تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 9 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):نماز قلعه و دژ محکمی است که نمازگزار را از حملات شیطان نگاه می دارد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

سود سوز آور

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

مبلمان اداری

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1802759370




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

شبي براي بانوان.../ مهين شهابي: دلم مي‌خواهد نقش مادر يك رزمنده را بازي كنم


واضح آرشیو وب فارسی:برنا نيوز: شبي براي بانوان.../ مهين شهابي: دلم مي‌خواهد نقش مادر يك رزمنده را بازي كنم
دلم مي‌خواهد نقش مادر بچه‌هاي جبهه را بازي كنم. بچه‌هايي كه واقعا زحمت كشيدند؛ من به جبهه رفته‌ام ؛ براي سريالي رفتم جبهه كه زحمت و سختي‌ها و زندگي جوانان بسياري را در آنجا ديدم. هميشه فكر مي‌كردم كه چه‌قدر خوب بود من نقش مادر بچه‌هايي را بازي مي‌كردم كه به جبهه رفتند؛ ‌چون بايد اين انسان عاشق باشد و اين حس براي من خيلي خواستني بود....عزت‌الله انتظامي براي قدرداني از شهابي به روي سن آمد و گفت:‌ به خاطر برپايي جشن تئاتر بانوان خوشحالم. الآن وقتي اين فيلم را نگاه مي‌كردم با خودم مي‌گفتم كه فوق العاده عالي است و از ذوقم گاهي بغض مي‌كردم كه براي بانوان جشن مي‌گيرند و از آنان تقدير مي‌كنند.


به گزارش باشگاه جواني برنا، مراسم اختتاميه هفتمين جشنواره سراسري تئاتر بانوان، عصر پنجشنبه در سالن اصلي تئاتر شهر برگزار و برگزيدگان بخش صحنه اي و خياباني معرفي شدند. اين مراسم متن و حواشي جالبي داشت كه خبرنگار باشگاه جواني برنا گزيده‌اي از اين متن و حواشي را براي شما به نگارش درآورده است.
به موقع رسيده بودم به تئاتر شهر، هوا به شدت گرم بود و محوطه بيروني نشان مي‌داد علاقمندان بسياري براي حضور در اختتاميه در حال سر و كله زدن و به آب و آتش زدن خودشان هستند. از فضا و شور و حال بيرون ساختمان تئاتر شهر مي‌شد فهميد كه داخل ساختمان هم گرم‌تر است و هم شلوغ‌تر است و اين مسئله را هُرم هواي گرمي كه از داخل به بيرون مي‌وزيد(!) و سرك كشيدن‌هاي مداوم آن‌هايي كه منتظر بودند كارت ورودشان زودتر به دستشان برسد -به داخل سالن- تصديق مي‌كرد!

"تاخير" بخش تفكيك ناپذير مراسم فرهنگي و هنري

مامور حراست تئاتر شهر كارت ورودي افرادي را كه بايد به داخل وارد مي‌شدند، بررسي مي‌كرد. من نيز چون نمي‌دانستم براي ورود به مراسم هماهنگي لازم است، كارت ورود نداشتم. اما كارت خبرنگاري را كه ديدند اجازه دادند وارد شوم؛ هنوز از چارچوب در كاملا رد نشده بودم كه مامور حراست با صداي بلند تذكر داد، من بدون كارت اجازه دادم داخل ساختمان شوي اما براي ورود به سالن آمفي تئاتر قطعا با مشكل مواجه مي‌شوي!

حالا بايد از گيت خانم‌ها رد مي‌شدم؛ دوربينم را گرفتند و گفتند: "مجوز دوربين نداري نمي‌تواني آن را داخل ببري"! ديدم همه خبرنگارها دوربين به دست هستند و فقط دوربين من را گرفته‌اند؛ به همين علت مسئله را جويا شدم بعد از كمي پيگيري يك مجوز سه برگي برايم صادر شد و دوربين را به من بازگرداندند.

جمعيت زيادي داخل سالن جمع شده بودند و همه منتظر بودند تا وارد آمفي تئاتر شوند. قرار بود برنامه ساعت 6 شروع شود اما از آنجايي كه شروع به موقع برنامه‌هايي مثل همين اختتاميه با وجود تمام تلاش‌هاي برگزاركنندگان، خبطي(!) نابخشودني محسوب مي‌شود -چون ممكن است آن دسته از مسئولاني كه در خيالشان مثل هميشه مراسم با تاخير برپا مي‌شود، از محل كار و يا منزل دير راه بيفتند تا به مقصد به برسند- اين بار هم معلوم بود با يك تاخير توپ(!) مواجه‌ايم.

وقتي بازيگران عجيب مي‌شوند و تماشاگران غريب

چند دقيقه اي گوشه سالن ايستادم؛ بازيگران زيادي را در اين فاصله ملاقات كردم كه همه به شكل عجيب و غريبي اطرافشان را مي‎‌پاييدند و گاه آن قدر در ژستي كه گرفته بودند فرو مي‌رفتند و از خود بي‌خود مي‎شدند كه يادشان مي‌رفت جواب سلام ديگران را بدهند.

آن سوي سالن مرد جواني – كه بسيار شيك لباس پوشيده بود- رفتارهاي خاصي از خود نشان مي‌داد و به نظر مي‌رسيد جو سالن حسابي تحت تاثيرش قرار داده بود؛ چرا كه با وجود فضاي بي نور و تقريبا تاريك داخل تئاتر شهر، يادش رفته بود عينك دودي‌اش را از روي چشم‌هايش بردارد و طوري در سطح سالن قدم مي‌زد كه توجه همه را به خود جلب مي‌كرد. هنوز نگاهم را از مرد نگرفته بودم كه خانمي از كنارم رد شد و مانتوي قرمزش يك آن فكرم را قاپيد؛ كمي كه دقت كردم،‌متوجه شدم "پرستو گلستاني" است؛ گلستاني قدم‌هايش را –در حالي كه اطراف را با لبخندي كمرنگ مي‌پاييد تا نگاه‌هاي ديگران را بررسي كند- به طرف هومن برق نورد –بازيگر تئاتر و بازيگر سريال بيداري- تندتر كرد؛ حس اضطراب و شعف در چهره‌اش به خوبي نمايان بود و سعي مي‌كرد با هم‌صحبتي با همكارانش آرامش بيشتري پيدا كند.

اين‌ها فرق دارند، تئاتري هستند!

هنوز ميهمانان اجازه ورود به آمفي تئاتر را نداشتند؛ گرما هم ديگر همه را كلافه كرده بود. هر چند ديدن آن همه آدم با آن تنوع لباس و بعضا چهره‌هاي عجيب و غريبي كه نشان مي‌داد حتما بازيگر تئاتر هستند، جايي براي كلافه شدن باقي نمي‌گذاشت. مهين شهابي –بازيگر كهنه كار و باتجربه تئاتر هم حالا ديگر از گيت عبور كرده بود و در حال پيدا كردن راهي براي ورود به داخل سالن اصلي مي‌گشت. قرار است امروز از او نيز تجليل شود؛ ديگر گرد پيري روي چهره‌اش نشسته است و راه رفتن ِ آرامش نشان مي‌دهد كمتر مي‌تواند روي صحنه و يا در سريال‌ها و فيلم‌ها ظاهر شود.

بالاخره با صداي زنگ سالن –كه بيشتر آدم را ياد تمام شدن زنگ تفريح‌هاي دوران مدرسه مي‌اندازد- اعلام كردند كه ميهمانان مي‌توانند وارد آمفي تئاتر شوند. جمعيت در حالي كه براي ورود به سالن و نشستن روي صندلي‌ها با ديد مناسب‌تر به طرف درهاي ورودي هجوم مي‌آوردند صدايشان هم اوج گرفته بود و همهمه‌ عجيبي در سالن پا گرفته بود.

وقتي صدا و مراسم اختتاميه دست به گريبان مي شود

بر خلاف تذكر جدي مامور گرامي حراست، كارت ورودي هيچ‌كسي را چك نكردند و همه وارد آمفي تئاتر شدند. رديف ششم مربوط به خبرنگاران بود. سالن خيلي زود پر شد. چند دقيقه‌اي همه منتظر شروع برنامه نشستند؛ اما انگار بعد از آن همه انتظار و معطلي در بيرون از سالن بايد كمي هم در داخل آمفي تئاتر منتظر مي‌شديم.

ساعت نزديك هفت است و همه مدعوين در سالن نشسته‌اند؛ عكاس‌ها در حال عكس انداختن هستند. لنز دوربينشان را كه دنبال مي‌كني، چيز هاي جالبي دستگيرت مي‌شود! منظره پشت سر را نگاه مي‌كنم؛ تقريبا همه حضار، باد بزن، يا مجله و يا تكه مقوايي را توي هوا به چپ و راست حركت مي‌دهند تا از گرما نجاتشان بدهد.

بالاخره مراسم شروع مي‌شود و يك گروه قاري قرآن روي سن به شكل نيم‌دايره مي‌ايستند و سوره مبارك كوثر را –كه بسيار متناسب با عنوان جشنواره است- با تلاوتي زيبا قرائت مي‌كنند.

بعد از آن نيز سرود ملي پخش مي‌شود؛‌ همه حضار در حالي كه به احترام پخش سرود مي‌ايستادند مراقب بودند كه ظاهرشان خراب نشود؛ و البته، خانم‌ها بيشتر از آقايان مراقب بودند! پرده‌اي براي نمايش كليپ جشنواره از بالا آرام آرام تا پايين سن فرود مي‌آيد و در مقابل چشم بينندگان پهن مي‌شود. كليپ با نواي سه تار شروع مي‌شود و سكوت عجيبي در سالن حاكم...
بعد از كليپ، مجري پشت تريبون مي‌ايستد و در حالي كه هنوز متوجه نشده ميكروفن خراب است به خواندن متنش مي‌پردازد. از همان ابتداي مراسم پخش صدا با مشكل مواجه مي‌شود كه اين قطع اتفاقي و هر از گاهي ميكروفن‌ها در طول برنامه اتفاقات خاطره انگيزي(!) به بار مي آورد...

وقتي جدال سياهي و سپيدي نفس‌گير مي شود

بالاخره مجري موفق شد "سلام" خود را به سمع حضار برساند و متن سخنراني مكتوب خودش را در ستايش مراسم و البته تئاتر ايراد كند.

مراسم برخلاف اختتاميه سال گذشته بدون حضور شهردار تهران و تنها با حضور مسئولان فرهنگي شهرداري برگزار شد. مجيد سرسنگي سرپرست هنري سازمان فرهنگي – هنري شهرداري تهران بعد از نمايش كليپ ديگري در مقابل ميهمانان قرار گرفت و با مهم خواندن برگزاري اين جشنواره و تشكر از مريم معترف به دليل تلاش هاي شبانه‌روزي‌اش براي هر چه بهتر برگزار شدن هفتمين جشنواره تئاتر بانوان، گفت:‌ در كنار جشنواره تئاتر بانوان كارهاي ديگري نيز در بخش فرهنگي-هنري سازمان براي ارتقاء تئاتر انجام مي شود كه اميدواريم گامي در جهت توسعه تئاتر كشور باشد.

البته جناب سرسنگي هيچ اشاره‌اي نكردند كه اين امور ديگر شامل چه كارهاي فرهنگي و البته هنري مي‌شود!

در بخش بعدي مراسم از قاضي‌نظام -مدير هنرهاي نمايشي- مريم معترف – دبير برگزاري هفتمين جشنواره تئاتر بانوان- و اعظم بروجردي –مسئول تئاتر بانوان سازمان فرهنگي-هنري شهرداري- تقدير به عمل آمد و پس آن معترف پشت تريبون قرار گرفت و به سرعت و در حالي كه به گرماي شديد داخل آمفي تئاتر اشاره مي‌كرد، گزارشي از نحوه برگزاري مراسم جشنواره را براي حضار قرائت كرد.

چند لحظه پس از تمام شدن ارائه گزارش معترف، سالن كاملا تاريك شد. دو مرد روي سن حاضر شدند و شروع به اجراي تئاتري با مضمون جدال سياهي و سپيدي كردند. اجراي اين نمايش پانتوميم كه گويا نشان‌دهنده جدال خوبي و بدي و رقابت سياهي و سپيدي بود به خوبي از سوي تماشاگر احساس مي‌شد. يكي از بازيگران لباسي سفيد به تن كرده بود و ديگري لباسي سياه. در طول اجراي نمايش هيچ كدام از دو نفر از يكديگر جدا نمي‌شدند و به دنبال يكديگر بودند. تلاش هر يك از آن‌ها براي نمود خود و مبارزه براي عدم بروز ديگري به جلو بسيار زيبا نشان داده مي‌شد و البته موسيقي مناسبي كه با شدت كشمكش بازيگرها حدت ضرب خود را بالا و پايين مي كرد نيز تاثير بسياري در باور پذيري مفهوم اين نمايش داشت به طوري كه پس از پايان پانتوميم همه حضار يكپارچه دو بازيگر جوان را مورد تشويق قرار دادند.

