تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1838000149
تاريخ كامل ايران
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: taraneh_200207-01-2009, 12:40 AMخط و زبان سغدي از مردم سغد براي نخستين بار در سنگنبشتههاي هخامنشي ياد شده است. در نوشتههاي داريوش بزرگ و خشايارشا بارها از استان Sug(u)da به عنوان بخشي از امپراتوري بزرگ پارسي نام برده شده است. در اوستا، هم به كشور سغد و هم به مردمان آن با نام –Suγδa اشاره ميگردد. هردوت در فهرست اقوام فرمانبردار پادشاهان هخامنشي نام سغد را ثبت كرده است، و به نوشتهي منابع ديگر يوناني، حد سرزمين سغد در جنوب، رود سيحون و در شمال، رود جيحون بوده است. استرابو توجه داده است كه مردم هرات، بلخ، و سغد به زبانهاي مشابهي سخن ميگفتند و گفتار يكديگر را درمييافتند. سغديها نقش مهمي را در تجارت ميان چين و آسياي مركزي ايفا ميكردند. دين اين مردمان، كه در سدههاي يكم تا سوم م. در شرق تركستان ساكن بودند، بودايي، مانوي، و مسيحي بود. پس از سقوط امپراتوري پارس در سدهي چهارم پ.م.، بر سغد، به طور متوالي، يونانيان، يوئه – چيها، شاهان كوشاني، ساسانيان، هفتاليان، و تركها فرمان ميراندند، و سرانجام تسليم مغولان شدند. ازبكستان كنوني جايگاه سغد باستاني است. زبان سغدي. زبان سغدي شاخهاي از زبانهاي ايراني ميانهي شرقي است كه زماني مردماني ايرانتبار بدان سخن ميگفتند. اين زبان به سبب اهميت خود به عنوان ابزار انتقال فرهنگ، ادب، و تجارت به مردمان همسايه، به ويژه تركان، يكي از مهمترين زبانهاي ايراني شرقي به شمار آمده است. گسترهي زبان سغدي در غرب با حوزهي زبان فارسي مجاور بود و تا كنارههاي چين در شرق امتداد داشت. نخستين دانستههاي مستقيم از زبان سغدي، از مجموعهاي كه اصطلاحاً «نامههاي باستان» خوانده ميشود، حاصل ميگردد. اين اسناد در سدهي بيستم ميلادي در شرق تركستان يافته شدند و به نيمهي نخست سدهي سدهي چهارم م. متعلقاند. با وجود اين، عمدهي آثار سغدي به سدهي ششم تا نهم م. تعلق دارند. منابع اصلي زبان سغدي عبارتاند از: نامههاي باستان، اسناد به دست آمده از تاجيكستان، صخرهنبشتههاي شمال پاكستان، و متون ديني بودايي، مانوي، و مسيحي. نكتهي مهم آن است كه متون ديني سغدي را نمايندگان هر يك از دينهاي وابسته، به الفباي متفاوتي نوشتهاند. اگرچه انتظار ميرود كه زبان سغدي در مناطق جغرافيايي مختلف داراي گويشهاي متفاوتي باشد، اما اين تفاوتهاي گويشي نسبتاً اندكاند. زبان سغدي در پايان سدهي دهم م. رو به زوال و فراموشي نهاد. با وجود اين، اين زبان تا سدهي 13 م. در منطقهاي كوچكتر به كار ميرفت. گويش يغنابي (Yaqnabi)، كه هنوز در تاجيكستان بدان سخن گفته ميشود، زادهي مستقيم گونهاي از زبان سغدي است. خطوط مانوي. صرف نظر از متني منفرد به خط برهمي (Brahmi)، همهي متون سغدي بدين خطوط متفاوت نوشته شدهاند: نامههاي باستان، سغدي، مانوي، سرياني. خط نامههاي باستان: خطي است سرچشمه گرفته از گونهاي خط آرامي كه براي نوشتن «نامههاي باستان» از آن استفاده شده است. خط آرامي در طي دوران هخامنشي در سغد معمول گرديد، و احتمالاً در اواخر دوران پارتي براي استفادهي زبان سغدي اصلاح و سازگار گرديد. خط سغدي: كه به خط سوتره (sutra) نيز معروف است، به سان خط نامههاي باستان براي نوشتن بر روي پاپيروس مورد استفاده بود. همهي متون بودايي و نيز اسناد غيرمذهبي و عرفي مانند نامهها، اسناد حقوقي، سكهنوشتهها، و سنگنبشتهها بدين خط نوشته شدهاند. خط مانوي: املاي مانوي هم از قواعد خط سغدي اثر پذيرفته است و هم از گونههاي مانوي خطوط پارسي ميانه و پارتي. اين خط به لحاظ كيفي و كمي امكان نشان دادن واكههاي (vowel) سغدي را ندارد. خط سرياني: از اين خط براي نگارش متنهاي مسيحي استفاده ميشد و واكههاي زبان سغدي را بهتر نشان ميدهد. دبيران و نويسندگان مسيحي سغدي سه حرف جديد را به الفباي 22 حرفي سرياني، به جهت متمايز كردن هر چه بهتر همخوانهاي (consonant) سغدي، افزودند. به سبب پيوندهاي بسيار نزديك و ميانكنشهاي گستردهي زبانهاي سغدي و فارسي (دري)، شماري از واژگان سغدي به زبان فارسي راه يافتهاند، از جمله: آغاز، مل (= شراب)، ريژ (= كام)، كاس (= خوك)، پتفوز (= دهان، پوزه)، ژغار (= فرياد)، برخي، فام، فژ (= پليدي)، يافه (= گمشده)، آرغده (= حريص)، اسغده (= آماده)، فغ (= بت)، فرخار (= معبد)، و… يكي از متنهاي كوتاه مانوي سغدي، داستان «سه ماهي» است كه در مثنوي مولوي (دفتر چهارم، بيت 2202 به بعد) و كليله و دمنه نيز به جاي مانده است، و به شيوهاي تمثيلي، فوايد خردمندي را شرح ميدهد: «تالابي بزرگ بود، و در آن سه ماهي وجود داشت. نخستين ماهي تكفكر بود (دانا)، دومين ماهي صدفكر (نادان) بود، و سومين ماهي هزارفكر ( بسيار نادان) بود. در آن زمان ماهيگيري آمد و تورش را [در آن تالاب] افكند. او آن دو ماهي بسيار فكر را گرفت، اما نتوانست ماهي تكفكر را بگيرد». taraneh_200207-01-2009, 12:42 AMبا وجود فقر و تنگدستي در دوران باستان،تکدي گري عملي نكوهيده بود و مردم بنا به وظيفه ديني شان و داوطلبانه به مستحقان و درويشان كمك مي كردند. گدايي ممنوع! اين قانوني است كه در دوران باستان وضع شده بود. اما اين قانون به آن معنا نبود كه فقر و تنگدستي در آن زمان وجود نداشت. در دوران باستان كساني كه به تنگدستي دچار مي شدند تحت سرپرستی فرد نزديكي از خانواده خود در مي آمدند زیرا «زرتشت» از خيرات و كمك كردن به مستمندان به عنوان عملي نيكو ياد کرده بود. در«ارداويرافنامه»، معراج نامه کیش زرتشتی( كه كمدي الهي دانته از آن اقتباس شده است) درباره كساني كه به مستمندان ياري نمي رساندند، آمده است: «در دوزخ مردي ديدم كه با يك پا در تاريكي آويزان بود. در دست داسي آهني داشت و بازوهاي خود را مي بريد و ميخي آهني در چشم او زده بودند. پرسيدم اين روان كيست؟ گفتند: اين كسي است كه به شكايت درويشان گوش نكرده است. در فصل 89 همين كتاب آمده است كه افرادي كه خوراك و پوشاك خود را از مستمندان دريغ كنند، در دوزخ، در گرسنگي و تشنگي و گرما و سرما مي مانند و جانوران موذي از پشت، اندام او را مي جوند. در دوران باستان با وجود فقر و تنگدستي، گدايي عملي نكوهيده بود و مردم بنا به وظيفه ديني شان و داوطلبانه به مستحقان و درويشان كمك مي كردند. در دوران باستان خانه هاي مردم تنگدست از خشت هاي نامرغوب تشکیل شده و نسبت به خانه هاي ثروتمندان كوچكتر بود و در حاشيه قرار داشت. اين خانه ها نسبت به خانه هاي متمولان ستون هاي كمتري داشت، نمای خانه هم فقط مخصوص خانه هاي متمولان بود. «جابر عناصري»، اسطوره شناس مي گويد: «از زماني كه انسان ميل به جمع كردن مال داشته، فقر و فقير هم وجود داشته است. اين يك اصل است كه هنوز هم تكرار مي شود و اهورامزدا هم در این ارتباط گفته است : آن زمان كه خشكسالي و دروغ در مملكتي باشد، فقر هم هست.» در ايران باستان كفن و دفن مردگان فقير هم متفاوت بوده است. متمولان مي توانستند هنگامي كه مي ميرند، تابوت شخصي داشته باشند. اين تابوت ها که سفارشي بودند از گل و سرپوشي از تخته درست می شدند. شكل تابوت هاي تجملي ايراني ها در قسمت پا مثلثي و در قسمت سر به صورت دايره بود. اما شيوه تدفين طبقات پايين جامعه ساده بوده است و مرده را در كفن ساده مي پيچيدند و خاك مي كردند. در کتاب از زبان داریوش آمده است:« همان طور كه تدفين مردگان فقير شيوه اي خاص داشت، زندگان فقرا هم غذاهاي خاص خود را داشته و با شيوه اي متفاوت تغذيه مي شدند. كارگران و فقرا مجبور بودند روي زميني كوچك سبزي و ميوه بكارند تا از همان جا تغذيه كنند. با اينكه خانواده ایرانی هر روز گوشت و كباب مي خورد خانواده فقرا امكان داشت در سال تنها يك بار گوشت بخورد.» فقر در دوران باستان بيشتر پنهان بود و در طبقات اجتماعي نمودار مي شد. «كور – تش» پايين ترين طبقه اجتماعي ای بود كه افراد این طبقه به عنوان برده شناخته مي شدند. به روايت كترياس، مورخ يوناني، در ماد قانوني وجود داشت كه مرد مستمند مي توانست، وجود خود را به آدم متمولي كه تعذيه وي را تعهد كند، نثار كند. وي وضع بردگان را پيدا مي كرد، با اين تفاوت كه اگر از وضع خوراك و تغذيه خود راضي نبود مي توانست ارباب خود را ترك كند. «كتايون مزداپور» اسطوره شناس، كه اظهار مي كند اطلاعي از اين معضل اجتماعي در دوران باستان ندارد و پرداختن به مساله فقر در دنياي امروز را مهم تر می داند، معتقد است: «تاريخ، تاريخ شاهان است و هر چه به گذشته دورتر نظر مي كنيم رنگ مردم را در تاريخ كمرنگ تر مي بينيم، در دوران باستان هم فقير وجود داشت و هم فقر و تنها علت اينكه سندي در اين زمينه پيدا نشده بي توجهي به اقشار پايين جامعه بوده است.» «رهبر»، باستان شناس هم مي گويد: «فقر حتي در معماري ما هم بررسي نشده است. با تمام پژوهش هايي كه روي كاخ ها، گورها و تپه هاي باستاني انجام مي شود هنوز باستان شناسان ايراني به پديده هاي اجتماعي آن زمان اتکا و استناد نمي كنند.» دكتر «وثوقي» مورخ و «حسن فاضل» استاد دانشگاه و باستان شناس افرادي بودند كه بررسی فقر در ایران باستان را پديده اي مدرن دانسته و آن را از تاريخ جدا مي دانند. از حدود 1400 سال پیش در ایران به جهت هرج و مرج در داخل مرزهای کشور و عدم وجود قانوني براي جلوگيري از گدايي، این روش تا آنجا پیش رفت که فنون گدایی ایجاد شد. «داريوش رحمانيان» استاد تاريخ دانشگاه تبريز، مي گويد: « «مظلوم نمايي» يكي از روش هايي است كه هنوز هم مورد استفاده گدایان است. علاوه بر آن «مقدس مآبي» و «افليج نمایی» خود نیز از سایر روش ها و فنون گدايي است.» رحمانيان يكي از حكايات قديمي درباره گدایی را چنين روايت مي كند: پيرزن و پيرمردي در شهرنيشابور گدايي مي كردند. زن، طلا و جواهر قيمتي داشت ولی هردو ظاهري بدبخت داشتند. روزي در چهار سوق نيشابور كه سرگذر و خیلی شلوغ بود پيرزن شروع به داد و فرياد کرد كه وای مردم، همه چيزم را بردند. مردم جمع شدند و از پيرزن سئوال هايي كردند. پيرزن گفت كه اهل همدان است و در مرو شوهر كرده حال كه در حال گذر از نیشابور بوده، تمام پولش را دزديده اند. در اين ميان شوهر پيرزن در سوی ديگر بازار، بانگ بر مي دارد كه من مرد فقير و بي چيزي هستم اما سخن اين زن مرا تحت تاثير قرار داد و من هر چه پول دارم به این پيرزن مي بخشم. همه از سخن پيرمرد شرمنده شده و پول هایشان را به پيرزن می دهند!! taraneh_200207-01-2009, 12:45 AMنماينده داريوش شاه در مصر ميگويد:«….به كتابخانهها كتاب دادم و جوانان را بدانها داخل كردم….» ابومعشر (بلخي) منجم نيز چنين مي گويد: پادشاهان ايران بياندازه به حفظ و نگاهداري دانشهاي بشري توجه و علاقه مبذول ميداشتند و به همين منظور براي نگاهداري آنها از گزند حوادث و آفات سماوي و ارضي اوراقي برگزيدند كه در برابر گذشت زمان ايستادگي ميكرد و از عفونت و پوسيدگي مصون ميماند. اين اوراق پوست درخت خدنگ بود كه آن را توز ميناميدند. مردم كشورهاي هندوستان و چين و همچنين ديگر كشورهاي مجاور ايران زمين از ايشان در اين كار پيرويكردند و توز را براي نوشتن برگزيدند، پوست خدنگ بسيار نرم و انعطافپذير بوده ضمناً محكم و بادوام است و ميتواند ساليان دراز پايدار بماند و از همين رهگذر است كه آن را در وتر كمان هم بكار ميبرند. پادشاهان ايران پس از اينكه دانشهاي گوناگون را بر روي پوست توز نوشتند، پي جوي آن شدند كه در روي زمين شهري و مكاني بيابند كه خاك آن به زودي فاسد نشود و زلزلهخيز نباشد و از خسوف بركنار بماند، اين بود كه، پس از جستجوي فراوان سرانجام در زير آسمان شهري كه واجد اين خصوصيات بود يافتند و آن شهر اصفهان بود، و در اصفهان نيز، بخشي بهتر و پسنديدهتر از بخش جي براي تأمين اين منظور بنظر نيامد. از نوشتههاي ابومعشر بلخي و ابن نديم و حمزه اصفهاني ميتوانيم نتيجهگيري كنيم كه: در دوران هخامنشيان و حتي قبل از ايشان در ايران كتابخانههايي به منظور حفظ افكار و انديشه دانشمندان وجود داشته و اين كتابخانهها در اختيار بخردان و دانايان و دانشپژوهان قرار ميگرفته است. با بدست آمدن لوحهاي گلي در كاخآپادانا كه نشانهايست از كتابخانه شاهنشاهي هخامنشي و توجه به مطالبي كه مورخان درباره ترجمه آثار ايراني وسيله اسكندر مقدوني و نقل آنها به كتابخانههاي اسكندريه نوشتهاند همه مويد اينست كه در زمان هخامنشيان در ايران كتابخانههاي بزرگ وجود داشته است. بنابر اسنادي كه بدست آمده است بطور قطع و يقين در زمان پادشاهي داريوش بزرگ در شوش دانشگاهي عظيم برپا بوده است كه بعدها اين دانشگاه ويران شده و سپس در زمان پادشاهي انوشيروان بار ديگر احيا گرديده است، مستند ما در اين مورد توجه به نوشتهايست كه در زير پايه تنديس (مجسمه) اوزاهاريس نيتي2 وجود دارد. اوزاهاريس نيتي در زمان كمبوجيه از مصر به ايران آمده ليكن داريوش بزرگ بار ديگر او را به مصر ميفرستد و به او مأموريت ميدهد كه معبد نيت را بسازد و در مصر به كتابخانهها كتاب بدهد، اينك ترجمه مطالبي را كه در زير مجسمه مذكور نوشته شده است: «شاهنشاه، پادشاه مصر بالا و پائين، داريوش شاه، به من فرمان داد كه به مصر بازگردم، او كه در اين هنگام پادشاه بزرگ مصر و كشورهاي ديگر است، در عيلام بسر ميبرد، مأموريت من اين بود كه، ساختمان پر آنخا «قسمتي از معبد نيت» را كه ويران شده بود بسازم، آسيائيان، مرا از كشوري به كشور ديگر بردند تا آنچنانكه فرمان شاهنشاه بود به مصر رسانيدند، به اراده شاهنشاه رفتار كردم به كتابخانهها كتاب دادم و جوانان را بدانها داخل كردم و آنها را به مردان آزموده سپردم و براي هر يك چيزي سودمند و ابزار كارهاي لازم برابر آنچه در كتابهايشان آمده بود ساختم و فراهم آوردم، اين چنين بود فرمان شاهنشاه زيرا، او سود و بهره دانش پزشكي را ميدانست و ميخواست جان بيماران را از مرگ و بيماري رهايي بخشد». اوزاهاريس نيتي متذكر است كه: «به اراده شاهنشاه رفتار كردم، به كتابخانهها كتاب دادم و جوانان را در آنها داخل كردم و آنها را به مردان آزموده سپردم» اين گفته او ميتواند از روش كار كتابخانههاي دوران هخامنشي براي ما نمونهاي گويا و روشن بدست داده و نشان دهد كه در ايران دوران هخامنشي به خصوص هنگام پادشاهي داريوش بزرگ جوانان را به كتابخانهها ميسپردند تا در آنجا با سرپرستي مردان كارآزموده و دانشپژوه به تحقيق و مطالعه آثار برگزيدگان و فراگرفتن دانشهاي گوناگون بپردازند و كتابخانهها نيز براي استفاده عامه مردم بوده است. اطلاعات ناچيز و مختصري كه از فرهنگ و ادب دوران هخامنشي بدست ما رسيده است ميتواند مبين اين حقيقت باشد كه در دوران درخشان تمدن هخامنشي كشور پهناور ايران (ايرانشهر) مركز دانش و فرهنگ و هنر جهان آن روز بوده است و اين تمدن درخشان تا هجوم اسكندر كجستك در سراسر آسياي ميانه و شمال آفريقا پرتو افشاني ميكرده است و در اين دوران، در شهرهاي بزرگ ايران شهر كتابخانهها و دانشگاهها وجود داشته و جوانان را به فرا گرفتن دانشهاي سودمند راهبري و راهنمايي ميكردهاند. اسكندر مقدوني پس از دست يافتن به گنجينههاي هخامنشي با خشم و نفرتي فراوان كه راييده حسد و بغض او بود بنا بود آثار گرانقدر هنر و ادبي ايران پرداخت و اين وقايع شرمآور و ننگين آنچنان در جهان آن روز منعكس شد كه مورخان يوناني نيز نتوانستند آنرا به فراموشي بسپارند و نديده انگارند و منكر شوند. انگيزه اسكندر در نقل آثار ادبي و علمي ايران به اسكندريه و نابود ساختن و سوزاندن كتابخانههاي ايران از آنجا سرچشمه ميگرفت كه به اعتراف مورخان يوناني تمدن خيره كننده هخامنشي او را گيج و مبهوت ساخته بود و نميتوانست آن همه جلال و شكوه و ادب و فرهنگ و هنر پيشرفته را ببيند و تحمل خواري و زبوني كند، اسكندر و همراهانش خود را غالب ميپنداشتند، ليكن آنگاه كه با تمدن و فرهنگ و هنر ايران تلاقي كردند خود را مغلوب ديدند و براي محو آن آثار به منظور تخفيف در خفت و خواري بنابودي و پراكندگي آن آثار دست يازيدند. taraneh_200207-01-2009, 12:46 AMدر اين تاپيك سر گذشت ايران پيش از آريايي ها تا دوران هخامنشيان (به صورت روزانه و به ترتيب زير )آورده مي شود : بخش اول : ايران پيش از آريايي ها 1- ساكنان زاگرس 2- گوتي ها 3- لولويي ها 4- كاسي ها 5- نتيجه گيري بخش دوم :آريايي ها 1- ورود آريايي ها به ايران 2- مهاجرت آريايي ها 3- ايران در آستانه ورود مادها بخش سوم : مادها 1- ديوكس 2- فرورتيس 3- كياكسار 4- استياگ 5- خط و نگارش مادها بخش چهارم : هخامنشيان 1- سرزمين انشان 2- پارسيها و هخامنشيان 3- كوروش بزرگ 4- كمبوجيه 5- گئومات بردياي دروغين 6- داريوش بزرگ 7- خشايارشا 8- خشايارشا در آتن 9- اردشير اول و خشايارشاي دوم 10- پريساتيس (پروشات) 11- جنگ دو برادر 12- سغديان وداريوش دوم و اردشير دوم 13- اردشير سوم و ارشك و داريوش سوم 14- خط ميخي هخامنشي 15- خدمات هخامنشيان 16- تن پوش هخامنشيان taraneh_200207-01-2009, 12:47 AM1- ساکنان زاگرس آنچه كه پيرامون تاريخ ايران در كتاب هاي تاريخي نوشته شده است ، معمولاً آغاز تاريخ ايران را از ابتداي دوران مادها و يا هخامنشي معرفي نموده و دربارهء اقوامي كه پيش از مادها در اين سرزمين مي زيسته اند بندرت و يا كمتر اشاره اي مي شود . ولي بر اثر تحقيقات و پژوهش هاي بعمل آمده و با توجه به يافته هاي باستاني ، در نقاط مختلف ايران خصوصاً در منطقه زاگرس ، چنين معلوم مي شود كه پيش از آمدن ماد ها و پارس ها به فلات ايران اقوام ديگري كه خود با آريايي ها نزديكي داشته اند از مدت ها پيش ، در اين نواحي مستقر بوده اند . اين اقوام ، دولتي تشكيل داده و در مقابل تهاجمات دولت مقتدر آشور پيوسته مقاومت كرده اند . اقوام فوق در عين حال صاحب تمدن ، فرهنگ و هنر عالي و با شكوهي بوده كه آثار و بازمانده هاي آنها را امروزه به ويژه از منطقه زاگرس مي شناسيم . خيلي پيش تر از استقرار مادها در منطقه غرب ايران اقوامي به نام هاي گوتي ها و لولوبي ها و كاسي ها به ترتيب از شمال به جنوب در نواحي غربي ايران مي زيسته اند . اقوام فوق با هورّيان و اكدي ها و سومري ها كه در بين النهرين و سوريه ساكن بودند ارتباط داشته اند . مناطق تحت اشغال و نفوذ لولوبي ها از كوهپايه هاي شمال دياله گرفته تا درياچه اروميه گسترش مي يافت .اين اقوام از نظر ****ي از هوري ها جدا شده و احتمالاً با ايلامي ها قرابت داشته اند . در ادبيات و زبان هِورّي ها ، از لولوبي ها بعنوان بيگانه و دشمن ياد شده و نخستين بار نارامسين نوه سارگن از شاهانِ اكد ( قرن 23 ق.م) در كتيبه مشهورش ، ضمن شرح پيروزي خود از لولوبي ها بحث مي كند . taraneh_200207-01-2009, 12:49 AM2- گوتی ها واژه گوتي در هزاره سوم و دوّم پيش از ميلاد به يك گروه ****ي معين اطلاق مي شده است كه در شرق و شمال غربي لولوبي ها و احتمالا ًدر آذربايجان كنوني ايران و كردستان زندگي مي كرده اند . اسناد تاريخي نشانگر اين است كه در هزاره اول پيش از ميلاد ، همه اورارتوها و ماناها و مادها را گوتي مي گفتند و تنها در كتيبه هاي سارگن دوّم ، مادهاي ايراني زبان ، از گوتي ها ، مشخص و ممتاز گشته اند . احتمالاً گوتي ها به زبان مستقلي سخن مي گفتند كه تا اندازه اي با زبان گروه ايلامي ها و لولوبي ها و كاسي ها كه در نواحي زاگرس زندگي مي كردند قرابت و نزديكي داشته اند . با تحقيقاتي كه ازطرف دانشمندان صورت گرفته اين امر روشن شده است كه ظاهر بعضي از مردماني كه در عصر حاضر بويژه در آذربايجان زندگي مي كنند با تصاوير و مجسمه هايي كه از لولوبي ها و گوتي ها به جاي مانده است كم و بيش مطابقت مي نمايد . اقوام مذكور در حدود هزاره چهارم پيش از ميلاد نخستين موج از مهاجريني بودند كه به سرزمين غربي ايران روي آورده اند كه بيشتر دانشمندان آنها را آزياتيك ( آسيايي ) نام نهاده اند ، تا از ساير امواج قومي ممتاز باشند . منشأ اين اقوام احتمالاً جنوب دشت هاي روسيه و سيبري بوده است . در دوره هاي بعد آنوباني ني را از پادشاهان گوتي ها دانسته ، او را شهريار شهر كوشه و يا كوتا شمرده اند و در افسانه هاي بابلي كه حاكي از وحشت و ترس مردم بابل از جمله اقوام گوتي است ، آنوباني ني را بصورت جانوري عجيب رسم كرده اند (در الواح هفتگانه آفرينش). حمله اقوام گوتي به بين النهرين نخستين هجومي است كه تاريخ آسياي غربي كهن از آن ياد كرده است . پيروزي گوتيان بر دشمنان به قدري بر آنها گران آمده است كه اوتوهگال پادشاه شهر اوروك در كتيبه خود اين اقوام را « مار گزنده كوهستان و متجاوز به حريم خدايان » ناميده است كه سلطنت سومريان را به كوه هاي دوردست بردند وسراسر سومر را كينه و دشمني افكندند ، علي رغم اين نوشته مي توان چنين استنباط نمود كه عملاً نقش گوتي ها براي مردم اكد در عين حال آزادي بخش و پر ثمر بوده است .زيرا در آن زمان قشر خاصي از حاكمان محلي بين النهرين با در نظر گرفتن منافع خودشان ، با زور و اجحاف به فكر كسب ثروت و قدرت و استثمار مردم بودند . بنابر اين اختلاف شديدي بين توده هاي مردم با قشر حاكم بوجود آمده واين اختلافات درون جامعه ، در مردم تنفرو انزجاري شديد نسبت به حاكمان محلي خود ايجاد نموده و عملاً مردم بين النهرين بدون هيچ گونه مقاومت گرايش بيشتري نسبت به گوتي ها پيدا كردند . به خاطر اين مهّم بود كه در زمان حمله نهايي گوتي ها به به آن سرزمين اكثريت مردم بين النهرين هيچ گونه دفاعي از رهبران خود نكرده وحاضر نشدند به خاطر حفظ منافعِ قشر حاكم ، با گوتي ها بجنگند و به اين ترتيب احتمالاً با جان ودل به حاكميت ايراني ها تن در دادند . به هر حال گوتي ها در حملات مكرر خود به بين النهرين موفق شدند دوسلسله بزرگ بابل را منترض كنند اوّل سلسله اي كه سارگن تأسيس نموده بود دوّم سلسله اي كه بنام سومين سلسله اور مشهور بود. چنين احتمال مي رود كه گوتي ها نيز همچون لولوبيها از اقوام آزياتيك (آس� سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 420]
-
گوناگون
پربازدیدترینها