تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 24 شهریور 1403    احادیث و روایات:  ghhhhhh
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815484769




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

بدترين مصرف كننده انرژي در جهان هستيم


واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: بدترين مصرف كننده انرژي در جهان هستيم


انرژي- علي خردپير:
60 درصد از سبد انرژي مصرفي كشور را گاز طبيعي شامل مي‌شود. دولت‌هاي جمهوري اسلامي، يكي پس از ديگري ميل به صادرات اين حامل انرژي را دارند.

خطوط لوله اتيلين و مجتمع‌هاي متعدد پتروشيمي همه با اتكا به ذخاير طبيعي جنوب ايران، مي‌روند تا كشور را به جنگلي وابسته به گاز بدل كنند. استفاده از گاز ارزان قيمت به‌عنوان خوراك اوليه صنعت، چه‌بسا آرزوي بسياري از ملل است اما ترديد در توفيق، آن زماني اوج مي‌گيرد كه هيچ يكپارچگي برنامه‌ريزي شده و طرح كارشناسي مدوني در كار نيست؛ همه چيز حسب سلايق است و منافع گروهي.

از پس همه مرافعات اما اين مردم گيلان، مازندران و گلستان و شهرهاي گنبد، بندر تركمن، سقز و بانه‌اند كه در معرض خطر بحران بي‌گاز ماندن در سرماي زمستان مي‌مانند و مگر نبود و نديديم و نشنيديم كه همين چند ماه پيش چه بر سرشان آمد؟ حالا سخن به صادرات گاز هم كه مي‌رسد، مناقشه بر سر منافع ملت بيش از پيش پر رنگ مي‌شود چه، نظرها متفاوت است؛ يكي صادرات را و يكي غير آن را زياني تاريخي مي‌خواند. با سيد غلامحسين حسن تاش، رئيس سابق مؤسسه مطالعات بين‌المللي انرژي به گفت‌وگو نشسته‌ايم. حسن تاش راي قطعي نمي‌دهد اما به 2 نكته اشاره دارد؛ يكي فقدان نقشه راه و ديگري بي‌تدبيري در مديريت منابع قابل استفاده گاز.

از نظر اين كارشناس اقتصاد انرژي، عنوان دومين صاحب گاز طبيعي جهان مي‌تواند توهم‌زا باشد. وي البته عنواني ديگر براي اين ثروتمند بي‌تدبير به كار مي‌گيرد: بدترين مصرف‌كننده انرژي!

* شايد مناسب باشد كه اين گفت‌وگو را از آنجا آغاز كنيم كه اساسا اهميت و جايگاه صنعت گاز در اقتصاد ايران چيست؟

اول از همه بايد در نظر داشته باشيم كه 17درصد از ذخاير گاز طبيعي دنيا را در اختيار داريم. دوم اينكه اصحاب انرژي، قرن 21 را قرن گاز ناميده‌اند. به عبارتي اگر قرن 19 قرن ذغال سنگ و قرن 20 قرن نفت بوده است، قرن حاضر نيز قرن گاز ناميده شده است، بنابراين وصف، گاز طبيعي در سبد انرژي جهان سهم و اهميت بيشتري پيدا مي‌كند.

در چنين شرايطي و با توجه به اينكه ايران نيز دومين دارنده ذخاير گاز جهان است، پس طبيعي است كه گاز در اقتصاد و روابط بين‌المللي، اهميت ويژه‌اي پيدا خواهد كرد. حتي قابل پيش‌بيني است كه ايران در دهه‌هاي آينده به سمتي حركت كند كه درآمدهاي صادرات گاز جايگزين درآمدهاي صادرات نفت شود؛ چرا كه مخازن نفتي ما اغلب در نيمه دوم عمر توليدشان هستند ولي ذخاير گازي اين كشور جوان‌تر بوده و در نيمه اول توليدند. همچنين عمدتا در اكتشافات جديد نيز شانس دستيابي به گاز بسيار بيشتر از نفت بوده است. پس به طور قطع، گاز در اقتصاد ما اهميت روزافزوني دارد. علاوه بر اين توجه داشته باشيد كه در حاضر حدود 60درصد مصرف انرژي داخلي كشور با بهره‌مندي از گاز تامين مي‌شود كه خود گوياي جايگاه گاز در اقتصاد ايران است.

* اما آيا از نظر جنابعالي مصرف گاز طبيعي در كشور آن هم در سطح 60 درصد از سبد انرژي مصرفي كشور مطلوب است؟

بسيار پرسش خوبي است. ببينيد، من نه مي‌توانم بگويم مطلوب است و نه مي‌توانم بگويم مطلوب نيست؛ چرا كه واقعيت اين است كه متاسفانه ما يك نقشه راه (Rod Map) براي انرژي كشور تهيه نكرده‌ايم. در واقع آنچه اتفاق افتاده است براساس طرح و برنامه‌ريزي جامع نبوده بلكه تا حدودي تصادفي بوده است. براي مثال وزيري آمده و دستور داده كه نيروگاه‌ها تا سرحد امكان گازسوز شوند. اين كار چقدر مطلوب و درست بوده است، معلوم نيست. پالايشگاه‌هاي ما براساس توليد فرآورده‌هاي سنگين مثل نفت كوره طراحي شده بودند.

