تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1837754922
غلط های مشهور املایی
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: bidastar17-04-2009, 11:53 PMغلط مشهور در توصیف دو دسته به کار برده می شود: دسته ی نخست کسانی هستند که از رهگذر سالوسی و ریاکاری در زمره ی نیک مردان جای می گیرند. در باره ی این «گندم نماهای جو فروش » می گویند: فلانی غلط مشهور است، یعنی نان پرهیزکاری می خورد ولی « چون به خلوت می رود آن کار دیگر می کند .» دسته ی دوم آن واژه ها و عباراتی است که بر خلاف حقایق تاریخی و یا آیین دستور زبان و صرف و نحو آن، بر زبان ها جاری است. اکنون به نمونه های گوناگون این غلط های رایج در زبان فارسی که پرهیز از گفتن آن ها بایسته است دقت کنید : - به کار بردن تنوین برای واژه های فارسی کاربرد تنوین که ابزار ساختن قید در زبان عربی است برای واژه های عربی جایز است، مانند: اتفاقا، تصادفا، اجبارا، ولی واژه های ناگزیر و ناچار و مانند آن ها که فارسی است هرگز تنوین بر نمی دارد و نباید آن ها را چون این به کار برد: گزارشا به عرض می رسانم ( به جای بدین وسیله گزارش می کنم که )، ناچارا رفتم ( به جای به ناچار ، یا ناگزیر رفتم). اکنون کار به جایی رسیده است که بسیاری تنوین را حتا برای واژه های لاتین نیز به کار می گیرند و مثلا می گویند: تلفونا به او خبر دادم، یعنی به وسیله ی تلفن، یا تلفنی او را آگاه کردم. تلگرافا به او اطلاع دادم، یعنی با تلگراف یا تلگرافی او را آگاه کردم. در این جا لازم به گفتن است که دیرزمانی است که نوشتن تنوین به صورت« ا» در خط فارسی به کناری نهاده شده و آن را به صورت ن می نویسند. مثلن : اتفاقن، تصادفن یا اجبارن [که لاجرم هر دو وجه را باید صحیح شمرد] - واژه ی های دو قلو، سه قلو، چهارقلو و مانند آن واژه ی ترکی دو قلو اسمی مرکب از «دوق » و « لو » است که روی هم همزادها معنی می دهد و هیچ گونه ارتباطی با عدد 2 (دو) فارسی ندارد که اگر بانویی احیانا سه یا چهار فرزند به دنیا آورد بتوان سه قلو یا چهار قلو گفت. درست مانند واژه ی فرانسوی دو لوکس De Luxe که بسیاری گمان می کنند با عدد 2 (دو) فارسی ارتباطی دارد و لابد سه لوکس و چهار لوکس آن هم وجود دارد. De حرف اضافه ی ملکی در زبان فرانسوی است به معنی« از» ( مانند Of در انگلیسی یا Von در آلمانی ) و Luxe به معنی « تجمل و شکوه » است و دو لوکس به معنی « از (دسته ی ) تجملاتی » است ، یعنی هر چیزی که دولوکس باشد، نه از نوع معمولی، بلکه از نوع تجملاتی و با شکوه آن است. -به کارگیری واژه ها یا اصطلاحات با معنی نادرست - جمله هایی مانند : من به او مظنون هستم ( می خواهند بگویند: من به او بدگمان هستم) او در این قضیه ظنین است ( می خواهند بگویند: او در این قضیه مورد شک و گمان قرار دارد) هر دو نادرست و درست وارونه ی آن درست است. ظنین صفت فاعلی و به معنی کسی است که به دیگری بدگمان است و مظنون صفت مفعولی و به معنی کسی است که مورد شک و بدگمانی قرار دارد. یعنی صورت درست این جملات می شود: من به او ظنین هستم .( یعنی من به او بدگمان هستم) او در این قضیه مظنون است. ( یعنی او در این قضیه مورد شک و گمان قرار دارد) - مصدر عربی فقدان به معنی کم کردن، کم شدن و از دست دادن است و معنی نبود ندارد و درمورد مرگ و فوت کسی هم باید گفت: در گذشت، یا رخت بر بست. - یا مثلا می گویند: « کاسه ای زیر نیم کاسه وجود دارد .» در حالی که کاسه هرگز زیر نیم کاسه جای نمی گیرد و در ادبیات هم همیشه گفته اند: زیر کاسه نیم کاسه ای وجود دارد. - شعر سعدی، یعنی: « بنی آدم اعضای یک پیکرند » را « بنی آدم اعضای یکدیگرند » می گویند. - هنگامی که دانش آموزی در پایان سال تحصیلی در برخی از درس ها نمره ی کافی برای قبولی نمی آورد می گوید در فلان و فلان درس تجدید شدم و یا درباره ی کسی می گویند فلانی امسال تجدید شد. حال آن که این نه خود دانش آموز، بلکه درس های نمره نیاورده است که تجدید می شود و در شهریور ماه باید دوباره جدید شده و از نو امتحان داده شود ، چون این دانش آموزی تجدیدی شده است و باید او را تجدیدی، یعنی دارنده ی درس های تجدید شده نامید. bidastar17-04-2009, 11:54 PM-غلط های دستوری استاد: این واژه فارسی است و باید جمع آن را استادان گفت نه اساتید . مهر: مهر واژه ای فارسی است و صلاحیت اشتقاق عربی را ندارد و نباید مثلا گفت حکم ممهور شد، بلکه درست آن است که بگویند: حکم مهر کرده شد یا مهر زده شد. -غلط های واگویی (تلفظی) پساوند «وَر » در زبان فارسی برای رساندن مالکیت و به معنی « صاحب » و دارنده است. « رنج وَر » به معنی دارنده ی رنج و « مزد وَر» به معنی دارنده ی مزد است. امروزه بر خلاف این قاعده و برخاسته از خط عربی که ایرانیان به کار می برند، این واژه ها را به صورت رنجور و مزدور می نویسند که موجب آن گردیده است تا آن ها را به نادرستی با واو « سیرشده » (مانند واو در واژه ی « کور ») تلفظ نمایند. واژه های دیگر ی نیز مانند دستور ( دست وَر به معنی صاحب منصب، وزیر) و گنجور ( گنج وَر) نیز از این گروه است. - نامیدن پدر به جای پسر زکریا نام پدر « محمد بن زکریای رازی » و سینا نیز نام پدر « ابوعلی این سینا » بوده است. لیکن همه جا آنان را با نام زکریای رازی و ابن سینا ، یعنی نه با نام خود، بلکه با نام پدران شان می نویسند. « بیمارستان ابن سینا » هنوز نیز در چهار راه حسن آباد تهران با این نام وجود دارد. منصور نیز پدر « حسین ابن منصور حلاج » است که کوتاه شده ی نام وی «حسین حلاج » است. لیکن این نامی ترین صوفی ایران در سده ی سوم هجری را همه جا « منصور حلاج » می نامند و نه «حسین وار»، بلکه «منصوروار» بر سر دار می کنند، در حالی که منصور (یعنی پدر حلاج) در آن هنگام در خوزستان به حلاجی و پنبه زنی مشغول بوده است. ! - غلط های املایی مشهور آزمایشـات: واژه آزمایش را که فارسی اسـت برخی از فارسی زبانان با « آت » عربی جمع می بندند که نادرسـت اسـت و باید با « ها» ی فارسی جمع بسته شود. آزمایش ها درسـت اسـت. در جمع بستن واژه ها ی فارسی با « جات » نیز غالبا همین گونه اشتباهات رخ می دهد، چرا که به نظر می رسد که این نوع جمع فرقی با جمع با « آت » ندارد . اما برای نوشتن فارسی فصیح به تر است که این واژه ها نیز با « ها »جمع بسته شود، برای احتراز از عربی مآبی . یعنی به جای روز نامه جات ، کارخانجات ، نوشته جات ، شیرینی جات ، ترشیجات ، دسته جات ، میوه جات ، نقره جات و.... به تر است چون این بنویسیم :روزنامه ها ، کار خانه ها ، نوشته ها، شیرینی ها ، ترشی ها ، دسته ها ، میوه ها ، نقره ها . از غلط های فاحش در همین زمینه یکی هم جمع بستن نام های جمع است. مانند تشکیلات که جمع تشکیل است و هنگامی که با : ها آن را جمع می بندند ، جمع الجمع می شود، از آن جمله اند : آثارها، اخبارها ، ارکان ها ، اعمال ها ، جواهرها یا جواهرات ، حواس ها ، عجایب ها ِ، منازل ها ، نوادرات ، امورات ، عملیات ها و دیگر، که شکل درست نوشتن وگفتن آن چون این است : آثار، اخبار ، ارکان ، اعمال ، جواهر ، حواس ، عجایب، منازل ، نوادر ، امور ، عملیات و .. آزوقه / آذوقه: اصل این واژه که آن را آزوغه هم می نویسـند ترکی اسـت. پس باید به« ز» نوشـته شـود. آسـیا / آسـیاب: این واژه را به هردوشـکل می توان نوشـت و بزرگان ادب فارسی هردو شکل را به کار بسـته اند. آن را / آنرا: « را» واژه ی مسـتقلی است و پـیـوسته آن را جدا از کلمه ی پیشـین می نویسـند. مانند: این را، وی را، ایشـان را، تو را، آن را . اتاق / اطاق: از آن جا که این واژه ترکی اسـت و در ترکی مخرج« ط» وجود ندارد پس باید آن را با حرف « ت» نوشـت. اتو / اطو:چون این واژه عربی نیسـت وممکن اسـت فارسی یا روسی باشـد، پس به تر اسـت به « ت» نوشـته شـود . ارابه/ عـرابه: ارابه واژه ی فارسی اسـت و عرابه معـرب آن. پس بهتر اسـت آن را به صورت ارابه نوشـت. ازدحام / ازدهام: این واژه را تنها می توان با حرف «ح» نوشـت زیرا ازدهام واژه ای بی معنی اسـت. اسـب / اسـپ: به هردوصورت می توان این واژه را نوشـت. زیرا این واژه پهلوی اسـت نه عربی. امروزه بزرگان زبان بیش تر با « ب» می نویسـند. اما در گذشـته های بسـیار دور با « پ » می نوشـتند وهمین واژه جزء دوم نام های کهن خراسـانیان بوده است. مانند : ارجاسـپ، جاماسـپ، گشـتاسپ، تهماسـپ ، لهراسـپ و... اسـتادان / اسـاتید: چون اسـتاد واژه ای فارسی اسـت جمع آن می شـود اسـتادان. این کلمه که به صورت اسـتاذ به عربی رفـته است، در این زبان به صورت اسـاتیذ و اسـاتید جمع بسـته می شـود اسـلحه/ سـلاح: بسـیاری کاربرد درسـت این دو کلمه را نمی دانند. به طوری که گاه به جای اسـلحه، سـلاح و گاه برعکس آن را به کار می برند. در حالی که اسـلحه جمع اسـت و سـلاح مفرد و نباید جمع اسـلحه را اسـلحه ها نوشت، زیرا که اسـلحه خود کلمه جمع اسـت و به جای آن می توان واژهء سـلاح ها را به کار برد. اقلاً / اکثراً: این دو کلمه در عربی به هیچ روی تنوین نمی گیرد و کاربرد آن ها بدین صورت از اغلاط مشهور به شمار می آید. بهتر اسـت به جای اقلاً « حد اقل » و یا به تر از آن « دسـت کم» و یا « کم از کم » نوشـت و به جای اکثراً « غالبا» و یا به تر از آن « بیش تر » را به کار برد. .همچنین نمی توان واژه هایی مانند دوم وسـوم و چهارم راکه فارسی اند، دوماً و سـوماً و چارماً نوشـت. یا واژه فارسی « زبان » را زباناً . اِن شاء الله / انشاء ألله: جمله ی « ان شاء الله » از سـه کلمه سـاخته شـده اسـت: اِن ( اگر )، شـاء (بخواهد )، الله (خداوند)، یعنی: اگر خداوند بخواهد. اما جمله ی « انشاء الله » از دو کلمه سـاخته شـده اسـت: اِنشـاء ( آفریدن )، الله ( خدا ) به معنی: خداوند بیافریند. آن چه به هنگام نوشتن این جمله مراد نویسنده است جمله ی نخست است ولی آن را به صورت جمله ی دوم می نویسد. انتر / عـنتر: واژه انتر را که فارسی و معـنای آن بوزینه می باشـد باید به همین صورت نوشـت. عـنتر به زبان عربی نوعی مگس و مجازا به معنای شـجاع است. bidastar17-04-2009, 11:55 PM-غلط هاي املايي مشهور باتلاق/ باطلاق: واژه ي باتلاق ترکي اسـت، نه عربي. پس نوشـتن آن با حرف « ت» درسـت اسـت. باغ ها / باغات: واژه ي باغ فارسي اسـت و جمع بسـتن آن به « ات » عربي نا درسـت اسـت. بوالهوس / بلهوس: پيشـوند « بُل » برسـر برخي واژه هاي فارسي مي آيد ومعـناي پـُر، بسـيار و فراوان دارد، برابر اين پيشوند در زبان عربي ابو مي باشد که براي واژه هاي عربي به کار مي رود و کوتاه شده ي آن را به صورت بو مي نويسند. پس« بُل » براي واژه هاي فارسي ( مانند بلکامه: پر آرزو، بلغاک: پر شور) و «بو» براي واژه هاي عربي (مانند بوالهوس : پر هوس، بوالعجب: پر شگفتي) درست است. بوته / بته: معـناي اين واژه، گياه پـر شاخ و برگي اسـت که تنه ي ضخيم نداشـته باشـد و زياد بلند نشـود و املاي درسـت آن بوته اسـت. به نام / بنام: در زبان عربي حرف جر « ب » را هـميشـه بايد به کلمه ي بعد که مجرور اسـت متصل نوشـت، اما در زبان فارسي حرف اضافه « به» را بايد همواره جدا از کلمه نوشـت. مگر در اشکال کهن مانند: بدين و بدو.، زيـرا اگر چون اين ننويسـيم در موارد بسياري امکان به جاي يکديگر گرفته شدن واژه ها و معاني (التباس معني) وجود دارد، مانند همين «به نام» و «بنام » که هر کدام جاي کاربرد ويـژه اي دارد. به اين نمونه ها دقت کنيد: او نويسـنده ي بنامي بود و يا « من او را به نام نمي شـناختم». به همين ترتيب اگر « به روي» را « بروي» بنويسيم معلوم نخواهد شـد که مراد چيسـت؟ آيا منظور از « بروي» فعلي از مصدر رفـتن اسـت، مانند برو، بروي و... .يا آن که مثلن مي خواهـيم بنويسـيم که: اين قـلم به روي ميز اسـت يا اگر ما « به درد » را « بدرد » بنويسـيم بازهم شباهت معـنا رخ مي دهد، زيرا « بدرد : يعني پاره کند و » به درد « يعني به غم و اندوه». به همين گونه اند صد ها واژه که بايد به هنگام نوشـتن آن ها با احتياط بود، مانند: به دل و بدل، به شـتاب و بشـتاب، به کار و بکار، به گردن و بگردن، به کس و بکس، به همان و بهمان، به گردش و بگردش، به چشم و بچشم، به هر و بهر، به خر و بخر، به دوش و بدوش، به بار و ببار، به خواب و بخواب و غيره ... بها / بهاء : بها به معني قيمت ، ارزش و نرخ چيزي است . اما معني بهاء روشني ، درخشندگي ، رونق ، زيبايي و نيکويي است و به معناي فر وشکوه و زينت و آرايش نيز به کار رفته است . مانند بهاء الدين يا بها ء الحق و يا بها ء الملک که معناي آن ها رونق دين ، شکوه دين و شکوه کشور است. در پشت جلد ( پوشانه ) برخي از کتاب ها مي نويسند : بهاء .... ريال . که سخت نادرست است . پايين / پائين:. شايد گروه بسياري از پارسي نويسان روزانه ده ها بار همزه ي عربي را در نوشته هاي خود به کار مي برند و نمي دانند که اين نشانه ي نوشتاري عربي درزبان پارسي جايي ندارد. براين پايه نوشتن واژه هايي مانند « پائيز » ، « پائين » ، «موئين » ، «روئين» ، « آئين » ،« پر گوئي» ، « چائي »، « امريکائي » و... نادرست است و بايد پاييز ، پايين ، مويين ، رويين ، آيين ، پر گويي ، چايي، آمريکايي و چون اين ها نوشت. تاس / طاس: تاس واژه اي فارسي اسـت که عرب ها آن را گرفته و طاس مي نويسند (معرب کرده اند)، يعني ايرانيان بايد آن را به حرف ت بنويسند. تراز/ طراز: تراز واژه اي فارسي است که عرب ها آن را گرفته و طراز مي نويسند (معرب کرده اند). به همين سـبب « تراز» و همه ي ترکيبات آن بايد با حرف « ت» نوشـته شـود. مانند: تراز نامه، هم تراز، ترازکردن و مانند اين ها. تپيدن / طپيدن : تپيدن واژه اي فارسي اسـت. و بايد با حرف « ت » نوشـته شـود و نوشـتن واژه هاي مشـتق از آن نيز مانند: تپش، تپنده، تپيد، تپاندن و مانند آن نيز بايسته است. همچنان واژه هايي مانند تالار، تپانچه، تنبور، تشـت وتهران که فارسي اند، نبايد با « ط» نوشـته شـود. ديگر آن که در زبان عربي، هم ت وجود دارد و هم ط. مانند تابع و طبيب. از اين رو واژه هاي عربي را مي توان به همان صورت عربي نيز نوشت. نکته ي ديگر آن که: اگر کلمه اي مربوط به زبان هاي بيگانه ي ديگر باشـد، به ت نوشـته مي شـود. مانند: ايتاليا، اتريش، اتيوپي، امپراتور، ترابلس. اما برخي نام هاي خاص مانند سـقراط و بقراط و افلاطون و مانند آن ها که از رهگذر زبان عربي وارد زبان فارسي شـده است مي تواند به همان صورت عربي هم نوشته شود و گر نه چه فرقي با اسـامي عربي چون حافظ، نظامي، ملا صدرا، ابوريحان و جز آن دارد که در آن ها تغييري ايجاد نمي شود. ثواب / صواب: نوشـتن يکي از اين واژه ها به جاي ديگري نيز يکي از غلط هاي رايج در املاي زبان فارسي اسـت. در حالي که ثواب وصواب معاني جدا گانه اي دارد و نبايد آن ها را با هم اشـتباه کرد. ثواب اسـم است به معـني « مزد و پاداش » ، اما صواب صفت اسـت به معـني «درسـت، به جا و مناسـب». جذر/ جزر: برخي ها درکاربرد درسـت اين دو واژه نيز اشـتباه مي کنند. جذر به معـناي ريشـه اسـت و در رياضي نيز عددي اسـت که آن را در خودش ضرب مي کنند. مانند عدد 3 که وقتي آن را در خودش ضرب کنند عدد ? به دست مي آيد که آن را مجذور مي گويند. جزر اما فرو نشـسـتن آب دريا، بازگشـتن آب دريا و ضد مد مي باشد. جرأت/ جرئت: اين واژه را بايد جرات نوشت و به صورت جرئت اصلن وجود ندارد. حايل / هايل: اين دو واژه را نيز برخي با يکديگر اشـتباه کرده و به جاي هم به کار مي برند. حايل اسـم اسـت به معـناي چيزي که پرده وار ميان دو چيـز واقع شده و مانع از اتصال آن دو گردد. اما هايل صفـت اسـت به معناي ترسـناک: شـب تاريک وبيم موج و گردابي چنين هايل / کجا دانند حــال ما سـبکـسـاران سـاحل ها ( حافظ ) خرد/ خورد: معـناي واژه خُرد کوچک و ريز و اندک اسـت مانند: خرد سال يا خرده فروشي، و واژه خورد سـوم شـخص مفرد از مصدر خوردن است در زمان گذشته. نمونه هاي ديگر: سالخورده يا خورد و خوراک bidastar17-04-2009, 11:56 PMداوود/ داود: املای این گونه واژه ها را در املای زبان فارسی با دو ( واو ) سفارش کرده اند. به همین ترتیب واژه هایی مانند طاوس و کیکاوس را نیز باید با دو ( واو ) نوشـت: طاووس، کـیکاووس. دُچار/ دوچار: این واژه را که گمان می رود ریشـه ی آن دو چهار باشـد، در متون قـدیمی به صورت دوچار می نوشـته اند. اما در سده های اخیر آن را به صورت دُچار نوشـته اند. امروزه نیـز بهتر اسـت به همین صورت نوشـته شـود. ذِ لت / ز َ لّت: معـنای ذلت خواری ( متضاد عزت) است، اما زلت یه معنای سـهو و خطا اسـت. رُتیل / رطیل: نوعی عنکبوت زهر دار را به عربی رتیل می گویند و رطیل وجود ندارد. زرع / ذرع: زرع به معـنای « کشـت» و « کاشـتن » اسـت، در حالی که ذرع مقـیاس قـدیم یرای طول و برابر یک دهم از چهارمتر بوده اسـت. زغال / ذغال: املای درسـت این واژه زغال اسـت. زکام / ذکام: این واژه را بایـد با ز نوشـت. سِـتبَر/ سـِطبَر : این واژه را که به معنای درشـت و کلفت اسـت، قـدما با حرف ط هم نوشـته اند.اما چون واژه ای فارسی اسـت بهتر اسـت با حرف ت نوشـته شـود. سـؤال / سـئوال: شـکل درسـت آن این واژه سـؤال است. سـوک/ سـوگ: املای این واژه هم با ک وهم با گ درست اسـت. شـرایین/ شـرائین: املای این کلمه به صورت شـرایین درسـت اسـت. شـسـت/ شـصت: این واژه ها راهم بسـیاری ها به اشـتباه به جای یکدیگر به کار می برند. شـسـت به معنای انگشـت بزرگ دسـت وپا وشـصت عدد 60 اسـت. آقای ابوالحسن نجفی می نویسـد که چون هر دو عدد فارسی اسـت، تنها برای تمایز میان معـنای آنها است که یکی را با س و دیگری را با ص می نویسـند. ولی درمتون کهن، هردو واژه با « س» آمده اسـت. صد / سـد: چون واژه ی « سـده » فارسی اسـت، سـد را نیز می توان با « س» نوشـت. اما چون در متون کهن و جدید این واژه را با « ص » نوشـته اند، اکنون نوشـتن آن با « س» غـیر متعارف به نظر می رسـد. از سوی دیگر چون معنای دیگر سـد، مانع و بند و حایل اسـت، لابد قـدما، عدد 100را برای تفکیک صد از سـد. با « ص» نوشـته اند . صفحه/ صحیفه : صفحه به هر کدام از دو روی کاغذ و صحیفه به خود ورق کاغذ ( که دارای دو روی ) اسـت گفته می شـود. البته ورق را در سـال های پسـین برگ نیز می گویند. طوفان/ توفان: اصل این کلمه یونانی اسـت و شکل های دیگر این واژه ی یونانی در بسـیاری از زبان های ارو پایی هم به کار می رود، چون آن که در زبان انگلیسی Typhoon و در زبان فرانسوی Typhon به همین معنای طوفان به کار می رود. در فرهـنگ معین واژه ی طوفان را که اسم و معرب از کلمه یونانی اسـت به معنای باران بسـیار سـخت و شـدید و آب بسـیار که همه را بپـوشد وغرق کند و باد شـدید وناگهانی که موجب خسـارت و خرابی بناها و سـاختمانها شـود و سـبب تشـکیل امواج سـهمگین و مخرب گردد، و همچنان به معنای هر چیز بسـیار است که فراگیر باشـد مانند طوفان آتش یا طوفان باد. اما در همان فرهنگ، یک « توفان » هم درفارسی هست که صفت فاعلی و از مصدر توفـیدن اسـت و به معنی شور و غوغا کننده، فریاد کننده و غُران می باشد. پس برای تفکیک طوفان از توفان باید معنا های لغوی این واژه ها را مد نظر قرار داد. طوطی/ توتی: توتی واژه ای فارسی است و از این رو می توان آن را با «ت » نوشـت. اما قـدمای زبان و ادب فارسی این واژه را با « ط» نوشـته اند و به این دلیل امروزه نیز اگرچه این واژه فارسی می باشد نوشتن آن با «ط » نامانوس و نامتداول است. غلتیدن/ غلطیدن: غلتیدن واژه ای فارسی اسـت و باید با « ت» نوشـته شـود . تر کیبات این فعل را نیز باید با ت نوشـت، مانند: غَلت، غلتیدن، غلتنده، غلتیده، غلتان، غلتک و... غوته / غوطه : « در آب فرو رفتن » به فارسی «غوتیدن » است که امروز در زبان تاجیک نیز به همین شکل و به همین معنی به کار می رود. از این رو غوطه خوردن، غوطه زدن و غوطه ور نیز همگی نادرست است و باید با تای دو نقطه نوشته شود. از این گروهند: تپش، تپیدن، غلتیدن؛ غلت زدن، ؛ غلت خوردن؛ غلتک، غلتان. غیظ / غیض: در عربی غیظ، خشـم و غضب را گویند و غیض به معنای کاهـش آب اسـت. فترت/ فطرت: معنای فترت، رکود وسـسـتی و بی حاصلی اسـت میان دو دوران خوشـبختی، یا فاصله ی میان دو دوره ی فعالیت. اما فطرت به خصوصیت و هر موجود از آغاز خلقتش می گویند و به سـرشـت و طبیعت او. فطیر/ فتیر: فطیر واژه ای عربی و به معنی خمیر ور نیامده و تخمیر نشـده است و از این رو باید با « ط » نوشـته شود و واژه ای به نام فتیر اصلن وجود ندارد. قفص / قفس: این واژه عربی اسـت و باید با «ص » نوشـته شـود . اما در زبان فارسی آن را همیشه با «س » نوشـته اند و املای آن به شکل قفس رایج اسـت. قیمومت / قیمومیت: واژه ی قیمومت را که به معنی قیم بودن است، فارسی زبانان ساخته اند و در زبان عربی کاربردی ندارد و کاربرد قیمومیت نادرست است. کُحل / کــَهل: کحل اسم است به معنای «سـرمه» اما کهل ، صفت اسـت برای مرد میان سـال. گزارش ها / گزارشات: برخی ها واژه ی فارسی گزارش را با « ات» عربی جمع می بندند که نادرسـت اسـت. لایتجزا / لایتجزی: این واژه با آن که عربی اسـت املای درسـت آن لایتجزا اسـت و معنای آن تجزیه نا پذیر. مآخذ / مأخذ: واژه ی عربی مأخذ مفرد و به معنی منبع و محل گرفتن و مآخذ جمع آن است . اما برخی این واژه ها را به جای یک دیگر یعنی مفرد را به جای جمع وجمع را به جای مفرد به کار می برند. مبرا / مُبری : این واژه ی عربی به معـنی« تبرئه شـده از تهمت» اســت و در فارسی و عربی آ ن را مبرا می نویسـند. مجرا / مجری: واژه ی مجری اسـم فاعـل مصدر اجراء و به معـنای اجرا کننده اسـت، مانند « مجری قانون ». ولی در عربی مجری را به صورت مجرا نیز تلفظ می کنند که در آن صورت، اسـم مفعول مصدر اجراء و به معنای « اجرا شـده، عملی شـده » اسـت که در فارسی به تر است که به صورت «مجرا» نوشـته شـود تا با «مجری» اشتباه گرفته نشـود. محظور/ محذور: واژه ی محظور به معـنای « ممنوع و حرام» اسـت و محذور هم به معـنای « آن چه از آن می ترسـند» و هم به معنای «مانع و گرفـتاری» آمده اسـت. یعنی در مواردی که مراد گرفـتاری و مانع و حجب وحیای اخلاقی باشـد باید محذور نوشـت مانند: « محذور اخلاقی » و یا « در محذور قرار گرفتم و پیشـنهاد اورا پذیـرفـتم ». مسأله / مسئله: این واژه عربی اسـت و در خط عربی به صورت مسـألة نوشـته می شـود و در زبان فارسی هم بسـیاری این اصل را رعایت نموده و آن را به صورت مسأله می نویسـند، نه مسئله. مس� سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 495]
-
گوناگون
پربازدیدترینها