واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاري قرآني ايران: نگاهي بر «نقش پيامبر در توليد قرآن» در تبيان
گروه خبرنگاران افتخاري / سيد جعفر فاطمي نوش آبادي: گروهي بر اين باورند كه قرآن نوشته خود پيامبر است چرا كه الهاماتي كه از خداوند دريافت مينمود، چون نفس خودش با خدا يكي شده گشته بود، براي خودش قابل فهم بوده ولي در حدِ فهمِ بشرِ عادي نبوده است لذا وقتي بسان شاعري آنها را دريافت ميكرد، يافتههايش را به زبان ساده و بشري مينگاشت تا همهفهم باشد.
بنابر اين، قرآن تحت تأثير وضعيت روحي و احوالات پيامبر نوشته شده و اوضاع روحي و شرايط پيراموني وي در بياناتش تأثير گذار بوده است.
نتيجهاي كه از اين انگاره بر ميآيد از اين قرار است: «تمام احكام فقهي اسلام موقتند و متعلق به جامعه پيامبر و جوامعي كه شبيه به آن جامعه هستند، مگر اين كه خلافش ثابت شود.»
اين نظريه داراي اشكالات فراواني است كه به برخي اشاره ميشود:
1- هرگاه بگوييم: «نفس پيامبر با خدا يكي شده است» ديگر نميتوان در مورد چنين شخصي انتظار اشتباه و ناداني داشت ولي متاسفانه اين گروه درباره چنين شخصيتي امكان خطا را رد نميكنند و معتقدند دانش او در حد دانش ناقص عصر نزول قرآن بوده است و به صراحت ميگويند: پيامبر «اين دانشي را كه ما امروز در اختيار داريم، نداشته است» و «وحي ميتواند در مسايلي كه به اين جهان و جامعهي انساني مربوط ميشوند، اشتباه كند. آنچه قرآن دربارهي وقايع تاريخي، ساير اديان و ساير موضوعات عملي زميني ميگويد، لزوماً نميتواند درست باشد.» و معناي اين حرف اين است كه پيامبري كه نفسش با خدا يكي شده باز هم اشتباه ميكند. در حاليكه اين تناقضي آشكار است.مگر اين كه آنان خدا را نيز خطاكار بداند.
تمايز احاديث نبوي با آيات الهي نه تنها براي حضرت و خانواده و اطرافيانش مشخص بوده بلكه براي كافران نيز كاملا مفهوم و شناخته شده بوده است.
2-اين سخن كه «اوضاع روحي و احوالات پيامبر در قرآن تأثير گذار بوده لذا هر گاه شاد و طربناك بوده بسيار فصيح و در حالي كه پرملال است، در بيان سخنان خويش بسيار عادي و معمولي است.» و اين كه در وحي نيز خطا راه دارد، ريشه در صدر اسلام و شبهات قريشيان بر ضد پيامبر دارد. مشابه اين شبهه را برخي از قريشيان درباره پيامبر مطرح كرده بودند و پيامبر به صراحت بدان پاسخ داده است. اين روشنفكر نماها به برخي مؤمناني كه سخنان پيامبر را ثبت ميكردند ميگفتند: چرا هر چه ميشنوي را مينويسي؟ در حالي كه پيامبر انساني است كه در حالتهاي مختلف خوشنودي و ناراحتي سخن ميگويد.(پس حالتهاي مختلف روحي در او اثر ميگذارد و ممكن است برخي سخنانش از روي غضب باشد) پيامبر در پاسخ اينان اشاره به لبانش كرده فرمود: از اين دو لب جز سخن حق بيرون نميآيد.(1)
3- اگر كسي اندك تأملي در مجموع قرآن داشته باشد، به وضوح در مييابد كه كلمات و جملات قرآن از طرف خداوند است و پيامبر اكرم نقشي جز ابلاغ آنچه خداوند به او به زبان عربي مبين وحي ميكرده نداشته براي اين گفتار به چند دسته از آيات قرآن و نيز چندين دليل تاريخي ميتوان استدلال كرد:
1-3. تمام آياتي كه مشتقات كلمه «قرأ» درباره قرآن به كار رفته بر اين مطلب دلالت ميكنند كه وظيفه پيامبر قرائت و خواندن مطلبي بوده كه از جبرئيل دريافت ميكرده مانند آيات اوليه سوره علق: اقْرَأْ بِاسمِ رَبِّك الَّذِي خَلَقَ*خَلَقَ الانسانَ مِنْ عَلَقٍ*اقْرَأْ وَ رَبُّك الأَكْرَمُ؛ بخوان به نام پروردگارت كه آفريد. انسان را از عَلَق (خون بسته) آفريد. بخوان، و پروردگار تو كريمترين (كريمان) است.
چنانكه ميبينيم ابتداي نبوت رسول اكرم با قرائت آنچه بر او نازل شده بود آغاز شد. و قرائت خواندن عين كلامي است كه انشاء ميشود و نه محتواي كلام.
قرائت و خواندن در چه موردي به كار ميرود؟ در مواردي كه محتوايي را به كسي بگوييم و از او بخواهيم با هر زباني كه خودش ميخواهد بيان كند يا در جايي كه بخواهد عين مطلبي كه بر او انشا كرده را بخواند بدون اين كه كلمهاي از متن كم يا زياد كند؟
كلمه قرائت در ساير آيات قرآن نيز به كار رفته و از مردم خواسته آيات قرآن را بخوانند آيا مردم حق دارند به جاي خواندن آيات قرآن محتواي مطالب را واگويه كنند و ادعا كنند قرآن ميخوانند؟! آيا فهم هر كس از قرآن را ميتوان كتاب الله ناميد؟!
2-3. تمام آياتي كه مشتقات كلمه «تلو» در باره قرآن به كار رفته زيرا اين كلمه در لغت عرب به معني پيروي كردن(2) و در قرآن به معني خواندني است كه همراه پيروي باشد. پس وقتي خداوند به پيامبر اكرم دستور ميدهد آنچه بر تو نازل كردهايم را تلاوت كن هيچ مقصودي جز اين متصوَّر نيست كه قولي بر پيامبر نازل شده و او بايد اين قول و گفتار عربي را تكرار كند او نه تنها بايد همان گفتاري كه بر او نازل شده را تلاوت كند و به دنبال فرشته وحي از همان خواندن پيروي كند بلكه حق هيچ تغيير و تبديلي نيز ندارد.
اگر كسي اندك تأملي در مجموع قرآن داشته باشد، به وضوح در مييابد كه كلمات و جملات قرآن از طرف خداوند است و پيامبر اكرم نقشي جز ابلاغ آنچه خداوند به او به زبان عربي مبين وحي ميكرده نداشته
4- نظم دقيق آيات و اعجاز معنوي آن كه بسياري از نويسندگان و فرزانگان گوشهاي از آن را به زبان علمي بيان كردهاند بر الهي بودن آيات دلالت دارد. تنها خداوند است كه ميتواند چنين صورتي به قرآن بدهد نه شخصيت مكتب نرفتهاي كه به فرموده خداوند بشري است كه بر او وحي ميشود. اشتباه نشود ما در پي آن نيستيم كه مقام رسول خدا را پايين بياوريم، در پي آن هستيم كه بدون سفسطه بازي، مقام قرآن را همان گونه كه هست بيان كنيم.
5ـ تمايز احاديث نبوي با آيات الهي نه تنها براي حضرت و خانواده و اطرافيانش مشخص بوده بلكه براي كافران نيز كاملا مفهوم و شناخته شده بوده است. وقتي پيامبر پس از نخستين وحي، خانواده خود را ملاقات ميكند و آيات وحي شده را ميخواند، آنان به راحتي ميفهمند كه اين نوع سخنان از سخنان بشري نبوي نيست. اين كلمات با همان الفاظ، هم براي خودش تمايز داشته و هم براي خانواده، چيزي كه تا پايان حيات و رسالت كلمات قرآني معلوم بوده است. از اين رو براي اطرافيان آن حضرت كلمات وحي با ساير سخنان آن حضرت قابل تفكيك بوده است.
مخالفان آن حضرت نيز به راحتي در يافته بودند كه آيات قرآن مستقل از شخصيت اوست. به عنوان نمونه، كفار آيات قرآن كه خوانده ميشد، درخواست ميكردند كه آيات ديگري غير اينها براي آنها خوانده شود، و او ميگويد من از پيش خود چيزي نميتوانم بياورم، من تنها از آنچه به من وحي ميشود، پيروي ميكنم: وَإِذَا تُتْلَي عَلَيهِمْ آياتُنَا بَينَات قَالَ الَّذِينَ لاَ يرْجُونَ لِقَأنَا ائْتِ بِقُرْآن غَيرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا يكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقَأ نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يوحَي إِلَي إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيتُ رَبِّي عَذَابَ يوْم عَظِيم (3).
حتي قرآن خبر ميدهد كه كفار اميدوار بودند بتوانند در وحي پيامبر ـ كه از شخصيت خودش مستقل بود ـ تصرفي كنند و كاري نمايند تا پيامبر به اشتباه بيافتد و ميان كلمات خود و قرآن امتزاجي ايجاد شود، اما از آنجا كه خداوند نگهدار پيامبر بود و عصمت او را با اين مواظبتها تضمين كرده بود - و بارها به اين معنا تأكيد نموده بود - جلوگيري كرد.
6- قرآن كريم نه تنها بر نزول آيات قرآن تاكيد دارد بلكه گاه به صراحت از نزول سورههاي قرآن سخن ميگويد و اين روشنترين دليل بر اين مطلب است كه كلمات قرآن به صورت آيات يا سورهها بر حضرت ختمي مرتبت نازل ميشده است. به عنوان نمونه قرآن به اين نكته اشاره ميكند كه منافقين از اينكه سورهاي نازل شود و اسرار آنها آشكار گردد، همواره در ترس و هراس بودند: «يحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَيهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِمَا فِي قُلُوبِهِمْ» (4)
و روشن است كه نزول سوره به معني نزول چند آيه است نه نزول محتوايي بيصورت كه پيامبر اكرم بخواهد هر گونه كه بخواهد به آن صورت بدهد.
گروهي بر اين باورند كه قرآن نوشته خود پيامبر است چرا كه الهاماتي كه از خداوند دريافت مينمود، چون در حدِ فهمِ بشرِ عادي نبوده است لذا يافتههايش را به زبان ساده و بشري مينگاشت تا همهفهم باشد.
7- وحي به اراده و اختيار پيامبر نبوده است، كه چه بگويد، چه وقتي بگيرد و چه وقتي تمام كند. گاهي وحي را ميگرفته، بدون آنكه انتظار آن را داشته باشد، يا درخواست وحي ميكرده و ميخواسته پاسخ سوال و حل مشكلي بيايد، اما وحي نميآمده و گاهي انتظار آمدن، چنان طولاني ميشده است كه شبههگران در اين باره شبهه ايجاد ميكردند و ميگفتند ربّ محمد او را فراموش كرده است از اين رو وحي بر او نازل نميشود كه گاه آياتي در اين باره نازل شده و به شبهات پاسخ ميداد.
8- شاعران منبع الهام را درون، و انبيا، منبع الهام را برون از خود ميدانند. پبامبران به صراحت و بدون هيچ واهمهاي بر اين نكته تاكيد ميكنند كه آنچه ميگويم تماما وحي الهي است: وَ النَّجْمِ إِذَا هَوَي؛ مَا ضلَّ صاحِبُكمْ وَ مَا غَوَي؛ وَ مَا ينطِقُ عَنِ الهَْوَي؛ إِنْ هُوَ إِلا وَحْي يوحَي؛ عَلَّمَهُ شدِيدُ الْقُوَي؛ سوگند به ستاره هنگامي كه افول ميكند، كه هرگز دوست شما (پيامبر) منحرف نشده و مقصد را گم نكرده است، و هرگز از روي هواي نفس سخن نميگويد! آنچه ميگويد چيزي جز وحي كه بر او نازل شده نيست! آن كس كه قدرت عظيمي دارد (جبرئيل) او را تعليم داده است.(5)
نقطه بارز تفاوت پيامبران و شاعران در اين دو نوع الهام است. افرادي كه در مسائل فلسفي و عرفاني دست توانايي ندارند، نميتوانند مرز اين دو نوع الهام و دو نوع احساس را از هم جدا سازند، لذا همان مشركان عصر رسول خدا نيز به خاطر عدم توانايي در درك تفاوت اين دو نوع احساس، با خود فكر ميكردند كه چگونه ممكن است فردي از برون خود، الهام بگيرد و مامور هدايت مردم شود.
ز احمد تا احد يك ميم فرق است جهاني اندر اين يك ميم غرق است
-------------------------------------------------------------------------------
1- احمدي ميانجي، مكاتيب الرسول، ج 1، ص 586
2- كتاب العين، ج 8، ص 134
3- يونس، 15
4- توبه،64
5- نجم، 1-5
پرسمان قرآني
جمعه 14 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبرگزاري قرآني ايران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 325]