چون ذغال سنگ نداريم و در گذشته تصميم بر آن بوده كه سوخت نيروگاه‌ها به جاي ذغال‌سنگ، نفت كوره باشد. اين برنامه يك مرتبه به توليد و مصرف گاز تغيير مي‌كند. بنابراين با اين مشكل مواجه شده‌ايم كه اين نفت كوره توليدي در پالايشگاه‌هاي كشور را چه كنيم. نفت كوره كه ارزش پاييني دارد و در ماه‌هاي اخير نيز حتي بهايش از نفت خام هم كمتر شده است را بايد صادر كنيم و بنزين مورد نيازمان را وارد كنيم.

اگر اين ظرفيت‌ها و نكات را در نظر بگيريم، اصلا معلوم نيست كه تصميم به گازسوزكردن نيروگاه‌ها چقدر تصميم درستي بوده كه به اين ترتيب سهم گاز نيز در سبد مصرفي كشور افزايش يافته است. بنابراين در يك جمع‌بندي مي‌توان گفت كه چون براساس يك طرح و نقشه جامعي اينگونه سياستگذاري‌ها صورت نگرفته است، به طور قطعي نمي‌توان از آن دفاع و يا با آن مخالفت كرد.

جداي از اينكه اساسا اينگونه برخورد به صورت قطعي نيازمند يك مطالعه و تحقيق كامل و جامع است ولي به صورت اجمالي مي‌توان گفت كه به نظر مي‌رسد ما در اين باره كمي افراط كرده‌ايم. ضمن اينكه اصل متنوع‌سازي، اصل مهمي است. كشورهاي صنعتي در غرب پس از دهه 1970 ميلادي كه به فكر تهيه طرح و نقشه براي انرژي افتادند نيز به اصل متنوع‌سازي بسيار بها دادند. در واقع اصل متنوع‌سازي اين است كه عاقل همه تخم‌مرغ‌هايش را در يك سبد نمي‌گذارد. از اين روي در اين مورد كه يك مرتبه 60درصد سبد انرژي مصرفي كشور را گاز تصاحب كند، ترديد دارم كار درستي صورت گرفته باشد.

* با اين حال همچنان مي‌توان دو ديدگاه عمده را در اين باره در كشور يافت. عده‌اي بر اين باورند كه بايد اين سهم به ويژه در صنعت افزايش يابد و عده‌اي ديگر صادرات را مهم‌تر تلقي مي‌كنند. در واقع مي‌خواهم تضارب آرا را بررسي كنيد و نظر خودتان را نيز به آن بيفزاييد.

گاز يك حامل انرژي در كنار حامل‌هاي ديگر است. بنابراين نمي‌توان براي يك حامل انرژي به صورت مجرد برنامه‌ريزي كرد. وقتي كه ما براي كل حامل‌هاي انرژي برنامه نداشته باشيم، به طور حتم براي يكي از آنها نيز نمي‌توانيم برنامه درستي طراحي كنيم. نكته ديگر اين است كه آن برنامه انرژي كه تكليف گاز را هم در خود بايد مشخص كند، چگونه بايد تهيه و تدوين شود. من بر اين باورم كه در واقع براي اين كار 2مرحله بايد طي شود؛ مرحله اول مرحله تعيين خط قرمزهاي استراتژيك است كه در اينجا خيلي نگاه اقتصادي و تجاري به قضيه وجود ندارد. حالا اين خط قرمز استراتژيك چيست.

براي مثال ممكن است در كشوري مثل ايران كه ذخاير نفت و گاز بسياري دارد، از نظر هزينه و به لحاظ اقتصادي توليد انرژي خورشيدي بادي و اتمي به صرفه نباشد، اما در نگاه راهبردي و استراتژيك نتيجه چيز ديگري خواهد بود و ممكن است مطرح شود كه بايد با انواع ديگر انرژي‌ها آشنا بود كه در زمان بحران و اضطرار، انرژي مورد نياز كشور تامين شود. اين نگاه به امنيت ملي ارتباط دارد و ممكن است ديكته كند كه براي مثال 10درصد از انرژي كشور بايد از طريق انرژي هسته‌اي تامين شود يا مجموع انرژي‌هاي ديگر غير از نفت و گاز فلان مقدار در سبد انرژي داراي سهم باشد.

بنابراين مراجعي بايد وجود داشته باشند كه راهبردهاي انرژي كشور را مشخص كنند. در اين مرحله اهل فن با نگاه به امنيت ملي ممكن است مطرح كنند كه ما بايد حتما در بازارهاي جهاني نفت و گاز حضور داشته باشيم و بر اين اساس بخشي از نفت و گازمان را بايد به صادرات اختصاص دهيم. اين نگاه، منافع سياسي را در نظر گرفته است.

اما پس از مطرح‌شدن راهبردها، نگاه اقتصادي مطرح است و اين يعني مرحله دوم تدوين طرح و نقشه جامع. در اين مرحله در چارچوب راهبردها، مسائل و نگاه اقتصادي بايد طرح شود. براساس اصول اقتصادي بايد ببينيم كه گاز در كجا بازدهي بيشتري به ما مي‌دهد. بنابراين در اين مرحله صرفا نگاه اقتصادي را بايد حاكم كرد و از ميان گزينه‌هايي كه با مرحله اول و نگاه راهبردي تعارض و تناقضي ندارند، مهم‌ترين را برگزينيم. منطق اين انتخاب، منطق هزينه – فايده خواهد بود. ببينيد! ما براي گاز كشور حداقل 4انتخاب داريم؛ تزريق به چاه‌هاي نفت براي بازيافت بيشتر، بردن گاز به سبد مصرف انرژي حتي بيش از همين 60درصدي كه امروز شاهديم تا جايي كه جايگزين فرآورده‌هاي نفتي شود، بردن گاز به صنايع پتروشيمي و در نهايت صادرات.

من بر اين باورم كه اين 4انتخاب را بايد در يك مدل فني – اقتصادي در نظر آورد. اگر كسي بگويد بايد فلان مقدار گاز را به بهمان كشور همسايه صادر كنيم كه بر اين اساس روابط ما به گونه‌اي ديگر تنظيم شود، من مداخله نمي‌كنم و در تخصص‌ام نيست؛ چرا كه ممكن است در آن نگاه راهبردي به اين نتيجه برسند كه گاز را با قيمت پايين هم صادر كنند تا هزينه‌هاي امنيت ملي را كاهش دهند. اين نوع مسائل را ديگران بايد تعيين كنند.

ولي در مرحله دوم و در كادري كه 4گزينه اقتصادي ما در تعارض با مرحله اول نيست، انتخاب بايد صرفا حسب منفعت اقتصادي باشد. كساني وجود دارند كه خيلي سينه‌چاك تزريق گاز به مخازن نفت هستند. من هميشه يك پرسش را در اين خصوص مطرح مي‌كنم و آن اينكه چرا ما گاز را به مخازن نفت تزريق كنيم. آنان پاسخ مي‌دهند كه به ازاي هر مقدار مشخص گازي كه به چاه‌ها تزريق مي‌كنيم، فلان مقدار نفت بيشتري را مي‌توان استخراج كرد. نفت فروخته مي‌شود و گاز هم در مخزن باقي مي‌ماند و مي‌توان باز هم از آن استفاده كرد. حالا فرض كنيد مشتري‌اي يافت شود كه حاضر باشد گاز را بالاتر از ارزشي كه اكنون ِرايج است، از ما بخرد، آنگاه پاسخ چه خواهد بود؟ آيا مي‌گوييم كه نه، ما باز هم گاز را تزريق خواهيم كرد؟ مگر جز اين نيست كه تزريق گاز را براي كسب منافع اقتصادي انجام مي‌دهيم. از اين رو طبق منطق انتخاب اقتصادي بين گزينه‌هايمان بايد گزينه‌اي را در نظر بگيريم كه كمترين هزينه و بيشترين بازدهي را داشته باشد.

* قبل از اينكه گزينه بعدي را بررسي كنيد، اين پرسش جاي طرح دارد كه آيا منظور تزريق همه گاز موجود و در اختيار است؟

خير، تا ميزاني كه البته نياز مخازن نفتي كشور است.

* چرا كه ظاهرا نيازي نيست به همه مخازن كشور گاز تزريق شود و چاه‌هاي نيازمند نيز به صورت نامحدود و دائمي گاز نمي‌پذيرند.

درست است. تزريق گاز حسب فرمول و محاسبه خاص صورت مي‌گيرد. همان‌طور كه گفتيد به برخي از مخازن بايد گاز تزريق كرد و برخي ديگر ممكن است كه اصلا تزريق آب مناسب‌تر باشد. با اين وجود اغلب مخازن نفتي ما به دليل پيربودن نيازمند تزريق گاز هستند. از اين بابت تزريق گاز يكي از بهترين گزينه‌هاست.

* خب، با توجه به بررسي اين گزينه، نظر شما چيست؟ آيا اين گزينه را مي‌توان در طرح جامع به كار گرفت؟

من عقيده دارم فعلا و تاكيد مي‌كنم كه فعلا و تا اطلاع ثانوي، با همين منطق قيمت و هزينه – فايده تزريق گاز به مخازن نفت و بردن به صنايع پتروشيمي و جايگزين‌كردن آن براي مصرف داخلي در راستاي گسترش صنايع از صادرات اقتصادي‌تر است.

* پس شما هم عقيده داريد كه مصرف داخلي در برابر صادرات داراي اولويت است.

البته عرض كردم كه بايد محاسبات دقيق‌تري صورت گيرد ولي اجمالاً و براي مقطع زماني حاضر مي‌توان چنين گفت. اولاً قيمت‌هاي نفت، جهاني است اما قيمت‌هاي گاز منطقه‌اي است. ثانياً گاز نظام قيمت‌گذاري مستقل ندارد و قيمت‌گذاري گاز به‌نوعي وابسته به نفت است. در واقع هر مقدار BTU گاز را معادل هر مقدار BTU نفت خام، گازوئيل يا نفت كوره در نظر مي‌گيرند و در اين رابطه مقدار انرژي توليدي گاز را قياس مي‌كنند و بر آن مبنا قيمت‌گذاري مي‌كنند.

همچنين به‌دليل اينكه قيمت به‌صورت منطقه‌اي تعيين مي‌شود، هزينه‌هاي حمل‌ونقل نيز محاسبه مي‌شود. پس قيمت گاز تابعي از قيمت‌هاي جهاني نفت است و هميشه نيز مي‌بينيم كه قيمت گاز به‌طور متوسط كمتر از قيمت‌هاي جهاني نفت، از نظر ارزش حرارتي معادل است و با يك وقفه زماني نيز قيمت‌هاي نفت را دنبال مي‌كند. به اين معني كه قيمت‌هاي جهاني نفت به‌سرعت تغيير مي‌كنند اما بهاي منطقه‌اي گاز براي تغيير دچار وقفه‌اند. در اينجا يك نتيجه‌گيري مي‌توان كرد و آن اينكه به‌ويژه براي ما كه به بازارهاي گاز مثل اروپا دور هستيم تا زماني كه اين رابطه وجود دارد قيمت گاز صادراتي نسبت به نفت پايين‌تر است. پس اگر ما بتوانيم گاز را تبديل به نفت كنيم، نفت برايمان بازدهي بيشتري از گاز به لحاظ اقتصادي خواهد داشت.

تبديل گاز به نفت نيز از طريق تزريق به چاه‌هاي نفتي و ورود به صنايع براي توليد فرآورده‌هاي بيشتر است. با اين وصف چنين وضعيتي هميشگي نيست و فعلاً شرايط چنين است. ممكن است فناوري‌هايي در آينده نزديك اين رابطه را تغيير دهند. دليل اينكه گاز هنوز نسبت به نفت درجه 2 است همين بوده كه گاز طبيعي جاي نفت را به‌طور كامل نگرفته است و جايگزين همه فرآورده‌هاي نفتي نيست. هنوز گاز در صنعت حمل‌ونقل حرف جدي نمي‌زند و جاي فرآورده‌هاي سبك را به‌خوبي نتوانسته بگيرد. بنا بر اين اگر در آينده نزديك با گسترش فناوري‌هاي مربوط به تبديل گاز به فرآورده‌هاي جايگزين نفتي، ديگر نمي‌توان بر مبناي حاضر درخصوص گاز بحث كرد. از اين روي فعلاً با كساني كه به تزريق گاز اعتماد دارند هم‌عقيده هستم و نه براي هميشه.

* نكته‌اي را كه طرفداران گزينه صادرات بر آن تأكيد مي‌كنند اين است كه نياز به تزريق و نيز سبد مصرفي داخلي و عطش صنايع نامحدود نيست. در اين باره راهكار چيست؟

اگر با توجه به توليد، نياز مصرف داخلي و تزريق به چاه‌هاي نفتي پاسخ داده شود مسئله به‌گونه ديگري خواهد بود. واقعيت اين است كه، صادرات گاز مي‌تواند روابط تجاري كشور را با ديگران گسترش دهد؛چرا كه نيازمند به گاز طبيعي‌اند. بر اين اساس به‌طور قطع در روابط سياسي هم محتاط‌تر برخورد خواهند كرد. همچنين با گسترش زمينه‌هاي تجاري، فرصت براي بهبود روابط ديپلماتيك نيز فراهم مي‌شود. مي‌دانيد كه روابط بين كشورها فقط با ديپلماسي شروع مي‌شود. ديپلماسي مقدمه‌اي براي روابط خواهد بود.

با اين تفاسير، اگر همه كساني كه درباره بهتر بودن هركدام از گزينه‌هاي مطرح شده وارد بحث مي‌شوند به يك نكته توجه داشته باشند، تهيه و تدوين طرح جامع انرژي سهل‌تر خواهد شد. اين نكته هم آن است كه ما متأسفانه انواع انرژي‌ها و از جمله گاز طبيعي را بسيار بي‌رويه مصرف مي‌كنيم. اين يعني كه ما نه يكي از بدترين‌ترين مصرف‌كنندگان انرژي در دنيا بلكه اساساً بدترين مصرف‌كننده انرژي در دنيا هستيم. اين نكته مهمي است. اگر ما به جاي دعوا بر سر نوع مصرف گاز و گزينه‌هاي موجود، بسيج شده و با چنين روند مصرفي مقابله كنيم، چه‌بسا به اندازه كافي گاز طبيعي را بتوانيم براي هر 4 گزينه آزاد كنيم. اين سخن ممكن است خيلي كلي‌گويي به‌نظر برسد اما من معتقدم كه ما به‌راحتي پتانسيل 25 تا 30 درصد صرفه‌جويي همه انرژي‌ها در كشور از جمله گاز را داريم.

* پيش از پرداختن به ضرورت تغيير الگوهاي مصرف، ‌اين پرسش مطرح است كه در حال حاضر با توجه به فرمول هزينه- فايده‌اي كه براي انتخاب گزينه‌ها وجود دارد و براساس آن عنوان كرديد كه صادرات در اولويت نيست، تكليف بازاريابي چه مي‌شود. همواره اين مسئله را برخي گوشزد كرده‌اند كه براساس بلندمدت بودن قراردادهاي صادرات گاز، وقفه دراين باره موجب از دست دادن مشتري شده و در آينده با مشكل مواجه خواهيم بود.

من زياد با اين نظر موافق نيستم. به عبارتي شما مي‌گوييد كه برخي معتقدند كه اگر امروز براي عقد قراردادهاي گازي نجنبيم، فردا دير است.

* دقيقاً همين‌طور است. به خاطر دارم كه در دولت خاتمي يكي از اصلي‌ترين پاسخ‌هاي مسئولان در برابر مخالفان صادرات گاز همين بود.

من در مورد اينكه فرصت را از دست خواهيم داد خيلي موافق نيستم. عرض كردم قرن 21، قرن گاز ناميده شده است و براساس پيش‌بيني‌هاي مراجع مختلف، رشد تقاضاي گاز از رشد تمام انرژي‌هاي ديگر بالاتر است. تازه اين در شرايطي است كه هنوز تبديلات گازي توفيق قابل‌توجهي پيدا نكرده‌اند. اگر در فناوري‌هايي مثل GTL و OCM تحولي ايجاد شود و گسترش يابند يك مرتبه به‌صورت جهشي به ميزان اين رشد تقاضا افزوده خواهد شد. بنا براين ما با بازاري رو به توسعه روبه‌رو هستيم. اينكه گفته شود «فردا دير است» بيشتر براي بازاريابي كه روز به روز محدود مي‌شوند مناسب است. كما اينكه امروز مي‌بينيم كه اگر 5 سال پيش قراردادهاي گازي منعقد كرده بوديم اكنون متضرر شده بوديم، به همان دليل كه اشاره كرديد قراردادهاي صادرات گاز بلندمدت است.

ما 5 سال پيش بايست براساس نفت، 20 يا 25 دلار قرارداد امضا مي‌كرديم. اگرچه قراردادها قابليت اصلاح دارند اما زمان مي‌برد كه اين تغييرها صورت بگيرد. نمونه آن هم همين قرارداد صادرات گاز به امارات است كه حالا مدتي است براي اصلاح قيمت دچار مشكل شده‌ايم. بنا براين جاي خوشحالي دارد كه 5 سال پيش قراردادهاي گازي امضا نشد و اكنون با بالا رفتن بهاي جهاني نفت مي‌توانيم همان گاز را با قيمت بهتري صادر كنيم. اين بازار، بازاري رو به توسعه است. همچنين اضافه كنم كشوري كه 17 درصد ذخاير گاز دنيا را دارد با كشوري كه رتبه قابل‌توجهي در تصاحب ذخاير اين حامل انرژي ندارد بسيار متفاوت است. ما خيلي بايد به برنامه گاز توجه كنيم و فكر مي‌كنم اگر اين ميزان ذخاير در دست ديگران بود بسيار بيشتر از ما حساسيت به خرج مي‌دادند.

ما حتي بايد دانشگاه صنعت گاز داشته باشيم و يكي از پيشروهاي فناوري‌هاي صنعت گاز در جهان شويم. اين مسئله براي ما خيلي مهم است. كشوري كه يك درصد گاز دنيا را دارد به‌طور حتم توجهي به فناوري GTL نشان نمي‌دهد، اما ايران كه 17 درصد اين ذخاير را در خود جاي داده و ممكن است در آينده به اين ميزان هم رفته‌رفته افزوده شود كشور متفاوتي است. از طرفي براي كشوري مثل ما و حضور در بازارهاي جهاني گاز راهبردي است. من فكر مي‌كنم كه ما بالاخره صادركننده گاز خواهيم بود.

درست است كه اكنون به تركيه گاز صادر مي‌كنيم اما تا سال گذشته به‌طور كامل واردكننده بوديم به اين معني كه ميزان واردات گاز از تركمنستان بيشتر از ميزان صادراتي به تركيه بود. به هر روي كشوري كه بالاخره صادركننده باشد به‌صورتي بايد راهبردي به مسئله صادرات نگاه كند، يعني بايد سهمي را براي صادرات گاز در نظر گيرد اما در همين حال بايد بهترين بازار را انتخاب كند. برخي مي‌گويند اقتصاد را رها كنيم و تنها متوجه مسائل راهبردي باشيم. به‌نظرم در مسائل راهبردي و بحث امنيت ملي نيز بايد بازارها را مقايسه كرد. آيا اتحاديه اروپا مي‌تواند براساس وابستگي به گاز ايران به ما در مسائل بين‌المللي ياري رساند يا هند و پاكستان؟ آنچه مسلم است اينكه ما حداقل تا افق چشم‌انداز 20 ساله كشور، گاز به اندازه كافي نداريم كه همه گزينه‌ها را پوشش دهيم و شرايط بين‌المللي و سياسي حاضر نيز به‌گونه‌اي است كه به سرعت نمي‌توانيم طرح‌هاي توسعه‌اي گاز را پيش ببريم.

اگر ما مي‌توانستيم به سه برابر سرعت حاضر طرح‌ها را پيش ببريم، باز من تجديد نظر مي‌كردم، اگر فرض كنيم كه مطمئن بوديم ظرف دو سال آينده هر 30 مرحله ميدان گازي پارس جنوبي را توسعه دهيم، مسئله به‌گونه‌اي ديگر طرح مي‌شد. اما در حال حاضر با توجه به شواهد ما با محدوديت توسعه ذخاير گازي مواجه هستيم. بر اين اساس معتقدم كه ما در بهترين بازارها بايد ورود محدود به بازار جهاني داشته باشيم. يعني در مسائل قيمت‌گذاري، حقوقي و قراردادي آشنايي كامل پيدا كنيم تا در زمان مناسب براي ورود كامل به بازارهاي جهاني در شرايط فعالي ظاهر شويم.

* اجازه دهيد به‌صورت ديگر به اين 4 گزينه مطرح براي گاز كشور نگاه كنيم. روي كاغذ به‌راحتي از 17 درصد ذخاير گاز طبيعي جهان سخن مي‌گوييم و از امكانات و توانايي‌هاي بالقوه طرح‌ها مي‌نويسيم. درباره افزايش مصرف صنعتي ايده‌پردازي مي‌كنيم و حتي در عمل هم به تعداد مجتمع‌هاي پتروشيمي مي‌افزاييم. اما با توجه به سطح توليدمان، بايد پرسيد كدام گاز؟ به‌راستي اين همه جدل تنها تئوريك است يا در عالم واقع هم مصداق دارد؟ دم دستي‌ترين نمونه را مي‌توان بحران كمبود گاز زمستان 86 مثال آورد. آيا اين عقب‌ماندگي مصرف از سطح توليد مجالي براي چنين مناقشاتي باقي مي‌گذارد؟

دقيقاً حرف شما درست است. به عبارتي همه حرف‌هاي ما تاكنون روي بعد عرضه و تقاضا بود اما شما به بعد مصرف و توليد بازگشتيد. حالا اين نكته مطرح مي‌شود كه در ميان آن 4 گزينه هم اينگونه نيست كه حتماً يك گزينه خاص انتخاب كنيم، بلكه مي‌توانيم تخصيص دهيم كه از هر يك از گزينه‌هاي موجود درصدي شامل برنامه شود. با مجموع حرف‌هايي كه عنوان شد ممكن است كه سهم تخصيص تزريق خيلي بيشتر و صادرات كمتر باشد. اما خود اين تخصيص بايد محدود به برنامه‌هاي توليد باشد. در واقع اينكه ما 17 درصد ذخاير گاز جهان را داريم يك توهم برايمان ايجاد مي‌كند؛ توهمي بر اين مبنا كه ما همه كار را مي‌توانيم انجام دهيم، درصورتي كه آنچه مهم است اين است كه گاز از 4 تا 5 هزار متر زير زمين بايد استحصال شود و آنگاه پس از سرمايه‌گذاري و طي فرآيند قابل‌مصرف شود.

جالب اين است كه گاز رساندن و مصرف و تقاضا ايجاد كردن خيلي راحت‌تر و كم‌هزينه‌تر از توليد است. طرح بالادستي ميليارد دلاري است اما لوله‌كشي و افزايش مصرف ارزان‌تر است. نمونه‌اي كه عنوان كرديد درست تداعي‌كننده اين شعر است كه «به حال كسي زار بايد گريست / كه دخلش بود 19، خرج20 !» از اين روي ما دخل و خرجمان در رابطه با گاز با هم تناسب ندارد؛ يعني همه آنچه گفته شد بايد به برنامه توليد معطوف شود.برنامه‌هاي توليد ما هم بايد واقعي تنظيم شوند؛ يعني با توجه به تجربه‌هاي گذشته و نه براساس «توهم» و «انشاءالله درست مي‌شود»، بلكه براساس واقعيت‌هاي مرتبط با توانايي‌مان ببينيم چند فاز پارس جنوبي و كدام حوزه‌ها را مي‌توانيم در چه مدت زماني توسعه دهيم و واقعا چه ميزان گاز در اختيارمان خواهد بود.

پس از آن با مشخص‌شدن ميزان توليد بايد بررسي كنيم كه آيا اين مقدار توليد تنها چاله‌هاي گذشته را پر مي‌كند يا علاوه بر آن مقداري هم اضافه باقي مي‌ماند. در صورت باقي‌ماندن يا به عبارتي مازاد توليد بر نيازهاي قطعي حاضر بايد به بهترين تخصيص دست يابيم. اگر هنوز تزريق به چاه‌هاي نفت به اندازه كافي نيست به طور مسلم بايد به اين بخش پرداخته شود.اگر اين مسئله برطرف شد و كارشناسان مخزن تاييد كردند كه در حد كفايت گاز تزريق شده است، آنگاه مي‌توان به سراغ گزينه‌هاي بعدي رفت. من خوشحالم از اينكه اين پرسش از سوي مطرح شد؛ چرا كه شايد من هم اشتباه كردم و معترف‌ام به اينكه بحث را از مصرف شروع كردم.

* البته جنابعالي در پاسخ به پرسش مرتبط درخصوص چگونگي مصرف، مباحث‌تان را مطرح كرديد.

به هر روي معتقدم كه بحث بايد از توليد آغاز شود. بررسي چرايي اتفاقي كه زمستان سال گذشته افتاد، بسيار ساده است؛ چرا كه در توليد دچار مشكل هستيم و از سويي ما درباره مصرف، تصميم‌هايي كور مي‌گيريم. اينگونه نيست كه در برنامه و بودجه كشور حسب بودجه تخصيص داده شده از شركت ملي گاز بخواهيم كه ميزان مشخصي گاز به توليد كشور اضافه كند و از آن پس براي مثال براساس ميزان توليدشده، بخشي هم به صادرات اختصاص داده شود.

متاسفانه درباره مصرف گاز تصميم‌هاي ما يكباره و غيركارشناسي است. نمونه اين نوع تصميم‌گيري‌ها كم نيست، مجلس يكباره دستور مي‌دهد كه دولت بايد به تمام روستاهاي واقع در شعاع 15كيلومتري خطوط لوله انتقال، گازرساني كند. آيا محاسبه شده است اين مصوبه در صورت اجرايي‌شدن برابر با مصرف چه ميزان گاز است؟آيا محاسبه شده است كه اين روستاها چه تعدادي با چه ميزان جمعيت‌اند و به لحاظ جوي، سردسير يا گرم‌سير هستند؟ آيا متوسط مصرف گاز در هر خانوار را پيش‌بيني كرده‌ايم؟ آيا مي‌دانيم اين يك عبارت كه در يك نشست و برخاست تصويب مي‌شود، چقدر تقاضا ايجاد خواهد كرد؟
ما اين تصميم را مي‌گيريم و از آن پس، تك‌تك نمايندگان مجلس و مقامات محلي و استاني به دنبال اجراي مصوبه خواهند بود.

اجراي چنين مصوبه‌اي هرگز سخت و پيچيده نيست؛ چرا كه نصب انشعابات و خط لوله كاري است كه پيمانكاران ما بلدند و از سويي پروژه ريالي است و ارزبري زيادي ندارد و به سرعت انجام مي‌شود. پس از اينگونه گازرساني‌ها، عنوان مي‌شود كه قرار نبوده است مصرف كشور در اين سطح افزايش يابد. پس نتيجه مي‌گيريم كه به 2صورت مي‌توان براي مصرف تصميم گرفت يا اينكه يكباره و بدون مطالعه اقدام كنيم كه مثال ديگرش CNGسوز كردن يك ميليون خودرو است كه هرگز محاسبه نمي‌شود اين ميزان چقدر به تقاضاي روزانه گاز مي‌افزايد و نوع ديگر تصميم‌گيري آن است كه با افزايش توليد به مسئولان اجازه داده شود كه حسب كار كارشناسي به نيازهاي موجود پاسخ داده شود. جداي از اينكه كشور ما فاقد يك برنامه جامع انرژي است، اما حداقل توقع اين است كه به اندازه دخل، خرج تراشيده شود. دخل ما گاز زيرزمين نيست بلكه گازي است كه با طي يك پروسه قابل استفاده شده است.

بنابراين تا زماني كه بودجه و برنامه‌‌هاي ما در خصوص گاز با ميزان توليدمان متناسب نباشد، ممكن است كه هر ساله كمبود گاز بيشتر شده و در اين ميان غير از خسارات اجتماعي و بهداشتي، خسارات اقتصادي بسياري نيز بر جامعه متحمل شود. حتي متاسفانه در زمستان سال گذشته، شنيده شد كه دولت مجبور شد تا از نيروي برق – آبي نيز براي تامين برق استفاده كند؛ چرا كه نيروگاه‌هاي كشور با كمبود گاز طبيعي و سوخت مايع روبه‌رو شده‌ بودند. استفاده از نيروي برق -‌ آبي در زمستان يعني خالي‌كردن سدها در زماني كه بايد پر شوند و آب را براي تابستان ذخيره كنند. حالا ببينيد كه چنين كاري چه مشكلات زنجيره‌اي را ايجاد مي‌كند.

* در شرايط فعلي و با توجه به ميزان فعلي گاز، حركت به سوي فناوري‌هاي تبديل، اولويت دارد يا خير؟

هنوز تجاري، اقتصادي و سودده بودن تبديلات گازي اثبات نشده است و در سطح بين‌المللي نيز همچنان دراين باره ترديدهايي وجود دارد. براي مثال فناوري GTL وجود دارد و مي‌توان از طريق آن گاز را به فراورده‌هايي تبديل كرد اما راندمان پائين و ريسك بالايي دارد. اينكه كشوري مثل ايران، بايد درباره پژوهش حساس باشد و بودجه اختصاص دهد و از اين روي تحولات اين صنعت را در سطح بين‌المللي تعقيب كند، شكي نيست.

* اما اين بحث تحقيق و توسعه (R&D) است. پرسش‌ام بيشتر در رابطه با در نظر گرفتن اولويت براي راه‌اندازي اين دست فناوري‌ها در داخل كشور است.

خير. من چنين حركتي را پيشنهاد نمي‌كنم. در مورد GTL و OCM و فناوري‌هايي از اين دست در شرايط حاضر فوريتي نبايد در نظر گرفت.

* در رابطه با فناوري LNG چطور؟

بحث LNG فرق مي‌كند. فناوري LNG يك گزينه براي صادرات در مقابل گزينه‌هاي ديگر است. براي مثال به دو صورت خط لوله و LNG مي‌توان وارد بازار هند شد. اين دو گزينه بايد در يك مقايسه فني-اقتصادي قرار گيرد. برخي از پارامترهاي غيراقتصادي در اين ميان وجود دارد كه بايد تا حد ممكن سعي كرد آنها نيز اقتصادي شوند. نمونه اين پارامترهاي غيراقتصادي سوءروابط سياسي هند و پاكستان است. براي صادرات گاز با ال.ان.جي اين پارامتر دخيل نيست اما در خط لوله بايد آن را در نظر داشت.

در يك مقايسه فني-اقتصادي دقيق ممكن است عدد و رقمي پيدا شود كه گزينه ريسك به‌وجود آمده براساس روابط سياسي هند و پاكستان كمي شود. مثلاً بياييم شركت بيمه‌اي را پيدا كنيم كه حاضر شود خط لوله را بيمه كند. در اين صورت در هنگام توقف جريان گاز به‌دليل درگيري طرفين يا بمب‌گذاري و هر دليل ناشي از سوءروابط اين دولت‌ها، شركت بيمه حاضر به پرداخت خسارت خواهد بود. اينكه آن شركت بيمه چه مبلغي را بابت اين تعهد دريافت مي‌كند رقمي است كه مي‌توان در حد مد فني- اقتصادي خط لوله گاز به‌كار گرفت. با كمي كردن هزينه‌هاي جانبي نظير هزينه ريسك مي‌توان دو گزينه خط لوله LNG را با هم مقايسه كرد. از سويي هم استفاده از LNG يا خط لوله بستگي به انتخاب بازار دارد.

همچنين معتقدم كه كليه مسائل راهبردي را نيز در اين ميان بايد نظر گرفت. وقتي گازمان را تبديل به LNG كنيم دوباره بايد وارد خليج فارس شويم. يعني گاز هم مثل نفت تمام ريسك‌هاي مربوط به خليج فارس را شامل خواهد شد. اصل متنوع‌سازي در همه امور مطرح است.وقتي ما گاز را با خط لوله به اروپا مي‌رسانيم به هر حال يك حاشيه ايمني برايمان ايجاد مي‌شود. به اين ترتيب كه اگر زماني در خليج فارس مشكلي وجود داشت، درآمدي از جاي ديگري وجود خواهد داشت. بنا بر اين بدون اينكه بخواهم هيچگونه حكم كلي صادر كنم، مي‌خواهم تأكيد كنم و تذكر دهم كه تمام اين مسايل نياز به مطالعات دقيق و جامع دارد.

تاريخ درج: 15 تير 1387 ساعت 13:22 تاريخ تاييد: 15 تير 1387 ساعت 13:45 تاريخ به روز رساني: 15 تير 1387 ساعت 13:43
 شنبه 15 تير 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: همشهری]
[مشاهده در: www.hamshahrionline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 317]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن