واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: جهان - موگابه و ماندلا رهبراني هم نسل نه همفكر
جهان - موگابه و ماندلا رهبراني هم نسل نه همفكر
سارا معصومي: تصوير نخست: بيست و هفتم ژوئن سال 2008 ميلادي، هايد پارك لندن شاهد حضور مردي است سياه چرده؛ مردي از تبار انسانهايي كه چهار دهه پيش به بند كشيده شدند تنها به جرم اينكه سفيد نبودند. همه آمده بودند؛ از سياه تا سفيد. آمده بودند تا به نلسون ماندلا كه اكنون 90 سال از عمرش ميگذرد بگويند: تولدت مبارك. تولدت مبارك مردي كه با صبوريات و ايمانت به مسيري كه در آن گام برداشتي ما را به مقاومت اميدوار كردي. نلسون ماندلا مردي كه 27 سال به جرم برابرخواهي زندگي در پشت ميلههاي مخوفترين زندانها را تجربه كرد، آمده بود تا بار ديگر تاكيد كند كه آزاديخواهي روياي تمام ناشدني بشريت است اما نميتوان و نبايد به بهانه نيل به اين رويا موجي از خون انسانهاي بيگناه به راه انداخت تنها به اين اميد كه صلابت اين موج سنگلاخها را از ميانه مسير بردارد. ماندلا آمده بود تا با آن صداي ضعيف و با همان چهره نحيف فرياد بكشد كه تيغ هيچ شمشيري از شمشير محبت برندهتر نيست.
تصوير دوم: سيام ژوئن سال 2008 ميلادي، شرمالشيخ مصر ميزبان رهبران قاره سياه است. رهبران كشورهاي آفريقايي دور هم جمع شدهاند تا به سنت هميشه از ناآراميها بگويند و البته اين بار زيمبابوه و بحران سياسي آن در دستور كار سران قرار دارد. همه آمدهاند از جمله رابرت موگابه، رئيسجمهوري زيمبابوه؛ مردي كه 28 سال پيش به حكومت سفيدپوستان در كشورش پايان داده و از آن زمان تا كنون مجال حضور به كسي جز خود را در راس قدرت نداده است. خبرنگاران موگابه را احاطه كردهاند. آمدهاند تا از قهرمان روزهاي سخت زيمبابوه بپرسند: چگونه مردي كه روزي نه چندان دور فرياد برابري و آزادي سر ميداد، براي حفظ كرسي قدرت دستان خود را به خون صدها شهروندي كه حالا ديگر او را نميخواهند آغشته ميكند؟ همه آمدهاند تا از زبان خود موگابه بشنوند: تنها خداوند ميتواند مرا از قدرت خلع كند.
رابرت موگابه، رئيسجمهوري فعلي زيمبابوه و نلسون ماندلا، رئيسجمهوري پيشين آفريقاي جنوبي متعلق به يك نسل هستند؛ نسلي كه روزهاي سركوب همقطاران خود را ديد و از نزديك دستهاي ورم كرده از بردگي پدران و مادران خود را لمس كرد؛ نسلي كه بيگناه به مسلخ برده شد تنها به جرم اينكه رنگ پوستش را خود انتخاب نكرده بود؛ نسلي كه در وطن خود و در ميان همشهريانش هم از ظلم سفيدپوستان رهايي نيافت. نلسون ماندلا هجدهم جولاي سال 1918 ديده به جهان گشود. رابرت موگابه شش سال بعد در بيست و يكم فوريه سال 1924 به دنيا آمد. موگابه و ماندلا از تبار سياهپوستاني بودند كه با وجود اعمال محدوديتهاي فراوان از سوي طبقه حاكم سفيدپوست، از موهبت تحصيل برخوردار شدند؛ مرداني كه حتي در پشت ميلههاي زندان هم دست از تحصيل برنداشتند.
ماندلا، رهبري كه محبت سلاحش بود
نلسون ماندلا نخستين رئيسجمهور سياهپوست آفريقاي جنوبي بود؛ نخستين رئيسجمهوري كه در نخستين انتخابات دموكراتيك كه آفريقاي جنوبي به خود ديد، موفق شد دل و زبان هموطنانش را با خود همراه كند. ماندلا 27 سال از قشنگترين سالهاي عمر خود را در پشت ميلههاي زندان گذراند. جرمش اما گناهي بود كه قربانيان زيادي در تاريخ به اتهام ارتكاب آن سر بر دار دادهاند: ماندلا به دنبال برابري بود. برابري سفيد و سياه و نه حتي ارجحيت سياه بر سفيد. او مخالف بود؛ مخالف هر گونه نژادپرستي. سال 1964 ميلادي بود كه نلسون ماندلا به اتهام خرابكاري و مخالفت با رژيم وقت به زندان افتاد. او چهارصدو شصت و ششمين نفري بود كه در همان سال به زندان افتاد.
ماندلا 27 سال در زندان ماند تا در نهايت روزي كه پس از تحمل سالها دوري از زندگي عادي به دنيا بازميگردد، تشويق همگان را بر انگيزد. يازدهم فوريه سال 1990 بود كه ماندلا با پايان يافتن نژادپرستي در آفريقاي جنوبي پاهاي خود را روي زميني به جز خاك زندان گذاشت. اگر روزي نظام حاكم بر آفريقاي جنوبي نام ماندلا را در ميان خائنان به وطن ثبت كرده بود، ماندلا 27 سال سكوت كرد تا در صبحگاه يازدهم فوريه سال 1990 جهان به بيگناهي و خويشتندارياش شهادت داد. سه سال پس از آزادي بود كه جايزه صلح نوبل در دستان پير و زمخت ماندلا قرار گرفت. او مانند برندگان پيشين اين جايزه فرصت نيافته بود تا با فعاليتهاي اجتماعي در محيطي آزاد و بيدغدغه مقدمات دريافت اين جايزه را فراهم كند. ماندلا در پشت ميلههاي زندان و در سخنرانيهاي پس از آزادي، آنجا كه نفرت را نكوهش كرده و از برندگي بخشش سخن ميگفت، جهانيان را متقاعد كرد كه نبايد به كسي جز او براي دريافت اين جايزه بينديشند.
هر بار كه خبرنگاران از پايمردياش و محبت بيكرانش پرسيدند، ماندلا اشك حلقه زده در چشمانش را پاك كرد و از ماهاتما گاندي سخن گفت. اعتراف كرد كه شيوه مبارزه عاري از خشونت را از او آموخته است. زماني كه ماندلا در سال 1961 رهبري شاخه نظامي حزب را بر عهده گرفت به صراحت اعلام كرد كه در هيچ كدام از عملياتهاي اعتراضي حزب به سيستم حاكم يك نفر هم نبايد كشته شود. در دهه 80 زماني كه ماندلا روزهاي خود را در زندانهاي مخوف تحت سلطه سياهان به شب ميرساند، همحزبيهايش براي رسيدن به اهداف خود به خشونت متوسل شدند؛ خاطرهاي شوم كه هرگز از ذهن ماندلا محو نشد و درست مدتي پس از آزادي، اين اقدام را به باد انتقاد گرفت.
ماندلا در دهه 60 و در يكي از دفاعيات خود گفت: در طول اين سالها همه زندگي خودم را وقف مردم آفريقا كردم. با تسلط سفيد بر سياه يا سيطره سياه بر سفيدپوست مبارزه كردم. من به دنبال جامعهاي آزاد و دموكراتيك هستم كه در آن همه بتوانند با برخورداري از فرصتهاي برابر با هم زندگي كنند. اميدوارم آنقدر زنده بمانم كه تحقق اين رويا را لمس كنم اما اگر گناه من اميدواري به اين روياست، اين همان آرماني است كه حاضرم جانم را براي تحقق آن فدا كنم.
در فوريه 1990 خبرنگاران رسانههاي بينالمللي پشت درهاي زندان صف كشيده بودند. همه آمده بودند تا مردي را ببينند كه حاضر بود براي چشاندن طعم آزادي به همپوستان خود جانش را هم فدا كند. يك روز پس از آزادي ماندلا مقابل دوربين خبرنگاران حاضر شده و باز هم از نيتش براي توسل به صلح براي طي ادامه مسير سخن گفت. در بيست و هفتم آوريل سال 1994 مردم آفريقاي جنوبي در نخستين انتخابات دموكراتيك شركت كردند. 62 درصد از مردم اين كشور نلسون ماندلا را به عنوان نخستين رئيسجمهوري سياهپوست كشور برگزيدند. ماندلا پس از احراز اين پست در تمامي سخنرانيهاي داخلي و بينالمللي از هموطنانش خواست كه دوران سياه سلطه آپارتايد بر كشور را به فراموشي بسپارند. پنج سال پس از اين تاريخ ماندلا كه 82 سال از عمرش ميگذشت اعلام كرد كه قصد شركت مجدد در انتخابات را ندارد و بدين ترتيب مردي كه به ميل مردم در 77 سالگي رئيسجمهور شده بود، به ميل و اراده خود از قدرت كنار رفت تا ساير همراهانش هم فرصت حضور بيابند.
موگابه، قهرماني كه با آزادي قهر كرد
رابرت موگابه مردي كه در دهه 80 آن زمان كه ماندلا به جرم آزاديخواهي در زندان به سر ميبرد، قدرت در زيمبابوه را در دست گرفت، در ابتداي كار شباهتهاي بسياري به ماندلا داشت. او نيز از سلطه سفيدپوستان بر جان و مال سياهان به ستوه آمده بود. از زمان استقلال زيمبابوه در سال 1980 تا هفت سال پس از اين تاريخ، موگابه عنوان نخستوزيري كشور را به خود اختصاص داد. در سال 1987، زماني كه بسياري گمان ميكردند موگابه قدرت را به نيروهاي جوانتر واگذار خواهد كرد، قطار اصلاحات در قانون اساسي زيمبابوه به راه افتاد و جالب آنكه آخرين ايستگاه آن حضور مجدد موگابه در قدرت و اين بار با نام رئيسجمهور بود. موگابه آنچنان قانون را به نفع خود تغيير داد كه عنوان نخستوزيري براي هميشه محو و جاي خود را به رئيسجمهوري با اختيارات كامل داد. در دهه 60 ميلادي موگابه به سمت دبيركلي حزب اتحاد ملي زيمبابوه رسيد. موگابه بيشتر سالهاي دهه 60 و 70 را به عنوان زنداني سياسي در زندان گذراند. او به دنبال جايگزيني حكومت سفيدپوستان با رژيمي ماركسيست و تك حزبي بود. پس از تعيين سمت رياست جمهوري در سال 1987 ميلادي، موگابه در انتخابات سالهاي 1990، 1996 و 2002 مجددا انتخاب شد. او در سال 1979 برنامه اصلاحات ارضي در زيمبابوه را به اجرا درآورد. بر اساس اين برنامه، كشاورزاني كه در طول اين سالها از داشتن زمينهاي اختصاصي محروم بودهاند، صاحب زمينهاي كشاورزي ميشدند. در سال 1997 دولت انگلستان كمك به اين اصلاحات را متوقف كرده و اعلام كرد كه كمكهاي مالي بريتانيا به زيمبابوه بيش از آنكه صرف خريد زمين براي كشاورزان زيمبابوه شود، خرج اهداي قطعات چند هكتاري زمين كشاورزي به سران دولتي شده است.
آخرين دور انتخابات رياست جمهوري زيمبابوه بيست و هفتم ماه ژوئن برگزار شد. رابرت موگابه در دور دوم اين انتخابات تنها كانديداي شركتكننده بود. رهبر اپوزيسيون زيمبابوه از بيم جان رايدهندگان پس از پيروزي در دور نخست انتخابات از شركت در دور دوم سر باز زد و بدين ترتيب موگابه با خودش رقابت كرد. سيل انتقادهاي بينالمللي از موج خشونت به راه افتاده در زيمبابوه هم پاسخ نداد و موگابه به راحتي پس از شركت در مراسم تحليف، راهي نشست سران كشورهاي آفريقايي در شرمالشيخ شد تا در آنجا هم به منتقدان بگويد: شما كشورهاي خودتان را درست كنيد.
موگابه پس از مقاومت در برابر فشارهاي بينالمللي، خود را با رهبر نازيهاي آلمان آدولف هيتلر مقايسه كرد و گفت: اين هيتلر تنها يك دغدغه دارد؛ اقتدار براي مردم كشورش، به رسميت شناخته شدن استقلال مردم زيمبابوه و حق مالكيت مردم بر منابع طبيعي كشور. اگر داشتن اين دغدغهها مرا در رديف انسانهايي مانند هيتلر قرار ميدهد، بگذاريد من را 10 برابر هيتلر بخوانند.
نلسون ماندلا و رابرت موگابه نمايندگاني هستند از نسلي كه براي آزادي و برابري سياهان جنگيد. بي شك نقش موگابه در سقوط اقتصادي زيمبابوه پس از استقلال از بريتانيا قابل انكار نيست اما آنچه بيش از نابساماني اقتصادي، ساكنان اين كشور فقير را رنج ميدهد، عقبگرد به گذشته است. 28 سال پيش موگابه منادي آزادي سياهان از دست سفيد پوستاني شد كه آنها را برده خود ميدانستند. اكنون اما سرنوشت هزاران شهروند زيمبابوهاي در دستان مردي است كه به هموطنانش ميگويد: حق انتخاب با شماست؛ يا موگابه يا مرگ؛ يا موگابه يا شكنجه و بدتر از همه اينها يا موگابه يا آزار جنسي زنان و دختران شما.
بيشك موج خشونتي كه در زيمبابوه به راه افتاد آنچنان كه در رسانهها منعكس شد، دستور اكيد موگابه نبود اما قهرمان روزهاي سركوب سياهان ميتوانست مانند ماندلا هوادارانش را به توسل به دموكراسي مجاب كند. بيست و هفتم ژوئن نمايندگان مجلس سناي ايالات متحده در برابر سكوت و منش بزرگوارانه مردي از قاره سياه سر تعظيم فرود آوردند. نام نلسون ماندلا از ليست حاميان تروريست اين كشور پاك شد. ماندلا در طول سالهاي پس از زندان و حتي آن هنگام كه جايزه صلح نوبل را به نام خود ثبت كرد از آمريكا به واسطه قرار دادن نامش در ليست تروريستها انتقاد نكرد. چند روز پيش از اين حادثه بود كه ملكه انگلستان لقب شواليه را كه زماني به پاس پايمردي موگابه به او اهدا شده بود، باز پس گرفت.
ماندلا مدتها پيش در نامهاي به رابرت موگابه از او خواست كه با كنارهگيري از قدرت نامش را به عنوان قهرمان ملي در تاريخ اين كشور ثبت كند. حوادث خشونتبار اخير زيمبابوه آنچنان روحيه صلحدوستي ماندلا را جريحهدار كرد كه وي به موگابه هشدار داد كه بيش از آنكه شبيه به رهبري آزاديخواه باشد، در حال رقمزدن سرنوشتي مانند داستان آگوسته پينوشه براي خود است.
نلسون ماندلا از تبار رهبراني است كه مشروعيت خود را از ميل و اراده مردم به دست آورده است. از آن دست اسطورههايي كه خود را فدا ميكند تا نه تنها هموطنان خود را نجات دهند كه چراغي باشد هرچند نيمسوز در مسير آنها كه آزادي را بر قدرت ترجيح ميدهند. ماندلا رهبر است اما نه از جنس رهبراني كه قدرت را ارثيه ابدي خود ميدانند؛ او از جنس انسانهايي است كه وارث هيچ چيز نيست جز محبت مردم. تاريخ مانند موگابه و ماندلا بسيار به خود ديده است؛ قهرماناني كه روزي جامه رهبري بر تن كردند. دستهاي كه با گذشت زمان جامه را به اندازه جاهطلبيهايشان فراخ نكردند، بر دست آزاديخواهان بلند شدند و آن دسته كه توان دل كندن از قدرت را نداشتند، در تنهايي و تبعيد خاموش شدند.
پنجشنبه 13 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 293]