محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1829418228
بهار
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: barani70004-04-2009, 03:06 AMدوستان عزیز هر مطلبی مثل شعر ، متن ادبی، داستان و ... در مورد بهار دارن میتوونن تو این تایپیک بزارن. barani70004-04-2009, 03:09 AMباز کن پنجره ها را، که نسیم روز میلاد اقاقی ها را جشن می گیرد، و بهار، روی هر شاخه، کنار هر برگ، شمع روشن کرده است. همه ی چلچله ها برگشتند، و طراوت را فریاد زدند. کوچه یکپارچه آواز شده است، و درخت گیلاس، هدیه ی جشن اقاقی ها را، گل به دامن کرده است. باز کن پنجره ها را ای دوست! هیچ یادت هست، که زمین را عطشی وحشی سوخت؟ برگ ها پژمردند؟ تشنگی با جگر خاک چه کرد؟ هیچ یادت هست، توی تاریکی شب های بلند، سیلی سرما با خاک چه کرد؟ با سر و سینه ی گل های سپید، نیمه شب، باد غضبناک چه کرد؟ هیچ یادت هست؟ حالیا معجزه ی باران را باور کن! و سخاوت را در چشم چمن زار ببین! و محبت را در روح نسیم، که در این کوچه ی تنگ، با همین دست تهی، روز میلاد اقاقی ها جشن می گیرد. خاک، جان یافته است. تو چرا سنگ شدی؟ تو چرا این همه دلتنگ شدی؟ باز کن پنجره ها را... و بهاران را باور کن! barani70004-04-2009, 03:23 AMترانه زیبای و بسیار دلنشین " بهار ، بهار " از ساخته های " تورج شعبان خانی " و از سروده های " استاد محمدعلي بهمني " که هم توسط خود تورج شعبان خانی و هم توسط مرحوم ناصر عبدالهی به زیبایی اجرا شده است بهار بهار صدا همون صدا بود صدای شاخه ها و ریشه ها بود بهار بهار چه اسم آشنایی ؟ صدات میاد ... اما خودت کجایی وابکنیم پنجره ها رو یا نه ؟ تازه کنیم خاطره ها رو یا نه ؟ بهار اومد لباس نو تنم کرد تازه تر از قصل شکفتنم کرد بهار اومد با یه بغل جوونه عید آورد از تو کوچه تو خونه حیاط ما یه غربیل باغچه ما یه گلدون خونه ما همیشه منتظر یه مهمون بهار اومد لباس نو تنم کرد تازه تر از فصل شکفتنم کرد بهار بهار یه مهمون قدیمی یه آشنای ساده و صمیمی یه آشنا که مثل قصه ها بود خواب و خیال همه بچه ها بود آخ ... که چه زود قلک عیدیامون وقتی شکست باهاش شکست دلامون بهار اومد برفارو نقطه چین کرد خنده به دلمردگی زمین کرد چقد دلم فصل بهار و دوست داشت واشدن پنجره ها رو دوست داشت بهار اومد پنجره ها رو وا کرد من و با حسی دیگه آشنا کرد یه حرف یه حرف ‚ حرفای من کتاب شد حیف که همش سوال بی جواب شد دروغ نگم ‚ هنوز دلم جوون بود که صب تا شب دنبال آب و نون بود barani70004-04-2009, 11:51 AMنور همیشه آماده ی خاموشی ست ! زندگی همیشه آماده ی آن است که بگندد! اما بهار تولدی ست که به پایان نمی رسد! جوانه سر می زند از سیاهی و گرما باز می گردد!.... پل الوار barani70004-04-2009, 11:27 PMاین هم یه مطلب که مربوط به بهاره!!!!!!!!!!! گفتم که هر مطلبی که به بهار ربط داشته باشه. از سایت خبرگزاری فارس. آشنايي با 8 كتاب برگزيده فصل بهار خبرگزاري فارس: مؤسسه خانه كتاب با برگزاري پنجمين دوره جايزه «كتاب فصل» 8 كتاب را به عنوان برگزيدگان بهار امسال معرفي كرده كه آشنايي با آنها ضروري به نظر ميرسد. به گزارش خبرنگار فارس، كتابهايي كه خانه كتاب انتخاب كرده تنها در حوزههاي كليات، دين و كودك هستند و از بين 2 هزار و 400 عنوان كتاب انتخاب شدهاند. 300 داوري كه كار ارزيابي آثار منتشر شده در فصل بهار را انجام دادهاند، هيچ كتابي را در حوزه شعر و داستان شايسته انتخاب ندانستهاند. اين در حالي است كه در فصل بهار امسال كتابهاي تازهاي در اين دو حوزه منتشر شد كه استقبال خوبي هم از آنها شد. رمان «بيوتن» نوشته رضا اميرخاني، رمان «محاكمه» نوشته فرانتس كافكا با ترجمه علياصغر حداد تنها دو مورد از اين دو حوزه بودند. «باده عشق، پژوهشي در معناي باده در شعر عرفاني فارسي» --------------------------------------------------------------------- اين كتاب نوشته نصرالله پورجوادي است كه در سه دهه اخير بيشتر وقت خود را صرف مطالعه عرفان و ادبيات صوفيانه كرده است. «باده عشق» را بهار امسال انتشارات كارنامه منتشر كرده بود. معناي سكر از نظر صوفيه، حالت خاصي بود كه بر اثر محبت انسان نسبت به پروردگار پديد ميآمد. محبت يا عشق، چه در معناي عرفاني و چه غيرعرفاني، مراتب و درجاتي داشت كه بعضي از صوفيه از قديم آنها را به مراتب شرب و بادهنوشي تشبيه ميكردند. اولين مرحله بادهنوشي چشيدن باده است و پس از آن نوشيدن جامهاي باده يكي پس از ديگري تا جايي كه شخص كاملاً مست و از خود بيخود ميشود. همين تعابير را صوفياني كه ارباب معاني خوانده ميشدند، براي بيان درجات محبت و حالات محب به كار ميبردند. اولين مرتبه را ذوق خواندند و مرتبه بعد را شرب و آخرين مرتبه را سكر و بيخودي. بنابراين سكر از نظر صوفيه حالي بود كه از غلبه محبت انسان به حق تعالي پديد ميآمد. كتاب «باده عشق» كوششي است براي درك مضامين و تعبيرات استعاري زبان شعر صوفيانه ـ عاشقانه فارسي. ورود عشق به تصوف و زبان شعر صوفيانه؛ محبت و عشق، از فلسفه به تصوف؛ عشق در شعر صوفيانه؛ معناي حقيقي و معناي عرفاني شراب؛ پيدايش معناي مجازي باده در شعر پارسي از جمله مباحثي ست كه در اين كتاب به آن پرداخته شده است. «كتابشناسي فيض كاشاني» ---------------------------------- اين كتاب به اهتمام محسن ناجي نصرآبادي تهيه شده و بنياد پژوهشهاي اسلامي با همكاري مدرسه عالي شهيد مطهري آن را منتشر كرده است. محسن فيض كاشاني ملقب به محمد بن شاه مرتضي از بزرگان علماي اماميه است كه در سده يازدهم هجري قمري زندگي ميكرد. او در فقه، حديث، تفسير، فلسفه و عرفان صاحب تأليفات و تصنيفات بسياري است. «كتابشناسي فيض كاشاني» ويراست دوم كتابشناسي اين دانشمند است كه بعد از ده سال و به مناسبت كنگره بينالمللي فيض كاشاني با افزودن بيش از سه هزار نسخه خطي و چاپي منتشر ميشود. در اين كتاب سياهه كامل آثار و تأليفات فيض كاشاني با بهرهگيري از فهرستهاي خودنوشت وي و ساير فهرستهاي نسخ خطي به همراه جستارهاي كتابشناسانه و نسخهشناسانه آمده است. همچنين زندگينامه فيض كاشاني، اهميت و ويژگيهاي آثار وي، تحولات فكري فيض كاشاني و نقش آن در آثار وي در كتاب تشريح شده است. «نشانهشناسي رسانهها» ----------------------------- اين كتاب را مارسل دانتي نوشته و گودرز ميداني و بهزاد دوران آن را ترجمه كردهاند. انتشارات چاپار و آنيسه نما هم آن را چاپ كردهاند. «نشانهشناسي رسانهها» به دليل پيشينه مولف در زمينه نشانهشناسي يكي از متون معتبر براي درك اين رشته به شمار ميآيد. عنوان اصلي كتاب، درك نشانهشناختي رسانهها، گوياي تمايل نويسنده به ارايه متني است كه خوانندگاني بسيار را با حوزه نشانهشناسي آشنا كند؛ حوزهاي كه هنوز آنطور كه بايد و شايد در ايران شناخته شده نيست. كتاب نه فصل دارد و به تعريف رسانه، پيدايش رسانههاي جمعي، نظريههاي نشانهشناسي و سپس تعريف و تشريح اين رسانهها با حركت از رسانههاي چاپي تا رسانههاي تصويري ميپردازد. در فصل پاياني نيز به تبليغات و آثار اجتماعي رسانهها پرداخته شده است. وجود كتابشناسي، نمايهها و واژهنامه، كتاب را به ابزاري علميتر و قابل استفاده براي پژوهشگران تبديل ميكند. كتاب با نثري روان و خواندني ترجمه شده و استفاده از آن براي همه امكانپذير است. مقدمه كتاب، درآمدي مناسب براي ورود به مباحث پيچيده نشانهشناسي به حساب ميآيد و به خاطر شهرت نويسندگان اين درآمد ـ از رولان بارت تا اومبرتواكو ـ جذابتر نيز شده است. «خرسي به نام پدينگتن» --------------------------- «خرسي به نام پدينگتن» داستاني كودكانه است كه مايكل باند آن را نوشته و كاتارينا ورزي آن را به فارسي ترجمه كرده است. انتشارات قدياني هم امكان انتشار آن را فراهم كرده است. «خرسي به نام پدينگتن» قصه سادهاي از ماجراهاي خرسي كوچولوست كه از اعماق پرو به لندن ميآيد، عاشق مربا و خامه است و با كارهاي ناخواستهاش باعث دردسر و تعجب و خنده ميشود. در جايي از داستان خانم براون با تعجب به شوهرش نگاه ميكند و ميگويد «يك خرس؟! در ايستاه پدينگتن؟! شوخي نكن، هنري! غيرممكن است». «پدينگتن» راه درازي را از اعماق كشور پرو طي كرده و از آن زمان كه به ايستگاه «پدينگتن» ميرسد زندگياش دستخوش تحول ميشود. «گلهايي براي آلجرنون» --------------------------- اين داستان كودكانه را دنيل كيز نوشته و زهرا جواهري آن را به فارسي برگردانده و انتشارات اميركبير هم آن را منتشر كرده است. داستان از اين قرار است كه چارلي گوردون يك عقبمانده ذهني است. او در شرايطي زندگي ميكند كه هيچ كس تصور آن را هم نميكند. دنياي او بسيار ناعادلانه است؛ دنيايي كه دركي از او ندارد. حتي بدتر، دنيايي است كه به او اهميتي نميدهد. تا آنكه روزي، درماني براي او كشف ميشود و دنياي چارلي شروع به تغبير ميكند. او تبديل به يك نابغه ميشود و قدم در راه پيشرفت علم ميگذارد، اما درمان ذهن او با شكست مواجه ميشود و هوشي كه به طور مصنوعي افزايش يافته بار ديگر، در مدت زمان كوتاهي رو به وخامت و ويراني ميگذارد. در اين اثر كلاسيك معاصر، داستان به همراه تصاوير، ذهن خواننده را به روي سوالات و نگرشهايي كه بسيار واقعي هستند، ميگشايد. نويسنده با استفاده از عشق و شوخطبعي، چارلي گوردن را به زندگي يك عقبمانده ذهني و در عين حال يك نابغه ميبرد. «راه دور و دراز خانه» ---------------------- اين داستان آلماني نوشته اووه تيم است كه الهام مقدس آن را به فارسي ترجمه كرده است. ناشر اين داستان ايران بان است. «راه دور و دراز خانه» داستاني است درباره خانواده موشها. خانواده موشها به علت تخريب خانههاي قديمي و ساخت منازل بتوني به جاي آنها، بيخانمان و آواره شدهاند. آنها نه جايي براي زندگي آرام دارند و نه غذاي فراوان و بيدردسري براي خوردن. روزي يكي از موشها كه براي پيدا كردن غذا به راهآهن رفته، سوار قطاري شده و روزها و هفتههاي بسياري را در اين وسيله نقليه به سفر ميپردازد. او روزي تصميم ميگيرد كه از قطار پياده شده و در شهر و كشور جديدي ساكن شود. موش كوچك مدتي را در سوئيس ميگذراند و در آنجا با موش ديگري آشنا ميشود. پس از آن هر دو راهي پاريس ميشوند. پس از مدتي گشت و گذار در پاريس به همراه موشهاي سيرك به انگلستان سفر كرده و دوستان جديدشان را در نمايشهاي مختلف ياري ميكنند. پس از چندي اين دو موش از سيركبازها جدا شده و تصميم به بازگشت به هامبورگ ميگيرند. موش كوچك در وطن خويش سعي در يافتن خانواده خود دارد و سرانجام آنها را در مزرعهاي بيرون شهر، شاد و خوشحال پيدا ميكند. «داستان يك مرد؛ قصه حضور حبيب بن مظاهر در كربلا» ------------------------------------------------------------ اين قصه داستاني ديني است كه مجيد ملامحمدي آن را براي كودكان نوشته و انتشارات به نشر هم آن را در اختيار مخاطبان قرار داده است. حبيب بن مظاهر دوران جواني و ميانسالي خود را در كنار اميرالمومنين (ع) با جنگهاي صفين و نهروان پشت سر گذاشت و همواره يكي از سرداران و دلاور مردان سپاه آن حضرت بود. در دوران خلافت اميرالمومنين و با آغاز جنگ جمل، همراه آن حضرت راهي بصره ميشود و پس از پايان جنگ، كوفه را براي زندگي خود انتخاب ميكند. پس از شهادت امام علي (ع)، در كنار امام حسن (ع) ميايستد. به هنگام خروج امام حسين (ع) از مدينه به مكه و دعوت مردم كوفه از آن حضرت كه حبيب هم جزء دعوتكنندگان آن حضرت بود و نامهاي در اين زمينه به همراه چند نفر براي امام حسين (ع) نوشت. ايشان هم نامهاي به حبيب نوشتند و او را به ياري خود دعوت نمودند. حبيب به دنبال شنيدن خبر ورود امام حسين به كربلا، خود را از كوفه به آنجا رسانده و در ركاب ايشان جنگيد و تا آخرين لحظه وفاداري خود را به امام زمانش ابراز كرد و سرانجام در ظهر عاشورا به شهادت رسيد. در اين رمان داستان زندگي حبيب بن مظاهر و چگونگي حضور او در كربلا، شرح رشادتهاي وي و نحوه شهادتش براي نوجوانان بازگو شده است. «فرهنگنامه نامآوران» ------------------------ «فرهنگنامه نامآوران» تأليف گروهي با سرويراستاري جعفر رباني است كه نشر طلايي آن را منتشر كرده است. اين فرهنگنامه به معرفي بيش از هزار تن از سرشناسترين چهرههاي تاريخ ايران و جهان ميپردازد. در معرفي شخصيتها سعي شده كه علاوه بر سادگي، نقاط تاثيرگذار مثبت و منفي آنها در كمترين حجم به مخاطبان ارائه شود. در اين فرهنگنامه به چهرههاي شاخص حكيمان، مصلحان، پيامبران، حاكمان، سياستمداران، نويسندگان، شاعران، هنرمندان، كاشفان، مخترعان، سرداران، ورزشكاران، فناوران ايران و جهان پرداخته شده است. شخصيتهاي مرتبط با هم در پايان مدخل مورد اشاره قرار گرفته تا به دامنه شناخت مخاطب كمك فراوان كند. «چرا حيوانات» ---------------- مجموعه «چرا حيوانات» تاليف اليزابت مايلز و ترجمه مجيد عميق است كه انتشارات مهاجر آن را منتشر كرده است. مجموعه ده جلدي «چرا حيوانات» با هدف شناخت جانوران و ويژگي زندگي آنها براي دانشآموزان دبستان ترجمه و چاپ شده است. اين مجموعه از آخرين دستاوردهاي علمي در موضوع زندگي جانوران سود جسته و به شرح خصوصيات آنها پرداخته است. اين خصوصيات شامل دهان و دندان، فلس و صدف، پنجه و چنگال، بال و باله، خز و پر، گوش، چشم، بيني، پا و دم جانوران است و در هر جلد از اين مجموعه به شرح يكي از اين ده موضوع ميپردازد. هر كتاب به صورت تمام رنگي به چاپ رسيده است. vahide05-04-2009, 12:28 AMبوی باران، بوی سبزه، بوی خاک شاخههای شسته، باران خورده، پاک آسمان آبی و ابر سپيد برگهای سبز بيد عطر نرگس، رقص باد نغمه شوق پرستوهای شاد خلوت گرم کبوترهای مست نرم نرمک ميرسد اينک بهار خوش بحال روزگار خوش بحال چشمهها و دشتها خوش بحال دانهها و سبزهها خوش بحال غنچههای نيمهباز خوش بحال دختر ميخک که ميخندد به ناز خوش بحال جام لبريز از شراب خوش بحال آفتاب ای دل من گرچه در اين روزگار جامه رنگين نمیپوشی بهکام باده رنگين نمیبينی به جام نقل وسبزه در ميان سفره نيست جامت از آن می که میبايد تهی است؛ ای دريغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسيم ای دريغ از من اگر مستم نسازد آفتاب ای دريغ از ما اگر کامی نگيريم از بهار گر نکوبی شيشه غم را به سنگ هفت رنگش میشود هفتاد رنگ فریدون مشیری barani70005-04-2009, 01:59 AMفال فصل ها و رنگ ها بهار پوست افرادی که در بهار به دنیا آمده اند، دارای رنگ های طلایی است. بعضی از متولدین این فصل چهره ای عاجی رنگ همراه با لک و کک و مک دارند و بقیه دارای پوستی شفاف و گندمگون می باشند. حتی با وجود کک و مک نیز پوست چهره ی آنها شفاف و درخشان بوده و در برابر نور آفتاب قهوه ای رنگ و برنزه می گردد. رنگ چشمهای این افراد معمولاً روشن با رگه هایی طلایی است. رنگ های بهاری نارنجی های روشن، هلویی، انواع رنگ قرمز، زنگاری روشن، صورتی های مایل به هلویی، قرمزهای روشن و درخشان متمایل به نارنجی، طلایی روشن و درخشان، زرد طلایی، خاکستری سایه روشن، قهوه ای متمایل به طلایی، قهوه ای مسی، آبی روشن و درخشان، آبی فیروزه ای، آبی دریایی، و آبی لاجوردی روشن تا سبزهای روشن و درخشان متمایل به زرد رنگ های متولدین فصل بهار است. مشکی و شرابی رنگ متولدین این فصل نیست. barani70006-04-2009, 02:09 AMبهار بازهم آمد بهار تا دراین غربت سرای دور وسرد بر دلم گرمی ببخشاید، دمی باز هم آمد بهار تا که یاد سرزمین گرم من گرمی دم های نوروزم شود بازهم آمد بهار تا دراین تنهایی و تاریکی دور از وطن درکنار هفت سین عشق او یار من گردد همه نورم شود ای بهار آمده از راه دور عشق و شورو مستی و شوق و حضور گرمی و نوروز و نور ارمغان بهر دلم آورده ای هدیه ای از سرزمین مادرم آن بهشت گمشده آن سرای خاطرات خوب و دور ای بهار مستی و عشق و صفا شوق و رضا ای بهار ای جلوۀ حسن خدا بر دلم بنشین، و در جانم درا، و چشم دل را نوربخش شاید آنگه همره نوروزعشق نو ببنم، نو بخواهم نو بجویم هر مکان و هر زمان، آن دیار و این دیار دور و نزدیکم همه او باشد و جلوه ای گردد ز یار ماندگار لیلی نبوی karin12-04-2009, 10:54 AMسلام ضمن تشکر از فعالیت خوبتون لطفا فقط مطالبی رو در این تایپک قرار بدید که به گونه ای به حوزه ی ادبیات و علوم انسانی مربوط بشه و بار ادبی داشته باشه رنگ مد فصل بهار یا مسائل علمی و نجومی و غیره به این بخش مربوط نمیشن ممنونم:11: barani70012-04-2009, 11:45 PMسلام ضمن تشکر از فعالیت خوبتون لطفا فقط مطالبی رو در این تایپک قرار بدید که به گونه ای به حوزه ی ادبیات و علوم انسانی مربوط بشه و بار ادبی داشته باشه رنگ مد فصل بهار یا مسائل علمی و نجومی و غیره به این بخش مربوط نمیشن ممنونم:11: خواهش می کنم. از تذکر بجایی که دادید ممنونم. barani70013-04-2009, 01:53 AMزمستان گذشته است گلها شکفته اند باز زمان نغمه سرایی فرا رسیده است و تو ای کبوتر من که در شکاف صخره ها و پشت سنگ ها پنهان هستی، بیرون بیا و بگذار صدای شیرین تو را بشنوم و صورت زیبایت را ببینم ! زیرا اکنون دیگر زمستان به پایان رسیده است ... ترا به جای تمام کسانی که نمی شناخته ام دوست می دارم ...! ترا به جای تمام روزگارانی که نمی زیسته ام دوست می دارم ...! برای خاطر عطر نان گرم برای خاطر نخستین گلها و برفی که آب می شود دوست می دارم ...! ترا برای خاطر دوست داشتن دوست می دارم ! سپیده که سر بزند در این بیشه زار خزان زده شاید دوباره گلی بروید ، شبیه آنچه در بهار بوییدیم ... پس به زندگی هرگز مگو هرگز ... پل الوار barani70013-04-2009, 01:55 AMقیصر امین پور : گفتی غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟ شیرین من برای غزل شور و حال کو؟ پر می زند دلم به هوای غزل ولی گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو ؟ گیرم به فال نیک بگیرم بهار را چشم و دلی برای تماشا و فال کو ؟ تقویم چار فصل دلم را ورق زدم آن برگ های سبز سر آغاز سال کو ؟ رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند حال سوال و حوصله قیل و قال کو ؟ barani70013-04-2009, 01:57 AMاین هم دو بیت از حافظ: رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید مکن ز غصّه شکایت که در طریق طلب به راحتی نرسید آنکه زحمتی نکشید ! barani70013-04-2009, 01:59 AMدل خسته من چه خواهد کرد با بهاری که می رسد از راه ؟ یا نیازی که رنگ می گیرد در تن شاخه های خشک و سیاه ؟ (فروغ فرخزاد) barani70014-04-2009, 01:31 AMپرونده شماره نوروزی نشریه «نسیم هراز»، به «100 سال بهاریه نویسی در مطبوعات ایران» اختصاص داشت. تکمیل کننده گزارش های مفصل این پرونده، منتخبی از بهترین بهاریه های چاپ شده در نشریات سال های دور و نزدیک بود؛ که البته به دلیل دبیری این پرونده توسط «امیر قادری» (منتقد سینمایی و فیلمساز) این مجموعه بیشتر به نفع سینمایی ها چربش داشت. بروبچه های همکار قادری معتقدند «اصلاً بهاریه نویسی در مطبوعات ایران را سینمایی نویس ها مد کرده اند»! پرویز دوایی- پایان گرفت دوری واینک من با نام مهر لب بهسخن باز میکنم از دوست داشتن آغاز میکنم بهار که میرسد عشق های یک سال کهنه و فراموش شده، عشق های ذوبشده در حرارت تابستان و منجمد در سرمای پرشور زمستان، دوباره جان میگیرند. بهار که میرسد نهتنها طبیعت و شگفتیهای آن، حتی انسان ها هم دوباره از حالت خمودگی و دلمردگی بهدر آمده و قدم به بهار زندگی خود میگذارند... این است در واقع مسئله ابدی و چهره دردناک عشق: ناپایداری و بیثباتی. با این حال همیشه بهاری بوده است، بهاری که به موقع و درست در آن لحظه نهایی یاس و قطع امید ابدی فرا میرسد... یاد باد پیام- ...بهار و باران و شمشاد، عید، چراغ قوهای، شمشاد و باغچه کوچک با گل های ریز سرخ، سینما، شلوار بلند- کیف بغلی، اسکناس تا نخورده -توپ، ساز دهنی، چاغاله بادوم، فرشته کوچک باغ سید نصراله- فرشتههای موهای بافته بور، پیرهن شطرنجی سرخ و سفید، فرشته گربه مخملی که روبان قرمز به گردن داشت. ...بهار، بهار و دوچرخه روبان آبی، زمزمه لاستیک بر آسفالت خیابان در سپیده دم. بهار و از سینما به سینما دویدن، هفت فیلم عید را در سه روز دیدن، صاعقه را با رابین هود پیوند زدن، بهار و شب های خیابان خورشید، دم در ایستادن... بهار، بهار... و تمام شده است. بهار... و «باقی سکوت است». عیدی مسعود کیمیایی- بهار آمده، زمین نفس میکشد، گل و ساقه را در گرمای تنش میرساند، پرندگان در زایش از تخم به صدا میآیند، همه زندگی آذین میشود و موسیقی طبیعت به آرامترین قسمت خود رسیده و این ارکستر بزرگ در آرامش بهاری، خود بهار میشود. من از بهار همینها را میدانم. فصل رویش گیاه، شادمانی و لبخندهای باستانی. من از بهار همینها را میدانم. آن چه بیشتر میدانم و با آن زندگی کردهام «زمستان» است. ...در نگاه به پرده بود که فکر زمستان را نمیکردم. من هیچگاه چهره زن بلیط فروش را ندیدم، تا که بزرگترشدم. قدم به هلال بریده شیشه رسید، چهره زن هم زمستانی بود. در بهار و تابستان، کاموا میبافت. یک بار در بهاری من را صدا زد، به داخل گیشه رفتم. نیمی از تن ژاکتی را بافته بود. آن را به تن من اندازه کرد. من در بهار همیشه به فکر زمستان بودم. (نوروز 75- مجله فیلم) لیلا و مارلون براندو هر دو در بهار فریدون صدیقی- ...کسی صدایم کرد. شبیه «مارلون براندو» بود و «در بار� سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 450]
-
گوناگون
پربازدیدترینها