واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: براي خوشبختي همين كافي است
هنر- آتوسا رقمي:
ميخواهم با فرزانه مهري گفتوگو كنم، اما اين بار نه به خاطر ترجمه مجموعه كتابهاي « مانوليتو»(1). قرارمان ميشود شنبه عصر؛ صبح فرصت ندارد، ميخواهد برود خريد چوب. واي چه هيجانانگيز!
فكرش را بكن، او يك تكه چوب ساده ميخرد، تكه چوبي مثل همه تكه چوبهاي دنيا، آن را به خانه ميبرد و بعد از چند وقت ميبيني كه همين تكه چوب ساده تبديل شده به شياي شگفتانگيز و منحصر به فرد، كه يك عالم حرف دارد كه با تو بزند، از ذهنيتها، احساسها و مهارتهاي كسي كه آن را بهوجود آورده؛ مجسمهاي زيبا، كه به طور سحر انگيزي جذبت ميكند و عميقترين احساسها را در تو بر ميانگيزد.
راستي اين اتفاق چهطور ميافتد؟ چهطوري يك فكر، يك احساس، به يك ماده منتقل ميشود؟ اصلاً اين فكرها از كجا به ذهن هنرمند ميآيند؟ چرا اين ماده گاهي چوب است، گاه ورق فلز و گاه سيم؟ و خيلي سؤالهاي ديگر. بيصبرانه منتظرم شنبه عصر برسد و من هم به جواب سؤالهايم.
***
فرزانه مهري، متولد 1343 تهران است. حدود 19سال است كه در رشته مجسمهسازي فعاليت ميكند. تا به حال 4نمايشگاه انفرادي داشته، در 7نمايشگاه گروهي شركت كرده و همينطور در دوسالانههاي مجسمهسازي.
*
اصلاً چهطور شد كه سراغ اين رشته رفتيد؟
آشناييام با حجمسازي در دوران تحصيلم در فرانسه اتفاق افتاد، زماني كه دندانپزشكي ميخواندم و در لابراتوار براي ساختن پروتز با گچ و سيم كار ميكردم، از همان موقع به ساختن كارهاي حجمي خيلي علاقهمند شدم. با گچ و سيم پروتز يا سيم ارتدنسي، چيزهايي ميساختم؛ بهخصوص كار با سيم برايم خيلي جذاب بود. اين تجربهها مرا به جايي رساند كه متوجه شدم اصلاً راهم را اشتباه رفتهام. به خودم گفتم بايد از اول شروع كنم و به ايران برگشتم.
آن زمان در ايران شرايط براي تحصيل در رشته مجسمهسازي خيلي خوب نبود. كلاس مجسمهسازياي هم نبود، يا اگر بود من پيدا نكردم. براي همين خودم شروع كردم به
ياد گرفتن از روي كتاب و تجربه با مواد مختلف، سفال، گچ، قالب گرفتن، پر كردن قالب با مواد مختلف و ... سالها گذشت تا اين كه تصميم گرفتم نمايشگاه بگذارم. اين كار برايم بيشتر جنبه شخصي دارد؛ براي خودم كار ميكنم، براي علاقهاي كه دارم. يك كارگاه هم در خانه دارم كه البته خودم اسمش را گذاشتهام كارگاه؛ اتاقي است كه به اين كار اختصاص دادهام.
*
براي بيشتر آدمها يك رشته علمي نسبت به يك رشته هنري، هم از نظر اجتماعي و هم از نظر اقتصادي اعتبار بيشتري دارد. عكسالعمل خانوادهتان در برابر كاري كه كرديد چه بود؟
برايشان خيلي سنگين بود، تا مدتها نميپذيرفتند، ميگفتند بايد بيايي اينجا ادامه بدهي. اما مني كه هميشه بچه خوب و حرفشنويي بودم. انگار همه «نه»هاي عمرم را جمع كرده بودم و آنوقت يك «نه»ي بزرگ گفتم.
*
به آن چيزي كه ميخواستيد رسيديد؟
خب شرايط زندگيام بعد از آن خيلي سخت شد. آن موقع ازدواج كردم و با همسرم در يك اتاق زندگي ميكرديم. ما با هيچي شروع كرديم و زندگيمان را خودمان ساختيم و همين خيلي لذتبخش بود. من فكر ميكنم مهم اين است كه آدم آن كاري را بكند كه قلباً دوست دارد، نگاه نكند ببيند كي، چي ميگويد، ببيند واقعاً خودش دوست دارد چهجوري زندگي كند و چهجوري احساس آرامش ميكند، آنوقت به نوعي احساس بينيازي هم ميرسد. همين براي خوشبختي كافي است.
*
هيچوقت شده احساس پشيماني كنيد؟
اصلاً، فقط از اين ناراحتم كه چرا اين همه سال داشتم خودم را گول ميزدم.
*
برگرديم به كارهايتان. گفتيد به كار با سيم خيلي علاقهمند شديد؛ كارهايتان هم همين را ميگويند. در اين ماده چه چيزي هست كه جذبتان ميكند؟
به نظرم با سيم ميشود خيلي كارهاي فانتزي انجام داد و من هم چيزهاي فانتزي را دوست دارم؛ اين كه خطي را دنبال ميكني، بعد ميبيني حجمي به وجود آمده، حجمي كه داخلش هم يك حجم خالي شكل گرفته... همه اينها به نظرم يك بازي است، بازي كودكانه لذتبخش. مثلاً بازي فنر؛ اين كه سيم را مارپيچ ميكني و آنوقت حالت فنري پيدا ميكند، يا اين كه آن را در هم ميپيچي و فشرده اش ميكني و همزمان به اين توده فشرده شكل ميدهي.
يا بازي خط متصل، اين كه با يك سيم يكتكه، بدون اين كه قطع شود، يك حجم يا يك شكل را به وجود ميآوري. اول كارم با سيم، با آن شكلهايي دوبُعدي ميساختم؛ شكلهايي را نقاشي ميكردم، از آن نقاشيهايي كه از يك نقطه شروع ميكنيم و بدون اين كه قلم را از روي كاغذ برداريم صورت يك آدم يا هر چيز ديگري را ميكشيم. بعد سعي ميكردم همانها را با سيم درست كنم.
*
چوب چهطور؟ در كارهايتان از چوب هم زياد استفاده كردهايد.
از خيلي از امكانات سيم در كارهايم استفاده كرده بودم و دلم ميخواست كارهاي بزرگتري با آن بسازم، اما زورم نميرسيد، ابزارش را هم نداشتم. از طرفي در كنار سيم، كار با چوب را هم شروع كرده بودم و از آن هم خيلي خوشم آمده بود؛ براي همين كار با چوب را بيشتر ادامه دادم.
*
موضوعهايتان را چهطوري انتخاب ميكنيد؟
از زندگي، بيشتر از آدمها؛ فرم صورت، حركت هاي بدن، رابطه دو نفر ... هميشه اين موضوعها برايم جذاب بوده. خيلي قديمها هم كه نقاشي ميكردم، آدم ميكشيدم، آدمهايي عجيب و غريب كه فرمشان كج و معوج شده؛ شكلهاي فانتزي برايم جالب است.
فرزانه مهري، در اين كار، ورق فلزي و سيم را به زيبايي با هم همراه كرده
*
از مجموعه كارهايي بگوييد كه تحت تأثير مجسمههاي «شاهزاده خانومهاي بلخي» ساختهايد.
داستان اينها با مجسمههاي ديگرم خيلي فرق ميكند، چون اينها برداشتي هستند از كارهاي ديگران.
*
ديگراني كه 5 هزار سال پيش زندگي ميكردهاند.
بله، مردم سرزمين «باكتريا»1، شمال افغانستان فعلي، حدود 5 هزار سال پيش اين مجسمهها را ساختهاند. مردمي قوي و سختكوش كه طبق اعتقاداتشان اين مجسمهها را همراه مردگانشان دفن ميكردهاند. بعضي باستانشناس ها ميگويند اينها مجسمههاي ايزدبانوهايي بودهاند كه بر نظم طبيعت حكومت ميكردند، بهخصوص چون آنجا هميشه جنگ بوده، لازم بوده قدرتي مافوق طبيعت، تعادل را برقرار كند. اما من فكر ميكنم اگر اينها الهه بودند، لابد يك يا چند چهره بينشان تكرار ميشد. شايد اينها مجسمه همان كساني هستند كه همراهشان دفن شدهاند.
*
چهطور شد كه به فكر اقتباس از اين مجسمهها افتاديد؟
خيلي سال پيش تصوير اين مجسمههاي كوچك را، كه 8 تا 14 سانتيمتر بيشتر نيستند، در كتابي ديده بودم. از همان اول عاشقشان شدم. چيزي در آنها هست، حالتي، كه هم مرموز است، هم الهي ... انگار كه به جهاني ديگر تعلق دارند. اين دو رنگ بودنشان هم خيلي برايم جالب بود، اين كه از دو نوع سنگ ساخته شدهاند. هميشه خيلي دلم ميخواست در ارتباط با آنها كاري بكنم. 15، 16 سال آنها را نگاه ميكردم و همينطور در ذهنم بودند، در حالي كه نميدانستم از كجا آمدهاند. تا اين كه تصميم گرفتم بهطور جدي رويشان كار كنم. هيچوقت با سنگ كار نكرده بودم .جايش را هم نداشتم، پس مجبور شدم چوب را انتخاب كنم.
*
اين تفاوت در كنار تفاوتهاي ديگري كه بينشان وجود دارد، كارهاي شما را جذابتر هم كرده، آنها را منحصر به فردتر و مستقل كرده، در حالي كه به هر حال شباهتهايشان را هم به همديگر دارند، هم از نظر فرم، هم از نظر حسي كه منتقل ميكنند.
يكي از تفاوتهايشان اين است كه شاهزادهخانمها شكل آدمهايي واقعي هستند، در حالي كه مجسمههاي شما كاملاً از شكلهاي واقعي دور شدهاند. اين تفاوت چهطور به وجود آمده و شما كه تا اين حد تحت تأثير اين مجسمهها بودهايد، چهطور توانستيد از آنها فاصله بگيريد؟
خب، ساختن مجسمههايي عين آنها نه لطفي داشت و نه درست بود. من ميخواستم دريافتي را كه از آنها كرده بودم نشان دهم. مثلاً دلم نميخواست سرهاي اين مجسمهها سر باشند، ميخواستم نمايانگر سر باشند اما مفهومي را هم برسانند. آنوقت به اين فكر كردم كه آدمهاي 5 هزار سال پيش چه زندگياي داشتهاند، از چه ابزاري استفاده ميكردهاند. فكر كردم شايد ابزارهايي ابتدايي داشتهاند و آنها را به جاي سر اين آدمها گذاشتم؛ براي يكي زنگوله، براي يكي كاسه، تيشه، شانه و ... ممكن هم هست وسايل آنها اصلاً به اين صورت نبوده باشند.
در ضمن چون اين شاهزادهخانمها مربوط به افغانستان بودهاند و هميشه افغانستان محل درگيري بوده است، ميخواستم نشان بدهم كه اين شاهزادهخانمها هم آسيب ديدهاند؛ ميخواستم چيزي در آنها باشد كه زخم يا دردي را كه تجربه كردهاند، نشان دهد؛ براي همين فرمهايي را هم در داخلشان در آوردم، در دل يكي يك حفره هست، در دل يكي زندان، يكي ديگر در دلش چيزي پنهان دارد و ... پيدا كردن اين چيزها ديگر حسي است.
* فكر ميكنم به ارتباطي بر ميگردد كه اين مجسمهها با احساس شما برقرار كردهاند.
- من ميخواستم دينم را به هنرمنداني كه اين مجسمهها را ساختهاند ادا كنم. گذشته از حسي كه آنها در كارهايشان منتقل كردهاند، مهارت زيادي هم در تراشيدن سنگ ها در اين اندازه و با اين ظرافت داشتهاند، در حالي كه حتي يك امضا هم روي اين مجسمهها وجود ندارد.
*
چه كارهاي تازهاي در برنامهتان داريد؟ چوبهايي كه امروز خريديد قرار است به چه چيزي تبديل شوند!؟
مجسمههايي كه باز بيتأثير از اين شاهزاده خانمها نيستند. اما چيزهايي هم از عروسكهاي روسي «ماتروشكا»2 دارند. البته قرار نيست اين مجسمهها مثل ماتروشكاها تو هم بروند، اما فرمشان از آنها گرفته ميشود و اين كه چيزي را در خودشان پنهان دارند. از اين مجموعه، پاييز امسال نمايشگاهي ميگذارم.
*
پس تا پاييز امسال.
------------
1- مجموعه داستانهايي براي نوجوانان كه «الويرا ليندو» آنها را نوشته است.
2- مركز اين سرزمين «باكترا» بوده،همان بلخ امروزي. در دوران هخامنشيان اين سرزمين جزو ايالتهاي اين حكومت شده و نامش هم در سنگنوشته داريوش، «بيستون»، با عنوان «باختر» آمده.
3- مجموعه عروسكهايي چوبي تو خالي كه عين همند، اما در اندازههاي مختلف و به ترتيب از كوچك به بزرگ در دل هم جا ميگيرند.
تاريخ درج: 10 تير 1387 ساعت 14:41 تاريخ تاييد: 11 تير 1387 ساعت 09:39 تاريخ به روز رساني: 11 تير 1387 ساعت 09:37
سه شنبه 11 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 146]