واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: سينما - تنهايي يك دونده استقامت
سينما - تنهايي يك دونده استقامت
كسرا مقصودي:چند كارگردان توي پاريس زندگي ميكنند؟ صدتا؟ دويستتا؟ هزارتا؟ هيچ اهميتي ندارد؛ مهم اين است كه من توي پاريس زندگي ميكنم و هر روز صبح كه چشمهايم را باز ميكنم، ايده فيلم تازهاي به ذهنم رسيده است.
ژانلوك گدار در يك مصاحبه
وقتي از سينماي متفاوت حرف ميزنيم، در وهله اول، بايد تكليف يك نكته را روشن كنيم؛ اينكه اين تفاوت، نسبت به چه سينمايي است؟ و اين فيلم متفاوت، در مقايسه با كدام فيلمها، صاحب چنين صفتي شده است. خوب ميتوانيم به ياد بياوريم، يا دستكم ميتوانيم به تاريخ سينماي ايران رجوع كنيم و ببينيم كه در سالهاي مياني دهه 1360، مشهورترين فيلمهايي كه روي پرده سينماهاي تهران ميرفت، فيلمهاي كمتماشاگري بود كه امروز آن فيلمها را هم در رده سينماي متفاوت جاي ميدهند. مسئلهاي كه نبايد آنرا فراموش كرد، اين است كه سينماي متفاوت، ظاهرا، جايگزيني است براي سينماي تجاري. سينماي متفاوت، فيلمهايي را در بر ميگيرد كه ساخته ميشوند تا چيزي به سينما اضافه كرده باشند و راه را براي فيلمهاي پس از خود هموار ميكنند. تكليف سينماي تجاري هم كه روشن است؛ فروشِ بيشتر و طبيعي است كه سينماي متفاوت، باب سليقه هر تماشاگري نيست و تماشاگري كه سينما را به چشم تفريحي نهچندان گران ميبيند، بيشك نميتواند فيلمهاي متفاوت را جايگزين فيلمهايي كند كه صرفا براي سرگرمكردن مخاطب ساخته ميشوند.
براي تماشاگراني كه جواني خود را با تماشاي «قيصر» و «تنگنا» آغاز كرده بودند، سخت بود كه كمي پس از سالهاي جواني به تماشاي «نار و ني» و «نقش عشق» و فيلمهايي از اين دست بنشينند. «قيصر» و «تنگنا»، هرچند اكنون فيلمهاي معمول و متعارفي بهنظر ميرسند، اما در زمان خود، بخشي از سينماي متفاوت بودهاند و لازم است همينجا توضيح داده شود كه تفاوت عمده اين دو فيلم با نمونههاي قبليشان، نه فقط در نگاه كارگردان به جامعه و دنياي اطرافش، كه اصلا به تلقي كارگردان از سينما هم برميگشت. «قيصر»، ظاهرا، از همان مسيري ميرفت كه انبوه «فيلمفارسي»ها (عبارتي كه دكتر هوشنگ كاووسي سالها پيش آنرا ساخت) ميرفتند و داستانش، به يك معنا، شبيه همان «فيلمفارسي»ها بود، اما كارگردان فيلم (شايد بهخاطر تماشاي مكرر سينماي كلاسيك آمريكا) صاحب نگاهي متفاوت بود و همان داستان تكراري را جوري ديگر روايت كرده بود تا در نهايت، تصويري از يك «قهرمان» را روي پرده سينما ببرد. آن جنبه اخلاقگرايي عوامانهاي هم كه در «فيلمفارسي»ها ديده ميشد، دامن اين فيلم و باقي فيلمهايي را كه به «موج نو»ييها تعلق داشت، نگرفته بود. «قيصر»، در مقايسه با فيلمهايي كه پيشتر ساخته بود، فيلمي متفاوت بود، اما در طول سالها، مطلقنگري فيلم هم دستخوش تغييرات زمانه شد و كمكم كسي متفاوتبودن «قيصر» را در دوران خودش به ياد نميآورد.
مسئله اين است كه سينماي متفاوت، فيلمي كه قرار است با چنين عنواني شناخته شود، ظاهرا، بايد با فيلمهاي همعصر خودش فرق داشته باشد و اين فرق، اين تفاوتي كه قاعدتا، مايه افتخار كارگردان فيلم است، صرفا به مسائل تكنيكي برنميگردد و ايبسا كه نگاه كارگردان به سينما و تلقي و برداشت او از سينما، نقش بيشتري داشته باشد. در همان دهه 1360 كه مشهورترين فيلمهايش، ساختههايي كمتماشاگر بودند، فيلمي مثل «هامون» هم ساخته ميشود كه، قاعدتا، متفاوتترين فيلم آن سالهاست؛ پيچيدگي روايت فيلم و استفاده بيحد كارگردان از موسيقي كلاسيك اروپايي و تلفيق داستانهاي شرقي و غربي، فيلم را به محصولي كاملا متفاوت بدل كرده بود. «هامون» را چه دوست داشته باشيم و چه تلقي و برداشت كارگردانش را از سينما و دنياي اطرافش سطحي بشماريم، تاثيري در اين قضيه ندارد كه «هامون» نهتنها نسبت به دوران خودش كه حتي نسبت به سينماي اين سالهاي ايران هم فيلم متفاوتي است و فارغ از هرگونه داوري، وقتي اين فيلم را، با ساختههاي اخير كارگردانش مقايسه كنيم، اين تفاوت بيشتر به چشم ميآيد. كارگردان «هامون»، البته، در اين سالها ترجيح داده است كه آن پيچيدگي روايت و تلفيق داستانهاي شرقي و غربي را كنار بگذارد و داستانهاي ساده را به سادهترين شكل ممكن روايت كند. تماشاگراني كه در آن سالها ديدن «هامون» را به فيلمهاي ديگر ترجيح دادند، احتمالا، كمتر از تماشاگراني نيستند كه ساختههاي اخير اين كارگردان را ديدهاند.
«كامبيز كاهه»، ششسال پيش، در همايش سينماي متفاوت در تهران گفت كه «در سينماست كه هميشه عمق و سطح، خاص و عام، با هم تركيب ميشوند و در يك لحظه ميتوانند جاي خود را به ديگري بدهند و به اين ترتيب، وقتيكه يك رسانهاي مثل سينما جاذبه خود را از همين برهمخوردن مرزها ميگيرد، (يعني هنري است كه از تركيب هنر عامهپسند و خاص پديد آمده) چقدر سخت ميشود قائلشدن به تجاريبودن يا هنريبودن يك فيلم.» [روزنامه همشهري، 2 آذر 81]
سينماي معمول و متداول ايران، سينمايي كه شماري از منتقدان سينمايي آنرا سينماي تجاري ميدانند، قاعدتا بايد با همان الگوهايي سروكار داشته باشد كه سالهاي سال است در سينماي جهان امتحان پس داده و بخش اعظم سينماي آمريكا، اصلا، براساس همين الگوها ساخته شده است. چيزي كه به «ژانر» مشهور است، عملا، همان پيروي از همان الگوهاست و فيلمهاي «ژانر» با اينكه فيلمهاي محافظهكارانهاي هستند و از چارچوب خود قدمي پيش نميآيند و نكته اين است كه اگر كارگرداني در فيلمش از اين چارچوب، از اين الگوها و آنچه به «ژانر» مشهور شده است، قدمي پيش بگذارد، يا اصلا از اين چارچوبها فرار كند و اين فرار از چارچوب را بهشيوهاي كاملا خودآگاهانه به نمايش بگذارد، كارش در محدوده سينماي متفاوت ارزيابي ميشود. مسئله اين است كه هرقدر سينماي معمول و متعارف، سينمايي كه بهعنوان تجاري شناخته ميشود، به تماشاگرانش بستگي دارد و اصلا مطابق سليقه آنها پيش ميرود، سينماي متفاوت بستگي دارد به كارگردانش، به آدمي كه ايدههايش را در باب سينما و دنياي اطرافش در قالب يك فيلم سينمايي ريخته است. فيلمهاي تجاري، البته، گاهي بهاندازهاي كه كارگردان يا تهيهكننده فيلم خيال ميكنند نميفروشند و گاهي فيلمي كه عمدا پا را از محدوده چارچوبها بيرون گذاشته است، به فروشي دست پيدا ميكند كه مايه حيرت است. «گاوخوني» يكي از آن نمونههايي است كه نمايش عمومي چندان مناسبي نداشت و البته ظاهر متفاوت و غريب فيلم هم مانع از اين ميشد كه هر تماشاگري، با هر سليقهاي، به تماشايش بنشيند، اما كارگردان فيلم، در مصاحبهاي گفته بود فيلمش را طوري ساخته است كه به مذاق هر تماشاگري خوش بيايد و كافي است تماشاگران به داستاني كه روي پرده شكل ميگيرد دقت كنند تا ديگر متفاوتبودن فيلم به چشمشان نيايد.
نمونه ديگر، «خونبازي» است كه، قاعدتا، در چارچوبها و الگوهاي معمول و متداول سينماي ايران جاي نميگيرد و داستان بيحادثه و شخصيت شكستخورده و تصويربرداري غريب و تصويرهاي رنگپريدهاش، شباهتي به تصويرهاي پرزرقوبرق فيلمهاي تجاري ندارد. فروش معقول «خونبازي»، يكي از آن اتفاقهاي مباركي بود كه نشان داد سينماي متفاوت، اگر خوب ارائه شود و اگر به اندازه فيلمهاي ديگر برايش تبليغات در نظر بگيرند، به فروشي معقول دست پيدا ميكند. تازهترين محصول متفاوت سينماي ايران، «تنها دوبار زندگي ميكنيم» است كه در مقايسه با بسياري از فيلمهاي اين سالها، در مرتبهاي بالاتر ميايستد و البته در كمال حيرت، جايي در بخش اصلي جشنواره فيلم فجر نداشت. در «تنها دوبار زندگي ميكنيم» آن چارچوبها و الگوهايي كه پيشتر دربارهشان حرف زديم، به روشنترين شكل ممكن، زير پا گذاشته شدهاند و كارگردان فيلم، از سر عمد، همهچيز را دگرگون كرده است و اهميتي ندارد كه شيوه روايي فيلم، تحتتاثير چه فيلمهايي است، مهم اين است كه اين شيوه روايي، توي ذوق نميزند و بين فيلم و تماشاگر فاصله نمياندازد. داستانهاي جهان، بهقولي، سالهاست كه تمام شدهاند و هيچ داستاني را نميشود سراغ گرفت كه حقيقتا تازه باشد. اما هر داستاني را ميشود يكجور ديگر روايت كرد تا كهنگياش به چشم نيايد و كارگردان «تنها دوبار زندگي ميكنيم» عملا همين كار را كرده است. همه فيلم، درباره «انتقام» و «خاطرههاي ناخوش»ي است كه ناگهان در جان شخصيت اصلي فيلم بيدار ميشود و او را به مسيري هدايت ميكند كه هيچ معلوم نيست به كجا ميرسد. دفاع از سينماي متفاوت، يا حرفزدن درباره آن، طرد يا نفي سينماي تجاري نيست؛ سينماي متفاوت، قاعدتا، نميتواند پاسخگوي تماشاگراني باشد كه فيلم ميبينند تا تفريح كنند و دو ساعت از يكروز را به خاطرهاي خوش بدل كنند و طبيعي است كه سينماي تجاري هم نميتواند به كار تماشاگراني بيايد كه در طلب چيزهاي تازهتري هستند. به يك همزيستي نياز است تا سينماي تجاري و سينماي متفاوت، در كنار هم به حيات خود ادامه دهند و حيف كه چند سالي است اين همزيستي در سينماي ايران كمرنگ شده است.
چهارشنبه 12 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1717]