انتظامي: خوشحالم كه از خانم‌ها تجليل مي‌شود

حالا كليپي در حال نمايش است و جملاتي از زبان يك بازيگر آشنا در آن به سمع حضا مي رسد: كار تئاتر را از سال –فكر مي كنم- 38 شروع كردم؛ با تئاتر آناهيتا آغاز شد. با بسياري از هم دوره‌هايم به هنركده آناهيتا مي‌رفتيم كه امروز بسياري از آن‌ها خودشان از اساتيد تئاتر شده‌اند. زنده ياد آقاي فتحي بود، آقاي جوهري بود و استاد عزيزمان خانم مهين اسكويي. آن زمان در كار "امير ارسلان" بازي مي‌كردم كه كارگردانش آقاي انتظامي بودند و آن كار خاطره خوبي براي ما به جا گذاشت.
دلم مي‌خواهد نقش مادر بچه‌هاي جبهه را بازي كنم. بچه‌هايي كه واقعا زحمت كشيدند؛ من به جبهه رفته‌ام ؛ براي سريالي رفتم جبهه كه زحمت و سختي‌ها و زندگي جوانان بسياري را در آنجا ديدم. هميشه فكر مي‌كردم كه چه‌قدر خوب بود من نقش مادر بچه‌هايي را بازي مي‌كردم كه به جبهه رفتند؛ ‌چون بايد اين انسان عاشق باشد و اين حس براي من خيلي خواستني بود.
كساني كه كار هنر مي‌كنند بايد بدانند كه هم زندگي خودشان را داشته باشند و هم هنر‌شان را حفظ كنند. هم به كار هنري‌شان بپردازند و هم امور زندگي خود يعني بچه‌داري و همسرداري را انجام دهند كه بسيار مقدس است.
باغبان چون از سرم دست نوازش دور داشت
در بهار زندگي از برگ و بارم دوست داشت...

اين عبارات را "مهين شهابي" در كليپي كه از او ساخته بودند ادا كرد. با نمايش اين كليپ عزت‌الله انتظامي براي قدرداني از شهابي به روي سن آمد. انتظامي در حالي كه از تشويق حضار قدراني مي‌كرد و اداي احترام مي‌كرد وقتي ميكروفن را در دست گرفت، گفت:‌ خوشحالم. به خاطر برپايي جشن تئاتر بانوان خوشحالم. الآن وقتي اين فيلم را نگاه مي‌كردم با خودم مي‌گفتم كه فوق العاده عالي است و از ذوقم گاهي بغض مي‌كردم كه براي بانوان جشن مي‌گيرند و از آنان تقدير مي‌كنند.
به گزارش برنا، انتظامي گفت: وقتي بر مي‌گردم به گذشته و سال‌هاي آغاز كارم در تئاتر –حدود سال 1320- را نگاه مي‌كنم، مي‌بينم كه بانوان بيشتر از آقايان، بايد شخصيت و تلاششان را ارج بگذارند و بيشتر از مردها بايد به آن‌ها درجه بدهند. چون آن موقع بسيار بد بود اگر كسي مي‌گفت كه فاميل ما در تئاتر بازي مي‌كند و يا خودش تئاتر كار مي‌كرد.
وي افزود: خود من مدت‌ها كار مي‌كردم و پدر و مادر من نمي‌دانستند كه من چه كار مي‌كنم و براي خانم‌ها بسيار بسيار مشكل بود كه در شرايط آن موقع مي‌خواستند بيايند و در تئاتر كار كنند. گذشت زمان باعث شد خانم‌ها امروز هم بتوانند به راحتي در عرصه تئاتر فعاليت كنند و همه اين‌ها مرهون تلاش و زحمت بانواني است كه در گذشته كار نمايش را آغاز كردند و رنج‌ها را تحمل كردند و استوار ايستادند. خانم نادره – كه آن موقع ما او را پوري صدا مي‌زديم- كار تئاتر را تا امروز آن قدر ادامه داده است كه امروز تنها به دليل پا درد و عدم توانايي راه رفتن نمي‌تواند روي سن حاضر شود و كار كند. امروز اين هنر آن قدر ارزشمند شده است كه خانواده‌ها علاقمندند دخترانشان كارگردان شود، بازيگر شود. من تشكر مي كنم از سازمان شهرداري كه اين خانم‌ها را مورد تجليل قرار مي‌دهند.

