تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 26 دی 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هيچ جلسه قرآنى براى تلاوت و درس در خانه‏اى از خانه‏هاى خدا برقرار نشد، مگر اين ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

کلینیک زخم تهران

کاشت ابرو طبیعی

پارتیشن شیشه ای اداری

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

ساندویچ پانل

ویزای ایتالیا

مهاجرت به استرالیا

میز کنفرانس

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1853559286




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

رنگ خدا، عطر ضيافت... / آغاز فصل عاشقي بندگان خاص پروردگار مبارك


واضح آرشیو وب فارسی:برنا نيوز: رنگ خدا، عطر ضيافت... / آغاز فصل عاشقي بندگان خاص پروردگار مبارك
شبي كه رجب مي‌آيد با خودش بركت مي‌آورد. به رسم هر ساله‌هاي فاميل، همه آن‌هايي كه مي‌توانستند، روز اول رجب را روزه مي‌گرفتند تا كمي از بار سنگين بي‌توجهي‌هاي ماه‌هاي گذشته به آستان پاك و مطهر خدا كم كنند. بعد از ظهر، نخود و لوبيا كه خوب مي‌پخت سبزي‌هاي خورد شده را مي ريختند توي آش رشته معروف مادربزرگ. عطر سبزي تازه دل همه را مي‌برد...رجب كه مي آيد عطر نماز اول ماه و صدقه مادربزرگ مشام كلهم اجمعين اهل خانه را پر مي‌كند و بوي اسفند صبح اول وقتش همه محله را بر مي‌دارد...رجب و شعبان با اين همه دلگرمي و خاطرات خوب و به يادماندني مي‎آيند و دل‌هايمان را براي ضيافتي بزرگ‌تر و وسيع تر آماده مي‌كنند.


باشگاه جواني برنا / بنت الهدي صدر - نام رجب كه مي‌آيد فكري مي‌شوم كه رمضان و همه آن روزهاي تشنه‌اش با آن اذان دلنشين مرحوم موذن‌زاده نزديك است و هنوز باورم نمي‌شود كه كه زمان اين قدر زود گذشته و دستمان را در حناي گذشته‌ها گذاشته!

قول داده بوديم خيلي كارها را به موقع انجام دهيم؛ قول داده بوديم كارهاي خوبي براي روحمان بكنيم. قول داده بوديم خيلي‌ كارها را انجام ندهيم. خدا كند براي هر كسي كه مژده ماه رجب را مي‌دهد دلش نلرزد مبادا به عهدهايي كه با خودش بسته و قول‌هايي كه بين خودش و خدا به ميان گذاشته است، عمل نكند.

*

رجب كه مي آيد عطر نماز اول ماه و صدقه مادربزرگ مشام كلهم اجمعين اهل خانه را پر مي‌كند و بوي اسفند صبح اول وقتش همه محله را بر مي‌دارد. نوه‌ها و بچه‌هاي كوچك فاميل، همه با شوق لباس‌هاي نو و تازه‌شان را به تن مي‌كنند و دست در دست پدر و مادرشان مي‌روند خانه مادربزرگ.

اصلا شبي كه رجب مي‌آيد با خودش بركت مي‌آورد. به رسم هر ساله‌هاي فاميل، همه آن‌هايي كه مي‌توانستند، روز اول رجب را روزه مي‌گرفتند تا كمي از بار سنگين بي‌توجهي‌هاي ماه‌هاي گذشته به آستان پاك و مطهر خدا كم كنند. آخر همه‌ي ماه‌هاي قبل‌شان شده بود كار و دويدن و رفع و رجوع امور دنيا و مشغله!

دم ظهر كه مي شد، همه مي‌آمدند خانه مادر؛ عروس‌ها و دخترهاي مادربزرگ كه حالا هر كدام خودشان مادر شده بودند و شايد حتي مادربزرگ، بساط مخلفات آش را جور مي‌كردند. نخود و لوبيا را پاك مي‌كردند و توي ديگي كه آقايان ميان حياط عَلم‌‌ش كرده بودند بار مي گذاشتند. روز عيد بود و بعضي از بزرگ‌ترها كه به سخاوت شهرت داشتند و پايه و اساس شادي را براي كوچك‌ترها هديه ظاهري و خوش‌رنگ و لعاب مي‌دانستند براي نوه‌هاي كوچولو و پر شيطنت مادربزرگ هديه‌هائي رنگي مي‌گرفتند. مردها دور هم جمع مي‌شدند و سبزي‌هاي آش را پاك مي‌كردند، تا زودتر به دست خانم‌ها برسانند. خانم‌ها هم بلافاصله سبزي را مي شستند و خورد مي‌كردند و در اين بين گاهي آقايان فلنگ را مي‌بستند و كارها تا آخر روز مي‌افتاد گردن خانم‌هايي كه خودشان را به آن راه مي‌زدند و مثلا متوجه نمي‌شدند مردهاي خانه جيم شده‌اند.

بعد از ظهر، نخود و لوبيا كه خوب مي‌پخت سبزي‌هاي خورد شده را مي ريختند توي آش رشته معروف مادربزرگ. عطر سبزي تازه دل همه را مي‌برد. كم‌كم همه داشت گرسنه‌شان مي‌شد به ويژه جوان‌ترها! بچه‌ها مي دويدند توي حياط خانه و بازي مي‌كردند و گاهي از شدت تشنگي به سمت شير آب حياط خيز برمي‌داشتند جلوي بچه‌هاي نوجوان قلپ‌قلپ آب شير را توي شريان‌هاي تشنه‌شان مي‌ريختند.
درد تشنگي كه توي فكر و وجود نوجوان‌هاي فاميل مي‌پيچيد بايد خودشان را يك جوري سرگرم مي‌كردند و بعضي‌هايشان با آن صداهاي دورگه نوجواني بلندبلند زيارت عاشورا مي‌خواندند تا زمان، كمي زودتر بگذرد و آن خيال ضعف و گرسنگي كه بيش از هر روز ديگري با دل و ذهن بازي مي‌كند از ياد برود. بعضي‌ها نيز حياط و بهارخواب را آب و جارو مي‌كردند. آدم گاهي خيال مي‌كرد بعضي‌هايشان دارند يواشكي نجوا مي‌كنند: "تازه اين كه يك روز بود! خدا به داد ماه رمضان برسد..."

خانم‌هاي خانه كه مي‌ديدند كار از هم‌دردي با پسرها و دخترهاي جوانشان گذشته است، يواشكي مي‌خنديدند و از اين‌كه حالا فرزندانشان صبورتر و مقاوم‌تر شده‌اند، سرشوق مي آمدند.

ديگ آش هم مي‌خورد، گاهي با دست خانم‌ها، گاهي هم آقايان مي‌آمدند و از ديدن آش رشته خوش عطر مادربزرگ دلشان ضعف مي‌رفت و آن را يك همي مي‌زدند و مي‌رفتند؛ بزرگ‌ترها با همان بزرگي‌شان از سر و كول هم بالا مي‌رفتند. خب از گرسنگي كار ديگري هم نمي‌شد كرد و خوردن هم كه تعطيل بود!!

با راهنمايي‌هاي مادر بزرگ لعاب آش بيشتر مي‌شد و عطر پياز داغ و سير داغ و نعنا داغ كل خانه را برمي‌داشت... ديگر فضا داشت كم‎كم رو به تيرگي مي‌گذاشت. غروب حس غريبي داشت. اغلب همه ساكت بودند توي همان يكي دو ساعته مانده به اذان... اما مادربزرگ لبخند شيرين و دوست‌داشتني صورتش حتي براي لحظه‌اي محو نمي‌شد.

نيم ساعت و سه ربع، قبل از اذان رشته آش را توي ديگ مي‌ريختند و سفره را ساده و با كمي خرما و نون و پنير و سبزي و يك كلمن آب(!) مي‌انداختند. دم اذان همه دور سفره بزرگ مادربزرگ مي‌نشستند و با گفتن "قبول باشه!" باب صحبت را باز مي‌كردند. مادربزرگ مي‌نشست آن بالاي سفره؛ دامادهايش يك طرف و پسرهاي‌ش سمت ديگر. دخترها و عروس‌ها نيز به احترام همسرانشان پايين‌تر از آن‌ها مي‌نشستند و بچه‌ها نيز به تبعيت از مادران و به احترام بزرگ‌ترها پايين سفره.

نواي "الله اكبر" كه بلند مي‌شد و صداي ريختن آب داغ سماور توي استكان‌هاي قد و نيم‌قدي كه بعضي‌هايشان نبات‌هاي طلايي و زعفراني توي دلشان جا خوش كرده بود، هوش از دل و ديده مي‌برد.

ظرف‌هاي خرما خيلي زود به نيمه مي‌رسيد و آش رشته مخصوص مادربزرگ با آن همه سيرداغ و پيازداغ و نعنا داغ و كشك خوش‌مزه‌اي كه خود مادربزرگ سابيده بود با لعاب خوش نمك ظرف مي‌شد و همه را حسابي سير مي‌كرد.

*

قصه‌ي خانه مادر بزرگ و ماه رجب قصه‎‌ي يك روز است؛ اما ديگر توي ماه رمضان حكايت يك روز و دو روز نيست! حكايت يك ماه است و چه قدر خوب است كه قبل از ماه مبارك رمضان -ماه ميهماني خدا- رجب و شعبان با اين همه دلگرمي و خاطرات خوب و به يادماندني مي‎آيند و دل‌هايمان را براي ضيافتي بزرگ‌تر و وسيع تر آماده مي‌كنند.

***

در باشگاه جواني برنا ثبت نام كنيد: [email protected]

پيامك ارتباط با برنا: 10000313
 شنبه 15 تير 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: برنا نيوز]
[مشاهده در: www.bornanews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 136]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن