واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: چطور يك قصه را بنويسيم (۶) "شخصيت، شخصيت، شخصيت!
يزدان سلحشورخب! يك قصه، «شخصيت» مى خواهد. «شخصيت»، خيلى مهم است. «شخصيت» مثل يك ستون است كه بايد يك سقف چند تنى را تحمل كند كه پائين نيايد؛ و البته فرق مى كند با «تيپ». اكثر آنهايى كه تازه مى خواهند قصه بنويسند اين دوتا را با هم اشتباه مى گيرند. فكر مى كنند اگر يك آدم شغل اش قصابى است و مثل همه قصاب ها حرف مى زند و عمل مى كند، كافى است و «شخصيت» را ساخته اند اما قصاب ها هم مثل بقيه، مشخصات فردى خودشان را دارند مثل دكترها، مهندس ها، آرشيتكت ها، كارمندها. آنها هيچ وقت سعى نمى كنند مثل آدم آهنى ها يك جور حرف بزنند. آنها يك صداى ضبط شده نيستند كه دائم تكرار كنند: «مشترك مورد نظر در دسترس نمى باشد.»«شخصيت» البته از كره مريخ نمى آيد. پيش چشم ماست؛ با تكيه كلام هاى خاص خودش، نگاه خودش به دنيا، طرز راه رفتن خاص خودش، خشم هاى خاص خودش، محبت هاى خاص خودش، بى تفاوتى هاى خاص خودش. «شخصيت»، همان رفيق ما، پدر ما، مادر ما، برادر ما، رئيس ما، مرئوس ما، دكاندار محله ماست. بعضى از رفتارهايش البته شبيه هم صنفى هايش است شبيه بقيه پدرها، مادرها، رئيس ها، دكاندارها اما نه همه اش. دو تا دكاندار مختلف وقتى دكانشان آتش مى گيرد، دوجور مختلف برخورد مى كنند با اين موضوع. دوتا پدر مختلف، وقتى پسرشان از كار بيكار مى شود به دو شكل مختلف عصبى مى شوند خونسرد مى مانند يا فرياد مى كشند. ماهيگير رمان «پيرمرد و دريا» خيلى فرق دارد از لحاظ مواجهه با مشكلات با شخصيت اصلى رمان «داشتن و نداشتن» كه يك لنج ماهيگيرى دارد و توريست ها را مى برد وسط دريا تا با قلاب، ماهيگيرى كنند. نويسنده هر دو رمان ارنست همينگوى است اما اين دو «شخصيت» را كه بغل هم بگذاريد انگار از دو سياره مختلف آمده اند؛ حتى روش حرف زدنشان با هم فرق مى كند.بخشى از «شخصيت» به وسيله حرف هايش ساخته مى شود بخشى ديگر به وسيله عملكردش و هر دوى اين ها در خدمت ارائه نگاهى هستند كه «شخصيت» به دنياى اطرافش دارد. اين نگاه بايد حاوى «اصول اخلاقى» شخصيت باشد يعنى خواننده بتواند بفهمد كه خوب و بد از نگاه «شخصيت» قصه ما به چه معناست. اگر شخصيتى كه ما ارائه مى دهيم، اين مرزبندى مشخص را در رفتار و گفتارش نداشته باشد ما به عنوان يك نويسنده شكست خورده ايم. اگر خواننده از خودش بپرسد چرا اين بابا فلان كار را كرد فلان حرف را زد اگر به خودش بگويد من كه نفهميدم كه چى توى كله اش بود كه عاقبت رضاداد لنج ماهيگيرى اش را، وسيله پول درآوردن و نان خوردنش را به خطر بيندازد به خاطر شندر غاز پول، ما به عنوان يك نويسنده شكست خورده ايم. ببينيد! تكليف خودتان را مشخص كنيد! يا مى خواهيد نويسنده بشويد يا نمى خواهيد! اگر مى خواهيد، اداى نويسندگان مقالات توصيفى يا گزارشگرهاى ورزشى را درنياوريد كه مى خواهند به آب بزنند و خيس نشوند! دائم از انگيزه هاى نامشخص، خوب هاى بدون دليل و بدهاى از روى قواعد حرف مى زنند. «شخصيت» يك گل زن درجه يك فوتبال نيست كه گزارشگر بگويد به طور ذاتى گل زن است! «شخصيت» گاهى تصميم مى گيرد طبق معيارهاى اخلاقى خودش گل نزند يا طبق معيارهاى اخلاقى خودش آدم بكشد! اين معيارها بايد روشن باشند. در يك قصه، «شمر» چون از قبل همه مى دانند آدم بدى است امام حسين (ع) را شهيد نمى كند بايد اين «شخصيت» در قصه ساخته شود. بايد بدانيم كه فرق خوب و بد در ذهن اين آدم تا چه حدى است. بايد بدانيم چرا «حر»، جبهه اش را عوض مى كند و مى آيد طرف پسر پيغمبر(ص) اما شمر مصر است كه حتماً كار به كشتار ختم شود و حتى «ابن سعد» مردد را تشويق به خونريزى مى كند. اين آدم گذشته اى دارد. نسبت به خانواده على (ع) كينه هايى دارد. بايد بدانيم و در قصه مشخص باشد كه عشق به يزيد باعث اين كار مى شود يا بغض نسبت به خاندان خليفه اى كه به هيچ احدى، اجازه زياده خواهى از اموال مسلمين را نمى داد. اگر «شمر» قصه شما به اين سؤال ها جواب مى دهد كه موفقيد اگر جواب نمى دهد فكر ديگرى براى قصه تان بكنيد! شناخت بيرونى - بيرون از قصه- از يك شخصيت تاريخى كافى نيست تا نويسنده خيالش از بابت ساخت و پرداخت شخصيت قصه اش راحت باشد. اتفاقاً سراغ شخصيت هاى تاريخى رفتن خيلى مشكل تر است چون بايد طورى آن را بسازيد كه در مواجهه با چهره تاريخى اش، در ذهن مخاطب تناقض توليد نكند.دكتروف در رمان « رگتايم» دچار چنين چالشى بوده. ماركز در رمان «ژنرال در هزارتوى خود»، تالستوى در «جنگ و صلح» و همينگوى در رمان كاملاً غيرمتعارف اش «عيش مادام» دچار چنين وضعيتى بوده اند و توانسته اند با «بازتعريف» شخصيت تاريخى در دل اثرشان، حتى در شخصيت تاريخى مورد نظرشان، اعمال نظر كند، آن را به نفع جهان نگرى خود تغيير دهند و چهره تاريخى اش را در ذهن مخاطبان، دگرگون سازند. كسى البته از شما انتظار ندارد كه در اولين گام ها، همينگوى، تالستوى يا دكتروف شويد اما سعى كنيد در حد توانايى هاى فعلى تان، «شخصيت» را درست تعريف كنيد و باورپذير. باورپذيرى «شخصيت» يك اصل حياتى است. بخشى از اين باورپذيرى به مشخصات عمومى «صنفى» برمى گردد كه «شخصيت»، در آن طبقه بندى مى شود. اگر رفتار يك معلم، سخنانش اش يا نوع تفكرش شبيه يك مكانيك باشد [از استثنائات بگذريد كه مثلاً يك معلم ممكن است قبلاً مكانيك بوده باشد يا بعداً در مغازه فرضاً پدرى، مشغول اين كار شده باشد كه باز هم بايد گز كرد و ميانه را گرفت!] باورپذيرى خواننده دچار مشكل مى شود. همانطور كه فى المثل اگر يك كارمند بانك بخواهد مثل عرفاى قرون هفتم و هشتم هجرى صحبت كند، حتماً يك جاى كار مى لنگد يعنى درست همان اتفاقى كه در فيلمنامه «مادر» زنده ياد على حاتمى افتاد و شخصيتى كه امين تارخ، نقش اش را به عهده داشت، باورپذير به نظر نمى رسيد؛ اما بخش ديگرى از باورپذيرى «شخصيت» به همخوانى «معيارهاى اخلاقى» او با رفتارها و گفتارهايش برمى گردد. اگر «شمر»ى كه در متن قصه شما تعريف شده، يك دفعه عليه «ابن سعد» شورش كند و بعد برود يزيد را بكشد، همه به اين شخصيت مى خندند. [در قصه هاى طنز، شخصيت ها عموماً دچار تضاد ميان معيارهاى اخلاقى و گفتارها و رفتارهايشان هستند با اين همه آنچه در باب باورپذيرى «شخصيت»، مورد اشاره ماست، در حيطه يك قصه جدى تعريف مى شود و در بحث هاى بعدى كه به سراغ انواع قصه مى رويم دوباره به «بازتعريف» مباحث قبلى خواهيم رسيد.] باورپذيرى «شخصيت» با دو شرط گفته شده البته كامل نمى شود اگر شخصيت ما، منعطف، جذاب و تازه نباشد يعنى معلمى كه توسط ما نوشته و «پرداخت» مى شود در عين حال كه بايد داراى وجوه مشتركى با بقيه معلم ها باشد و معيارهاى اخلاقى اش با رفتار وكردارش مطابقت داشته باشد، بايد يك آدم تازه و در يادماندنى هم باشد كه او را با مشخصه هاى منحصر به فردى كه در هيچ معلم ديگرى و در قصه هايى كه خوانده ايم قابل ردگيرى نيست به ياد آوريم. در واقع بايد در ذهن ما زندگى كند حتى موقعى كه قصه به پايان رسيده؛ مثل «جودى ابوت» در رمان «بابا لنگ دراز» يا «تام ساير» در رمان مشهور مارك تواين يا «ژان والژان» در رمان «بينوايان» ويكتور هوگو. فرق يك «شخصيت» درست «پرداخت» شده با يك «شخصيت» درست از آب درنيامده، عموماً در همين يادآورى يا عدم يادآورى بعدى است. پس يادتان باشد كه مواظب آن سقف چندتنى بالاى سرتان باشيد؛ اگر ستون تان ناجور باشد، پائين مى آيد!
پنجشنبه 13 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 245]