واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: معماى پليسى "قتل عتيقه فروش
خسرو مبشرحدود يك ساعت از بازگشت سرگرد اشترى به خانه نگذشته بود كه زنگ تلفن همراهش به صدا درآمد. وقتى گوشى را برداشت، همكارش او را در جريان قتل يك عتيقه فروش در خانه اش واقع در خيابان منوچهرى قرار داد كه با شليك گلوله كشته شده بود.ساعت پنج و ۴۸ دقيقه عصر سرگرد مقابل خانه شماره ۷۱۳/۵ ايستاد و از خودرو پياده شد. جمعيت زيادى در اطراف محل ايستاده بودند. سرگرد از ميان جمعيت گذشت و خود را به داخل خانه رساند. سروان اكبرى، افسر گشت كلانترى با ديدن سرگرد به طرفش رفت و پس از احوالپرسى گفت: ساعت پنج و ۱۱ دقيقه از طريق اپراتور پليس ۱۱۰ به ما اطلاع داده شد مرد ۵۸ ساله اى به نام «ماسيس» به قتل رسيده است.* سرگرد: خبر قتل را چه كسى داد سروان: روبرت، برادر مقتول. او چند هفته پيش براى ديدار با خانواده اش از كانادا به ايران آمده است. البته طبق تحقيقات انجام شده روبرت رابط برادر عتيقه فروشش با مشتريان خارجى هم بوده.سرگرد پس از دريافت گزارش سروان اكبرى وارد خانه قديمى شد. همان موقع مرد ميانسالى را ديد كه لبه استخر نشسته ولى رنگ به چهره نداشت و سعى مى كرد لرزش دستانش را پنهان كند. سرگرد با شنيدن صداى گريه زن ها وارد ساختمان شد. زنى شيك پوش كه حدود ۴۰ ساله نشان مى داد روى مبل راحتى نشسته بود و آرام گريه مى كرد. با راهنمايى سروان اكبرى ـ سرگرد به سالن پذيرايى رفت. در هر نقطه خانه اشياى عتيقه قيمتى ديده مى شد. سرگرد با ديدن نور فلاش دوربين مأموران تشخيص هويت به طرف اتاق خواب رفت و در فاصله سه مترى در اتاق جسد مقتول را ديد كه لباس راحتى به تن داشت. صورت و لباس هاى مرد خون آلود بود.او به حالت طاقباز بين تختخواب و ميز عسلى افتاده و جاى شليك گلوله اى هم روى پيشانى اش ديده مى شد. خون زيادى در اطراف جسد روى فرش نفيس به چشم مى خورد. كنار جسد يك يادداشت نيمه تمام با اين مضمون وجود داشت:برخى از دوستان تصور مى كنند، هنوز با قاچاقچى ها همكارى مى كنم در حالى كه چنين چيزى نيست و من با آنها ...سرگرد تكه كاغذ را از روى زمين برداشت. با دقت نگاهى به آن انداخت. نامه با خط خوش نوشته شده بود و طرز نگارش آن طورى بود كه نشان مى داد نويسنده نامه چپ دست بوده. سرگرد دقايقى بعد از اتاق بيرون رفت و روى مبل راحتى در طبقه اول نشست، زن جوانى كه «ژانت» نام داشت درحالى كه بشدت گريه مى كرد بدون مقدمه به سرگرد اشترى گفت:ـ جناب سرگرد، قاتل برادرم بايد هر چه زودتر پيدا شود. او بايد تقاص خون برادرم را بدهد. تا قاتلش اعدام نشود آرام نخواهم گرفت.* سرگرد: قاتل برادرتان، مگر او را مى شناسيد زن با تعجب نگاهى به سرگرد انداخت و با صداى بغض آلود گفت: من از كجا بدانم كه قاتلش كيست. اين وظيفه شماست كه قاتل را دستگير كنيد.* شما لحظه قتل كجا بوديد امشب با دوستانم ميهمانى دوره اى داشتيم. بنابراين از خانه به آرايشگاه رفته بودم. فكر مى كنم حدود ساعت پنج عصر بود.* آخرين تماسى كه با برادرتان داشتيد چه موقعى بود راستش برادر كوچكم روبرت ساعت ۴ و ۲۵ دقيقه با من تماس گرفت و گفت: كار مهمى با «ماسيس» دارد و مى خواهد او را ببيند. بنابراين از من خواست همراهش بروم. اما من عذرخواهى كردم و گفتم امشب دعوت دارم و كارهاى خيلى مهمى دارم كه بايد انجام بدهم و نمى توانم بيايم.همان موقع سرگرد نامه خون آلود كه كنار جسد كشف شده بود را به خواهر مقتول نشان داد و از او پرسيد:* شما اين دستخط را مى شناسيد زن با تعجب گفت: بله اين دستخط برادرم «ماسيس» است. او چپ دست است و براى اولين بار هم نامه اش را خوش خط نوشته، معمولاً نامه هايى را كه براى ما مى نوشت خيلى بدخط بود.* او با چه كسانى رفت و آمد داشت. درباره كارش هم كمى توضيح بدهيد.رشته تحصيلى برادرم تاريخ بود اما به كار باستان شناسى علاقه زيادى داشت و از جوانى همراه پدر مرحومم سرگرم جمع آورى و خريد و فروش عتيقه بود. وقتى هم پدرمان فوت كرد او حرفه پدر را ادامه داد. البته برادر كوچكم نيز با او همكارى داشت.* آيا برادرانتان به خاطر مسائل مالى با هم درگيرى يا اختلافى نداشتند فكر نمى كنم. اما مطمئنم حساب و كتاب هايى با هم داشتند. ولى هيچ وقت كارشان به درگيرى و اختلاف نكشيده بود.* آيا «ماسيس» تهديد به مرگ نشده بود چند سال قبل برادرم با چند نفر در زمينه خريدوفروش اشياى عتيقه كار مى كرد اما آنها در چند معامله سر برادرم كلاه گذاشتند و او هم با آنان قطع رابطه كرد و يك بار هم كه براى ديدن «ماسيس» به خانه اش رفته بودم، دو مرد اروپايى با عصبانيت از خانه بيرون مى رفتند.برادرتان متأهل بود خير، چند بار به او پيشنهاد داديم ازدواج كند اما نپذيرفت. او تنهايى زندگى مى كرد كارهاى خانه اش را هم مشهدى باقر انجام مى داد. حدود ساعت پنج عصر هم او تلفنى به من خبر داد كه برادرم با شليك گلوله كشته شده است. من هم از او خواستم فوراً موضوع را به پليس خبر دهد.* برادرتان ـ روبرت ـ چه موقعى در جريان قتل قرار گرفت دقيقاً نمى دانم. وقتى مشهدى باقر مرا درجريان قتل برادرم قرار داد بلافاصله با روبرت تماس گرفتم. او گفت در خانه «ماسيس» است. سپس سرگرد به حياط خانه رفت و مشهدى باقر را صدا كرد و از او خواست درباره ماجراى قتل توضيح دهد، او هم با لحن گريان گفت: چند روزى براى ديدن خانواده ام به بهشهر رفته بودم و امروز برگشتم. حدود ساعت پنج عصر وقتى از تاكسى پياده شدم، هنوز چند قدمى به خانه مانده بود كه ناگهان يك ماشين گرانقيمت را ديدم كه از كوچه بيرون آمد. داخل آن دو نفر نشسته بودند كه يكى از آنها چند بار براى ديدن آقا به خانه آمده بود. يادم هست در آخرين ملاقات بشدت با هم درگير شدند. بدون اين كه زنگ بزنم با كليد در خانه را باز كردم. همه جا ساكت بود. تصوركردم آقا بيرون رفته اند. به سركشى ساختمان پرداختم اما وقتى وارد اتاق خواب شدم با جسد مواجه شدم. باورم نمى شد. او را با اسلحه كشته بودند. سريع از خانه خارج شدم و پليس را در جريان قرار دادم.* روبرت و «ژانت» ـ برادر و خواهر مقتول ـ چه موقعى در جريان قتل برادرشان قرار گرفتند.من در خانه بودم كه ناگهان زنگ خانه به صدا درآمد. فكر مى كنم حدود ساعت پنج و ۱۰ دقيقه بود. وقتى در را باز كردم روبرت را ديدم و ماجرا را به او اطلاع دادم. او نيز سراسيمه به اتاق خواب رفت و دقايقى بعد هم وى را از اتاق بيرون آوردم. سپس به «ژانت» خانم زنگ زدم. فكر مى كنم حدود ساعت پنج و ۱۵ دقيقه بود كه ايشان هم به اينجا آمدند.در ادامه سرگرد به بازجويى از روبرت ـ برادر مقتول ـ پرداخت. او هم گفت:امروز تصميم داشتم به خانه برادرم بيايم. به همين خاطر با خواهرم تماس گرفتم و از او خواستم كه همراه من بيايد. اما او عذرخواهى كرد. مى خواستم درباره كار با برادرم صحبت كنم. چون مى دانستم برادرم از سوى چند نفر تهديد به مرگ شده بود كه نامردها سرانجام كارشان را انجام دادند.* چرا آنها تصميم به قتل برادرتان گرفته بودند دقيقاً نمى دانم، گويا به خاطر خريد و فروش اشياى عتيقه با هم اختلاف حساب پيدا كرده بودند. راستش برادرم با قاچاقچيان اشياى عتيقه همكارى داشت. اواخر هم او قصد داشت با آنان قطع رابطه كند اما مطمئنم سردسته هاى شبكه قاچاق او را از پاى درآورد ه اند.* شما چه موقعى در جريان قتل برادرتان قرار گرفتيد عصر بود. حدود ساعت چهار و ۵۵ دقيقه به خانه برادرم رسيدم و زنگ خانه را زدم. وقتى مشهدى باقر در را باز كرد با دستپاچگى گفت برادرم را كشته اند كه سراسيمه به اتاق خواب رفتم. جسد برادرم بين تختخواب و ميز عسلى افتاده بود. با ديدن جسد برادرم منقلب شده و بلافاصله بيرون آمده و به گريه افتادم. همان موقع مشهدى باقر نزد من آمد و از او خواستم به پليس و خواهرم خبر دهد.سپس سرگرد نامه خون آلود كشف شده را به روبرت نشان داد. او هم بلافاصله گفت: اين دستخط برادرم است كه متأسفانه جنايتكاران اجازه ندادند نامه اش را تمام كند. من تعجب مى كنم او خط بدى داشت و با دست چپ مى نوشت اما اين بار نامه اش خيلى خوش خط است.سرگرد اشترى پس از بازجويى از اعضاى خانواده و بررسى اظهارات آنان با لبخندى رضايت بخش دستور بازداشت عامل يا عاملان قتل را صادر كرد.شما خوانندگان عزيز با ذكر سه دليل براى ما بنويسيد كه سرگرد اشترى چگونه قاتل يا قاتلان را شناسايى كرد.نامه هايتان را به نشانى خيابان دكتر بهشتى، خيابان خرمشهر پلاك ۲۱۲ گروه حوادث، بخش مسابقه معماى پليسى ارسال كنيد. پشت پاك نيز قيد شود پاسخ مربوط به كدام مسابقه پليسى است.
پنجشنبه 13 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 199]