تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1834612417
نويسنده: محمد ستوده روابط بين الملل از نگاه مقام معظم رهبرى
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: محمد ستوده روابط بين الملل از نگاه مقام معظم رهبرى
خبرگزاري فارس: بـررسـى انـديـشـه هـا و ديـدگـاه هـاى مـقـام مـعـظـم رهبرى نسبت به سياست و روابط بين المـلل نـشان مى دهد كه اين ديدگاهها، ريشه در جهان بينى توحيدى و آموزه هاى اسلامى و نـوع نـگـاه اسـلام بـه انسان ، تعاملات انسانى و غايت زندگى بشرى در سطح فردى ، جـمـعـى و جـهـانـى دارد.
مقدمه
مـطـالعـه و بـررسـى مـسـائل و مـاهـيت روابط بين الملل همواره مورد توجه صاحب نظران و متفكران حوزه علوم سياسى و سياست بين الملل بوده و در قرن بيستم ، بويژه بعد از جنگ جـهـانـى دوم از اهـمـيـت فـزايـنـده اى بـرخـوردار شـده اسـت . در حـال حـاضـر بـه دليل افزايش سطح تعاملات بين المللى ، روند رو به رشد ارتباطات جـهـانـى و بـه هـم وابـسـتـگـى زنـدگـى اجـتـمـاعـى بـيـن المـللى ، هـچـنـيـن افـزايـش مـسـائل و مـشـكـلات كـشـورهـا در سـطـح جـهـانـى ، مـطـالعـه روابـط بـيـن المـلل و سـيـاسـت جـهـانـى به منظور دريافت و فهم نظرى و كاربردى آن ، اهميت ويژه اى دارد.
بـرخـى از نـظـريـه هـا درمـطـالعـه روابط بين الملل به مهم ترين بازيگر عرصه بين المـللى ، يـعـنـى دولت (State) تـوجـه دارنـد و روابـط بـيـن المـلل را در سـطـح واحـدهـا و مـتغيرهاى كشورى مورد بررسى قرار مى دهند. نظريه واقع گرايان در اين رديف قرار دارد.367 برخى از نظريه ها مانند نظريه ((آرمان گرايان )) بـه نـقش و اهميت بازيگران غير دولتى ، مانند سازمانهاى بين المللى نيز توجه دارند و بـر خلاف نظريه ((واقع گرايان )) نسبت به صحنه بين المللى و رفتار دولتها خوش بـيـن انـد.368 از سـوى ديـگـر، نـظـريـه هـاى كـلان و سـيـسـتـمـى ، روابـط بـيـن المـلل را از مـنظر ساختار نظام بين المللى و كليّت آن مورد مطالعه قرار مى دهند. نظريه سـيـسـتمى كاپلان 369 و ساختارى والتز در اين زمينه قرار دارد.370 به نظر مى رسد بـررسـى نـظـريـه هاى روابط بين الملل از نظر روش شناسى ، هستى شناسى و شناخت شـنـاسـى مـى تـوانـد تـا حـد زيـادى ما را به نوع نگاه به حوزه مطالعاتى روابط بين المـلل نـزديـك سـازد. در ايـن مـيـان نـگـاه خـوش بـيـنـانـه و يـا بدبينانه به روابط بين الملل مى تواند ماحصل شناخت شناسى ، نوع نگاه به انسان و جهان و تاريخ روابط بين الملل باشد.
بـررسـى انـديـشـه هـا و ديـدگـاه هـاى مـقـام مـعـظـم رهبرى نسبت به سياست و روابط بين المـلل نـشان مى دهد كه اين ديدگاهها، ريشه در جهان بينى توحيدى و آموزه هاى اسلامى و نـوع نـگـاه اسـلام بـه انسان ، تعاملات انسانى و غايت زندگى بشرى در سطح فردى ، جـمـعـى و جـهـانـى دارد. لذا آنـچـه در بـحـث سـيـاسـت و روابـط بـيـن المـلل اهـمـيـت مـى يـابـد، تـوجـه بـه كـارگـزارى انـسـان و اراده اوسـت ، بـه هـمـيـن دليل محور بحث روابط بين المللى و سياست خارجى با توجه به جايگاه نقش انسان معنى و مـفـهـوم مـى يابد؛ زيرا مطالعه روابط بين المللى در خردترين سطح خود به انسان و ماهيت انسان مى پردازد. اسلام بيش از هر مكتبى به ابعاد وجود انسان توجه كرده و ماهيت دو گانه وى را مورد بحث قرار داده است . در اين پژوهش تلاش مى شود تا ديدگاه مقام معظم رهـبـرى نـسبت به روابط بين الملل با توجه به نوع نگاه به انسان ، نظام بين المللى موجود و نظام جهانى مطلوب مورد بررسى قرار گيرد.
ماهيت انسان
در انـديـشـه الهـى اسلام ، همه هستى آفريده خدا و جلوه گاه علم و قدرت او و پوينده به سـوى اوسـت و انـسـان بـرتـريـن آفـريـده و جانشين اوست . انسان مى تواند با استخراج گـنـجـيـنـه هـاى استعداد كه در نهاد اوست ، خود را و جهان را كه براى او آفريده شده به زيـبـاتـريـن وجـهـى بـسـازد و بـيـارايـد و با دو بال علم و ايمان به عروج معنوى و مادى نـايـل آيـد و مـى تـواند با تضييع و يا به انحراف كشيدن اين استعدادها، جهنمى از ظلم و فـساد در جهان بيافريند. چراغ هدايت بشر، ايمان او به خدا و تسليم او در برابر امر و نهى الهى است .371
مـقـام معظم رهبرى به نقش انسان ، اراده و قدرت انسان تاءكيد زيادى دارند و مى فرمايند: ((چون انسان بنده خداست ، وابسته به خداست و با نيروى انديشه و اراده مى تواند حركت تـكاملى را به طرف خدا طى كند))372 و ((انسان در جهان بينى اسلام آن موجودى است كه در او اسـتـعـدادهـاى فـراوانى نهفته است اين انسان مى تواند در ميدانهاى علم و دانش و كشف رمـزهـا و حـقـايـق خـلقـت تـا بـى نـهـايـت پـيـش بـرود، در سـيـر مـراتـب مـعـنـوى و مراحل روحى مى تواند تا بى نهايت پيش برود.))373
((درد بزرگ بشريت ، از زمان حضرت آدم و ماجراى پسران آدم تا هميشه دنيا، خودخواهى و خـودپـرسـتـى و سـرتـافـتـن از اطـاعـت خـدا و ظـلم و تـبـعـيـض و جهل است كه بر اثر جهالت و ناآگاهى ، راه را خطا مى كند و پيامبران و راه هدايت را نمى شـنـاسـنـد)).374 و عـدم اطـمـيـنـان ، عـدم آرامـش ، عـدم نـقـطـه اتـكـاء روحـى ، عـدم انـس و تـواصـل بـيـن انسانها، احساس قربت ، احساس انكسار، اينها امروز دردهايى است كه تمدن غربى دچار آن است .375
مقام معظم رهبرى درباره ريشه عقايد فاسد مى فرمايند:
ريـشـه عـقـايـد فاسد چند چيز است ... گاهى ريشه يك اعتقاد غلط، خصوصيات نفسانى يك انـسان است ، بعضى انسانها لجوج اند، بعضى متعصب اند؛ بعضى خودخواه اند... بعضى انحرافات ناشى از هوسرانى ها و هواپرستى ها و شهوترانى هاست ، سودپرستى است . بـعـضـى بـه خـاطـر مـنـافـع خـودشـان يـك عـقـيـده درسـت را قـبـول نمى كنند... گاهى دورماندن از شنيدن محض حق و تبليغ سخن حق ، تك ماندن ، تنها ماندن ، انسانها را دچار انحراف فكرى و عقيدتى مى كند.376
بـا تـوجـه بـه ديـدگـاه مـقام معظم رهبرى ، منشاء گرفتاريهاى بشر در دنيا اين است كه قـدرت و سـيـاسـت در دسـت انسانهاى فاسد و ظالم است و ريشه همه خطاها، محبت دنيا است . محبت دنياى مذموم اين است كه شخص براى شهوات نفسانى ، ارزشها را زيرپا مى گذارد و همه جنگها و جدالها و انحرافات بزرگ از همين جا شروع مى شود.377
بـيـان ايـن وضـعـيت ، روابط بين الملل موجود را به خوبى نشان مى دهد كه در آن سياستِ قدرت و زور حاكم است و جايگاهى براى اخلاق انسانى در رفتار سياست خارجى قدرتهاى بـزرگ وجـود نـدارد. بـراى بـررسـى ايـن وضـعـيـت ، ابـتـدا بـه روابـط بـيـن الملل موجود پرداخته مى شود.
1. روابط بين الملل موجود
در بـررسـى روابـط بـيـن المـلل در حـال حاضر، نقش مهم مربوط به كارگزاران و محيط عملياتى نظام بين المللى است :
امروز گرفتاريهاى عمده ملتها در دنيا، گرفتارى ناشى از مديران و دولتهاى گرداننده جـامـعـه است . آنها فاسدند كه فساد در ملتها، ريشه همه ارزشها و اصالتها را مى كند و از بـيـن مـى بـرد، آنـهـا فـاسدند كه ملتها، ذليل و برده و نوكر صفت بار مى آيند. آنها فاسدند كه قدرتهاى شيطانى بر ملتهايشان تسلط پيدا مى كنند.378
از سـوى ديـگـر مـقـام مـعـظـم رهبرى مى فرمايند: ((امروز اگر در دنيا ظلم وجود دارد، اگر سـلطه وجود دارد، امروز اگر تمدن خشن غربى ، دنيا را پر كرده است ، از فضاى خشونت و ظـلم و زورگـويـى و نـاحـق گـويـى ، تـسـلط قـدرتـهـا بـر مـلتـهـا، غـارت امـوال مـلتـهـا بـه وسـيـله مراكز جهانى ، اينها به خاطر انزواى اخلاق انسانى است ، چون معنويت منزوى است ، چون اخلاق منزوى است )).379
مـقـام مـعظم رهبرى در ترسيم وضعيت كنونى نظام بين المللى و سلطه قدرتهاى غيرالهى مى فرمايند:
... امروز دنيا دارد از فشار قدرتهاى ضد خدايى مى نالد، آنچه امروز ملتها را بيش از هر چـيـز زيـر فـشـار قـرار مى دهد، سنگينى حكومتهاى غير خدايى است كه انسان را از طبيعت و فطرت و خواست دلشان دور نگه مى دارد.380
ايـشان با توجه به اينكه قدرت در سطح بين المللى در دست افراد فاسد و غير خدايى اسـت ، از نظام بين المللى سلطه و نظام استكبارى ياد مى نمايند و مهم ترين خصلت نظام بين المللى كنونى را نظام بين المللى سلطه مى دانند كه مورد بررسى قرار مى دهيم .
1 ـ 1. نظام بين المللى سلطه
البـتـه اسـتـكـبار معناى وسيعى دارد. در قرآن هم شاخه ها و مشتقات استكبار به كار رفته اسـت . مـكـرّر، خـودِ كـلمـه اسـتـكـبار هم در قرآن به كار رفته است . به نظر مى رسد كه اسـتـكـبار غير از تكبّر است . شايد اين جور بشود گفت كه تكبّر بيشتر اشاره مى كند به يك صفت قلبى و روحى ، يعنى انسان خود را برتر از ديگران بداند يا بگيرد. استكبار بيشتر به جنبه عملى اين تكبّر توجه دارد. يعنى كسى كه كبر مى ورزد و خود را بالاتر از ديـگـران مـى دانـد، حالا در رفتار خود با ديگران هم ، جورى كار را سازماندهى مى كند كـه ايـن تـكـبّر در عمل مشخص و واضح مى شود، ديگران را حقير مى كند، به ديگران اهانت مى كند، در كار ديگران دخالت مى كند، براى ديگران به عنوان تصميم گيرنده ظاهر مى شـود، ايـن مـى شـود اسـتـكـبار؛ ...381. ... مفهوم استكبار در قرآن همين است كه عنصرى يا شـخـصـى يا جمعى يا جناحى ، خود را بالاتر از حق به حساب آورد و زير بار حق نرود و خود و قدرتش را ملاك حق قرار بدهد... .382
مـقـام مـعـظـم رهـبـرى بـا تـوجـه بـه نـقـش و قـدرت كـشـورهـاى بـزرگ در نـظـام بـيـن الملل معتقدند، ساختار نظام بين الملل تحت تاءثير بازى قدرتهاى استكبارى بوده است و آنچه ماهيت نظام بين المللى را شكل مى دهد عبارت از نظام سلطه جهانى است :
امروز در دنيا نظام سلطه حاكم است . اين يك نظام جهانى است . تسلط نظام سلطه بر دنيا و زنـدگـى بشر، دو طرف دارد. يك طرف ، سلطه گرها كه همان ابرقدرتهايند، و طرف ديـگـر، دولتـهـاى سلطه پذير هستند كه دخالتهاى وقيحانه و گستاخانه ابرقدرتها را قبول مى كنند، اينها هم خودشان شريك جرمند.383
ايـشـان مـى فـرمـايـنـد: ((مـا در نـظام سلطه طرفين را مقصر مى دانيم ، هم سلطه گر و هم سلطه پذير را، استكبار به معناى همين نظام سلطه اى است .))384 همچنين :
در فرهنگ ما، استكبار به آن مجموعه قدرتى گفته مى شود كه با تكيه بر تواناييهاى سـياسى و نظامى و علمى و اقتصادى خود و با الهام از نگرش تبعيض آميز به نوع بشر، مجموعه هاى بزرگ انسانى ، يعنى ملتها و دولتها و كشورها، را با سيطره اى قلدرانه و تحقيرآميز به سود خود زير فشار و استثمار مى گذارد، در كار آنها دخالت و به ثروت آنـهـا دسـت انـدازى مـى كـنـد، بـه دولتـها زور مى گويد و به ملتها ستم مى ورزد و به فرهنگها و سنتهاى آنان اهانت روا مى دارد.385
از ديـدگـاه ايـشـان اسـتـكـبار جهانى ((يعنى آن قدرت مسلطى كه به انسانها عقيده ندارند حقوق انسانها را قبول ندارد معتقد به منطق زور است ، معتقد به تجاوز است )).386
اسـتكبار جهانى يك دولت فقط نيست ، استكبار جهانى يك مجموعه قدرت است و اين مجموعه هـاى قـدرت ... صـددرصـد مـتـشـكـل و مـتـحـد نيستند ... در درون خود اين مجموعه اختلافات ، درگـيـريـهـا، دوگـانـگى هاى فراوانى هست . منتهى يك نقاط مشترك اساسى بين اجزاء اين مـجـمـوعـه وجـود دارد. كـه بـه هـر صـورت وقـتـى يـك مـلتـى و يـك كـشـورى ... در مـقـابـل مـنـافـع ايـن مـجـمـوعـه قـيـام مـى كـنـد... هـمـه ايـن مـجـمـوعـه مـتـحـد در مقابل او صف آرايى كنند.387
مـقـام مـعـظـم رهـبـرى تـفـكـر حـاكـم بر استكبار جهانى را تفكر قدرت مى دانند كه در پى اعـمـال سـلطـه بـر مـلتـهـا و انـسـانـهـاسـت و كـمـتـريـن حـقـى بـراى آنـهـا قائل نمى باشند:
در دنـيـا اسـتـكـبـار جـهـانـى و تفكرى كه بر استكبار جهانى و بر گروههايى كه تابع آنـهـايـند حاكم است ((تفكر قدرت )) است ، اصلاً براى ملتى كه قدرت نداشته باشد حق حـيـات قـابـل نـيـسـت ! بـراى مـلتـهـاى جـهـان سـوم ... هـيـچ حـق حـيـاتـى قـايـل نـيـستند... بدون ... كمترين اعتنايى به نظر آنها... برايشان تصميم مى گيرند... .388
از ايـن ديـدگـاه ، اسـتـكـبـار جـهـانـى حـيـات خـود را در اعـمال سلطه بر ملتها مى داند؛ لذا در پى تصرف قدرت سياسى آنها است ، به گونه اى كه انسانها مطيع قدرت استكبارى باشند:389
امـروز هـمـه مى دانند كه فكر استكبار چيست ؟ فكر اينها، سلطه بر همه عالم است ... فكر اسـتكبارى ، دنبالش نقشه هاست ، اين نقشه هاى ضد مردمى و ضد اسلامى ، سروكارش با انسانهاست .390
ايـن كـه دولتـى در آن سـر دنـيـا بـه خود حق مى دهد عليرغم منافع ملتهاى منطقه ، منافع خـودش را تـاءمـين كند، اين همان روح استكبار است و چيز ديگرى نيست . اين كه دولتى به خـود حـق مـى دهـد كـه اگـر دولتـى مـخالف او بود، صريحاً و علناً و بدون هيچ خجالتى بگويد، من او را برمى اندازم ، اين روح استكبار است .
بـراسـاس ديدگاه مقام عظماى ولايت ، آنچه در نظام سلطه حياتى و براى نظام استكبارى اهميت دارد، پذيرش اين نظام از دو طرف سلطه گر و سلطه پذير است :
نـظـام سـلطـه در پـشـت سـر خـود فـرهنگ سلطه را دارد. امروز دنيا به دو قطب و دو گروه تقسيم مى شود: يك گروه مسلطها، يك گروه تحت سلطه ها. هر دو گروه هم نظام سلطه را پـذيرفته اند. هم قدرتهاى بزرگ معتقدند و باور دارند كه اين سلطه و اين نظام تسلط بـايـد بـرقـرار بـاشـد و هـم آن كـسـانـى كـه زيـر سـلطـه هـسـتـنـد، پـذيـرفـتـنـد و قبول كردند و تسليم شدند كه اين نظام سلطه وجود داشته باشد. اين بزرگ ترين عيب و اشكال در وضع كنونى جهان است !391
و در بـررسـى مـاهـيت نظام سلطه جهانى ، بر طبيعى جلوه دادن اين نظام از جانب قدرتهاى بزرگ و حق به جانب بودن آنها در اعمال سلطه اشاره دارند:
گـويـى خـداى دنـيـا، مـعـاذالله ، جـبـاران و زورگـويـان و چـپـاولگـران و ابـرقدرتها و جـنـايـتكاران اند و استضعاف و استعباد و استثمار خلايق و علو و استكبار نسبت به بندگان خدا حق مسلم آنهاست و همگان بايد پيشانى اطاعت بر آستان تفرعن آنها ساييده و در برابر زورگويى و غارتگرى و ميل و اراده بى مهار آنان تسليم باشند و اعتراض نكنند، چرا كه وعـاظ السـلاطـيـن و نـوادگـان بلعم باعورا، فرياد بر خواهند آورد كه دخالت در سياست كرديد و اسلام را چه به سياست !392
ايـشـان بـا تـوجـه بـه سـيرى ناپذيرى سلطه طلبى و قدرت خواهى قدرتهاى بزرگ بـيـان مـى دارنـد كـه ((قـدرتـهـاى مـادى ، حـدى بـراى خـود قـائل نـيـسـتـنـد، زنـدگـى مـلتـهـا در زيـر پـنـجـه هـاى قـدرت قـدرتـهـاى مـادى مثل زندگى معنوى آنها، در هم كوبيده مى شود)).393
شـرير واقعى و درجه اول ، ابرقدرتها هستند، يعنى حكومتها و سردمدارانى كه بخشى از دنيا در قبضه قدرت آنهاست و در امور ملتها هم غير از ملت خودشان دخالت مى كنند.394
از ديدگاه مقام عظماى ولايت ، مساله ابر قدرتها، سيطره بر عالم است و قدرتهاى بزرگ بـراى كـسـب انـرژى ، نـفـت و گـاز، بـازار و فـروش مـحـصـولات خـود در پـى اعمال سيطره و نفوذ خود بر جهان هستند:395
در سـر تـا سـر دنـيـا، چـنـد قـدرت بـزرگ هـسـتـنـد كـه مـثـل قـلدرهـاى يـك مـحـله و گـردن كـلفـتـهـاى يـك آبـادى عـمـل مـى كـنـنـد و بـقـيـه مجبورند به آنها باج بدهند و از آنها اطاعت كنند و آنها را ملاحظه نمايند.396
و دربـاره وضـعـيـت كـنـونـى نـظام بين المللى و اعمال سلطه قدرتهاى بزرگ بر منابع ثروت و اقتصاد جهان مى فرمايند:
قدرتهاى بزرگ مايلند كه ملتها بدون اجازه آنها نفس نكشند و ثروت و معادن و منابعشان بـه جـاى اينكه به درد خود ملتها بخورد، به كار آنها بيايد... . ابرقدرتها مى گويند آن مـقـدار كه ما مى گوييم ، نفت بفروشيد و به كسى كه ما مى گوييم و به قيمتى كه ما تعيين مى كنيم ، عرضه كنيد.397
ايشان با توجه به رقابت شديد قدرتهاى سلطه گر مى فرمايند:
... ايـن جـنـگـل وحشى و غوغاى سلطه گرى كه قدرتها با همديگر بدند و از خودشان مى تـرسـنـد و حـسـاب مـى برند و آتش بس پنهانى را بين خود برقرار كرده اند تا دنيا را راحت تر تقسيم كنند و منابع كشورها را به غارت ببرند... .398
هـمـچـنـيـن در زمـيـنه رابطه قدرتهاى استكبارى با ملتها و نوع برخورد آنها با ملتها مى فرمايند:
هـر مـلت و دعـوت و نـظـامـى كـه فـرهـنـگ سـلطـه جـهـانـى را قبول كند، استكبار با او مى تواند بسازد و با او بحثى ندارد. هر فرهنگ و ملت و نظامى كـه فـرهـنـگ سلطه ، يعنى حاكميت خداوندان زر و زور و امپراتوريهاى قدرت جهانى را رد كند او در نظر و چشم آنها مبغوض است .399
2 ـ 1. ابزار سلطه
قـدرتـهـاى بـزرگ و نظام سلطه جهانى براى اعمال قدرت و دستيابى به اهداف خود از ابـزارهـا، فـنون و شگردهاى متعددى استفاده مى نمايد كه هر يك مى تواند به حفظ وضع مـوجـود و افزايشى وابستگى و نابرابرى ميان قدرتهاى سلطه گر و سلطه پذير كمك نمايد. در اين قسمت برخى از ابزارهاى نظام سلطه بين المللى معرفى مى شود.
يك ـ تبليغات :
امـروز وقـتـى كـه بـر سـر مشكلات بشريت بحث مى شود، استكبار، ... سراغ چيزهايى مى رونـد كـه بـليـّه هـا و دردهـاى درجـه دوم بـشـر اسـت ، بـراى ايـن كـه دردهـاى درجـه اول بـشـر را در سـايـه قرار بدهند و كسى متوجه آنها نشود.... بحث مى كنند براى اينكه مـسـاله اتـم و جـنـگ اتـمـى و مـحـيـط زيـسـت را در دنـيـا اصـلاح كـنـنـد، امـروز مـگـر مـسائل اولى بشر اينهاست ؟ امروز براى بشريت ، خطر اتم ، يك خطر فورى و فوتى و نـقـدى نـيـسـت ، آن خـطـرى كـه خـطـر اتـم هـم پـشـت سـر و تـابـع آن است ، خطر قدرت و زورگويى استكبارى است .400
((امـروزه مـهم ترين شگرد دشمنى استكبار جهانى ، در كيفيت تبليغات اوست ... ما امروز با ترفندهاى تبليغاتى مواجه هستيم )):401
امور دستگاههاى تبليغاتى مراكز استكبارى دنيا و روشنفكران وابسته به آنها اينجور در سـطـح عـالم تـبـليـغ مـى كـنـنـد. كـه هـيـچ حـركـتـى در مـقـابـل نـظم ظالمانه كنونى نيست . با فكر انقلاب مبارزه مى كنند؛ با آرمانگرايى مبارزه مى كنند. مى خواهند ملتها را قانع كنند، متقاعد كنند كه به همين وضعيت كنونى ظالمانه دنيا بسازند و در مقابل آن هيچ عكس العملى نشان ندهند.402
((... سـالهـاى سـال ، تـبليغات غربى و استكبارى وانمود مى كرد كه دين مايه تخدير و انـزوا و دنـيـا گـريـزى افـراد جـامـعـه اسـت ... آنـهـا... مـى گفتند، دين ، ترياك و افيون ملتهاست .))403 از سوى ديگر ((امواج راديويى و اين بوقهاى قوى براى آنها وسيله اى است براى اين كه توى دل ملتها را خالى كنند. براى خودشان قدرتهاى كاذب درست كنند. آبروهاى مخدوش شده به خاطر ظلمها و قساوتهايشان را با تبليغات جبران كنند)).404
دو ـ حقوق بشر:
مـا بـه ادعـاهـاى طرفدارى از حقوق بشر، كه امروز از طرف دولتها و سازمانهاى وابسته بـه ابـرقـدرتـهـا در دنيا اعلام مى شود، كوچك ترين اعتقادى نداريم . ما اينها را فريب و خـدعـه و دروغ مى دانيم . ما معتقديم تروريسم در دامان رژيم امريكا و بسيارى از حكومتهاى غربى و قدرتهاى زورگويى جهانى پرورش مى يابد و رشد مى كند.405
و با توجه به دفاع امريكا از حقوق بشر بيان مى دارند:
دفـاع امثال آمريكا از حقوق بشر، براى ملتها و مظلومان دنيا، هم خنده آور است و هم گريه آور اسـت ! از طـرفـى ، خـنـده آور و مـضـحـكـه اسـت ، چـون خـودِ نـقـض كـنـنـدگـان درجـه اول حـقـوق بـشـر، سـنـگ حقوق بشر را به سينه مى زنند... از طرف ديگر، گريه آور هم است ، براى بشريت ، مصيبتى از اين بالاتر نيست كه مفاهيم و ارزشهاى انسانى ، اين طور در دست و پاى اين سياستبازان خبيث بيفتد!406
سـه ـ عـلم و فـنـآورى : مـقـام مـعظم رهبرى با توجه به اين نكته كه ((علم وسيله قدرت و وسيله ثروت است ))407 مى فرمايند:
... عـلم بـا ارزش اسـت و از جمله عواملى كه ارزش علم را بيشتر مى كند، اين است كه علم با غايت مشخصى و با هدفهاى مشخصى كه بر طبق نيازها تنظيم شده است به طرف پيشرفت و توسعه سير كند.408
... علم و عقل ، ابزار دو جنبه اى است كه مى تواند در خدمت ارزشها قرار بگيرد، مى تواند در خـدمـت سـبعيت و حيوانيت قرار بگيرد. بستگى دارد كه مديريت علم با چه كسى است اگر مـديـريـت علم به دست انسانهاى دنيا طلب و قدرت طلب و زراندوز و سلطه طلب بود، همين مـى شود كه شما امروز در دنيا مشاهده مى كنيد. يعنى علم ابزارى براى استعمار، استثمار، تحقير ملتها و اشغالگرى و ... خواهد شد.409
اسـتـفـاده ابـزارى از عـلم و فـن آورى در قـرن بـيـسـت و يـكـم از اهـمـيـت و ويـژگى خاصى بـرخـوردار گـرديـده اسـت كه ما در عصر ارتباطات اطلاعات رسانه ها و اينترنت شاهد آن هستيم :
... از لحـاظ ابزار قدرت امروز... با سابق فرق مى كند. علم قطعاً امروز از ابزار قدرت سـيـاسى است . فرض بفرماييد كه به وسيله ماهواره ، به وسيله ابزارهاى كامپيوترى ، بـه وسـيـله هـمـيـن شـبـكـه هـاى عـظـيـم اطـلاع رسـانـى در دنـيـا مـثل همين اينترنت و ديگر چيزها مى توانند خواسته هاى خودشان را كه هرجايى از اعماق اين عـالم بـزرگ كـه بـخـواهـنـد بـرسانند. اين از ابزار سلطه سياسى است . سابق اينجور نبود.410
چهار ـ سازمان بين المللى :
نـظـام سـلطـه بـه خـود حق مى دهد كه سازمانهاى بين المللى را زير فشار خود قرار دهد. نمونه حاضر آن فشار امريكا بر شوارى امنيت و يونسكو است . نظام سلطه منافع سلطه گران را مطلق و موجب ناديده انگاشتن منافع ديگران مى شود. نمونه آن حضور تشنج زا و خـطـر آفـريـن نـاوهـاى امـريـكـا در خـليـج فـارس اسـت كـه بـه اسـتـدلال حـفظ منافع امريكا و بدون توجه به منافع كشورهاى منطقه انجام گرفته است .411
پنج ـ اعطاى كمك و وام :
خـيـال نـكـنـيـد كـه طـواغيت عالم به مردم كمك نمى كنند؛ به مردم كمك مى كنند، اما كمك آنها بـراى خـاطر احترام به مردم نيست ، براى خاطر كمك به مستضعفان نيست ، براى خاطر غبن يـا كـسب يك موقعيت براى خودشان است . لذا قرآن مى فرمايد: اَفَرَاَيْتَ مَن اتَّخَذَ اِلهَهُ هَواهُ (جاثيه / 45) آيا ديدى آن كسى را كه هواى نفس خود را خداى خود قرار مى دهد؟412
مـقـام مـعـظـم رهـبرى با توجه به نقش كارتلها و تراست ها در نظام بين المللى سلطه مى فـرمـايـنـد: ((مـحـور سـلطه در دنيا، امروز دستگاههاى بسيار خطرناك و بسيار بى رحمى هـستند كه يك مجموعه كارتلها و تراست ها، بعضى شركت ها و كمپانى هاى اقتصادى را در سرتاسر دنيا تشكيل مى دهند)):413
كمپانى ها و تراست ها و كارتل هاى بين المللى اصلاً چيزى كه به فكرش نيستند و براى آن انـدك احـتـرامـى قـائل نـيستند، حقوق ملت هاست ، حقوق بشريت است ... در محاسبات ... آن شركت جز سود براى خود و براى كمپانى و جيبهاى پر نشدنى خودشان ، محاسبه ديگرى وجود ندارد.414
شش ـ مداخله نظامى :
امروز مى بينيد قدرت استكبار با چهره نظامى گرانه با زبان زور با دنيا حرف مى زند حـتـى لعـاب ضـخـيم تبليغات فريبنده رسانه هاى غربى هم ديگر نمى توانند اين چهره زشت زورمدارى و قدرت طلبى را بپوشانند.415
2. روابط بين الملل مطلوب
وضـعـيـت ديـگـرى را كـه مـى تـوان دربـاره روابـط بـيـن المـلل تـرسـيـم نـمـود كه در آن ثبات و آرامش واقعى وجود داشته باشد و سعادت مادى و مـعـنـوى مـلتـهـا تـاءمـيـن گـردد. ((رويـكـرد رئاليـسـتـى )) بـه روابـط بـيـن المـلل در پـى حـفـظ وضـع مـوجـود مـى بـاشـد. بـه عـبارت ديگر رسيدن به روابط بين المـلل مـطـلوب ، مـسـتـلزم ايـجـاد تـغـيـيـر و دگرگونى در كارگزاران نظام بين المللى ، فرايندها و دستورالعمل هاى جهانى است . نظامى كه در آن حقوق همه انسان ها رعايت شود و امـكـان هـمـزيـسـتـى و روابـط مسالمت آميز واقعى فراهم گردد، حفظ وضع موجود به معناى بـرقـرارى ثبات و امنيت و توجه به نمودها است وضعيتى كه در بطن خود بى ثباتى را بـه هـمـراه دارد. از سوى ديگر هر تغيير وضع موجودى و يا ايجاد نظم نوين نمى تواند فـى نـفـسـه نـظـام بـيـن المـلل مـطـلوب مـحـسـوب گـردد و نـظـام بـيـن المـلل جـديـد بـايـد ظـرفـيـت هاى لازم را براى پاسخگويى به نيازهاى بشرى در سطح اجـتـمـاع جـهـانـى دارا بـاشـد. از ديـدگـاه مـقـام معظم رهبرى تاءمين اين هدف از طريق تحقق بـخـشـيـدن بـه آمـوزه هـاى اسـلام و اجـراى عـدالت امـكان پذير مى باشد، لذا روابط بين المـلل عـادلانـه ، مـى تـوانـد الگـوى مـطـلوب روابـط بـيـن الملل محسوب شود كه به صورت خلاصه مورد بررسى قرار مى گيرد.
1 ـ 2. روابط بين الملل عادلانه
مقام معظم رهبرى با توجه به بعثت انبياء مى فرمايد:
امـروز، آنـچـه كـه از شعارها در دنيا مطرح است ، همان بعثت الهى است اگرچه غالباً عملى تـحـت آن شـعـارها نيست ، مثل شعار عدالت اجتماعى ، آزادگى و آزادى ، علم و دانش و ترقى خـواهى ، تعالى سطح زندگى و ديگر شعارهايى كه دولت ها و ملت ها و صاحبان افكار و مـكـاتـب آنـهـا را مى دهند، نفس اين شعارها در دنيا، به بركت بعثت ها و بعثت آخرين (بعثت خـاتم ) مطرح شده است كه البته به شكل ناقصش ، در دست مردم وجود دارد و بعضى به سمت آن حركت مى كنند.416
ايشان پاسخ به نيازهاى بشرى را در شناخت اسلام ناب محمدى مى دانند و مى فرمايند:
اسـلام نـاب مـحـمـدى ، اسـلام عـدل و قـسـط اسـت ، اسـلام عـزّت و اسـلام حـمـايت از ضعفا و پابرهنگان و محرومان است ، اسلام دفاع از حقوق مظلومان و مستضعفان است ، اسلام جهاد با دشمنان و سازش ناپذيرى با زورگويان و فتنه گران است . اسلام اخلاق و فضيلت و معنويت است .417
اسـلام يـك جـهـان بـينى است ، يك بينش است ، يك فلسفه است كه خود آن فلسفه معتقد به عـدل در هـمه وجود است . معتقد است كه حساب در همه ذرات و اركان عالم است و معتقد است كه هـمـان مـحـاسـبـه و تـوازنـى كـه در تمام عالم هست بايد در نظام اجتماعى انسان هم باشد. عـدالت فـقـط مـال زنـدگى انسان نيست در همه آفرينش عدالت وجود دارد و بايد وجود مى داشـتـه و وجـود دارد و تـفـكر و بينش اسلامى اينست كه عدالت هست ، در زندگى انسان هم بـاشـد، عـدالت حـق اسـت ، حـق يـعـنـى آن قـانـونـى كـه جعل آن منطبق با واقعيتهاست .418
از ديـدگـاه مقام عظماى ولايت يكى از نشانه هاى توحيد يا اركان توحيد، نبودن ظلم و بى عدالتى است و تلاش براى عدالت ، كار بزرگ پيامبران است :
هـدف ... پـيـامـبـر(ص ) از لحـظـه اول ... عبارت از ايجاد يك محيط سالم و صحيحى براى مـعـشـيت انسان و زندگى انسانى ، دنيايى كه در آن ظلم نباشد... دنيايى كه در آن ناكامى مطلق براى ضعفا نباشد قانون جنگ نباشد.419
اصـلاً خـط اسـلام ، يـعـنـى خـط ضـد ابـليـس و شـيـطـان . در طـول دعـوت انـبـيـاء، مـسـتـكـبـران كـسـانـى بـودنـد كـه دعـوت الهـى و تـوحـيـد را قـبـول نـكـردنـد و بـا آن بـه مـقـابـله بـرخـاسـتـنـد و زور گـفـتـنـد: ((قـال الملاء الذين استكبرو من قوم لنخرجنك يا شعيب )) (اعراف / 88)؛ وقتى پيامبر سخن حق مى گويد و مردم را به حق دعوت مى كند، مستكبران مى گويند: اگر زياد حرف بزنى ، تـو را اخـراج مـى كـنـيـم ! ايـن لحـن زورگـويـانـه در مـقـابـل داعـى بـه حق است ، اين معنا و تصويرى روشن از استكبار است كه در دنياى امروز، هـمـان نـظـام سـلطه مى باشد و در محيط سياست دنيا، همان روح ابرقدرتى و هر آن چيزى اسـت كـه بـه سـمـت ابـرقـدرتـى كـشـش داشـتـه بـاشـد و تمايل پيدا كند.420
مـقـام مـعظم رهبرى با توجه به درگيرى هميشگى در جبهه بشرى و انسانى ميان استكبار، ظلم و نيروهاى ضد حق با نيروهاى حق و عدل و خير مى فرمايند:
اسـتـراتـژى جـبـهـه حـق ايـن اسـت كـه در روى زمـيـن ظـلم نـبـاشـد. بـدى و زشـتـى نـباشد، عدل و حق در زندگى مردم قائم باشد. شياطين و طاغوتها و قلدرها و انسانهاى شرير بر جان و مال انسانها حكومت نكنند.421
سـپـس علت مقابله قدرتهاى بزرگ با مسلمانان و اسلام را ناشى از استراتژى اسلام مى دانند و مى فرمايند:
چرا اينها اين قدر با مسلمانها بدند؟ به خاطر اسلام ؛ چرا با اسلام دشمن اند؟ چون اسلام در مـقـابـل طـمع ورزى هاى استكبار، يك مانع بزرگ به حساب مى آيد! هر جا اسلام حضور دارد، اجـازه نـمـى دهـد قـدرتـهـاى اسـتـكـبـارى آنـجـا غـارتـگـرى كـنـنـد و بـه ميل خود هر كارى مى خواهند بكنند.422
ايشان معتقدند:
در ظـلمـات سـلطـه اسـتـكـبار و ظلم بر جهان امروز، اسلام و قرآن يگانه ملجئى است كه مى تـوانـد مـلتـهـا را نـجـات دهـد و بـه هـمـيـن جهت قدرتهاى زورگويى جهانى ، تا آنجا كه بتوانند، با اسلام مقابله مى كنند و در راه حاكميت آن مانع مى سازند.423
و درباره سياستها و برنامه هاى قدرتهاى بزرگ در مخالفت با اسلام مى فرمايند:
جـهـانـخـواران و غـارتـگـران عـالم ، داشتند كارى مى كردند كه از اسلام نامى بر صفحه روزگـار و در دلهـاى مـردم بـاقـى نـمـانـد. قـصـد داشـتند اسلام را به كلى از بيخ و بن بـركـنـنـد. ايـن كـار را آسـان هم نكرده بودند، ميلياردها خرج كردند، نقشه كشها و متفكران مزدورشان ، شبها و روزها و سالهاى متمادى فكر كردند، آدمها كشتند، شهرها ويران كردند، حكومتها بردند و حكومتها به جاى آنها آوردند، در همه جاى كشورهاى اسلامى علما را كشتند، مـدارس را ويـران كـردند، نام دين را در صفحه در و ديوار شهرها شستند تا شايد بتواند اسلام را از بين ببرند.424
مـقام معظم رهبرى معتقدند كه على رغم خواست قدرت هاى بزرگ ، اسلام ، داراى دو ابزار و وسـيـله بـراى پـيـشرفت است كه تاكنون توانسته است همچنان به عنوان تنها راه سعادت واقعى بشر باقى بماند.
اسـلام دو وسـيـله دارد كـه بـا كمك اين دو وسيله مى تواند بر همه اديان عالم پيروز شود هـمـه دلهـا را جـذب كـنـد و هـمـه مـنـطـقـهـاى پـوشـالى مـقـابـل خـود را شـكـسـت بـدهـد. آن دو وسـيـله چـيـسـت : يـكـى عـبـارت اسـت از مـنـطـق قـوى و اسـتـدلال مـحـكـم و دلايـل متقن كه اسلام از آن برخوردار است ، ديگرى عبارت از عدالت به معناى حقيقى كلمه و به صورت مطلق است . اين دو ابزار براى پيشرفت اسلام است .425
2 ـ 2. اجراى عدالت
براى رسيدن به نظام بين المللى عادلانه و تحقق اهداف الهى و انسانى در سطح روابط ميان ملت ها و دولت ها، زمينه ها و شرائطى لازم است كه در صورت تحقق آن مى توان به نظم جديد بين المللى مطلوب دست يافت . اين موارد را مى توان در انسان و كارگزارى او، مسئله قدرت ، بيدارى ملت ها و ارائه الگو مورد بررسى قرار داد، در اين قسمت برخى از ديدگاه هاى مقام معظم رهبرى بيان مى شود.
يك ـ انسان و كارگزارى او:
در اسـلام نـقـطه اصلى و محورى براى اصلاح عالم اصلاح نفس انسانى است . همه چيز از ايـن جـا شروع مى شود. قرآن به آن نسلى كه مى خواست با دست قدرتمند خود تاريخ را ورق بـزنـد فـرمـود: ((قـوا انـفـسـكـم )) (تـحـريـم / 6)، ((عليكم انفسكم )) (مائده / 105) خودتان را مراقبت كنيد. به خودتان بپردازيد.426
در قـرآن كـه مـلاحـظـه مـى كـنيد، اول قرآن ، اسم تقوا مطرح شده ، هدى للمتقين اصلاً اين كتاب هدايت ، براى اهل تقوا هدايت است ... تقوا، آن مفهوم تقوا در اسلام كه به معناى مراقبت دائمـى يـك انسان از حركت خود و از مسير خود و از انگيزههاى خود و از آن سمتى است كه آن را اتـخـاذ كـرده و دارد و حـركـت مـى كـنـد... آن مـراقـبت دائمى را... مى گويند تقوا، نوعى هوشيارى ، خوديابى ، پرهيز، برحذر بودن ... .427
ايـشـان بـه آسـيـب پـذير بودن انسان بويژه در برابر احساس قدرت اشاره دارند و مى فرمايند:
انـسـان يـك مـوجـودى اسـت آسـيـب پـذيـر، در مـقـابـل خـيـلى چـيـزهـا مـخـصـوصـاً در مـقـابـل احساس قدرت ، احساس غنا، نه فقط غناى پولى ، بلكه بيش از او غناى سياسى ، كـارى و قـدرتـى ، اگر انسان مواظب خودش نباشد، اسب سركش قدرت و توانايى انسان را بـه شـدت مـى كـوبـد زمـين ، روح انسان را... وقتى انسان احساس كند كه مى تواند و قدرت دارد به شدت نفس او آسيب پذير است اين جزو آن مواردى است كه بيشترين تلفات را از انسان در طول تاريخ گرفته ... انّ الانسان ليطغى ان رَاه استغنى )) (علق / 6)428
مـقـام مـعـظـم رهـبـرى بـا تـوجـه بـه اهميت تقوا و هدف همه پيامبران جهت برقرارى عدالت مـعـتـقـدند: ... وقتى كارگردانان حوادث عالم يعنى مسئولان كشورها و رؤ ساى ملتها داراى عدالت و تقوا باشند)) دنيا از عدالت و تقوا برخوردار خواهد شد.429 همچنين ايشان انجام كارهاى عظيم را منوط به نصرت الهى و ايمان عامه مردم مى دانند و مى فرمايند:
بـراى انـجـام كـارهـاى عـظيم ، فقط بايد به كمك و نصرت الهى و ايمان عامه مردم تكيه كـرد، پـول و سلاح مدرن و قدرت مادى و سياست بازى و سياسيكارى ، تكيه گاه مطمئنى بـراى انـجـام كـارهـا نـيـسـت . البـتـه آن دو عـامـل در عـرض يـكـديـگـر نـيـسـتـند، بلكه در طـول هـم هـسـتـنـد؛ يـعـنـى اگـر تـكـيـه گـاه مـا خدا و كمك الهى بود، دلهاى مردم هم متوجه پـروردگـار خـواهـد شـد. خداى متعال به رسول گرامى خود كه بزرگ ترين تكليفها را مـتـنـاسـب بـا شـخـصـيـت او بـر دوشـش گـذاشـتـه بـود و در طـول تـاريـخ بشر، هيچ تكليفى بدان پايه نمى رسد فرمود: ((هوالذى ايدك بنصره و بـالمـؤ مـنين )) (انفال / 62) يعنى همين دو تكيه گاهِ نصرت الهى و كمك به مؤ منين تو را پيش برد.430
و در تـاءيـيـد ايـن ديـدگـاه ، قـدرت اسـتـكبارى را در برابر قدرت ايمان و معنوى شكست پذير مى دانند و مى فرمايند:
يـك ابـزارى وجـود دارد كـه زور و زر و قـدرت و فـرعـونـيـت و جـبـاريـّت در مـقـابـل او كـارايـى نـدارد و هـمـان نـيـروى انـسـان مـؤ مـن اسـت . انسان با ايمان وقتى وارد عـمـل بـشـود، وارد مـيـدان بـشـود، ابـزارهاى مادى كند مى شود431 زيرا ((قدرت استكبار، قـدرت مـادى اسـت و قـدرت مادى توان مقابله با قدرت معنوى و انسانى را ندارد، آن جا كه دلهـا و دسـتـهـا و زبـانـهاى يك ملت با هم يكى باشند و همه در راه هدفهاى والاى اسلام و انـقـلاب احـسـاس مـسئوليت كنند، استكبار جهانى و ديگر قدرتها نمى توانند ضربه وارد كنند و آنها را از ميدان خارج سازند.432
از ديـدگـاه مـقـام مـعـظـم رهـبرى ((... ايمان به اراده انسانى و در كنار آن ، اعتقاد و ايمان و اطـمـيـنـان بـه كـمـك الهـى ، بـاعـث مـى شـود كـه بـزرگ تـريـن مـشـكـلات بـه آسـانـى حل شود)).433
دو ـ مـسـئله قـدرت : يـكـى ديـگـر از مـكـانـيـسـم هـاى رسـيـدن بـه روابـط بـيـن المـلل مـطلوب ، مربوط به مسئله قدرت است ؛ زيرا بدون در اختيار داشتن آن ، تغيير نظام سـلطـه با محدوديت هاى زيادى مواجه مى گردد: ((سلطه هاى جهانى جز قوت و قدرت هيچ نمى فهمند و در برابر زبان قدرتى كه آنان به كار مى گيرند با زبان قدرت بايد سخن گفت .))434
... ديـن اگـر بـا قـدرت هـمـراه شـود، خـواهـد تـوانست گسترش و بسط پيدا كند، اهداف و آرزوهاى دينى را تحقق بخشد، آرمانهايى را كه دين شعار آنها را مى داده است در جامعه به وجـود بـيـاورد. ايـنـهـا بـدون قـدرت امـكـان نـدارد، بـا قـدرت مـمـكـن اسـت . مـثـلاً شـمـا خـيـال مـى كنيد، عدالت اجتماعى را در جامعه مى شود با نصيحت ، توصيه و التماس و با خـواهـش بـه وجـود آورد؟! عـدالت اجـتـماعى ، رفع تبعيض و كمك براى استقرار تساوى در قـانـون را مـگـر مـى شـود بدون قدرت در سطح داخلى جامعه ، به يك صورت و در سطح جهان به صورت ديگر به وجود آورد؟!435
همچنين مقام معظم رهبرى درباره ارتباط تحقق عدالت جهانى با مقوله قدرت ، با توجه به بعثت انبياء مى فرمايند:
... عدالتى كه ما در انتظار آن هستيم ، عدالت حضرت مهدى (عليه السلام ) كه مربوط به سـطح جهان است ، با موعظه و نصيحت به دست نمى آيد، يعنى مهدى موعود ملتها نمى آيد سـمـتـگـران عـالم را نصيحت كند كه ظلم و زياده طلبى و سلطه گرى و استثمار نكنيد. با زبـان نـصـيـحـت ، عـدالت در هيچ نقطه عالم مستقر نمى شود، استقرار عدالت چه در سطح جـهـانى ـآنطور كه وارث انبياء انجام خواهد داد ـ و چه در همه بخشهاى دنيا، احتياج به اين دارد كـه مـردمان عادل و انسانهاى صالح و عدالت طلب ، قدرت را در دست داشته باشند و بـا زبـان قدرت با زورگويان حرف بزنند... . در آيه كريمه قرآن كه راجع به قسط صحبت مى كند و مى گويد خداى متعال همه پيغمبران را فرستاد ((ليقوم الناس بالقسط)) بـراى ايـنـكـه قـسـط و عدالت را در جامعه مستقر كنند، بلافاصله مى فرمايد؛ ((و انزلنا الحديد فيه بئس شديد و منافع للناس )) (حديد / 25): يعنى پيغمبران علاوه بر اين كه بـا زبـان دعـوت سـخن مى گويند، با بازوان و سرپنجگان قدرتى كه مجهز به سلاح هستند با زورگويان و قدرت طلبان فاسد معارضه و مبارزه مى كنند.436
و بـا تـوجه به اهميت قدرت مى فرمايند: ((قدرت فى نفسه يك وسيله است ، نه مى شود گـفـت بـد اسـت و نـه مـى شـود گـفت فى نفسه خوب است . در اختيار كى باشد، براى چه هدفى به كار برود، اين تعيين كننده است )).437 ايشان همچنين درباره قدرتِ انسان متكى به ايمان اين گونه مى فرمايند:
... مـا دو جـور عـوامـل قـدرت داريـم ، عـوامـل مـادى قـدرت ، عـوامـل مـعـنـوى قـدرت . عـوامـل مـادى قـدرت يـعـنـى هـمـيـن پـول و زور... عـوامـل مـعـنـوى ... يـعنى ايمان ، يعنى پاكى و پارسايى ؛ يعنى راستى و حـقـانـيـت ، يـعـنـى ارزشـهـاى ديـنـى و ارزشـهـاى الهـى هـمـراه بـا مـجـاهـدت ، ايـن عامل معنوى قدرت است ، اين قدرت ماندگار است .438
مقام معظم رهبرى درباره قدرت معنوى مى فرمايند:
بـراى آن قـدرتـى كـه مـتـكـى به عوامل معنوى قدرت است ، مساله اساسى ، جهت گيرى آن قـدرت اسـت ، جـهـت گـيـرى آن قدرت چيست : صلاح و فلاح انسان ، نجات انسان از مصائب مـادى و مـعـنـوى ، نـجـات انـسـان از بـى عـدالتـى ... نـجـات انـسـان از چنگال قدرت جمعى غافل ...؟ گرفتارى بزرگ بشر هميشه اين بوده است .439
آن رهبر فرزانه ارزش گذارى حقيقى را مبتنى بر امور معنوى و باطنى مى دانند440 و در يك موازنه حقيقى قدرت معنوى را قوى تر از قدرت مادى مى دانند. ايشان در اين رابطه مى فرمايند:
در يـك موازنه حقيقى و با توجه به معيارهاى الهى و واقعى ، شما از همه دشمنانتان قوى تـريـد، در ايـن هـيـچ شـكـى نـيـسـت ! ثـروتـهـايـى كـه در اخـتـيـار قـدرتهاى جهانى است وسايل تبليغاتى كه آنها دارند و سلاحهاى مدرنى كه به آن مى بالند قدرت ظاهر است ، نـبـايـد گـول خورد و زرق و برقها و ظاهر كارها را ملاك قرار داد. اگر قرار بود اينها دشمن را به اقتدار حقيقى در مقابل ما برساند ما بايد حالا در دنيا وجود نمى داشتيم .441
البـتـه : ايـن قـدرتـهـا آسيب پذيرند آنچه كه آسيب پذير نيست ، انسان و قدرت انسانى متكى به ايمان است .442
ابرقدرتها همانطور كه بارها گفتيم از ابهت خود و هيبت سياسى خودشان تغذيه مى كنند. بـاطـن كـارشـان از آنچه نشان مى دهد سست تر و پوشالى تر است ، از ابهتشان از هيمنه سـيـاسـى و نـظـامـى يـى كـه براى خودشان درست كرده اند بيشتر استفاده مى كنند تا از قـدرتـهاى واقعى كه در آنها وجود دارد))443 ((اگر تبليغات قوى نداشته باشند هيچى ندارند!))444
از ديدگاه مقام معظم رهبرى ((... امروز دنياى اسلام تا حدود زيادى قدرت خود را شناخته و مـى دانـد كـه مـى تـواند قدرتمند باشد. اگر تهديد بزرگ است فرصت هم بسيار زياد است . اين ما هستيم كه بايد تلاش كنيم )).445
سه ـ بيدارى ملتها: يكى ديگر از مكانيسم هاى رسيدن به نظام بين المللى عادلانه ، به بـيـدارى و آگـاهـى مـلت هـاى تـحـت سـتـم مـربـوط اسـت ، زيـرا تـا زمـانـى كـه ملل محروم نسبت به نظام سلطه بينش سياسى لازم را پيدا نكنند امكان استمرار نظام سلطه و حفظ وضع موجود وجود ندارد.
مـقـام مـعـظـم رهـبـرى بـراى بـيـدارى مـلتـهـا در مـقـابـله بـا نـظام سلطه جهانى نقش مهمى قـائل انـد: ((در مـقـابـل روح سـركـش و طـغـيـانـگـرى كـه امـروز اسـتـكـبـار دارد، فـقـط يك عامل وجود دارد كه مى تواند آن را مهار كند و جلوى اين طغيانگرى را بگيرد و آن ، بيدارى و اراده ملتهاست وقتى ملتى بيدار است ، حقوق خود را مى شناسد، دشمن را مى شناسد. هدف او را مى داند و تصميم مى گيرد در مقابل او بايستد.))446
آنچه ملت ها را به تغيير وضع موجود و رسيدن به نظام عادلانه جهانى ترغيب مى سازد، نـاشـى از اصلِ محورى عدالت در نظم نوين جهانى است ، زيرا با اجراى عدالت ، به مهم ترين نيازهاى بشرى پاسخ داده مى شود.
مـلتـهـا عـدالت را دوست دارند، تشنه عدالت هستند و اگر ببينند ملتى پرچم عدالت را در دسـت گـرفـتـه اسـت و در مـقـابـل قـلدرهـا و زورگـوهـاى عـالم و در راه عدل ، فداكارى و ايستادگى مى كند دلگرم و اميدوار مى شوند.447
از سـوى ديـگـر آنـچـه بـه تـحـقـق عـدالت اجتماعى يارى مى رساند، مربوط به تربيت انسانهاست كه از نقش تعيين كننده برخوردار مى باشد:
عدالت اجتماعى يك اصل است ، يك هدف اصلى و والاست ، امّا عدالت اجتماعى در صورتى در جـامـعـه تـاءمـين مى شود كه افراد در جامعه تربيت شده باشند، ظلم نكنند و زير بار ظلم نروند.448
رهـبـر مـعـظـم انـقلاب بر لزوم مقابله با قدرتهاى بزرگ از طريق بيدارى ملتها تاءكيد دارند:
بـيـدارى مـلتـهـا و آگـاهـى يـافتن آنان از ماهيت و نقش نظام سلطه بزرگ ترين پشتوانه دولتهاى جهان سوم و مايه قدرتى حقيقى در برابر سلطه است .449
آرى . بـيـدارى اسـلام ، مـحـاسـبـات اسـتـكـبـارى را بـه هم ريخته و معادلات جهانى مطلوب مـسـتكبران را تغيير داده است . از سوى ديگر، پيدايش و رشد انديشه هاى نوين اسلامى در چارچوب مبانى و اصول اسلام و نوآورى در عرصه سياست و علم ، بالندگى و پويايى مـكـتـب اسلام را در عمل به اثبات رسانده و ميدانى وسيع در برابر متفكران و روشن بينان جهان اسلام گشوده است .450
ايشان قدرت واقعى را مربوط به ملتها مى دانند و مى فرمايند:
قـدرت واقـعـى ، عبارت است از قدرت ملتى كه اولاً آگاه باشد پيرامون او چه مى گذرد، ثـانياً به حق و راه خود ايمان داشته باشد، ثالثاً تصميم بگيرد كه اين راه را ادامه دهد. اگر ملتى اين سه خصوصيت را داشت هيچ قدرتى در دنيا از او قوى تر نيست .))451 لذا ((سـياست مراكز اقتدار بين المللى از اوائل اين قرن تا امروز هميشه اين بوده كه ملتها را از مـعـادله قـدرت جـدا كـنـند... چون اگر ملتها در معادله قدرت وارد بشوند، دستگاه اقتدار طلب استكبار شكست خورده است .452
آنـگـاه بـا تـوجـه بـه تـقـابـل قـدرتـهـاى اسـتـكـبـارى بـا مـلتـهـا، نـظـام بـيـن الملل آينده را از آن اسلام و انسانهاى آگاه و بيدار مى دانند و مى فرمايند:
بـنـابـرايـن ، دو جريان در مقابل هم قرار دارند... از يك طرف ، در هر جاى دنيا كه نشانه يى از اسلام ديده شود، فشارهاى استكبار و قدرتهاى مادى عليه آن روز افزون است ... از طـرف ديـگـر، عـلى رغـم فشارى كه امروز عليه مسلمانها و اسلام در دنيا وجود دارد، دلهاى مـردم دنـيـا ـ بـخـصـوص جـوانـهـا و روشـنـفـكـران و انـسـانـهـاى آگـاه ـ مـتمايل و مجذوب اسلام است و اين همان چيزى است كه گسترش اسلام حقيقى را تدوين خواهد كرد.453
مقام معظم رهبرى قرن چهاردهم هجرى را قرن فرياد و بيدارگرى مى دانند و قرن پانزدهم را از آغـاز آن قـرن تـجربه و عملكرد بيان مى كنند و با توجه به فروپاشى شوروى مـى فـرمـايـند: ((امروز مى بينيد كه دنيا در چه وضعى است ، امپراتورى ها چه طور دارند تـجـزيـه مـى شـونـد، مـلتـهـا چه طور دارند سربلند مى كنند، اسلام چگونه دارد سيطره معنوى خودش را بر دلها آشكار مى كند.))454
چـهـار ـ ارائه الگـو: از ديـدگـاه مـقـام مـعـظـم رهبرى ((اسلام قادر است كه مسلمانان و همه انـسـانـيـت را نـجـات دهـد مـشـروط بـر آنـكـه درسـت شـنـاخـتـه و سـپـس درسـت بـه آن عمل شود)).455 ايشان درباره وضعيت جهان و خلا ايدئولوژى مى فرمايند:
امروز دنيا دچار خلا ايدئولوژى است . در هيچ نقطه اى از دنيا هيچ فكر روشن و ثابتى كه جـوامـع بـتوانند بر محور آن ، حركتى را براى خود ساماندهى و آينده اى را تصوير كنند وجود ندارد، اسلام امروز فرصت دارد تا در دنيا خود را مطرح كند. اسلام روى نقاطى تكيه كـرده اسـت كـه آرزوى ديرين انسانها از اول تاريخ بشر تا امروز بوده است . اسلام روى عـدالت و اخـوت و برادرى و كرامت انسانى تكيه كرده ، امروز بشر تشنه اينهاست ، بشر تشنه كرامت و عدالت و انسانيت واقعى است .456
ايـن انـقـلاب بـر پايه اصول مستحكمى بنا شد هم اجراى عدالت را مورد نظر قرار داد هم آزادى و استقلال را كه براى ملتها از مهم ترين ارزشهاست مورد توجه قرار داد، هم م
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 436]
-
گوناگون
پربازدیدترینها