تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836274308
انديشه - تجدد آمرانه و ناكامي «دولت ملي»
واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: انديشه - تجدد آمرانه و ناكامي «دولت ملي»
انديشه - تجدد آمرانه و ناكامي «دولت ملي»
پرويز صداقت:كتاب «تجدد آمرانه – جامعه و دولت در عصر رضاشاه»(1) كه تورج اتابكي آن را گردآوري و تاليف و مهدي حقيقتخواه آن را ترجمه كرده است، بهدلايل ناكامي فرآيند مدرنيزاسيوني كه رضاشاه در ايران آغاز كرد ميپردازد. در اين كتاب، شرايط مدرنيزاسيون در ايران با اصلاحات آتاتورك در تركيه مقايسه و بر اساس آن كوشش ميشود ابعاد مختلف مدرنيزاسيون آمرانه در دو كشور بررسي شود.
ايران و تركيه قرن نوزدهم و سالهاي نخست قرن بيستم شباهتهاي متعددي به هم دارند و كموبيش از طريق تجربههاي مشابهي به ضرورت روند نوسازي و تجدد پيبردند. تورج اتابكي در كتاب خود ميكوشد زمينههاي نظري و تاريخي شكلگيري مدرنيزاسيون آمرانه در اين دو كشور همسايه را بررسي و كاميابيها و ناكاميهاي هريك را بهتفكيك نشان دهد.
آنچه از مقطع انقلاب مشروطه در ايران، آرمان انقلابيون بوده است تشكيل دولت ملي(nation-state)در كشورمان است. دولتهاي ملي با موجوديت و تبلور اجتماعي مفهوم جديدي به نام «ملت» همراه هستند. در عامترين تعريف، ملت يك مجموعه بزرگ انساني است كه در يك پهنه جغرافيايي و تحت يك مديريت سياسي اداره ميشود. در اين يادداشت كوشش ميشود با توجه به نظريههاي دولت ملي، ناكامي مدرنيزاسيون رضاشاه در ملتسازي از ديدگاه نظري نشان داده شود.
تكوين دولت ملي
دولت ملي مشروعيت حاكميت را از «خدا» يا «خون» ميگيرد و به پديده تازهاي به نام «ملت» ميدهد. بهعبارت ديگر، در دولت ملي، حاكميت بر اثر دودمان يا عطيه الهي مشروعيت نمييابد، بلكه ملت از طريق «قانون» حاكميت را مشروع و محدود ميشود. دو فرآيند در تشكيل دولت ملي وجود دارد: نخستين فرآيند انسجام دروني يك جمعيت خاص در يك پهنه جغرافيايي – سياسي و فرآيند دوم انطباق يك پهنه فرهنگي (يعني مجموعهاي از تداوم تاريخي، قهرمانان ملي، ارزشهاي ملي، زبان ملي، بناها، فولكلور، حافظه تاريخي، آداب و رسوم مشترك و تابوها و توتمهاي مشترك) با اين جمعيت خاص است.
براي شكلگيري دولت ملي بايد شاهد وجود مولفههاي مشترك فرهنگي- قومي براي شكلگيري ملت و مولفههاي مشترك سياسي جغرافيايي براي شكلگيري دولت باشيم.
دولتهاي ملي بهعنوان شكل جديدي از دولت، نخستينبار با انقلابهاي دمكراتيك اواخر قرن هجدهم و اوايل قرن نوزدهم پديدار شدند. موج دوم تشكيل دولتهاي ملي، در پي جنگ اول جهاني و سقوط امپراتوريهاي عثماني و اتريش ـ مجار پديد آمد. سومين موج ملت - دولتسازي در پي جنگ دوم جهاني و فروپاشي قدرتهاي استعماري رخ دارد. و بالاخره موج چهارم نيز به دنبال فروپاشي اتحاد شوروي و بلوك شرق پديدار شد.(2)
تطور تاريخي و نظري مفهوم «ملت»
اصطلاحاتي مانند ملت، كشور، سرزمين و دولت در متون غيرتخصصي اغلب مترادف يكديگر بهكار ميروند و منظور از آن قلمرو يا مردماني است كه تحت حاكميت يك دولت قرار دارد. در زبان انگليسي اين اصطلاحات معاني دقيقي دارند اما در گفتار و نوشتار بهجاي هم بهكار ميروند. واژه انگليسي «ملت» ريشه در واژه لاتين nt دارد كه داراي معاني زير است:(3)
زادهشدن، زايش،
الهه باروري
يك نژاد، تبار، نوع،...
قبيله، يا هر مجموعهاي از افراد (با بار تحقيركننده)؛ يا
يك ملت يا مردم
واژه تركيبي ntin برمبناي اسم مفعول nt us ساخته شده كه معني آن «زادهشدن» است. بنابراين ارتباط نزديكي با واژه انگليسي native و ارتباط دورتري با واژه انگليسي kin دارد. اين واژه مشتق مشتركي از ريشه هندي ـ اروپايي gen است. اما پيدايي مفهوم ملت در ادبيات سياسي و كوشش براي تبيين سياسي اين مفهوم و تبيين سياسي بر اساس آن به قرنهاي اخير برميگردد. متفكران چپگرا، در مورد خاستگاه ملت دو نظرگاه متفاوت دارند. از يك منظر، ايده «ملت» برخاسته از جماعتهاي تاريخي است و اشاره به ويژگيهاي اين جماعتها دارد. از منظر دوم، ايده «ملت» يك مخلوق سياسي است كه نظم سرمايهداري ايجاد كرده و پيوندي با جماعتهاي كوچك قديمي ندارد. ايدههاي بلشويكي در مورد ملت در نظرات كارل كائوتسكي ريشه دارد. در اين ميان، مهمترين نظر مربوط به استالين است كه دولت ملي را حاصل وجود مولفههاي زير ميدانند: (4)
1- اجتماع باثبات و پيوسته
2- زبان مشترك
3- قلمروي مشخص
4- پيوستگي اقتصادي
5- جوهر جمعي
همين ديدگاه، مبناي نظري تشكيل دولت اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي در سالهاي پس از انقلاب اكتبر بود. در مقابل، روزا لوكزامبورگ، استقلال ملتها در چارچوب يك دولت را راهحل مسائل قومي نميدانست. مفهوم ملت در نزد گرامشي ارتباط نزديكي با چارچوب ايتاليايي نظريات وي قرار دارد. گرامشي با مطالعه رابطه دولت و جامعه مدني تلاش كرد چگونگي ساختن ملت را توضيح دهد. در آن سالها، ايتاليا محل مردمي بود كه نسبتا فقير بودند و نخبگان روشنفكر نيز دركي از افقهاي فرهنگي مردم عادي نداشتند. (5) از سوي ديگر، در نظر برونو بائر، ملت حاصل جمع ويژگيهاي تجربي نظير زبان، قلمرو و يا آداب و رسوم،... نيست. برونو بائر دو ويژگي براي ملت قائل بود: وحدت اجتماعي و گوهر ملي. گوهر ملي مجموعه تمايلات فكري و فرهنگي است كه مشخصه افرادي است كه متعلق به يك ملت هستند. توصيفي كه برونو بائر به دست ميدهد در مورد ظهور مجدد گرايشهاي مليگرايانه در اروپاي شرقي، پس از فروپاشي، و به طور خاص، در مورد يوگسلاوي سابق صدق ميكند. بهنظر وي، ملتهايي كه مدت زمان طولاني تحت سلطه ديگران زندگي ميكنند فاقد شعور اجتماعي ملي ويژه خود هستند و براي آنها مليت ابزاري براي مبارزه طبقاتي عليه طبقه مسلط است.
خاستگاه دولتهاي ملي
خاستگاه و تاريخ اوليه دولتهاي ملي مورد بحث و اختلافنظر ميان متفكران مختلف است. يكي از مسائل مهم نظري اين است: «ملت» يا «دولت ملي»، كداميك زودتر پديدار شدهاند؟ براي ناسيوناليستها نخست ملت وجود دارد و سپس جنبشهاي ناسيوناليستي پديدار ميشود تا نماينده تقاضاي مشروع ملت براي حاكميت باشد و دولت ملي حاصل اين مبارزات ناسيوناليستي است. در مقابل، برخي «نظريههاي مدرنيزاسيون» هويت ملي را تاحدود زيادي حاصل سياست دولت در وحدتبخشيدن و مدرنساختن دولت از قبل موجود ميدانند. اغلب نظريهها دولتهاي ملي را پديده اروپاي قرن نوزدهم ميخوانند كه با تحولاتي مانند گسترش سواد و رسانههاي گروهي اوليه تسهيل شد. (6) اريك هابسبام معتقد است، شكلگيري دولت در فرانسه مقدم بر تشكيل ملت فرانسه است. بنا به نظر هابسبام، در فرانسه اين دولت بود كه ملت فرانسه را ساخت؛ نه ناسيوناليسم فرانسوي كه در اواخر قرن نوزدهم و هنگام واقعه دريفوس پديد آمد. در سال 1789، هنگام انقلاب فرانسه تنها نيمي از مردم فرانسه تا حدودي فرانسوي صحبت و بين 12تا13 درصد اين مردم فرانسه را خوب صحبت ميكردند. بههمينترتيب، در جريان وحدت ايتاليا، شمار افرادي كه به زبان ايتاليايي صحبت ميكردند حتي كمتر بود. براساس نظريه هابسبام، خدمت وظيفه اجباري و قوانين جمهوري سوم در دهه 1880 در مورد آموزش عمومي شكلگيري هويت ملي را تسهيل كرد. بنديت اندرسن ميگويد كه ملتها، «اجتماعاتي خيالي» هستند؛ اعضاي آن احتمالا نميتوانند همديگر را بشناسند، و دلايل اصلي ناسيوناليسم و خلق اجتماعات خيالي كاهش دسترسي طبقات ممتاز به زبانهاي خاص نوشتاري (مانند لاتين) و نيز جنبش براي حذف ايدههاي حاكميت الهي و سلطنت و علاوه بر آن ظهور چاپ و اختراع مهم گوتنبرگ است. نظريههايي كه دولت ملي را برخاسته از حركت دولتها ميدانند، بر تعداد مشخصي از دولتها مانند فرانسه، يا رقيب آن انگلستان توجه ميكنند. اين دولتها از مناطق مركزي گسترش يافتند و وجدان ملي و احساس هويت ملي («فرانسويبودن»، «انگليسيبودن»، متعلق به يك كشور خاص بودن) را تكوين و توسعه دادند. با اين همه، برخي دولتهاي ملي، مانند آلمان يا ايتاليا، دستكم تا حدودي در نتيجه مبارزات سياسي ناسيوناليستها در خلال قرن نوزدهم پديدار شدند. در اين دو مورد، قلمروي سرزمين پيش از آن در ميان دولتهاي ديگر تقسيم شده بود كه برخي بسيار كوچك بودند. احساس هويت مشترك، نخست در جنبشي فرهنگي پديدار شد كه بعدا بهسرعت اهميت سياسي پيدا كرد. در چنين مواردي، احساس ناسيوناليستي و جنبش ناسيوناليستي مقدم بر وحدتبخشيدن به دولتهاي ملي ايتاليا يا آلمان بود.
ويژگيهاي دولت ملي
دولتهاي ملي داراي ويژگيهاي منحصر به خود هستند كه وجه تمايز آنها از دولتهاي ماقبلمدرن است. قبل از هر چيز، مفهوم مرز در اين دولتها متفاوت است و صرفا بر اساس قلمروي سكونت يك گروه ملي تعريف ميشود، هرچند بسياري از اين دولتها نيز در چارچوب مرزهاي طبيعي مانند رودخانهها و قلههاي كوهستاني و مانند آن هستنند.
مهمترين ويژگي دولت ملي ميزان استفاده از دولت، بهمثابه ابزاري براي وحدت ملي، در حيات اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي است. دولتهاي ملي وحدت و ادغام اقتصادي را تشويق ميكنند، قبل از هرچيز، با حذف تعرفههاي داخلي. علاوه بر آن، اين دولتها عموما سياستي براي ايجاد و نگهداري زيرساختارهاي حملونقل دنبال ميكنند كه منجر به تسهيل تجارت و سفر ميشود. همچنين، دولتهاي ملي نسبت به دولتهاي ماقبل خود عموما داراي اداره عمومي تمركزيافته و يكنواخت هستند.
اما مهمترين جنبه دولتهاي ملي در مقايسه با دولتهاي قبلي، خلق يك فرهنگ يكسان ملي است. در مدل دولت ملي، مردم ملت را تشكيل ميدهند و با يك تبار مشترك، زبان مشترك، و ديگر شكلهاي فرهنگي مشترك وحدت يافتهاند. وقتي چنين وحدتي حضور نداشته باشد، دولتهاي ملي اغلب تلاش ميكنند تا چنين وحدتي را خلق كنند. براي مثال، چنانكه گفته شد، وقتي ايتاليا بهعنوان يك واحد سياسي وحدت يافت، اكثر مردم ايتاليايي صحبت نميكردند. البته بايد توجه كرد كه تاكيد بيش از حد بر زبان و سياست فرهنگي، وقتي سركوب عناصر غيرملي را هدف قرار دادهاند، گاه نقش سلبي دارد. در مواردي اين سياستها بر منازعات و جداييطلبيها دامن ميزند و در عمل واگرايي فرهنگي در مناطق مرزي را دامن ميزند.
بر اين اساس، مهمترين ويژگيهاي دولت ملي را ميتوان براساس عوامل زير تعريف كرد:
زبان مشترك: زبان مشترك اغلب از ويژگيهاي تعيينكننده شكلگيري ملت بهشمار ميرود. صرفنظر از ارزش آن در تسهيل ارتباط ميان اعضاي ملت، در برخي موارد زبان ويژگي اختصاصي ملت بهشمار ميرود و نقش مركزي را در شكلگيري به هويت ملي دارد. اما نبايد ارزيابي اغراقآميزي از آن داشت، مثلا ملتهايي هم هستند كه به زبان ملي ملت ديگري سخن ميگويند. برخي ملتها، مانند سوئيسيها چندزبانه هستند. در گينهنو حدود 800 زبان متمايز وجود دارد. در هند نيز بهرغم دارابودن 20زبان رسمي و صدها زبان و گويشي كه در سرتاسر كشور با آن سخن گفته ميشود، بر هويت ملي تاكيد ميگردد. برايناساس، هيچ ملتي صرفا بر اساس زبان تعريف نميشود.
فرهنگ مشترك: اغلب ملتها تا حدودي با فرهنگ مشتركشان تعريف ميشوند. هرچند اين فرهنگ ميتواند عناصر مشترك بسياري با فرهنگهاي ديگر داشته باشد. علاوه بر اين، فرهنگ ملي با نسلهاي قبل نيز در اشتراك است و بدين ترتيب ميراثي فرهنگي پديد ميآورد.
مذهب مشترك: گاهي مذهب بهعنوان عامل تعريفكننده ملت تعريف ميشود. مثلا در ناسيوناليسم ايرلندي بهطور سنتي مذهب كاتوليك يك عنصر ملي بهشمار ميرود كه تا حدود زيادي در تقابل با مذهب پروتستان دولت استعمارگر انگليس است. برخي مذاهب خاص يك گروه قومي هستند مانند مذهب يهود.
روايت ايراني دولت ملي
شكلگيري دولت مدرن در ايران در بطن و متن آرمانهاي انقلاب مشروطه بود. بسياري از انقلابيون و رهبران مشروطه از ضرورت تشكيل دولت ملي، در مفهوم دولتي مشروطه، سخن ميگفتند. اما در پي سقوط محمدعليشاه و پايان استبداد صغير، شاهد يك دوره بينظمي و بيساماني در امور كشور بوديم. در چنين شرايطي مدافعان ايده دولت ملي بيش از هرچيز بر نظم و انسجام برخاسته از دولت ملي تاكيد داشتند.
آنچه كتاب «تجدد آمرانه» بهروشني نشان ميدهد، چرايي تحققنيافتن دولت ملي در ايران عصر رضاشاه است. رضاخان قزاقي بود كه خود در ميان سربازان كلنل لياخوف در بهتوپبستن مجلس نقش داشت. تواناييهاي نظامي وي باعث پيشرفت روزافزوناش در سلسلهمراتب قشون قزاق شد. از كودتاي سوم اوت 1299 كه رضاخان وارد حوزه سياسي شد، گرايش به تحقق آرمانهاي مشروطه در تشكيل دولت ملي توسط رضاخان بهوجود آمد. اين هم شايد از شوخيهاي روزگار بود كه سرباز كلنل لياخوف، مامور تشكيل دولت ملي و تحقق آرمانهاي مشروطه در ايران شد.
خدمات رضاخان در برانداختن ملوكالطوايفي، متمركزساختن قدرت و سركوب شورشيان، باعث شد در فاصله سالهاي 1299 تا اوايل سلطنت رضاشاه وي از حمايت بخش قابلتوجهي از روشنفكران و نخبگان سياسي برخوردار شود. اما در آستانه سلطنت رضاشاه، شايد گوياترين سخنان از آن دكتر مصدق بود كه بهمثابه وجدان بيدار جامعه ايراني در سال 1304 و در آستانه بهسلطنترسيدن رضاشاه در نطقي پيشگويانه در مجلس شوراي ملي چنين گفت: «...امروز مملكت ما بعد از بيست سال و اين همه خونريزيها ميخواهد سير قهقرايي بكند و مثل زنگبار بشود! گمان نميكنم كه در زنگبار هم اينطور باشد كه يك شخص هم پادشاه باشد و هم مسوول مملكت باشد!... (يعني) شاه هستند، رئيسالوزرا هستند، فرمانده كل قوا هستنند. (7)
اما چنانكه همايون كاتوزيان، بهدقت نشان ميدهد: دولت رضاشاه بر راس جامعه قرار نگرفت، بر فراز آن قرار داشت زيرا متكي بر طبقات مختلف اجتماعي نبود. چگونگي برخورد دولت رضاشاه با گسستهاي قومي، زباني، اجتماعي – اقتصادي و فرهنگي جامعه ايراني آن زمان بهخوبي نشان ميدهد كه چطور مدرنيزاسيون ايراني از همان آغاز ناقص بهدنيا آمد. در چنين شرايطي شاهدِ قرار گرفتنِ رضاشاه بر فراز جامعهاي كه از ساختار طبقاتي منسجم برخوردار نيست و نظم بهوجودآمده بر آن صرفا مبتني بر سرنيزه نظامياني است كه نه نماينده يك تفكر و نه متعلق به يك نهاد اجتماعي، بلكه صرفا ابزار سركوب يك شخص (سلطان) بهشمار ميروند.
ابعاد چهارگانه بحران در جريان تكوين دولت مدرن و ملي در ايران را بهاينترتيب ميتوانيم طبقهبندي كنيم:(8)
1- بحران هويت: ناسيوناليسم افراطي رضاشاه كه به شوونيسم پهلو ميزد در كشوري چندقومي و داراي كثرت زباني به جاي آن كه هويت ايجاد كند، به بحران هويت دامن زد. و به جاي تاكيد بر وجه مشترك هويتهاي قومي مختلف در ايران (هويتهاي باستاني، فرهنگي، قومي،...) بر «هويت فارسي» تاكيد شد. اين درحالي است كه در جريان انقلاب مشروطه بيشترين تلاش را انقلابيان غيرفارس زبان كرده بودند.
2- بحران مشروعيت: يكسانساختن اقتدار سياسي و تكمنبعي شدن مشروعيت آن. به عبارت ديگر، اقتدار سياسي كه لازمه استقرار دولت مدرن بهشمار ميرفت با استبداد يكي دانسته شد و استبداد نيز به قول همايون كاتوزيان به شكل «يكهسالاري» درآمد.
3- بحران مشاركت: قائلنشدن حق مشاركت حتي براي نزديكترين افراد و موثرترين آنها در به سلطنت رسيدن رضاشاه. چنانكه بسياري از حاميان اصلي رضاشاه در ميان نخبگان و روشنفكران در سالهاي سلطنت وي به قتل رسيدند.
4- بحران نفوذ و گسترش اقتدار دولت مركزي: نفود دولت مركزي صرفا مبتني بر قهر بود و بههمينخاطر با فروپاشي دستگاه قهر نيز بهسرعت ازهمپاشيد. همانطور كه وقايع بعد از شهريور 1320 و ظهور دوباره جنبشهاي جداييطلبانه آن را نشان داد.
اما هنگامي كه تصور ميشد رضاشاه در اوج اقتدار است، بهآساني و با كوچكترين تلنگر متفقين از ايران خارج و بهزودي در تبعيد درگذشت. بهقول همايون كاتوزيان، اين از ويژگيهاي جامعه ايران است كه رژيمي كه روزي ابدي بهنظر ميرسيد، ممكن است روز ديگر از بين برود.
سخن آخر آن كه در صورتيكه نظر برونو بائر در مورد دو ويژگي وحدت اجتماعي و گوهر ملي را در شكلگيري ملت بپذيريم، ميبينيم كه رضاشاه در هر دو مورد تنها گامهايي سطحي برداشت و در عمل، نهتنها نتوانست هويت ايراني را شكل بدهد، بلكه در حقيقت با دامنزدن به بحران هويت، شكلگيري دولت ملي را بازهم بهتاخير انداخت.
پينويسها:
1- تورج اتابكي، «تجدد آمرانه (جامعه و دولت در عصر رضاشاه)»، ترجمه مهدي حقيقتخواه، انتشارات ققنوس، تهران، 1385
2- رولان برتون، «قومشناسي سياسي»، ترجمه ناصر فكوهي، نشر ني، 1380، صص. 9-228.
3- به نقل از wikipedia مدخل nation.
4- به نقل از A Dictionary of Marxist Thought مدخل nation-state.
5- به نقل از اين منبع:
Cristina Bradatan, Michael Forman. Nationalism and the International Labor Movement: The Idea of the Nation in Socialist and Anarchist Theory (review of book), Florida Philosophical Review, Volume I, Issue II Winter 2001, 85.
6- به نقل از wikipedia مدخل nation-state.
7- به نقل از: تورج اتابكي، «تجدد آمرانه» (ص15).
8- حسين بشيريه، «توسعه سياسي و بحران هويت ملي»، در گفتارهايي درباره هويت ملي در ايران، موسسه مطالعات ملي، 1385 بشيريه، ص282.
چهارشنبه 12 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[مشاهده در: www.ettelaat.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 169]
-
گوناگون
پربازدیدترینها