تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836317571
.::روجا چمنکار::.
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: View Full Version : .::روجا چمنکار::. Ghorbat2208-12-2008, 03:47 PMآشنایی با شاعر : http://www.tinypic.ws/files/85g0o7m3vg3gpy8b 6tm1.jpg روجا چمنکاردر سال 1360 خورشیدی در محله ی کلیجای برازجان متولد شده، دیپلم گرفتهی ریاضی و فیزیک همین شهر است. دوران دانشجویی خود را در دانشگاه تهران سپری کرده و همزمان هم به طور جدی سرایش، مطالعات و فعالیت های فرهنگی و ادبی خود را دنبال کرده است. فارغ التحصیل کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی دانشگاه تهران است. او در دههی هشتاد حضوری بسیار فعالانه داشته که میتوان به انتشار مجموعه شعر "رفته بودی برایم کمی جنوب بیاوری" در سال 1380 و 1387- مجموعه شعر "سنگهای نه ماهه" (1381) و تولید فیلم مستند "زندگی و شعر منوچهر آتشی" اشاره داشت. مجموعه شعر "رفته بودی برایم کمی جنوب بیاوری" کاندیدای سومین دورهی جایزه شعر امروز ایران و با مجموعه شعر "سنگ های نه ماهه" برندهی جایزه چهارمین دورهی شعر کارنامه و شعر پروین اعتصامی شده است. چمنکار در سال 1384 به همراه "بهاره رضایی" به جشنواره ی دو سالانه شعر فرانسه هم دعوت شد که در آنجا هم شرکت کرد. علاوه بر انتشار سومین دفتر شعرش "با خودم حرف می زنم"، قرار است پایانامهی تحصیلی خود را که به نمایشنامههای لورکا اختصاس دارد در کتابی با رویکرد تحلیلی و پژوهشی منتشر نماید. وی هم اکنون علاوه بر تدریس در دانشگاه آزاد تهران بر روی چند فیلمنامه و ساخت فیلم داستان کوتاهی مشغول به کار است. Ghorbat2208-12-2008, 03:53 PMگفت و گو: عليرضا بهنام اولين بار كه نام روجا چمنكار در ميان شاعران كشور شنيده شد او 17 ساله بود. سال 1377 ماهنامه آدينه به يك صفحه از شعرهاي اين شاعر را به همراه معرفي كوتاهي به قلم علي باباچاهي منتشر كرد. در ان زمان كسي فكر نمي كرد اين استعداد جوان شعر روزي بتواند تا اين حد در در فضاي شعر امروز ايران موفق جلوه كند. با اين حال انتشار اولين كتاب اين شاعر جوان برازجاني در سال 1379 با عنوان "رفته بودي برايم كمي جنوب بياوري" موفقيت او را در شعر تضمين كرد. به گونه اي كه براي همين كتاب نامزد دريافت تنها جايزه خصوصي شعر در همان روزگار يعني جايزه كارنامه نيز شد. از آن پس و تا به امروز كه سومين مجموعه شعر او با عنوان "با خودم حرف مي زنم" توسط نشر ثالث از چاپ بيرون آمده حضور روجا چمنكار در عرصه شعر ايران همواره حضور پررنگ و قابل تاملي بوده است، به گونه اي كه امروز ديگر مي توان به جرات او را از جمله شاعران تثبيت شده نسل حاضر دانست. در عين حال فعاليت چمنكار در رشته سينما و ارتباطي كه ميان شعر و سينما برقرار مي كند ازجهات زيادي واجد اهميت است. او هم اكنون با مدرك كارشناسي ارشد فيلمنامه نويسي در دانشكده سينما تئاتر به تدريس اشتغال دارد. به بهانه جديدترين مجموعه شعر روجا چمنكار با او گفت و گويي كرده ايم كه حاصل آن در ادامه مي آيد خانم چمنكار اين سومين مجموعه شعري است كه از شما در طول دهه 80 منتشر مي شود. به عنوان اولين سوال دوست دارم بدانم از نظر خودتان شاعر پركاري هستيد يا نه؟ دوست دارم جور ديگري به اين سوال جواب بدهم. واقعيت اين است كه هيچ وقت پركاري يا كم كاري برايم مطرح نبوده و نيست. از موقعي كه نوشتن برايم جدي شده و در واقع به بخش عظيمي از زندگي ام تبديل شده سعي كرده ام برنامه اي براي خواندن و نوشتن داشته باشم. در تمام اين مدت هرگز سعي نكردم آگاهانه به كميت فكر كنم. در عين حال معتقدم براي كسي كه به شعر به صورت جدي نگاه مي كند كار مداوم لازم است. اين كار مداوم معنايش حضور فعال داشتن است نه حضور كاذب يا جنجال برانگيز، بلكه حضور فعال در عرصه نوشتن و در جريان هاي جديدي كه در عرصه شعر اتفاق مي افتد. در نهايت فكر مي كنم تلاش من در جهت پركار بودن نبوده ولي تلاش كرده ام در هيچ لحظه اي از زندگي ام از خواندن و نوشتن جدا نباشم و اين تلاش را در موقعيت هاي مختلف زندگي ام ادامه داده ام. با نگاهي به سه مجموعه شما به نظر مي رسد هر چه در كارنامه كاري شما به زمان حاضر نزديك تر مي شويم نگاه بومي شاعر رنگ مي بازد و جاي خود را به نگاهي كلي و در بعضي موارد جهاني مي دهد. خودتان در اين باره چه نظري داريد؟ البته از ديدگاهي كه شما مطرح مي كنيد با اين قضيه موافقم. در كتاب اول من همان طور كه اشاره كرديد و از اسمش هم مشخص است بومي گرايي به شدت وجود دارد. من هميشه به نقدهايي كه درباره كارهايم شده اهميت داده ام . در واقع با خودم تمرين كرده ام كه نقدهاي مختلف كارم را با دقت بشنوم، ببينم و به آنها فكر كنم. آدم وقتي خودش مي نويسد آن قدر در كار غرق است كه نمي تواند از بيرون به آن نگاه كند. نقد و نظرهاي مختلف موجب مي شود كه بتواني از كار جدا بشوي و از بيرون به آن نگاه كني. اين سوالي است كه درباره كار من هميشه مطرح بوده در واقع اين كمرنگ شدن اجراي بومي در شعر من به معناي از بين رفتن آن نيست. فكر نمي كنم هيچ وقت اين حس نوستالژيكي كه نسبت به گذشته خودم و محيطي كه آنجا بزرگ شده ام دارم مرا رها كند. فكر مي كنم در اين روند به نوعي تعادل رسيده ام، نگاه به زادبوم در كار من اگرچه از وجه غالب بودن جدا شده اما نه تنها كمرنگ نشده بلكه به تعادل رسيده، تعريف خود من اين است. به نظر مي رسد بسامد كارهاي فرمي هم در اين مجموعه كمتر شده. اين موضوع دليل خاصي دارد؟ به عقيده خودم شعرهايم در اين دفتر ادامه روند شعرهاي كتاب دوم من است. اما در اين بحث هايي كه درباره زبان گرايي در شعر و استفاده از فرم هاي زباني مطرح مي شود اعتقاد خاصي دارم كه قبلا در جاهاي مختلف گفته ام و باز هم دوست دارم تكرارش كنم. من با شناخت و اگاهي نسبت به جريان هاي فرمي و زباني و شناخت انواع اجراهاي ديگرگونه مختلف و متفاوت و با مطالعه اي كه در اين موارد كرده ام در نهايت معتقد به سادگي زبان شعر هستم. اين اعتقاد شخصي من است و اين را با شناخت و اگاهي نسبت به تمام اين جريان هاي ادبي كه بيشتر تحت تاثير ادبيات غربي هستند مي گويم. نظر من اين است كه فرم و محتوا را هيچوقت از هم جدا نمي كنم و فكر مي كنم اگر قرار است اتفاقي در هنگام خلق هر اثر هنري بيفتد اين اتفاق و زايش هنري در زبان و