ است يا علامت پيري؟ چند وقت پيش كه يكي از دوستان قديم، درگير دعواي وبلاگي با توكا نيستاني شد، به سادگي من را كه نه سر پياز بودم و نه ته آن و هيچ سابقه خصومت قبلي با هم نداشتيم گوشت قرباني اين دعوا كرد. وقتي گله كردم كه اين رسم معرفت نيست، ايميلي زد و خيلي ساده جواب داد: ! عزيزان پرشينكارتون به من اجازه بدهيد جسارت كرده برخلاف باور رايج بگويم: ! ما مجريان برنامههاي صبحگاهي راديو و تلويزيون نيستيم كه شعارهاي توخالي و خوشخيالانه در باب عشق و صفا، رنگ سبز و يشمي دوستي و محبت بدهيم. به نظر من هيچ اشكالي ندارد يكي از ما ديگري را بيمار رواني خطاب كند و آن يكي اين را شارلاتان. وقتي درباره هم چنين ميانديشيم بهتر است همان را بگوييم و عمل كنيم. صادقانه مقابل هم بايستيم و بگوييم: باور كنيد اين تاثير مثبتتري خواهد داشت تا اينكه همديگر را به دروغ ، و صدا بزنيم تا اين تضاد كلام و انديشه، آتش نفرتمان را از هم، تيز و تيزتر كند. شايد اگر چندبار در صورت هم داد زديم به اين احساس برسيم كه آنقدرها هم كه ميگوييم متنفر نيستيم.
شاديسم
تا پنج سال پيش تنها يك نفر را به صفحهگذاري، ياوهگويي، عقده و نفرت جنونآميز نسبت به خودم و ديگر كارتونيستها ميشناختم و نام بيمارياش را هم با الهام از نام بيمار، بر وزن ساديسم) گذاشته بودم، الان اما مطمئن نيستم كه تنها يك شاديست دوروبر ما باشد. گاهي احساس ميكنم شاديسم مثل ويروس بيماريهاي مسري در فيلمهاي ترسناك، به سرعت پخش شده و همه ما را مبتلا كرده... هر روز صبح كه چشم باز ميكنم صدمرتبه با خود ميگويم كه ت نداشته باش. گور پدرش...> مثل بچه خانوادهاي كه اسلافاش جد اندر جد مجنون شدهاند و او اكنون در هراس است كه مبادا اين نفرين خانوادگي گريبان او را هم بگيرد. مدام ورد ميخواند، دعا ميكند، فوت ميكند و انگار قدرتي ماورايي، او را به سمت تقدير محتوم ميسراند: شاديسم.> ما نيازي به انجمن صنفي نداريم. پنج سال پيش، حسودان و بخيلان و كارشكنان و مزدوران دولت را سادهلوحانه مقصر عدم تشكيل انجمن صنفي كارتونيستها ميدانستم. حالا در 35 سالگي مطمئن شدهام كه تشكيل چنين انجمني مثل دوختن لباس عروسي براي جسدي شقه شقه است. انجمن صنفي قرار است منافع جمعي يك را - بگذريم كه با كدام قدرت اجرايي- تعقيب كند و مسلما تعريف با اين لشكر شكستخوردهاي كه چشم ديدن هم را ندارند فرق ميكند. اين جنازه مثله شده را كفن لازم است نه لباس.>
باند بازي
شنيدهام كه عدهاي صحبت از مافياي كارتون تهران و كساني ميكنند كه بر عرصه نشر كارتون در مطبوعات پايتخت (احتمالا منظورشان همين روزنامه اعتماد ملي است مگر جاي ديگري هم كارتون چاپ ميكند؟) پنجه انداختهاند و اجازه عرضاندام به استعدادهاي ديگر را نميدهند. البته كه حقالتصوير كلان طرحي صنار و سهشاهي و ديگر مزاياي كار از قبيل اينها كه نصيب من و نيك آهنگكوثر و حسن كريمزاده شده، مافياپرور است. پنج سال پيش براي اولين سالگرد پرشينكارتون نوشتم كه مراقب خطر تبديل شدن به يك باند باشيد. الان بعد از پنج سال فهميدهام كه چه توصيه خامدستانه و سطحياي كرده بودم. ديگر پديدهاي با عنوان مافياي ايراني را چيزي جز تخيل محض نميدانم، اگر كساني هم توانسته باشند جايي از اين مملكت، چنين تخيلي را به واقعيت تبديل كنند جاي تقدير دارد؛ هرچه خورده و بردهاند مفت چنگشان باشد. وقتي آدمها تشكيل ميدهند يعني به آن حد از بلوغ اجتماعي رسيدهاند كه ميتوانند براي دست يافتن به منفعت جمعي، وجود همديگر را كنند. اتفاقي نادر كه جا دارد در كتاب ركوردهاي گينس ثبت شود. فعلا ركورددار اصلي در كشور ما سه موسس مجله فيلم هستند كه تقريبا ربع قرني هم را تحمل كرده و نشريهاي را روي پا نگه داشتهاند. اميدوارم كه باند پرشينكارتون بتواند اين ركورد را بهبود بخشد. پنج سال ميگذرد، ديگر هيچكدام آني نيستيم كه پنج سال پيش بود؛ پيرتر شدهايم و واقعبينتر. شايد بشود گفت عاقلتر..
از شما متشكرم كه در اين دو سال دوري فراموشام نكردهايد، پنج سالگيتان مبارك باشد.
انتهاي خبر // روزنا - وب سايت اطلاع رساني اعتماد ملي//www.roozna.com
------------
مشاهده خبر بعدي
------------
يکشنبه 16 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 245]