ژاله علو:‌ خوشحاليم كه خدا ثريا را به ما برگرداند

پس از تجليل از مهين شهابي توسط انتظامي، كليپ ديگري با صداي آشنا و گرم ثريا قاسمي پخش شد. با ظاهر شدن چهره قاسمي بر روي پرده همه حضار يكپارچه او را تشويق كردند. قاسمي چند ماهي به علت تصادف سختي كه داشت در بستر افتاده بود و امروز بعد از چهار ماه از منزل براي دريافت لوح تقديرش به تئاتر شهر آمده بود.

در حالي كه هنوز طنين صداي گرم ثريا قاسمي در خاطر حضار موج مي‌خورد، از صداي ماندگار ديگري دعوت شد تا به روي سن بيايد و مراسم تقدير از قاسمي را انجام دهد. ژاله علو –دركسوت استادي قاسمي- با صدايي زيبا و خاص و با متانت و صلابتي كه هميشه در چهره و حركاتش نمايان است و -يادآور خاله ليلاي دوست داشتني سريال روزي روزگاري است- به روي سن آمد و از قاسمي دعوت كرد تا براي گرفتن لوح تقدير خود به صحنه بيايد.

به گزارش برنا، صداي مجري بعد از تشويق حاضران كه مي‌گفت " چه قدر خوب است تجليل از هنرمندان در زماني كه هنوز هستند و حضورشان را احساس مي‌كنيم!" به ثريا قاسمي در حالي كه به سختي و بدون عصا از پله‌هاي سن بالا مي‌آمد نيروي بيشتري مي‌داد.

ژاله علو در حالي كه براي تقدير از قاسمي مشعوف بود و خندان، رو به همه حاضران گفت: همه‌ي ستاره‌ها نوراني هستند، اما همه شنيده‌ايم كه "ثريا" فوق‌العاده نوراني است. خانم قاسمي همكار خوب و موفق ما در راديو، خانم قاسمي در دوبله، خانم قاسمي در سينما، تلويزيون و تئاتر همواره درخشيده است. ما خداوند را شكر مي كنيم كه ثريا را به ما برگرداند.

با گفتن اين جمله همه علو را به خاطر تشبيه زيبايش تشويق كردند و در حالي كه قاسمي، ژاله علو را در آغوش كشيده بود از او تشكر كرد و با اداي احترام به حضار كلامش را با ذكر نام خالق انسان، گل و پرنده آغاز كرد و ادامه گفت: بعد از چهار ماه، اين اولين باري است كه از منزل خارج شده‌ام؛‌ زيرا به ميهماني دعوت شده‎ام و دعوت‌كننده من، شما اهالي تئاتر هستيد و خوشحالم كه دعوت شده‌ام و بايد مي‌آمدم، چراكه زيربناي كار هنري من به طور وجودي از تئاتر و راديو است. من خوشحالم كه امشب روي پاهايم ايستادم و در اين جشن حضور دارم.

وقتي در سكوت از بانوي عروسك‌گردان قدرداني شد

پس از تجليل ژاله علو -كه سال گذشته در اين جايگاه ايستاده بود و مورد تجليل واقع شد- از قاسمي مراسم با تقدير از هما جديكار يكي از هنرمندان كهنه‌كار عروسك‌گرداني و عرصه تئاتر عروسكي ادامه پيدا كرد.

مجري پس از نمايش كليپ آثار و سخنان هما جديكار از "يوسف صديق" استاد بازي‌هاي عروسكي براي تقدير از جديكار دعوت كرد تا به روي سن بيايد. اما باز همان اشكال فني صدا، گريبان مراسم را گرفت و ميكروفن‌ها قطع شد!

جديكار در حالي كه بدون ميكروفن از تمام حضار و اساتيد و همكاراني كه موجب شدند او در اين مراسم به روي سن حاضر شود و مورد تقدير قرار گيرد -البته به نظر مي رسيد به علت قطع صدا كمي مضطرب شد و احساس ناراحتي مي‌كرد- دسته گل و لوح تقديرش را از دست صديق دريافت كرد و خيلي زود از سن پايين آمد و حتي دعوت مجري براي صحبت پشت تريبون را نيز نپذيرفت(!). با اين حال او مورد تشويق بي‌دريغ حضار قرار گرفت!

پس از پايان يافتن مراسم تجليل از سه بانوي عرصه تئاتر، مجري دوباره به روي سن آمد؛ اما اين بار طولاني تر! بايد صحنه براي ادامه مراسم آماده مي‌شد؛ گويا همه دست اندر كاران در حال و هواي تجليل از بانوان پيشكسوت تئاتر فرو رفته بودند و يادشان رفته بود بايد صحنه را براي برنامه بعدي آماده كنند.

مشكل فني صدا و ... خودتان تصور كنيد لطفا!

به هر ترتيب سن آماده شد و گروه موسيقي بانوان شروع به اجراي موسيقي سنتي كردند. در ميان خانم‌هايي كه براي اجراي موسيقي آمده بودند آقايي نيز حضور داشت؛ گويا براي اين‌كه خواندن خانم خواننده با مشكل شرعي مواجه نشود آمده بود.

اينجا بود كه باز هم همان اشكال فني قطع صدا فضاي مراسم را به شكل خنده‌داري تغيير داد! به گزارش خبرنگار باشگاه جواني برنا، با قطع شدن ميكروفن آقاي خواننده، صداي خانم خواننده كه حسابي هم در مراسم اوج گرفته بود برخي را بسيار نگران كرد. تا آن لحظه دو قطعه فقط با صداي خواننده زن اجرا شده بود و هنوز ميكروفن آقا خراب بود و مريم معترف چند بار از طرق مختلف مورد تذكر قرار گرفت كه چرا اين موضوع را پيگيري نمي‌كند و سرانجام پس از چند بار آمد و رفت برخي از مسئولان برگزاركننده، مشكل ميكروفن آقاي خواننده نيز حل شد و برنامه اجراي موسيقي با صداي خواننده مرد به پايان رسيد؛ هر چند لحظات پر سر و صدايي تا انتهاي اين برنامه براي مراسم رقم خورد، خودتان تصور كنيد لطفا!
با صداي خواننده بشنويد.

وقتي نسيم در دايره نمايشگران نمي‌وزد

پس از اجراي موسيقي پر ماجراي اختتاميه، مراسم با تجليل از برگزيدگان بخش تئاترهاي خياباني ادامه يافت. پيش از خواندن نام برگزيدگان، "افروز فروزنده" نماينده داوران بخش نمايش‌هاي خياباني پشت تريبون حاضر شد و متني ادبي را "با ياد آن كس كه مثل هيچ كس نيست" قرائت كرد؛ شايد خواندن اين متن بهترين پايان براي تمام شدن حاشيه هاي مراسم اختتاميه تئاتر بانوان در همين‌جا باشد:

خورشيد مي تابد؛ ‌بوق ماشين‌ها آزار دهنده است. زندگي روزمره شده ولي آسمان آبي است و خورشيد نور افشاني مي‌كند. پيرها و بازنشسته‌ها زندگي را مي‌گذرانند.خورشيد مي‌تابد، آسمان آبي است و صداي بازي بچه‌ها آسمان را كر كرده است؛ تو گويي به ميهماني دعوت شده‌اند. خورشيد مي‌تابد و روي پله‌هاي داغ همه در سايه و آفتاب نشسته‌اند و چشم‌ها به دايره‌اي دوخته شده است. پيرترها آرام و بدون صدا تنها نگاه مي‌كنند؛ خورشيد مي‌تابد. ناگهان چشم‌هاي منتظر با صدايي درشت‌تر مي‌شود. حلقه‌اي ساخته مي‌شود از آدم‌ها؛ خورشيد مي‌تابد اما گرمايش به شور و اشتياق و تب و تاب نمايشگران خياباني نمي‌رسد. نسيم مي‌وزد اما در دايره نمايشگران نمي‌پيچد...

اسامي برگزيدگان را مي توانيد در خبري كه قبلا منتشر شده است ملاحظه كنيد. براي خواندن خبر اينجا را كليك كنيد.
***

در باشگاه جواني برنا ثبت نام كنيد: [email protected]

پيامك ارتباط با برنا:‌10000313
 شنبه 15 تير 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: برنا نيوز]
[مشاهده در: www.bornanews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 376]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن