واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: ادب ايران - تصويرتهران از نگاه شاعر تهران درمنظومه «خانم زمان»
ادب ايران - تصويرتهران از نگاه شاعر تهران درمنظومه «خانم زمان»
حافظ موسوي:محمدعلي سپانلو در مصاحبهاي گفته است: «در ادبيات فارسي اين شهر(تهران) خيلي بدنام است. شهرستانيها به شهرهايشان تعصب دارند و حاضر نيستند سر مويي از آن، به خصوص از سوي اهالي ديگر شهرها بد بشنوند. اما تهران را همه ميزنند توي سرش و همه اظهار نارضايي ميكنند كه گير اين شهر افتادهاند. با تمام اين احوال آنها فقط ميتوانند در تهران زندگي كنند. تهران مادر بسيار شكيبا و مهرباني است كه تمام اين بدخلقيها را تحمل ميكند و از كسي هم طلبكار نيست. » حرف سپانلو ممكن است امروز قدري مبالغهآميز به نظر برسد اما 30-40 سال پيش دقيقا همين طور بود. ابراز انزجار از پايتخت و پايتختنشيني يكي از سوژههاي روشنفكران و حتي مردم عادي بود. پايتختنشيني با بيدردي، الكيخوشي، زد و بند با قدرت، بيهويتي، غربزدگي، اصالتباختگي و بسياري از صفات ناپسند ديگر مترادف بود و جالب اينكه مبلغ اين فرهنگ روشنفكراني بودند كه از شهرستانها به تهران آمده بودند، در اين شهر باليده بودند و به نام و شهرتي رسيده بودند. اين را البته نبايد خصومتي عليه تهران به حساب آورد، چون نسبت به شهرهاي بزرگ ديگر هم همين حرفها از سوي اهالي شهرهاي كوچكتر گفته ميشد و اين نشان ميدهد كه موضوع فرارتر از خصومت با يك شهر خاص (تهران) بوده و به يك بينش كليتر مربوط بوده است. از قاجاريه به بعد تهران تبلور همه ايران بوده است و هنوز هم هست. تهران عصاره همه ايران است و به همين دليل ميتوان نگرش ايرانيان نسبت به تهران را معياري از تفكر آنان (به طور كلي) دانست. مخالفت روشنفكران دهههاي 40 و 50 با تهران، بيش از آنكه مخالفت با خود تهران باشد، مخالفت با آن چيزي بود كه تهران مظهر آن بود: مدرنيسم بيريشه و كج و معوج، مدرنيسمي بنا شده روي فونداسيون استبداد، مدرنيسم متكي بر كودتاي 28 مرداد. تهران در اين اعوجاج گناهي نداشت اما نماد و سمبل آن بود. تهران بيش از آنكه مورد ستايش باشد، مورد ملامت بود. تا جايي كه من اطلاع دارم سپانلو يكي از معدود ستايندگان تهران است. تهران در شعر سپانلو به چند صورت حضور دارد؛ نخست به عنوان مكاني در پس زمينه شعر. «بازسازي لحظاتي از چهره يك دوست» از اين نوع شعرهاست:
«هنوز لاغر و چابك/ ز لابهلاي درختان پشت دانشگاه/ عيان و پنهان ميشود/ خميده روي كتابش/ و در سياحت انديشه درس ميخواند:/كتاب اول/باب الف/حقوق بشر» (تبعيد در وطن، ص60) در بسياري از شعرهاي سپانلو محلهها، كافهها و خيابانهاي تهران در پسزمينه شعر حضور دارند. سپانلو گاهي نيز جاهايي از تهران قديم و جديد را موضوع شعرش قرار داده و به توصيف موقعيت يا شرح سرگذشت آنها پرداخته است. شعرهاي « لالهزار»، «هفت صبح»، «خيابان سعدي» و «بهار، جلوي دانشگاه» از اين دست شعرهاست: «بوي... و خيار شور/ از هوا پريده است/ عطر قهوه برشته و سوسيس/ از مغازههاي ارمني هنوز/ در نسيم صبح، پر نميزند/ كار شب به سر رسيد/ كار صبح كي شروع ميشود/ اي زمان بيزمان لالهزار» (تبعيد در وطن-ص43) تا ميرسيم به منظومه «خانم زمان» كه در آن تهران به پرسوناي اصلي شعر سپانلو بدل ميشود. تهراني كه سپانلو با حسي نوستالژيك از آن سخن ميگويد، تهراني است كه تا پيش از دهه 40 چهره جوانسالياش را حفظ كرده بود و هنوز به «بيوهاي چهارصد ساله»تبديل نشده بود: «و اين بيوه بيهويت كه از افتخارات خود مانده محروم/كنون است ممدوح تو ؛گندهاي چهارصد ساله، در برقع خون و لاله»
با اين حال شاعر از اين بيوه چهارصد ساله نهتنها كينهاي به دل ندارد، بلكه سراپا همدلي و همدردي است و ميداند كه اين شهر، شهر مادر، بار تقدير تاريخي كشوري كهنسال را بردوش ميكشد و چارهاي جز اين ندارد كه شكيبا و مهربان باشد و مهاجران و ناخواندهمهمانان ناسپاس را با شيره جان خود بپرورد؛ در خود هضمشان كند و حتي اجازه دهد كه اينان نيز مهر و نشان خود را، اگر چه گاه با بيملاحظهگي و رفتاري بيبهره از ظرافت بر پيكر او بنگارند. چيزي كه شايد اكنون نشانههايي از آن را بتوان در نسل فعلي مشاهده كرد و شايد همين ملاحظات است كه به گوينده شهر مادر نويد ميدهد كه بگويد: «و تهران مقتول، روح تو هم زنده گردد سرانجام»... تصويري كه سپانلو از تهران دهه 40 به ما ميدهد، تصوير شهري است مسخ شده. شهري كه در پشت رنگ و لعاب ظاهرياش واقعيتي هولناك نهفته است. ارائه اين تصوير با تمهيدي هوشمندانه صورت گرفته است. در اين تصوير، دوربين شاعر لحظاتي از تهران را ثبت كرده است كه شهر غرق در نور و رنگ و چراغاني است. لحظاتي كه در آن شهري خسته و فرسوده را با عجله و شتاب بزك كردهاند تا در چشم مهمان عالي مقامي كه قرار است وارد شود، زيبا و دلپذير جلوه كند. اين نظم براق ساختگي در پشت خود چهره دردناك ديگري را پنهان كرده است: «بدين گونه در باطن روشنايي/ پر از بختك بينوايي است/ پر از مردم گيج» اين دوگانگي يا دوچهرهگي در جاهاي ديگري از منظومه خانم زمان هم نشان داده شده است. چهرهاي نمايشي كه ميخواهد خودش را واقعي بنماياند: «نمايش مرتب به راه است/ از تخت جمشيد تا تكيه دولت». در منظومه «خانم زمان»، تهران قديم با تهران امروز در آميخته است. روايت شعر سفري است در زمان؛ زماني كه گذشته و اكنون و آيندهاش در هم آميخته است. رفت و آمدي مدام و متقاطع از مكاني به مكان ديگر و از زماني به زمان ديگر و عبور از قهوهخانهها، كافهها، كوچههاي قديمي، خيابانهاي تازه تاسيس، پلها، گذرگاهها، ادارات، ميخانهها و ملاقات با آدمهاي جورواجوري كه در اين شهر بيدر و دروازه كه زماني به درها و دروازههايش شهره بود در هم ميلولند: جوانان عاشقپيشه، هنرپيشهها، خوانندگان كوچهبازاري، روزنامهنگاران، سياستمداران، سياستبازان، معروفهها، فوتباليستها، كشتيگيرها، لوطيها، باجگيرها و... و اينها همانهايي هستند كه تهران را ساختهاند و به قول شاعر: «اساطير تهران/ اساطير آوارگان است و حق ناشناسان». ساختار منظومه «خانم زمان» مثل ساختار خود تهران ساختاري تو در تو و نيمه هندسي است. قديم و جديدش در هم آميخته است. كوچهها و پاساژهايش راههاي مخفياي به هم دارند. همديگر را قطع ميكنند و معمولا به ميدانچههايي ميرسند كه بوي كاهگل و سنگفرش از گذشتههايش هنوز به مشام ميرسد، اما نشاني از خود آنها نيست. گرچه اين ساختار پيچيده و تو در تو ممكن است خواننده را گيج و سردرگم كند، اما ظاهرا گريزي از آن نيست. شايد حتي بتوان گفت كه اين ساختار (يا فرم) بخشي از محتواي اثر است كه به بيان در آمدني نيست. در منظومه خانم زمان دستكم دو خط روايي محوري وجود دارد كه در هم تنيدهاند و در عرض هم پيش ميروند. تعداد زيادي خرده روايت هم در حد فاصل اين دو خط شكل ميگيرند كه گاه حكم لولاهايي را دارند كه آنها را به هم متصل ميكنند و گاه فقط نقش يك پاساژ كوچك فرعي را بازي ميكنند كه ميتوان در آنها لحظهاي درنگ كرد و سپس به حركت در مسير اصلي ادامه داد. اين منظومه اگر چه منظومهاي آسانخوان نيست و در جاهايي چه در نوع تصويرپردازي جاهايي كه به انتزاع محض كشيده ميشود و چه در ارجاعات متعدد و بيروني كه گاهي هيچ سرنخي براي رسيدن به آنها در دست خواننده نيست و خواننده را گيج ميكند، با اين حال در نوع خود اثري يگانه است و به گمان من مهمترين شعري است كه درباره تهران سروده شده است.
چهارشنبه 12 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1240]