تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 27 اسفند 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):بنگر در چه (لباسى) و بر چه (چيزى) نماز مى گزارى، اگر از راه صحيح و حلالش نباشد، قبول ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید پرینتر سه بعدی

سایبان ماشین

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

بانک کتاب

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

خرید از چین

خرید از چین

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

خودارزیابی چیست

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

مهاجرت به استرالیا

ایونا

تعمیرگاه هیوندای

کاشت ابرو با خواب طبیعی

هدایای تبلیغاتی

خرید عسل

صندوق سهامی

تزریق ژل

خرید زعفران مرغوب

تحصیل آنلاین آمریکا

سوالات آیین نامه

سمپاشی سوسک فاضلاب

بهترین دکتر پروتز سینه در تهران

صندلی گیمینگ

دفترچه تبلیغاتی

خرید سی پی

قالیشویی کرج

سررسید 1404

تقویم رومیزی 1404

ویزای توریستی ژاپن

قالیشویی اسلامشهر

قفسه فروشگاهی

چراغ خطی

ابزارهای هوش مصنوعی

آموزش مکالمه عربی

اینتیتر

استابلایزر

خرید لباس

7 little words daily answers

7 little words daily answers

7 little words daily answers

گوشی موبایل اقساطی

ماساژور تفنگی

قیمت ساندویچ پانل

مجوز آژانس مسافرتی

پنجره دوجداره

خرید رنگ نمای ساختمان

ناب مووی

خرید عطر

قرص اسلیم پلاس

nyt mini crossword answers

مشاوره تبلیغاتی رایگان

دانلود فیلم

قیمت ایکس باکس

نمایندگی دوو تهران

مهد کودک

پخش زنده شبکه ورزش

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1865799190




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

خصوصيات يك كتاب فروش


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: magmagf04-04-2009, 12:15 PMاين مطلب را توي سايت آقاي Mani Shahrir خوندم . برام خيلي جالب بود . در مورد اطلاعيه استخدام يك كتاب فروش و خصوصيات لازم براي اين كار بود . واقعا خصوصيتي كه مي طلبيد براي من جالب بود و خيلي خيلي خوشم اومد . به نظرم هم واقعا بايد همين طور باشه يعني يك كتاب فروش يك مشاور كتاب هم باشه . من اوضاع تهران را واقعا نمي دونم اگه از چنين روندي پيروي مي كنه واقعا بايد به كتاب فروشهاش يك تبريك گفت و جدي جدي از اين لحظا خوش به حال بچه هاي تهراني من چنين چيزي يعني كتاب فروش مشاور را توي اصفهان نديدم يعني اگه هست هم من باهاش برخورد نداشتم . عيد امسال مي خواستم براي يك سري دوستام عيدي كتاب بخرم و واقعا كمبود اين مسئله تو چشمم خورد . يعني كاملا معلوم بود كتاب فروش فقط كتاب فروشه نه كتاب خوان و اين به نظرم واقع جاي تاسف داشت . چون خود كتاب فروش با مطالعه مي تونه باعث راهنمايي افراد به مسير صحيح و باعث بالاتر رفتن ميزان مطالعه مردم و فروش كتاب بشه . من حتي توي كتابخونه هم كه نگاه مي كنم كتابدارهايي كه باهاشون برخورد داشتم كتاب خوون حرفه اي و باسواد نبودند و خيلي خيلي ديدم كسايي كه ازشون راهنمايي خواستن و چه پيشنهادهاي تاسف برانگيزي دادن . واسه همين اين متن واسم شديدا جالب بود . قسمت اولش را توي همين پست مي ذارم اگه علاقه مند بوديد پست دوم مطلب كامل هست. نظري هم داشتيد واقعا خوشحال مي شم بشنوم پيش نامه‌اي دريافت كردم با اين مضمون: "پايين ميدان ولي‌عصر، روي ويترين کتابفروشي هاشمي 5 سال است که يک آگهي باد مي‌خورد: به يک آقاي کتاب‌شناس نيازمنديم! امروز از قضا موقع آزمون يکي از متقاضيان آنجا بودم: يکي از کتابهاي زرين‌کوب را بگو؟ آخرين ترجمه عزت‌الله فولادوند چيست؟ نويسنده زورباي يوناني؟ اسلاوي‌ژيژک؟ مکتب فرانکفورت؟ تاريخ طبري؟ ... سئوال‌ها خيلي سخت نبود اما يک کتاب‌خوان اساسي مي‌خواست. بنده خدا من‌من‌ کرد و رفت. ... گفتم پدر من اين کسي که شما مي‌خواهي، کسي که عمرش را وقف کتاب کرده، الان يا خودش نويسنده است يا مثل شما ناشر است يا دست‌کم يک گوشه مطبوعات اين مملکت دارد قلم مي‌زند. آقاي هاشمي اما از مواضعش کوتاه نمي‌آيد. او چند سال است شديدا دنبال يک آقاي کتاب‌شناس مي‌گردد که از 9 صبح تا 9 شب به مشتريان سرويس بدهد. خيلي اميدوار نيستم. با اين حال گفتم شايد شما کسي را بشناسيد که باعث شود آن کاغذ باران‌خورده را از پشت ويترين کتابفروشي بردارند. آقاي هاشمي گفت براي يک مورد ايده‌آل (نجف دريابندري مثلا؟!) حاضر است تا 500 هزار تومان در ماه هم بدهد." http://www.jireyeketab.com/Images/SecondF/BookTalk/880112/HashemiBookshopWindow.jpg magmagf04-04-2009, 04:45 PMhttp://www.jireyeketab.com/Images/SecondF/BookTalk/880112/HashemiBookshopWindow.jpg چندي پيش نامه‌اي دريافت كردم با اين مضمون: "پايين ميدان ولي‌عصر، روي ويترين کتابفروشي هاشمي 5 سال است که يک آگهي باد مي‌خورد: به يک آقاي کتاب‌شناس نيازمنديم! امروز از قضا موقع آزمون يکي از متقاضيان آنجا بودم: يکي از کتابهاي زرين‌کوب را بگو؟ آخرين ترجمه عزت‌الله فولادوند چيست؟ نويسنده زورباي يوناني؟ اسلاوي‌ژيژک؟ مکتب فرانکفورت؟ تاريخ طبري؟ ... سئوال‌ها خيلي سخت نبود اما يک کتاب‌خوان اساسي مي‌خواست. بنده خدا من‌من‌ کرد و رفت. ... گفتم پدر من اين کسي که شما مي‌خواهي، کسي که عمرش را وقف کتاب کرده، الان يا خودش نويسنده است يا مثل شما ناشر است يا دست‌کم يک گوشه مطبوعات اين مملکت دارد قلم مي‌زند. آقاي هاشمي اما از مواضعش کوتاه نمي‌آيد. او چند سال است شديدا دنبال يک آقاي کتاب‌شناس مي‌گردد که از 9 صبح تا 9 شب به مشتريان سرويس بدهد. خيلي اميدوار نيستم. با اين حال گفتم شايد شما کسي را بشناسيد که باعث شود آن کاغذ باران‌خورده را از پشت ويترين کتابفروشي بردارند. آقاي هاشمي گفت براي يک مورد ايده‌آل (نجف دريابندري مثلا؟!) حاضر است تا 500 هزار تومان در ماه هم بدهد." دوستمان راست مي‌گويد. نه تنها آقاي هاشمي، بلكه بسياري از كتابفروش‌هاي تهران سالهاست كه به دنبال "كتابفروش خوب" مي‌گردند و هرچه هم كه بيشتر مي‌گذرد، كمتر پيدا مي‌كنند. يكي از ايرادات كار شايد اين باشد كه صاحبان كتابفروشي‌ها اغلب به دنبال "سوپر كتابفروش" (هم‌خانواده "سوپرمن") مي‌گردند. كسي كه حافظه‌اش مثل رايانه‌هاي همراه كار كند و تاريخچه تمامي كتاب‌هاي تاليفي و ترجمه شده بيست، سي سال اخير را در آن ذخيره كرده باشد. كتاب‌هاي كتابفروشي را خوانده باشد (خورده باشد!!!)، با نام و كار مترجم‌ها و نويسنده‌ها و ناشران مختلف آشنا باشد و ... تصور مي‌كنم اين تصوير "علمي-تخيلي" برگرفته از خاطرات (شايد هم افسانه‌هاي) به جا مانده از كتابفروشان چند نسل قبل باشد كه تا حدودي همه خصوصيات فوق را از خود بروز مي‌داده‌اند. "ما كه به چشم خودمان نديده‌ايم" و متاسفانه آمار و ارقام درست و حسابي هم از حجم انتشار كتاب در چهل، پنجاه سال پيش (دوره‌اي كه افسانه‌ها به آن اشاره دارند) در اختيارم نيست، اما حدس مي‌زنم اصل ماجرا اين بوده كه توليد كتاب و تنوع فرهنگ در آن زمان اينچنين گسترده نبوده. بنابراين امكان اينكه مكانيزمي انساني بر پايه حافظه و علاقه و پشتكار بتواند بر مجموعه اطلاعات لازم احاطه پيدا كند و بعد در طول ساليان مهارتي خارق‌العاده را از خود بروز دهد، در آن دوران هنوز وجود داشته است. در اينجا البته سهم زندگي بي‌دغدغه‌تر آن روزگار را هم نبايد از نظر دور داشت. كتابفروش ما در آن دوران كمتر نگراني ساخت و ساز ساختمان در فلان جا يا خريد و فروش زمين در بهمان جا يا پرداخت قسط‌هاي ماشين ليزينگي‌اش را داشته است! اين روزها اما حجم كتاب‌هايي كه در طول يكسال چاپ مي‌شوند (و چون در كوتاه‌مدت فروش نمي‌روند، در انبارها و قفسه‌هاي كتابفروشي‌ها انباشته مي‌شوند) آنقدر زياد است كه بعيد مي‌دانم ساز و كاري انساني بتواند از پس رسيدن به سطح توقعات آقاي هاشمي بربيايد. بنابراين نتيجه اين مي‌شود كه معمولا آقاي هاشمي و ديگر صاحبان كتابفروشي‌ها ناچارند سطح توقعات خود را پايين بياورند و فقط گاهي جهت مرور خاطرات (شايد هم كمي "حال‌گيري" علاقمندانِ جوياي نام حرفه كتابفروشي) گريزي به گذشته بزنند كه "... شما هم اسم خودتان را مي‌گذاريد كتابفروش، اون موقع‌ها ..." ولي واقعا آيا مي‌شود قابليت‌ها و وظائف يك كتابفروش را فرموله كرد؟ شرح وظائفي سازماني روي كاغذ تهيه كرد و به دست هريك از متقاضيان كار كتابفروشي داد كه "اين است كاري كه بايد انجام بدهي"؟ چنين كتابفروشي چقدر مي‌تواند نيازهاي مشتريانش را برآورده كند و چه مقدار از كار، باز روي زمين مي‌ماند تا سوپرمني پيدا شود و همه را مدهوش حافظه و مطالعه خود بكند؟ سخت نگيريم! شايد هم عملي باشد. "چند فرمان" يك كتابفروش خوب: اول، كتاب‌هايي كه در قفسه داري را بشناس براي يك كتابفروش هيچ "خيطي" بدتر از اين نيست كه درباره كتابي از او سوال كني، بگويد آن را موجود ندارد و بعد بروي و خودت آن را در قفسه‌هاي مغازه‌اش پيدا كني! قانون اول كتابفروش اين است كه بايد بداند چه كتاب‌هايي را در قفسه‌هايش دارد. آشنا شدن با كتاب‌هاي موجود در يك كتابفروشي كار آساني نيست اما غيرممكن هم نيست. لازم نيست همه كتاب‌ها را بخواني تا آنها را بشناسي و باهاشون آشنا بشي. اما لازم است كه هريك از كتاب‌ها را ورقي بزني، توضيحات پشت جلدش را بخواني و ... مشخصاتشان را حتي‌الامكان به ذهن بسپاري. دوم، نشاني كتاب‌هايت را به خاطر بسپار دومين دردسري كه معمولا كتابفروش‌ها دچارش مي‌شوند اين است كه وقتي كتابي را از آنها مي‌خواهي، مي‌دانند كه آن را موجود دارند اما هرچه مي‌گردند نمي‌توانند پيدايش كنند. تكميل‌كننده اين بدشانسي معمولا اين است كه بالاخره وقتي مشتري حوصله‌اش سر مي‌رود و مغازه را ترك مي‌كند، كتاب پيدا مي‌شود و معلوم مي‌شود كه در كدام قفسه جا خوش كرده است! كتابفروش‌ها اغلب سيستمي براي دسته‌بندي كتاب‌ها در قفسه‌هايشان دارند. معمولا همگي كتاب‌ها را به روش موضوعي در قفسه‌ها مي‌چينند. البته بي‌توجهي در قرار دادن كتاب در قفسه/موضوع درستش گاهي دردسرآفرين مي‌شود. احتمالا برايتان پيش آمده كه در كتابفروشي‌اي ببينيد يك كتاب فلسفي را در قفسه كتاب‌هاي سينمايي گذشته‌اند، با اين استدلال كه چون نام نويسنده يا مترجم‌اش داريوش مهرجوئي بوده! و يا اينكه كتابي از "ناتاليا گينزبورگ" در قفسه كتاب‌هاي نوجوانان قرار مي‌گيرد با اين استدلال كه چون قطع كتاب جيبي/پالتويي است و ناشر كتاب انتشارات هرمس است و هرمس همه كتاب‌هاي نوجوانان‌اش را در اين قطع چاپ مي‌كند!!! (اينجاست كه بايد گفت: ولي هر گردي كه گردو نيست) اين شاخه البته گاهي آنقدر تخصصي مي‌شود كه به جز تكيه بر سليقه، كار ديگري درباره آن نمي‌توان كرد. مثلا اينكه معمولا كتابفروش‌ها، با تكيه بر شهرت كتاب "دنياي سوفي" به عنوان كتابي براي آموزش تاريخ فلسفه به نوجوانان، بقيه كتاب‌هاي ياستين گاردر را هم در قفسه كتاب‌هاي نوجوانان مي‌چينيد. در اين مورد معمولا استدلال آوردن براي اينكه جاي صحيح كتاب‌هاي گاردر در آن قفسه نيست، خيلي كار ساده‌اي نيست. خلاصه اينكه داشتن سيستمي مناسب براي تقسيم‌بندي كتاب‌ها در قفسه‌ها و صرف دقت و توجه لازم به هنگام چيدن كتاب‌ها در كتابفروشي، نجات‌دهنده كتابفروش به هنگام پيدا كردن كتاب‌هاي درخواستي مشتري است. سوم، كتاب‌هايي كه در قفسه نداري را بشناس عقل سليم حكم مي‌كند كه وقتي كتاب‌هايي را كه در قفسه داري شناختي، مي‌تواني با قاطعيت حكم كني كه بقيه كتاب‌هاي دنيا را در كتابفروشي نداري و خيال خودت و مشتري را از همان اول راحت كني كه "نداريم آقا"! اما اي كاش واقعا امور زندگي به همين سادگي سامان مي‌گرفت. كتابفروش در طول روز و هفته و ماه و سال، با كمك ابر و باد و مه و خورشيد و فلك، مشغول فروش كتاب است. بنابراين به مرور كتاب‌هايي كه در قفسه دارد را به دست مشتري مي‌دهد و اگر فكري براي جايگزين كردن آنها نكند كم‌كم قفسه‌ها خالي مي‌شوند. قفسه‌ها را مي‌شود با "هر كتابي كه دم دست مي‌رسد" پر كرد. اما پر كردن قفسه‌ها به تنهايي مشكل كتابفروش را حل نمي‌كند. اصطلاحي هست كه مي‌گويد "كتابفروش بايد جنسش جور باشد"، اين را البته در مورد سبزي‌فروش و ميوه‌فروش هم مي‌گويند! مثلا در طول سال‌هاي اخير، كتابفروشي كه وقتي سراغش مي‌روي "بادبادك‌باز" خالد حسيني يا "كيميا خاتون" سعيده قدس را موجود نداشته باشد كلاهش پس معركه است و جنسش جور نيست. موجود داشتن انواع و اقسام ديوان حافظ و قرآن و نهج‌البلاغه و مفاتيح هم از ديگر الزامات "جوري جنس" است. جان كلام اينكه كتاب‌هاي محدودي هستند كه بخش عمده‌اي از فروش هر كتابفروشي را تشكيل مي‌دهند (اگر مي‌خواهيد مي‌توانيد قانون معروف 80-20 را در اين زمينه هم صادق بدانيد) و اگر كتابفروش حواسش به تهيه مداوم اين كتاب‌ها نباشد و به موقع موجودي خود را از اين كتاب‌ها تجديد نكند، هم خودش را از فروش و سود مناسب محروم كرده و هم مشتريانش را "پَر داده است". ممكن است باورتان نشود، اما در اين زمانه‌ي فناوري و تكنولوژي هنوز بسياري كتابفروشي‌ها هستند كه مكانيزم سفارش كتاب‌شان لنگ مي‌زند و به موقع متوجه نمي‌شوند كه كدام كتاب‌شان را تمام كرده‌اند و بنابراين نمي‌توانند به موقع اقدام به تهيه مجدد عنوان‌هاي پرفروش بكنند. براي همين است كه اگر مشتري كتابفروشي‌ها باشيد خيلي از اوقات برايتان پيش آمده كه كتابي را درخواست كرده‌ايد و فروشنده ابتدا فكر كرده كه كتاب را موجود دارد و مدتي هم در قفسه‌ها به دنبال آن مي‌گردد اما بعد متوجه مي‌شود كه احتمالا "در زمان شيفت قبلي"، كتاب را تمام كرده‌اند! چهارم، در قلمرو رقيب قدم بزن! يكي از كاركردهاي يك كتابفروش خوب بايد اين باشد كه مشتري را در راه رسيدن به كتاب مورد نظرش هدايت و راهنمايي كند، حتي اگر خودش در كتابفروشي، كتاب مورد نظر را موجود نداشته باشد! اگر در كتابفروشي‌هاي مختلف گشت زده باشيد، احتمالا متوجه شده‌ايد كه هر كتابفروشي مجموعه كتاب‌هاي خاصي را انتخاب كرده و در قفسه‌ها به مشتريانش عرضه مي‌كند. اين ممكن است به دليل سليقه خاص هر كتابفروش باشد. يا شايد هم نشانه انتخاب آگاهانه يا ناآگاهانه طيفي خاص از مخاطبين براي كتابفروشي. خيلي از اوقات پيش مي‌آيد كه حتي وقتي به دو كتابفروشي در يك محله هم سر مي‌زني مي‌بيني "جنس" كتاب‌هايشان با همديگر فرق مي‌كند. هر دو رمان دارند، اما هركدام روي نوع خاصي از رمان تكيه كرده‌اند. ايراني، ترجمه، روشنفكرانه، سرگرم‌كننده، حادثه‌اي، ... به نظر من كتابفروش خوب ما بايد گاه به گاه به فروشگاه‌هاي رقيب هم سري بزند و در ميان قفسه‌هاي آنها چرخي بخورد تا ببيند در قلمرو ديگران چه خبر است. اين مي‌تواند چند حسن داشته باشد. يكي اينكه كتاب‌هايي را كه در بازار چاپ شده اما او احيانا به آنها توجه نكرده، آنها را نديده يا براي عرضه در فروشگاه‌اش سفارش‌شان نداده در فروشگاه‌هاي ديگران ببيند و احتمالا يكبار ديگر با نگاه خريداري اين عنوان‌هاي ناديده گرفته شده را بررسي كند. ديگر اينكه آشنا شدن با موجودي كتاب‌هاي رقيب كمك بزرگي است تا بتوان مشتري سرگردان را راهنمايي كرد. "كتاب مورد نظر شما را نداريم، اما سري به فلان كتابفروشي بزنيد، حتما مي‌توانيد آنجا كتاب را تهيه كنيد!" (اين توصيه البته از آن توصيه‌هاي "ناموسي" است. تقريبا همه كتابفروش‌ها كتابفروشي‌شان را كعبه آمال كتاب‌دوستان مي‌دانند و اشاره به اينكه در جاهاي ديگر هم ممكن است تجربه‌هايي وجود داشته باشد كه به كارشان بيايد، معمولا توهين به مقدسات محسوب مي‌شود!) و بالاخره ... پنجم، لطفا كتاب بخوان بله، و اين هم بالاخره آخرين و بديهي‌ترين "فرمان"! كتاب بخوان. چند و چون اين توصيه البته كمي با نقطه‌نظر آقاي هاشمي و ديگر "كتابفروشي‌دارها" متفاوت است. اگر قبول كنيم كه "كتابفروش نمي‌تواند همه كتاب‌هاي كتابفروشي‌اش را بخواند" ديگر نگراني اينكه آيا او كتاب‌هاي دكتر زرين‌كوب را خوانده يا نه، مرتفع مي‌شود. كتابفروش ما مي‌تواند طرفدار پر و پا قرص عزيزنسين، سيدني شلدون، كارلوس كاستاندا، يا شفيعي كدكني باشد. مهم نفس خواندن است و تاثيري كه اين "عادت" بر خلق و خوي او و مهارت‌اش در هدايت مشتري مي‌گذارد. البته وقتي گهگاه كتابي گل مي‌كند و در روز مثلا 40-50 نسخه فروش مي‌رود ("جامعه‌شناسي نخبه‌كشي" در زمان انتشارش چنين كتابي بود)، داشتن مقداري كنجكاوي درباره آن، حتي اگر موضوعش با دلمشغولي‌هاي معمول‌ هم‌خواني ندارد، مي‌تواند بسيار براي كتابفروش ما مفيد باشد و در طول ساليان، به مرور بخشي از آن احاطه مورد اشاره بزرگان را برايش فراهم كند. آنم آرزوست! اين روزها تسلط بر بسياري از "فرمان"هاي فوق با ورود رايانه به كتابفروشي‌ها بسيار سهل و آسان شده. استفاده از كامپيوتر در كتابفروشي‌ها سال‌هاست كه آغاز شده، اما انگار تازه كتابفروش‌ها دارند راه و روش استفاده از اين ابزارشان را ياد مي‌گيرند. حالا ديگر خيلي اتفاق مي‌افتد كه وقتي كتابي را مي‌خواهي اول از همه بگويند "صبر كنيد Search كنم ببينم آن را موجود داريم يا نه!" حتي ريش‌سفيدان هم (معمولا هر كتابفروشي يك رئيس قبيله دارد!) بالاخره بدبيني ذاتي‌شان را نسبت به فناوري كنار گذاشته‌اند و آنها هم "اهل Search" شده‌اند. اما در مورد "فرمان پنجم" چشمم چندان آب نمي‌خورد كه حالا حالاها آبي گرم شود. وقتي گهگاه از سر كنجكاوي مدتي "توي نخ" شاگرد كتابفروش‌ها مي‌روي، مي‌بيني خيلي برايشان فرقي نمي‌كند كه مرغ سوخاري بفروشند يا سراميك حمام يا كتاب. اهل محصولات كاغذي نيستند و اغلب كشش‌شان به سمت بخش "سمعي و بصري" بيشتر است. در اين ميان كتابفروشي‌دارها هم مستاصل در گوشه‌اي حرص مي‌خورند و با ياد گذشته‌ها آه مي‌كشند كه "آنم آرزوست". سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 301]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن