واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: ترجيح ميدهم به جمع مردم تعلق داشته باشم
مرور- نيلوفر دهني:
«راوي هيج» در 1964 در بيروت به دنيا آمد. در 1978 مدتي را در سيپروس گذراند تا بتواند از جنگ فرار كند.
در 18 سالگي لبنان را ترك كرد و به نيويورك رفت و 9 سالي آنجا ماند. در سالهاي آخر اقامتش در آمريكا عكاسي خواند و در 1991 به مونترال كانادا مهاجرت كرد. آنجا از كالج هنري داون ديپلم گرفت و از دانشگاه كونكورديا هم مدرك هنرهاي تصويري گرفت. آنجا بود كه از يكي از استادانش آموخت كه عكاسي ميتواند هنري معترض باشد. بعد ازآن در كنار عكاسي كار مستندسازي هم انجام ميداد و اكنون با نخستين رمانش بهعنوان نويسندهاي غيرانگليسي زبان گرانترين جايزه ادبيات انگليسي را از آن خود كرده است.
جايزه صدهزار پوندي ايمپك دوبلين، گرانترين جايزه كتاب در سراسر جهان است و «راوي هيج» كه زبان انگليسي، زبان سوم اوست، موفق شد در رقابت با «فيليپ راث»، «توماس پينچون» و «مارگارت آتوود» اين جايزه را از آن خود كند. «هيج» تازه شروع به نويسندگي كرده و اين جايزه به خاطر رمان «بازي دو نيرو» به او تعلق گرفته است.
اين كتاب جنگ داخلي لبنان در سالهاي ۱۹۸۰ را نشان ميدهد و عنوان كتاب اشاره به بازي قماري دارد كه در يكي از درامهاي مشهور ويتنام به كار رفته است. «گاردين» درباره «هيج» مينويسد: «هيج ابتدا كارش را با عكسبرداري شروع كرده و در سن 44 سالگي نويسندگي را شروع كرده است.» وي در همين رابطه به «گاردين» گفته است: «انگار كسي همهاش به من ميگفت كه بايد بنويسي و آنقدر تكرارش كرد كه بالاخره رمان نوشتم.»
«هيج» چند وقتي را در موزههاي كانادا كار كرده است. «گاردين» همچنين توضيح ميدهد كه اين رمان براساس تجربيات شخصي نويسنده در بيروت نوشته شده است. عربي زبان مادري «هيج» است و فرانسوي زبان دوم و انگليسي زبان سوم اوست.
«هيج» وقتي هجده سالش بوده، تازه شروع به يادگيري زبان انگليسي كرده و زندگي در نيويورك و كانادا او را در يادگيري بيش از پيش انگليسي كمك كرده است. «هيج» در اين باره كه چرا به انگيسي رمان نوشته ميگويد: «از بس كه به انگيسي داستان خواندم و خب، بعد از مدتي احساس كردم كه من هم رمانم را بايد به انگليسي بنويسم.»
«جايزه ايمپك دوبلين»، جايزهاي بينالمللي است و هر كتابي كه از هر زباني به انگليسي ترجمه شده يا به انگليسي نوشته شده باشد، در اين جايزه شركت داده ميشود و در نهايت نيز برنده اين جايزه توسط هيأت داوراني متشكل از نقاط مختلف جهان انتخاب ميشود. سال گذشته «پر پترسون» نويسنده گمنام نروژي توانست اين جايزه را به خاطر رمان «بيرون مشغول دزديدن اسبها» از آن خود كند.
* من از اين متعجبم كه شما فردي سكولار هستيد. با آنكه در بيروت، لبنان به دنيا آمدهايد، تربيتي مسيحي داشتيد...
كاملا درست است اما اين هم درست است كه بهطور كلي همه ما بهطور ناخودآگاه به سمت آداپته شدن با آنچه از پيش آموختهايم ميرويم. من اين شانس را داشتم كه پدرم براي من امكان مطالعه بسيار را فراهم كرده بود و مادرم هم به من اجازه ميداد كه نگاههاي متفاوت را تجربه كنم.
* در دوران نوجواني دوستان مسلمان هم داشتيد؟
همان طور كه ميدانيد بيروت شهري تقسيم شده است خيلي شبيه به برلين. جز اينكه ديوار سنگي و آهنين در اين شهر وجود ندارد. پس مسيحيان در محلههاي خود و مسلمانان نيز در محلات مربوط بهخود زندگي ميكنند و هيچ برخورد و مشكلي هم ندارند. البته ارتباطي هم نداشتيم. تا اينكه من 16 ساله شدم و به سيپروس براي ديدن عمهام رفتم. آنجا براي نخستين بار معني رابطه با مسلمانان را درك كردم.
* و بعد در سن 17 سالگي در زمان جنگ شما و خانوادهتان تصميم گرفتيد كه لبنان را به مقصد نيويورك ترك كنيد.
در واقع من ديگر آيندهاي براي خودم در لبنان نميديدم.
* زندگي در نيويورك چقدر در شكل دادن به تفكر فعلي شما نقش داشت؟
از نظر هنري من در عكاسي خيلي پيشرفت كردم. اما ابتدا خيلي سختي كشيدم. من زبان انگليسي نميدانستم و حالا به يك شهر انگليسي زبان آمده بودم.
* جدا از پيشزمينه شما بهعنوان يك عرب لبناني مسلما نگاهتان با مسلمانان لبناني تفاوت دارد.
فكر ميكنم تقدير نقشي اساسي دارد. شايد اگر من يك آمريكايي بودم امروز فرد ديگري شده بودم. به هرحال فكر ميكنم خيلي چيزها در سرنوشت آدمها مؤثرند. اينكه كجا به دنيا آمدهاي و بزرگ شدهاي هم يكي از آنهاست. من زندگي در 3 كشور را تجربه كردم و اين، راوي هيج امروزي را ساخته است.
* چقدر نگاهتان تغيير كرد وقتي از لبنان به نيويورك آمديد؟
من جنگ را در كشورم تجربه كرده بودم. وقتي كه به نيويورك آمدم با چنين پشتوانه تجربهاي مسلما من با يك نوجوان نيويوركي متفاوت بودم و ميتوانم بگويم به همان ميزان كه يك جوان آمريكايي از شهر آرامش به ميان آتش و دود و جنگ برود تغيير ميكند من هم تجربه كسب كردم و تغيير يافتم.
* شما در لبنان به دنيا آمديد. در نيويورك بزرگ شدهايد و اكنون در مونترال كانادا هستيد. خانهتان كجاست؟
خانه من در حال حاضر در مونترال كاناداست و نميتوانم به جاي ديگري مهاجرت كنم.
* و اينجا راحت هستيد؟
جدا از مكان جغرافيايي، اينجا را دوست دارم چون فرهنگهاي مختلف به خوبي در كنار هم زندگي ميكنند. ما همه در مكاني شريك هستيم كه هيچ كدام به آن تعلق نداريم. هركدام از جايي آمدهايم ولي به خوبي با هم كنار ميآييم و زندگي ميكنيم.
* الان مشغول چه كاري هستيد؟
در حال حاضر نگارش دومين رمانم را به پايان بردهام كه در سال 2008 به چاپ ميرسد. رمان سومم را هم بهزودي شروع ميكنم. البته به اندازه قبل مشغول نيستم، اما همچنان در كنار كار عكاسي مينويسم. من عادت به يك جا نشستن ندارم. هميشه بايد مشغول كاري باشم. فعاليت ذهني مرا شاداب نگه ميدارد. به همين دليل در حال حاضر در كنار چند پروژه عكاسي مشغول ساخت 2 فيلم مستند هم هستم.
* شما اكنون به جمع نويسندگاني تعلق داريد كه تا پيش از اين شايد اصلا آنها را نميشناختيم.
صادقانه بگويم، ترجيح ميدهم به جمع مردم تعلق داشته باشم. به نظرم اين به خلاقيت و نوشتنم بيشتر كمك ميكند. هرچند از اينكه دوستان جديدي هم پيدا كنم اصلا ناراحت نيستم.
* بيشتر از چه كساني در ادبيات تاثير پذيرفتهايد؟
اين در زمانهاي مختلف متفاوت بوده است. من با نويسندگان فرانسوي شروع كردم. بعد سراغ روسها رفتم. من به خواندن تاريخ خيلي علاقه دارم. كتابها را بيش از نويسندگان دوست دارم. بنابراين كتابها بر من تاثير گذاشتهاند، همچنان كه شعر عرب زندگي مرا دگرگون كرده است.
تاريخ درج: 10 تير 1387 ساعت 11:49 تاريخ تاييد: 10 تير 1387 ساعت 13:08 تاريخ به روز رساني: 10 تير 1387 ساعت 13:08
دوشنبه 10 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 84]