محتوا با هم مي افتد و نمي شود آنها را از هم جدا كرد. به هر حال فكر مي كنم ساده بيان كردن مفاهيم پيچيده از پيچيده بيان كردن مسايل ساده و سطحي بهتر است. اين را هم دوست دارم اينجا مطرح كنم كه متاسفانه فكر مي كنم اينجا خيلي چيزها را بد فهميده ايم. دليلي ندارد وقتي قضيه اي مثل پيچيده گويي و اجراهاي متفاوت و كارهاي فرمي براي من دروني شده نيست براي آن كه بگويم "من هم بلدم" در شعرم دست به چنين كاري بزنم. تجربه هاي زباني هم در اين مجموعه كمتر است . در واقع انگار در اين مجموعه كمي از آن نوع اجراي زباني عقب نشيني كرده ايد. اين طور نيست؟ در حوزه زبان هم اين كتاب ادامه همان كارهاي قبلي است. شعرهايي كه به آن اشاره مي كنيد تجربه هايي بود كه من هنوز به آنها اعتقاد دارم. مثلا استفاده از قابليت هاي هنرهاي مختلف براي غني كردن يكديگر كاري بود كه در شعرهاي گذشته ام اتفاق مي افتاد. مثل استفاده از قابليت هاي سينما و تئاتر در شعر يا بالعكس. با اين تعريف هنوز هم به كار زباني اعتقاد دارم. فكر مي كنم اشاره شما به تجربه هاي بيشتر در اين زمينه است نه تعاريفي كه بعضي از هم نسل هاي ما از كار زباني در شعر دارند. شعرهاي كتاب قبلي من نوعي تجربه در استفاده از اين قابليت ها بود كه فكر مي كنم در اين كتاب هم به نوع ديگري آن را تكرار كرده ام. نمونه ان را مي توانيد در استفاده از تمهيد گفت و گو و رفت و برگشت هاي زماني در شعر " سه شنبه صبح..." ببينيد يا شعري مثل "گمشده" كه در ان به نوعي ديگر با جامپ كات هاي سينمايي مواجهيم. من فكر مي كنم در كارهاي بعدي ام هم اين قضيه به نوعي ادامه پيدا كرده است. يعني شعر شما روي كاغذ تمام نمي شود و اجراي آن بيرون از صفحه كاغذ ادامه پيدا مي كند؟ خب اين شعرها كه چاپ شده اند بايد همان طور كه چاپ شده اند خوانده شوند. منظورم اين است كه اين نوع شعر در روند تكامل خودش مي رسد به پرفرمنس كه مدت هاست دغدغه ذهني من است پس هيچكدام از شعرهاي كتابتان را زير عنوان پرفرمنس طبقه بندي نمي كنيد؟ نه . نمي شود اين كار را كرد. به نظر شما اين نوع شعر چه مسيري را بايد طي كند تا به شعر پرفرمنس برسد؟ اولا اين از وجه نوشتاري فراتر مي رود. به هر حال نمونه عملي اين نوع شعر همان كاري است خودتان چند سال پيش در نمايشگاه "افسردگي عميق تر" كرده ايد. همان نمايشگاهي كه در ان تلاش كرديد شعر را از وجه نوشتاري اش خارج كنيد و ان را با مولتي مديا، گرافيك، نقاشي و مجسمه سازي تلفيق كنيد. اين ها تجربه هايي است كه همه جاي دنيا اتفاق مي افتد ولي چون نياز به كار اجرايي دارد و گروهي است پيش نيازهاي خاص خودش را دارد. به خيلي چيزهاي ديگر هم مربوط مي شود. مثلا بايد اجازه داشته باشيد هر ايده و خلاقيتي را كه داريد اجرا كنيد و در نهايت بايد اجازه بروز و نمايش دادن آن را هم داشته باشيد. اين مهم ترين چيزي است كه اجازه مي دهد چنين جرياني پيش برود و خودش را نشان بدهد. البته اين حرف ها به اين معني نيست كه من براي رسيدن به چنين جايي تلاش مي كنم. اين تجربه اي است كه مي تواند نه تنها به شعر كمك كند بلكه در نهايت ابعاد تازه تري به شعر مي دهدو مي تواند رابطه چندسويه اي ميان هنرها ايجاد كند. و در نهايت اين رابطه يك طرفه هم نيست. شعر نيز مي تواند جنبه جديدي به هنرهاي ديگر بدهد و در نهايت همه آنها به جايي برسند كه نتوانيد از هم تفكيكشان كنيد. در اين مجموعه به نظر مي رسد به نسبت مجموعه هاي گذشته شعرهاي بيشتري هست كه در آنها راوي اول شخص به نوعي بار بيان دغدغه هاي شخصي شما را به دوش مي كشد دليل اين رويكرد پررنگ چيست؟ فكر مي كنم هر هنرمندي اين كار را مي كند. اصلا انگار هنر راهي است براي بيان دغدغه هاي شخصي. در واقع شما با نوشتن دغدغه هاي شخصي، خودتان را از افكاري كه آزارتان مي دهند و رهايتان نمي كنند نجات مي دهيد. در واقع جز با نوشتن از راه ديگري نمي شود از اين دغدغه ها رها شد. ولي به نظر من هر قدر ناخودآگاه فردي شاعر به ناخوداگاه جمعي آدمها نزديك تر باشد و دغدغه هاي شخصي شاعر دغدغه طيف وسيع تري از آدم ها باشد يا به بيان ديگر دنياي شخصي كسي كه مي نويسد به دنياي شخصي آدم هاي بيشتري شبيه باشد و در يك جمله هر قدر به آدم هايي كه پيرامونتان هستند نزديك تر باشيد چيزي كه مي نويسيد از حالت صرفا شخصي ( حديث نفس ) خارج مي شود و فكر مي كنم شايد اين يكي از جنبه هايي است كه موجب مي شود اثر به آفرینش هنري تبديل شود . با این رویکرد تصور نمی کنید آن جنبه از متن شما که از آن به نوشتار زنانه تعبیر می کنیم به دلیل حضور پر رنگ روایت تضعیف شود؟ نه تصور نمی کنم. به نظر من آن نوع روایتی که سرچشمه مردانه دارد روایت کلی و یک خطی است نه روایتی که بنا بر نوشته خود شما درباره کتاب قبلی من، تکه تکه می شود و تقسیم می شود به خرده روایت های مختلف. فکر می کنم در اشعار این کتاب با خرده روایت مواجه می شویم نه روایت کلان. این موضوع با توجه به این که شعرهای من شعرهای بلندی نیستند بیشتر خودش را نشان می دهد. در واقع جنبه استعاری یک استعاره در این شعرها از جنبه روایی اش پررنگ تر می شود. ولی حرف شما را هم قبول دارم. نوشتار زنانه در كتاب دوم من بيشتر مشخص است. شروعش هم از همان اسم كتاب است. اما امروز فكر مي كنم درست مثل فاصله گرفتنم از فضاي بومي صرف و نوستالژي تا اندازه اي شديد كه در "رفته بودي..." ديده مي شد ، به همان نسبت دغدغه زنانه نويسي صرف و نوشتار زنانه در كتاب جديدم به تعادل رسيده است. اين جور دغدغه ها چيزي نيست كه كمرنگ شود يا از بين برود. من اين حرف ويرجينيا ولف را خيلي قبول دارم كه – نقل به مضمون – مي گويد: " در جهان امروز كه پر از تنوع است و اين همه انتخاب مختلف وجود دارد خيلي بد است كه باز هم زنان و مردان يك جور بنويسند." در نهايت فكر مي كنم اين تفاوتي كه بين كتاب فبلي با اين كتاب مي بينيد ارزش مثبت داشته باشد. با توجه به نوع شعري كه مي نويسيد فكر مي كنيد با كدام يك از شاعران امروز فضاي مشتركي داريد؟ خوشبختانه اتفاق خوبي كه در شعر معاصر ايران افتاده و جنبه مثبت آن اين است كه هر شاعري با شاعر ديگر متفاوت است. يعني هر كس شعر خودش را دارد با مشخصات خاص خودش و مخاطبان خاص خودش. در واقع ممكن است ذهنيتي كه شما نسبت به شعر داريد 180 درجه با نگاه من تفاوت داشته باشد ولي همه دارند موازي با هم حركت مي كنند. همين تفاوت هاست كه موجب شده گفت و گوي سالم شكل بگيرد. ممكن است سليقه شعري من به شعرهاي يك شاعر خاص نزديك تر باشد ولي اين موضوع به اين معنا نيست كه از يك شعر خوب كه مثلا تجربه هاي زباني مبناي آن است لذت نبرم. فكر مي كنم اين اتفاق خوبي است كه در شعر معاصر افتاده . ما شاعران خوبي داريم. من به شعر امروز ايران خوشبينم. يكي از علت هاي خوشبيني ام همين است كه شعر معاصر ما از حالت يك شكل بودن و مثل هم بودني كه تا قبل از اين در كار خيلي از شاعران نسل قبل از ما ديده مي شد خارج شده است. همين تنوع و تفاوت باعث مي شود كه من فكر كنم تمام شاعراني كه دارند جدي كار مي كنند قادر هستند بين شعرهايشان گفت و گوي سالمي برقرار كنند . پایان . . . منبع : وبلاگ کارگاه Ghorbat2208-12-2008, 03:55 PMبا خودم حرف می زنم با تکه های خودم حرف می زنم با تکه تکه های خودم حرف می زنم رابطه مجهول و دستم دور بازوی تو حلقه این رقص اما ، به انتهای خود نمی رسد من ، کم رنگ تو ، نامرئی رابطه مجهول و نفسهات روی نفسهایم بُر که می خورد دردی قلقلکم می دهد . تکه ها را تکرار می کنم تکه تکه ها را تکرار می کنم غربت ، نه عطر تند ادویه داشت نه طعم به هم فشرده خرما ، در بسته های غیر طبیعی غربت ، فقط مرا به شب شب ، وارد معرکه رگ می زند و رد خون پاک نمی شود از این همه آسمان و تیرگی . تکه حرف می زنم تکه تکه حرف می زنم خوابِ این همه کارتن گوشه ی خیابان های سرد تهران ، پاره که شد ماه افتاد توی دامنم و آب از سرم گذشت Ghorbat2208-12-2008, 03:59 PMhttp://www.tinypic.ws/files/3mw7648qany02ys5oxdm.jpg به گزارش خبرگزا آتيبان :"روجا چمنکار" شاعرايراني سومین مجموعه شعر خود "با خودم حرف میزنم" را روانه بازار كتاب ايران كرد. اين مجموعه در بر دارندهی 21 شعر است كه چمنکار در گفت وگو با خبرنگار ما دربارهی این کتاب گفت: کتاب دو سال پیش تمام مراحلش توسط نشر ثالث انجام گرفته بود ولی متاسفانه به علت تاخیر در صدور مجوز، به تازگی منتشر شده و از سوی این انتشارات روانهی بازار کتاب شده است. وی خاطر نشان کرد: این مجموعه قرار بود با نام "لبهایم را از پشت بام فراری بده" انتشار یابد که به دلایلی با تغییر نام ،"با خودم حرف میزنم" منتشر شد. چمنکار افزود: این مجموعه شعر که شامل بیست و یک شعر سپید است در فاصلهی زمانی سال 1382 تا 84 است که البته بسیاری از این اشعار در مجلات، روزنامهها و سایتهای ادبی کشور و جنوب منتشر شدهاند. سراينده "با خودم حرف می زنم" از حال و هوای این مجموعه به خبرنگار ما چنین گفت: به هر حال قطعا اشتراکاتی با شعرهای قبلیام خواهد داشت ولی معتقدم تا وقتی کار تازهای انجام ندادهام و از فضا، زبان، جهان و ساختار اشعار قبلیام فاصله نگرفتهام و وارد جهان بکر دیگری نشدهام نه باید کتاب را چاپ کنم. بدین معنی که تا وقتی بدانم در شعرهایم صرفا دارم خودم را تکرار میکنم دست به چاپشان نمیزنم. این به معنای تکرار و تداوم برخی ویژگیهای درونی و شخصی شده در اشعارم نیست بل که به معنای گذشتن از تجربیات تجربه شده و جستجو و کشف تجربیات تجربه نشده است چمنکار نگرش و ارزیابی مثبتی به آیندهی شعر امروز دارد، وی عقیده دارد: ببینید شعر امروز ایران دارای پتانسیل بسیار بالایی است. شاعران جوان ما ، اگر کمی منصفانه قضاوت کنیم خوب خواندهاند و خوب تجربه کردهاند و خوب هم مینویسند، کافی است کمی به آنها اعتماد کنیم و اجازه دهیم از روحیهی نو جویی، تجربه گری و البته پر شر و شور خود در مسیر خلق و افرینش استفاده کنند. شعر، جریانی پیش رونده است، مسیر خود را در هر شرایطی پیدا و خود را تثبیت می کند. شعر امروز ایران حتما در سطح جهانی حرف های زیادی برای انسان پیچیه ی امروزی دارد. وی در پاسخ به این پرسش که شعر را چگونه مینگرد، این پاسخ را از او میشنویم: شعر برای من یک جریان زودگذر، موقت و کوتاه مدت نیست، پر کنندهی فضای خالی زندگی ام نیست. حتا دیگر برایم گریستن و ارام شدن هم نیست، پر رنگ تر از همیشه چنان حضور تپنده ی خود را در تک تک سلولهایم اعلام کرده است که نمیدانم من او را مینویسم یا او مرا.در ادامه هم شعری از این مجموعه را با هم میخوانیم: اصلا نباش اصلا به دیدنم نیا دوستت دارم را توی گل های سرخ نگذار برایم نیار اصلا به من به ویلای خنده داری در جنوب فکر نکن سردرد نگیر عصبی نشو اصلا زنگ در تلفن خواب خیال خلوت مرا نزن این قدر نمک روی زخم من نپاش اصلا نباش با این همه روزی اگر کنار بیراهه ای عجیب حتی پیدایم کردی چیزی نگو تعجب نکن حتما به دنبال تو آمده بودم . Ghorbat2208-12-2008, 04:59 PMمجموعه شعر ((سنگ های نه ماهه))از روجا چمنکار،شاعری که قبل از این در کارنامه خودمجموعه ((رفته بودی برایم کمی جنوب بیاوری))را داردمجموعه ای ست شامل 28 شعر در 72 صفحه و2200 نسخه که مدتهاست توسط نشر ثالث به بازار کتاب روانه شده است.این مجموعه شامل مولفه هایی ست که بوسیله آنها چمنکار فاصله بین شعر حرفه ای صرف وشعر عام را ازآن خود می کند. منظور از شعر حرفه ای شعری ست که شعر غالب و مدرن دهه هفتاد سردمدار آن بود وجز مخاطبان حرفه ای مخاطب دیگری نداشت وشعر عام ومردمی که می توان فریدون مشیری،حمید مصدق،سیاوش کسرایی ،معینی کرمانشاهی و... را از آن نام برد.((سنگ های نه ماهه))با مولفه سادگی زبان به صحنه می اید این مولفه به درصد فراوانی زیبایی شعری و زبانی او را بالا می برد.انتخاب وچینش کلمات ساده و زیبا و اصلاح شده،استفاده از لغات روان و روزنامه ای،اصلاح جملات و گاه حذف یکی از ارکان آن و تغییر در ساختمان متعارف جمله،که این رویه گاهی نزدیک به آشنایی زدایی های فرمالیسم دهه هفتاد می شود ولی چمنکار به خوبی از این زندان و ایدئولوﮊی فرار میکند. سادگی و روانی زبان شعر وی لا جرم حامل عاطفه شعری او نیز می باشد.البته نه عاطفه ای کلیشه ای و رمانتیک بلکه متفاوت و بدیع تر.((هر روز/هر روز چیزی از بدنم کم می شود))صفحه 10_((که بوی مزرعه تنباکو می دهد/شانه هایت را می گویم))صفحه 20-((لیلی!/شب های ولی عصر وپنجره پاریس هم/آرامم نمی کند دیگر))صفحه 35-این زبان ساده وروان مخاطب را به ادامه خود جلب می کند وحس زیبایی شناختی او را بالا می برد،در نتیجه او از متنی که روبرویش قرار دارد لذت کافی را می برد و در عین حال متن او را به تاویل وخوانش گوناگون خود دعوت می کند. مولفه روایت مولفه دیگری ست که مجموعه را در سیطره خود قرار می دهد.روایت ها،دیالوگ ها وکاراکتر ها ی ((من))واستحاله آنها در موجوداتی دیگر،مثلا اسب،بازیگر های سینما،سرباز،مرد،زن و...واینکه شعر با فلاش بک به آغاز روایت به پایان میرسد وعناصری دیگر ،حضور روایت را به مخاطب اعلام می کند.البته بدیهی ست که نوع این روایت با روایت در نوع قصوی خود فرق دارد.در ((سنگ های نه ماهه))روایت یک روایت تکه و پاره و وهم گونه است که فقط به آن اشاره می شود.زمانی بوده که چیزی آغاز می شده است(نوستالﮊی) و زمانی هم هست که چیزی یا همان چیز به پایان میرسد.پس این دو نقطه تشکیل دهنده روایت در کار او دیده می شوداماآنقدر خط بین آن پاره پاره است که حضور روایت در نسبیت قرار می گیردولی در کل شعر او یک شعر روایی ست.شعر((یک سکانس از یک فیلم خیلی طولانی))در واقع در کل یک روایت است،روایت یک خودکشی برای معشوق،استحاله های شخصیتی-شیئی،دیالوگ و فضا سازی ،این شعر را به مرز داستان نزدیک می سازد اما تنها زبان و کنش های آشنا زدای آن است که تمایز این دو را مشخص می سازد،حالا این روایت شعر را ضعیف می کند یا قوی،بحث دیگری ست. ((زنانگی))مولفه مشهور روجا چمنکار در این مجموعه است که به وفور خود را فریاد می زند،گاهی مادر میشود،((لالای ات می کنم /روی دو پایم که گهواره ی خالی شد))ص29-گاهی زنی اجتماعی و معمولی((موهایم را/زیر چرخ خیاطی گذاشتم/ودوختمشان از ته)) ص35-گاهی همسری وفادار((تنها رقاصه ی دریاهای بی جاشو بوده ام/رو سفید تمام میوه های ممنوع...))ص39-گاهی پشیمان از زن شدن و زیبایی تاریخی ونقش فریبکار ثبت شده اش((و متهم،جادوگری/که بر اثر یک سوءتفاهم ساده زیبا شده/اثر انگشتش جا مانده بر تمامی کتیبه های تاریخ...))ص40-و گاهی دیگربه زنانی دیگر با نگرشی شاعرانه نگاه می کند وآنها را در زبان خود دکلمه می کند.در این کتاب تمام اشیاءو وجودات زنده اندو در عین حال زن اند،مثلا خلیج،خایج باردار یک نمونه از آن است.و در آنسو اشیاءمرده وجود ندارند در حا لیکه اشیاءمرده همان مردانند. او، مردش وجود ندارد((مرد توی چشمم مثل سبز می خشکد))ص16-و نه پدرش،که بوی تنباکو می دهدوآنقدر بر نمی گردد که رنگ پیراهنش را از یاد می برد و نه پسرش که از سربازی و جبهه بر نگشته است.یک اجبار عدم مرد ومذکریت در متن امروزی او که کاملا روشن است: ((سنگهای نه ماهه)).وحتی چیزی که از آن حاصل می شود یک نوزاد دختر است،بی نام.زیرا مردی، همسری وپدری وجود ندارد که نام های انتخابی مادر را تائید کند چون او یک زن است،زنی که مدام تردید وشک می کند و قطعیت تصمیمی ندارد،میترسد،میلرزد و بلا تکلیف است. ((سنگهای نه ماهه)) به جرات اجرای یک زن است.این زنانگی آنقدر قدرت سیطره بر متن کتاب را داردکه مولفه های دیگر از جمله((اسطوره)) و((جنوب))را تحت سیطره خود قرار می دهد.اسطوره همان زن است که تاریخ را تغییر داده و یا از شکست خود تاریخ را دل چرکین ساخته است،همینطور جنوب،نخل ها،ماه ،دریا،خلیج همگی زنی هستند که یا آبستن اند ویا مشغول انتظار به گونه ای دیگر. رویکرد اس سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 729]
-
گوناگون
پربازدیدترینها