محبوبترینها
مزایای آستر مدول الیاف سرامیکی یا زد بلوک
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1854174890
گپهای ادبی
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: sise14-03-2009, 08:23 PMسلام به همه: هدف تاپیک صحبت و گفتگو درباره موضوعات ادبی هست. این موضوعات صرفا مربوط به کتاب خاصی نمیتونه باشه(چرا که تاپیک جداگونه داره) شعر قدیم و جدید - رمان غربی یا شرقی - داستان کوتاه یا بلند - وضعیت ترجمه ها – کپی رایت ادبی و ... موضوعات فراوان دیگه موضوعی درباره ادبیات عنوان میشه و دوستان درباره اش نظر میدهند و گفتگو می کنند. انتخاب موضوع با پیشنهاد کاربران و تعیین نهایی آن توسط مدیر یا همکار انجمن مشخص میشه. دوستان اگه دوست داشته باشن پیشنهاد بدن.:11: sise16-03-2009, 12:56 AMببینید این موضوع چقدر مهم و پر بیننده بوده که بلافاصله مدیران سایت ازش بهره برداری کردن و تیزر تبلیغاتی زدن: دی گپهای ادبی میمونه برای بعد از گپهای ایام عید که وقت، حال و حوصله بیشتری هم باشه. bidastar16-03-2009, 01:17 AMبهتره اول ببینیم واژه ی گپ به چه معنی ست : ( احتمالا" به موضوع تاپیک ربطی نداره اما اگه بدونیم بد نیست) در بیان واژۀ گپ جمله زین سویی ازآن سو گپ مزن چون نداری مرگ، هرزه جان مکن (مولوی) با دوستی در تهران از ورای امواج گپ می زدیم ( صحبت داشتیم). ایشان از قصیده ای که بنده با عنوان زبان مردمی سروده بودم، با محبت یاد فرمود و ضمن سخن از واژۀ گپ که در آن قصیده چنین آمده است: ... زبان مردمی ای دوست نیست جز گپ خوش که بر نگیــــــــــــردت آرامــــــش از دل آرام گپــــی که چون شــــنوی دل بدان شود خــُرّم گپی که چون شــنوی جان بدان شود پدرام ... دوست گرامی افزود که این کلمه، یعنی گپ اکنون در تهران و دیگر شهرها اقبال تمام یافته، چندانکه به تازگی ترکیباتی چون گپستان، گپسرا و گپکده نیز رایج شده است. به نظر آن دوست زبانشناس و ادیب، این نکته نیز جالب است که این واژه ترکیبی است از دو حرف ویژۀ فارسی. چون سخن تمام شد، اندیشیدم که خوش است سخنی در این مورد گفتن و، به گفتۀ برخی، برموضوع اندکی روشنی انداختن. آنچه مطالعه می فرمایید از برکت سخن گفتن با آن دوست گرامی نگاشته شد. گپ، واژه ها، ترکیبات، کنایات و مثلها گپ : الف) سخن، گفتنی، آنچه بیان شود. ب) خبر *=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=* آقاي پروفسور مكي زاده مقيم پونا در هند، پرسيده اند تركيب (( گپ شب )) كه در فارسي وجود دارد و در زبان هاي هندوستان از قبيل سنسكريت ، اردو ، هندي ، مراتهي ، گجراتي و غيره عموما” استعمال ميشود ، اصل و ريشه آن از كجاست ؟ … و اينك نتيجة تحقيق آقاي غلام نبي شاهد دانشجوي پاكستاني دوره دكتري ادبيات فارسي دانشگاه تهران در اين زمينه از نظرتان ميگذرد : *** گپ : gap – كلمه گپ در تمام فرهنگ هاي فارسي بچشم ميخورد و غير از فارسي اين واژه در تمام زبان هاي زنده هند و پاكستان و افغانستان از قبيل سانسكريت و اردو و هندي و مراتي و گجراتي و پشتو و سندي و بلوچي و فارسي دري افغانستان فراوان بكار ميرود . نه فقط بزبانهاي آسيائي بلكه در زبانهاي اروپائي هم اين واژه بصورتهاي مختلف آمده است . ولي ريشة اين كلمه آريائي ميباشد . در اينجا ما تركيب استعمال آن كه در فرهنگها آمده است دنبال ميكنيم تا برسيم به ريشة اصلي آن . گپ ( فارسي ) ( گ . پ ) اسم : 1 – سخن بيهوده . با لفظ زدن و مشتقاتش استعمال ميشود . 2 – در خراسان و زبان لري بمعني سخن است . 3 – در زبان لري بمعني بزرگ است . ( فرهنگ نظام ) گپ : بالفتح و سكون باي پارسي ( فارسي ) سخن لاف و گزاف و افسانه و بسيارگوئي . بمعني بزرگ و گنده و سطبر نيز آمده و گپو نيز گويند و افادة معني پر گفتن ميكند . گپتن ( بضم ) فارسي : بمعني گفتن است زيرا كه باي پارسي با (( فا )) تبديل مييابد . ( فرهنگ آنندراج ) گپ : ( بفتح كاف فارسي و باي فارسي ) كلام و سخن . بمعني گزاف نيز آمده ( از فرهنگ رشيدي ) و در لغات تركي بمعني صحبت و اختلاط نيز نوشته . ( غياث اللغات ) گپ ( بفتح اول و سكون ثاني ) بمعني سخن باشد و سخنان دروغ و گزاف نيز گويند . 2 – بمعني گنده و سطبر و بزرگ هم آمده است . ( برهان قاطع ) گپ : ( با اول مفتوح بثاني زده ) دو معني دارد ، اول سخنان لاف و گزاف بود كه در ديوان انوري بصورت (( گب )) آمده است و هم او گويد : چند گوئي خواهر من پارسا است گب مزن گرد حديث او مگرد نفس من برتر از آنست كه مجروح شود خاصه از گب زدن بيهدة بي بصران ( ديوان انوري 2/601 و 700 ) مولوي معنوي فرمايد : چون زن صوفي تو خائن بودهاي دام مكر اندر دغا بكشوده اي كه زهر ناشسته رويي گپ زني شرم داري از خداي خويش ني حكيم سنايي غزنوي فرمايد : هركجا زلف ايازي ديد خواهي در جهان عشق بر محمود بيني گپ زدن بر عنصري دوم بمعني بزرگ و گنده آمده گپتن ( با اول مضموم ) بمعني گفتن است . ( فرهنگ جهانگيري ) { بايد تذكر داده شود كه بيشتر فرهنگ نويسان همين مثالهاي شعري از انوري و مولوي و سنايي آورده اند و غير از اين بيت ديگري در فرهنگها ديده نشده است } . گپ : gap ( اسم ) ( فارسي ) سخن و گفتار و سخن هرزه و گزاف و سخن دروغ و بيهوده و قيل و قال و خبر و شهرت دروغ . 2 – گنده و كلان و بزرگ و ستبر و محكم . گپتن : goptan ( فعل و مصدر ) فارسي : گفتن و سخن كردن و حرف زدن و بيان نمودن . گپ شپ : gap sap ( اسم ) فارسي : سخن بيهوده و بي معني و سخن لاطايل . فرهنگ نفيسي ، ( لغتنامه دهخدا ) گپ : ( گالته ) : شوخي ( فارسي ) گپ : ( گنگل ) : شوخي – گزاف – مزاح – لعب . ( فرهنگ مردوخ كردي ) گپ : سخن لاف و گزاف – افسانه – پرگوئي . گپتن : = گفتن ( فرهنگ كاتوزيان ) گپ ( خراسان ) و ( لرستان ) = سخن – اشكاشمي گپ ( 10) گيلگي ، گپ زنن ( سخن گفتن ) تهران ، گب ( سخن – گفتگو ) ( حاشيه برهان قاطع اردكتر معين ) گپ 1 – بمعني بزرگ است و غالبا” رئيس و بزرگ (( دزدانرا )) ( حسن گپ ) گويند و يا گويند ( وقتي كه گپ شد ) يعني موقعيكه بزرگ شد . فعل آن (( گپ شدن )) گپتر يعني بزرگتر . 2 – حرف و صحبت را گويند مثلا” : (( گپ زد )) يعني حرف زد و صحبت كرد . فعل آن (( گپ زدن )) است . ( واژه ها و مثلهاي شيرازي و كازروني گردآورنده علي نقي بهروزي 1348 ) گپ : سخن لاف و گزاف و افسانه و پر گوئي . گپ زدن : لاف و بيهوده سراييدن . گپتن : بر وزن و معني گفتن است . گپو : گپ . گپيدن : گفتن و گپ زدن ( فرهنگ نوبهار اثر محمد علي تبريزي خياباني ) magmagf05-04-2009, 01:43 PMسلام گمونم ديگه بعد از عيد سر همه خلوت تر شده و موقع مناسبي براي شروع چنين تاپيكي باشه اگه دوستان موافق باشند و شركت كننده داشته باشيم بحث را شروع مي كنيم . مدت هر بحث هم بذاريم دو هفته مگر اينكه بحث ادامه دار بشه . موضوع پيشنهاد بدهيد حالا لطفا به شخصه چيز زياد به ذهنم نمي رسه اما يك چند مورد كه مي تونم بگم به اين شرح است : 1- مشكلات بازار كتاب ايران 2- بحث در مورد يك نويسنده خاص كه اونم پيشنهادم كامو است 3- بحث در مورد انواع ادبي اونم پيشنهادم رئاليسم جادويي است pedram_ashena05-04-2009, 01:49 PMبه نظرم بياييم ادبيات قاره ها را بررسي كنيم.يعني ببينيم چه نويسندهاي مطرحي دارند و سبكها چه شباهتها و تفاوتهايي با هم دارند و چرا. به عنوان مثال در آمريكاي جنوبي كه ميشود منبع و منشاء رئاليسم جادويي دانست نويسنده ها اكثرا در همين باب مينويسند و البته همه حداقل يك يا 2 نويسنده اونجا را ميشناسيم. sise08-04-2009, 05:46 PMبه نظرم بياييم ادبيات قاره ها را بررسي كنيم.يعني ببينيم چه نويسندهاي مطرحي دارند و سبكها چه شباهتها و تفاوتهايي با هم دارند و چرا. به عنوان مثال در آمريكاي جنوبي كه ميشود منبع و منشاء رئاليسم جادويي دانست نويسنده ها اكثرا در همين باب مينويسند و البته همه حداقل يك يا 2 نويسنده اونجا را ميشناسيم. سلام نظر خوبیه اما به نظر من کمی مفصل و خاص هست. به نظر من بهتره که مورد خاصی را انتخاب کنیم. یه نویسنده یا یه اثر و یا یه موضوع. نوشتن درباره "ادبیات قاره ها" کمی کلی هست و یا لا اقل الان برای شروع کار موضوع مفصلی هست. پیشنهادات فعلی من اینه: چرا ایرانیها کتاب کم می خوانند؟ بازار کتاب در ایران بررسی آثار یه نویسنده mehrdad 2109-04-2009, 08:49 PMفروشی.کفش نوزاد.پوشیده نشده. خیلی زیبا بود مهرداد نمیدونم غم از دست دادن کودک رو باید در این داستان بسیار کوتاه ولی بسیار عمیق دید یا بیمهری والدینش رو یا چیزی دیگر. با اجازه از جلال اینجا رو مناسب بحث دیدم اگر با تاپیک بی ربطه به تاپیک داستانهای کوتاه منتقلش کنید ممنون احمد جان به نکته خوبی اشاره کردی اولین بار که داستان همینگوی رو خوندم برداشت خاصی از داستان داشتم اما همینطور که این 6 کلمه جادویی رو می دیدم به فکرم رسید که داستان و تفسیرش به مانند هزارتویی پیچیده است. داستان به ظاهر ساده ولی بسیار بسیار تحلیل پذیر است. اولین سئوال این است که فروشنده این کفش چه کسی است؟آیا والدین نوزاد هستند یا یکی از افرادی که با آنها رابطه خویشاوندی دارد؟یا اصلا یک نفر آدم بی ربط که تصادفا این جفت کفش به دست او رسیده؟ حال فرض کنیم والدین نوزاد بوده اند سئوال این است که مادرش بوده یا پدر او؟حال فضای حالت رو مثل درس احتمالات کوچکتر کنیم فرض می کنیم فروشنده مادر نوزاد است. چر او کفش هایی که تا به حال پوشیده نشده را دارد می فروشد؟ آیا اتفاقی برای نوزادش افتاده؟ آیا بچه در رحم مادرش مرده؟ آیا در طی زایمان مرده؟یا شاید به دنیا آمده اما اینقدری عمرش به دنیا نبوده که بتواند کفشی به پا کند و قبل از آن وداعی تلخ با این جهان داشته است؟می بینی باز هم می شود در این باره سئوالاتی مطرح کرد. چرا مادر کفش ها را می فروشد چرا آن ها را یادگار نگه نمی دارد؟ چرا آن را به کسی که نیاز دارد هدیه نمی کند؟ آیا فقر عامل فروختن کفش هاست؟ از آنجایی که کفش نوزاد زیاد قیمتی نیست این گزینه دور از ذهن به نظر می رسد. شکل جملات شبیه یک آگهی تبلیغاتی در روزنامه است.خوب آگهی در روزنامه احتمالا هزینه ای بیش از ارزش کفشها دارد این چه معنایی می تواند داشته باشد؟ این احتمالا اهمیت این کفش ها را می رساند .شاید مادر به دنبال این است که توجهی را جلب کند تا افراد مشتاق شنیدن داستانش باشند.شاید پدر رفته و و او هم زبانی ندارد. همینگوی چرا کفش را برای این نوزاد در نظر گرفته و مثلا لباس او را در نظر نگرفته . احتمالا دلیلی داشته ؟ کفش نوزاد شما را یاد چی می اندازه . کفش ما رو یاد راه رفتن بچه می اندازه. این اوج تراژدی است بچه ای به دنیا می آید و قبل از اینکه بتواند راه برود و کفش های زیبایش را بپوشد و جلوی پدر و مادرش خودنمایی کند و راه برود از دنیا می رود. فقط یک لحظه تصویر کفش های نوزادی در جعبه کفشی که هنوز حتی باز نشده را در گوشه ی اتاق نوزادی که از دنیا رفته است در نظر بگیرید؟ این 6 کلمه من رو دیوونه کرد و بی نهایت غرق لذت شدم همینگوی خدا بیامرزدت sise10-04-2009, 12:15 AMخب، مهرداد عزیز با این پست، کار ما را راحت کردند. البته من فکر نمیکردم همین چند کلمه کل داستان باشه بلکه گمان بردم عنوان داستانیه که در بخش "داستانهای کوتاه" گذاشته شده. اما بعد فهمیدم که همینه.:دی همینگوی در جنگ خیلی حضور داشته و در اونجا که با تلگراف کار میکرده مجبور بوده که بیشترین منظور را در کمترین کلمات بیان کنه. همین باعث شده که استفاده مناسب و دقیق از کلمات در آثار این نویسنده پیدا باشه. همینگوی د "پیرمرد و دریا" از این قدرت کلمات و چگونگی چیدمان آنها خیلی استفاده میکنه. کاری که " جی دی سالینجر" نیز به این روش معروفه و میگن از این لحاظ خیلی از همینگوی تاثیر پذیرفته گرچه خودش فیلم بازی میکنه و ادعا داره که از همینگوی خوشش نمیاد!! همینگوی داستان نویس ماهری بوده و قطعا اگه میخواسته و لازم بوده میتونسته برای این چند کلمه بقول مهرداد "جادویی" توضیح بیشتری بدهد. اما لازم ندیده و از همین مورد میشه فهمید که کلمات چه بار معنایی سنگینی رابه دوش می کشند. هر چیزی که کلمه "فروشی" بر آن بخوره یادآور از دست رفتن روحی از صاحب آن چیز هست که دیگه حضور نداره. این کلمه یعنی اینکه طبیعتا نمیفروشندش اما حالا فروش میره. برای جنسی که فروشش معموله روش نمینویسن "فروشی" همین کلمه "فروشی" باعث شده که این حس تلقین شود که جنس مورد نظر از آن کسی بوده و یا باید باشد که نیست. کلمه "پوشیده نشده" موضوع را کاملا مشخص میکند که کفش از ان نوزادی بوده که نیست و توضیحات مهرداد عزیز که کامل و جامع هست. هر کلمه ای حس، معنی، قدرت مفهوم و شخصیت خودش را دارد. و چگونگی پیدمان آنها ترکیباتی پیچیده تر را به وجود میاره که شخصی مثل "همینگوی" به درستی از آن استفاده کرده. bidastar10-04-2009, 01:18 AMممنون ، بسیار موضوع جالبیه ، البته بهتره تصحیح کنم : فروشی :کفش نوزاد،هرگز پوشیده نشده. همینگوی میخواست بگه با کوتاه ترین جملات میشه بزرگترین مفاهیم رو برسونیم ، و اینکه شاید یه رمان چندصد صفحه ای رو طی روزها و هفته ها فقط بخونیم و حتی نتیجه گیری رو هم بذاریم به عهده ی نویسنده و صفحات آخر داستان. البته یه نکته جالب دیگه این داستان علائمی است که بین کلمه ها به کار میبره : .For sale: baby shoes, never worn که درباره ی اینها هم میشه کلی بحث کرد . در کل ، ابهام در این داستان موج میزنه ، همونطور که دوستان گفتند : این کودک کیست ، کجاست ، چرا کفش پایش نیست ، چرا کفشهایش را برای فروش گذاشتند این داستان همینگوی مثل بمب در دنیا صدا کرد و بعدها خیلیا سعی کردند که همچین داستان هایی بنویسند مثل : H-bombs dropped; we all died. - Howard Waldrop (بمبهاي هيدروژني فرودآمدند؛ همه مُرديم.) magmagf10-04-2009, 01:25 AMداستان به نظر من فوق العاده بود . وقتی خوندمش شوکه شدم . واقعا باید هنرمند بود که توی 6 کلمه چنین بار معنایی را رسوند سوال هایی که مطرح شد هم سوال های جالبیه .... من فکر می کنمبچه حتما به دنیا اومده بود چون خیلی تلخه ببینی کسی وارد دنیا می شه می خنده گریه می کنه اما هیچ وقت به اون حدی نمی رسه که بتونه با پاهای خودش به سوی تجربیات عمیق تری از این خنده ها و گریه ها بره و مادری که فقط کفش فرزندش را داره می فروشه داره به همین حقیقت فکر می کنه اون بچه هیچ فرصتی برای تجربه راه رفتن نداشته وقتی کسی را با تمام وجودمون دوست داریم و وقتی توی شرایطی هستیم که با زحمت چیزی را برای اون می خریم اگه دیگه اون شخص نباشه هدیه ای که براش خریدیم می شه بدترین عذاب دنیا . نمی شه یادگار نگهش داشت چون داغونمون می کنه ... به کس دیگه هم نمی شه دادش چون با کلی عشق خریده شده .... فقط می شه انداختش دور یا اینکه وقتی در اوج غم و قصه هستی دلت می خواد یک کاری بکنی که دیگه فرصتی برات نمونه که به اخر خط برسی گاهی ادم دیوونه می شه و مثلا دلش می خواد یادگاری را بفروشه شاید این ضربه اخر کاری باشه شاید اونقدر شدید باشه که همه عذاب ها یک دفعه تموم بشن ........... ممکن هم هست اونقدر فقیر هست مادر که مجبوره بفروشه کفش را چیزی که اونقدر برای یک مادر می تونه عزیز باشه.... ام اینکه چرا توی یک حراجی نمکی فروشدش بلکه براش اگهی می زنه شاید چون فرزنش عزیزه چون نمی خواد حتی به اجبار فقر یادگاری اون را خیلی سطحی به فروش برسونه این گزینه هم به نظرم منطقی و جالب بود .... شاید مادر اتفاق بدی توی زندگیش داشته مثل همونی که اشاره شد مثلا پدر بچه پیشش نیست غمگینه تنهاست و این تنها راه درخواست برای بازگشت برای تقاضای دلداری و درک شدنه Payan10-04-2009, 11:27 AMجمله خیلی قشنگ بود. اما به نظرم لزوما یه آگهی در روزنامه نیست میتونه نوشته ای روی یه برگ کاغذ باشه پشت شیشه یه مغازه یا به دیوار... نکته ای که واسم جالب بود و بنظرم دوستان اشاره نکردن اینکه "هرگز پوشیده نشده" یکم هم بار تبلیغاتی داره یعنی نو و تازه مثل تبلیغی که واسه بقیه چیزا میشه مثلا ماشین صفر کیلومتر و... اینقدر جمله موجز هست و از اونجا که قبل و بعدی نداره هر برداشتی میشه ازش داشت بدون اینکه کسی بتونه ازش ایراد بگیره و دلیل بیاره که نه این برداشت اشتباهه مثلا بنظرم این کفش رو خود نوزاد که حالا دیگه بزرگ شده داره میفروشه همه ی ما کفش های هرگز نپوشیده ای داریم که دیگه به پامون بزرگ شده شاید داشتنش و جلو چش بودنش داره آزارمون میده نمیدونم...فقط شاید. (میخواستم بگم بحث رو آزاد بزاریم و خیلی نخوایم واسش موضوع و زمان تعیین کنیم مثلا این هفته فلان موضوع چون معمولا باعث میشه تاپیک به فراموشی سپرده بشه اینکه آزاد باشه هرکس موضوعی به نظرش رسید رو مطرح کنه خیلی بهتره که مهرداد عزیز این کار رو کرد البته نیازی به این همه حرف زدن من نداشت : دی) A.h.m.a.d11-04-2009, 12:12 AMمعلومه که این داستان واقعا مورد توجه قرار گرفته. ایول همینگوی و ایول مهرداد و ایول بر و بچز :31: چخوف اگه این داستان کوتاه رو دیده باشه احتمالا قاط زده :27: خود من وقتی این داستان رو در پست مهرداد خوندم یه لحظه جا خوردم . سه حالت به ذهنم خطور کرد که به ترتیب غم از دست دادن فرزند و بیمهری پدر و مادر و سوم اینکه شخصی دیگر این کفش رو بدست آورده و برای فروش گذاشته . ولی هر چی بیشتر به این داستان فکر میکردم سوالها و گرههای بیشتری برام پیش میومد. تقریبا همون سوالایی که به ذهن همگی خطور کرده. واقعا درک و باور اینکه این به یک آگهی فروش میمونه و با این مضمون سخته. ولی بالاخره به یک نتیجه که قانعم کنه رسیدم. شاید باورش سخت باشه ولی امکان وقوعش هر چند کم ، هست. بیایید یک زوج خوشبخت رو در نظر بگیریم که به خوبی و خوشی در حال گذران زندگی هستند. مرد و یا زن این زندگی با تجارت و سرمایهای که دارند ثروت خوبی رو هم در دست دارند و بعد از مدتی متوجه میشن که بچهای هم برایشان در راه است. این لحظه خودشون رو خوشبختترین افراد میدونن و زن در یکی از همین روزها کفشی رو میخره که به عنوان اولین هدیه برای این فرزندشان برایشان ثبت بشه و شاید حتی بنا بر اعتقادی نشونه خوبی برای آینده باشه. اما بعد از مدتی حالا به خاطر هر نوع اتفاقی که میشه تصور کرد اونها برشکست میشن و مجبور میشن تمام املاک و ... خودشون رو برای پرداخت بدهیها پرداخت کنن و در شرایط سختی در یک خانهای و با اکراه صاحب آن زندگی میکنند . تا اینکه زن خونواده وقت زایمانش میرسه و به علت دیر رسیدن و ضعف جسمی هم اون زن و هم فررزندشون از دنیا میرن. مرد خونواده هم تنها مجبور میشه اونجا رو ترک کنه. کسی به اون کمک نمیکنه ( شاید بخاطر اینکه در زمانی که ثروتمند بوده به کسی کمک نمیکرده و یا دلایل دیگه ) در نهایت فقر و تنگدستی قرار میگیره و روزها و شبها میگذره و حتی یک سنت هم نداره که بتونه چیزی بخوره. در نهایت در گوشهای از خیابان در فضایی گرفته و تیره میشینه و تنها یادگار همسر و فرزندش یعنی همون کفش رو که همیشه به همراه داشته در دست میگیره و از فرط ناچاری تکه ای مقوا و مدادی شکسته برداشته بر روی دیوار چسبانده و روی آن مینویسد : فروشی.کفش نوزاد.پوشیده نشده. و اون کفشها رو هم میذاره کنار دیوار ، درست زیر اون نوشته. باز هم به عنوان یک پیشنهاد میشه نقاشی این تصویر رو بر بوم آورد . و یا فیلمی با این مضمون ساخته بشه ( داستان این زوج و ... ) و در صحنه آخر فیلم همین منظره به نمایش در بیاد و در نهایت اون فیلم با زوم کردن بر روی اون مقوا ( کاغذ ) و معلوم شدن نوشته های اون و مثلا با نورپردازی خوب، مشاهده سایه انسانی که کنار اون تکه مقوا قرار داره و به تدریج سر اون انسان بر روی شونههاش خم میشه و در نهایت ثابت. magmagf11-04-2009, 10:52 AMيك چيز جالبي كه امروز بهش برخوردم اين بود كه اين داستان كل دنيا را تحت تاثير قرار داده و بعد از عنوان اين داستان توسط همينگوي فعاليت هاي جالبي در اين راستا در دنيا انجام گرفته . يك نمونه جالبش مجله اسميت هست كه از خوانندگانش به صورت ان لاين دعوت مي كنه داستان هاي 6كلمه اي خود با موضعات مختلف را ارسال نمايند . شما هم مي تونيد توي اين ادرس داستان هاي 6 كلمه ايتون را ارسال كنيد !!!! برای مشاهده محتوا ، لطفا ثبت نام کنید / وارد شوید !!!! و با مقايسه داستان هاي مختلف 6 كلمه اي شايد بيشتر و بيشتر به شگفتي اين داستان پي ببريد zooey11-04-2009, 08:41 PMواقعا این همینگوی عجب نویسنده ی محشره ی یه.... http://dingo.care2.com/c2c/emoticons/yes.gif من هر وقت با این جور چیز هایی رو به رو می شم بیشتر از همه به این فکر می کنم که واقعا کلمات عجب موجودات عجیبی هستند و بعد هم از اینکه 6 کلمه که شاید به نظرمون چیز زیادی نیاد بتونه انقدر رو آدم تاثیر بذاره و آدم رو مجبور به فکر کردن بکنه لذت می برم..... http://www.millan.net/minimations/smileys/rastaman2.gif . . . راستش من وقتی این داستان رو خوندم به نظرم نیومد که این مادر نوزاده که داره این کفش ها رو می فروشه بلکه احساس کردم که فروشنده یه نفر غیر از مادر نوزاده یعنی با خودم این جور تجسم کردم که مادر و بچه با هم از دنیا رفتن و پدر نوزاد برگشته خونه و تمام وسایل و اثاثیه ای رو که از قبل برای نوزاد ، خودش و مادرش با شور شوق آماده کرده بودن فروخته ولی از قضا این یه جفت کفش جا مونده(شاید به خاطر اینکه درست قبل از اون فاجعه ، زنش کفش ها رو برداشته بوده و داشته کودکش رو با اون کفش ها تجسم می کرده ) وحالا این مرد به نشانه ی خداحافظی و پذیرفتن این درد بزرگ این اعلامیه رو می نویسه....شاید آوردن عبارت پوشیده نشده به این خاطر بوده که مرد ، هنگام نوشتن این آگهی دائما یاد همسرش می افتاده که این کفش ها تو دستش بوده و با آوردن این عبارت می خواسته ناکامی همه ی اون آروزها و خوشی ها رو نشون بده.... یه جورایی می تونیم نویسنده ی این آگهی رو فردریکو هنری داستان وداع با اسلحه بدونیم ....شاید فردریکو اون شب بارونی که به هتل رفته این اعلامیه رو نوشته....(به خاطر دوستانی که این کتاب رو نخوندنتوضیح بیشتری نمی دم ) N.P.L17-05-2009, 07:56 PMبا سلام :40: دوستان عزیز از آنجایی که اطلاعات ادبی شما رو در سطح با� سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 693]
-
گوناگون
پربازدیدترینها