تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 30 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):خداوند عزوجل کسی را که در میان جمع ، بدون ناسزاگویی شوخی کند، دوست دارد .
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816926479




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ادب جهان - جاسوسي كه مرا دوست داشت


واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: ادب جهان - جاسوسي كه مرا دوست داشت


ادب جهان - جاسوسي كه مرا دوست داشت

هري چنسلو /ترجمه: آراز بارسقيان : 100 سال پيش «يان فلمينگ» متولد شد و چند سال بعد از او جذاب‌ترين جاسوس دنيا خلق شد. نامش «باند» بود، «جيمز باند». يار شفيق يان فلمينگ كه براي هميشه در كتاب‌ها جاودانه ماند و بعدها فيلم‌هاي 007 حيات هميشگي‌اش را تضمين كردند. بنياد فلمينگ از مدت‌ها قبل تصميم گرفته بود تا براي بزرگداشت اين نويسنده رماني ديگر از «جيمز باند» منتشر كند. بعد از برگزاري جلسات مختلف و رايزني‌ها سرانجام «سباستين فالكز» براي نوشتن اين رمان انتخاب شد. نويسنده‌اي كه هشت اثر داستاني و سه اثر غيرداستاني در كارنامه خود دارد و پيش از اين برنده جايزه كتاب بريتانيا (1955) و جايزه يادبود جيمز تيت (1998) و جايزه (2002) CBE شده است. كتاب فالكز كه چند هفته گذشته چاپ شد، «شيطان شايد توجه كند» نام دارد و در دوران جنگ سرد مي‌گذرد. باند همسرش را از دست داده و به شدت آسيب‌پذير است اما همچنان همان جاسوس پردل و جرأت و البته «دلبر و اغواگر» است. فالكز اين داستان را در شش هفته نوشته است و در شيوه روايت و سبك داستان‌هاي «جيمز باند» دست نبرده و آنها را به همان شيوه قديمي‌فلمينگ پيش برده است. همان مكان‌هاي عجيب، زن‌هاي فوق‌العاده و آدم‌هاي شرور و وحشتناك در اين داستان هم ديده مي‌شود. فالكز درباره اين كتاب مي‌گويد: «80 درصد اين داستان هماني است كه اگر فلمينگ زنده بود مي‌نوشت، داستان در سال 1967 اتفاق مي‌افتد، يعني يك سال پس از زماني كه مجموعه داستان كوتاه فلمينگ با نام «اختاپوس و روشنايي‌هاي پايدار روز» چاپ شد. جيمز باند اين كتاب بايد از ميان مشكلات بسيار عبور كند و در قياس با باندهاي قبلي بسيار هم آسيب‌پذير شده اما هنوز همان مردي است كه زن‌ها با ديدن‌اش از حال مي‌روند. » كتاب فالكز توانسته رضايت خانواده باند را هم جلب كند. نخستين كتاب باند در سال «كازينو رويال» (1953) منتشر شد. ششمين رمان باند با نام (1958) «No Dr» منتشر شده بود كه نخستين نسخه سينمايي آن با شركت «شون كانري» در نقش جيمز باند ساخته شد. «راجر مور»، «تيموتي دالتون»، «پيرس برازنان» و «دانيل كريگ» (كازينو رويال 2006) از جمله بازيگراني بودند كه در دهه‌هاي بعد اين چهره ادبي ماندگار را تجسد بخشيدند. آنچه در زير مي‌خوانيد راهنماي كتاب‌هاي جيمز باند است كه از 1953 تا 1966 به قلم يان فلمينگ نوشته شده‌اند. در آينده نزديك يك مصاحبه با فالكز نيز چاپ خواهيم نمود و اگر ميسر شود فصل اول رمان «شايد شيطان توجه كند. » راهنماي زير به قلم هري چنسلو، يان فلمينگ‌شناس، معروف است.

در هفدهم فوريه 1952 يان فلمينگ پشت ميزش در گلدن‌اي، خانه‌اش در جامائيكا، نشست و به درياي هميشه سركش كارائيب نگاهي انداخت. او روزنامه‌نگاري 43ساله بود و مدام سعي مي‌كرد فكرش را از ازدواج قريب‌الوقوعش دور كند. كاغذي تازه در ماشين تحرير رويالش گذاشت، با استفاده از شش انگشت يك جمله نوشت. جمله را پاك كرد و دوباره نوشت. آن يكي را هم دور انداخت، در نهايت اين‌طور شروع شد: «ساعت سه صبح بوي عرق و دود كازينو را غيرقابل تحمل كرده بود. » ناگهان به راه افتاده بود، سريع مي‌نوشت، جلوي خودش را نمي‌توانست بگيرد و تا وقت ناهار 2000 كلمه تحرير كرده بود. كلمات مستقيم از خاطرات و تخيلش سرچشمه مي‌گرفتند، او از هيچ چيزي يادداشت‌برداري نكرده بود، طرحي هم نداشت. فلمينگ حتي ادعا كرده كه اسم قهرمان خودش را هم اتفاقي پيدا كرده: كتابي به نام راهنماي زيست‌محيطي پرندگان از نويسنده‌اي به نام جيمز باند كه در كتابخانه‌اش بود. به مدت يك ماه هر روز صبح اين رژيمي بود كه براي خودش در نظر گرفته بود تا اينكه آخرين جمله نوشته شد: «عوضي مرده. » اولين رمانش به نام «كازينو رويال» تمام شد و پديده جيمز باند متولد شد. براي 12 سال فلمينگ اين روش را بين ماه‌هاي ژانويه تا مارس در گلدن‌اي تكرار مي‌كرد و رمان بهار همان سال چاپ مي‌شد. كاري كه به عنوان «مشخصا براي لذت و بعد پول» شروع كرده بود، به سرعت تبديل به حماسه‌اي طولاني شد كه هر كتابش از جايي شروع مي‌شد كه كتاب قبلي تمام شده بود، گهگاهي هم پيش مي‌آمد كه پايان‌هاي هر ماجرا (مخصوصا اتفاقاتي كه براي دخترها مي‌افتاد) را قبل از فرستادن باند به ماموريت بعداش مشخص كند. زماني فلمينگ گفت «هر چه مي‌نويسم مقدم‌تر از حقيقت است. » اين حرف نه تنها درباره پيرنگ‌هاي خيالي و مكان‌هاي داستان‌هايش صدق مي‌كند، بلكه درباره يار شفيقش 007 هم صادق است. سري جيمز باند نه تنها داستان دنباله‌دار معروف‌ترين مامور مخفي جهان است، بلكه ارتباط مستقيمي با زندگي و علايق يان فلمينگ هم دارد.
كازينو رويال ـ1953
اولين رمان جيمز باند درباره رابطه‌اي كاري و سريع است كه در پاتوق فرانسوي‌ها به نام رويال لس اوكس اتفاق مي‌افتد. در اينجا باند كه بهترين قمارباز در آژانس جاسوسي بريتانيا است، با دشمنش لاچيفر باكارا بازي مي‌كند. باكارا براي سازمان شكار جاسوسان روسي كه به نام «اِسمرش» معروف است (به معناي «مرگ بر جاسوسان») كار مي‌كند و از سرمايه سازمان استفاده نامشروع مي‌كند. وظيفه باند اين است كه پول‌هاي او را ببرد تا باعث بي‌آبرويي‌اش شود. فلمينگ اعتراف مي‌كند «سه واقعه در داستان اتفاق مي‌افتد كه آن را به پيش مي‌برد و تمام اين وقايع براساس واقعيت هستند. آنها را براساس خاطراتي كه از دوران جنگ در نيروي دريايي داشتم برداشته‌ام، به يكديگر چسبانده‌ام، به يك‌قهرمان، ضدقهرمان و زن‌قهرمان در داستان وصل كرده‌ام و اين‌طوري كتاب را آماده كرده‌ام. » زندگي فلمينگ خيلي با كازينو رويال در آميخته است. وسپر ليند جاسوس دوجانبه مو سياه زيبا شباهت زيادي به كريستين گلنويل، يك جاسوس واقعي كه فلمينگ با او رابطه داشته، دارد. به مانند باند، فلمينگ هم عمري را به قمار سپري كرده و حتي ادعا كرده چندين مامور نازي‌ها را در شهر ليسبون به سال 1941 در قمار برده است. متاسفانه اين داستان حقيقت ندارد ولي صحنه به يادماندني شكنجه كازينو رويال حقيقي است. در آن صحنه كه باند به صندلي‌اي بدون كفه بسته شده است. ادغام زندگي سطح بالا و خشونت به مذاق عموم خوش آمد: كازينو رويال بنا به گفته تحريريه بخش ادبي تايمز «هيجان‌انگيز و به شدت متمدنانه است. »
زندگي كن و بگذار بميرند ـ 1954
باند كاملا از دست شكنجه‌هاي لاچيفر بهبود يافته، به نيويورك مي‌رود تا درباره آقاي بيگ كه جادوگري مهم و نقطه مقابل مامور اسمريش است تحقيق كند. ام (M، رئيس مامور 007) به آقاي بيگ در ارتباط با يك برنامه قاچاق كه باعث تامين مالي ماموران روس در آمريكا است ظنين است. سكه‌هاي قرن 17 در هارلم و فلوريدا پيدا شده است كه ام اعتقاد دارد بخشي از گنج عظيمي‌است كه دزد دريايي ولزي به نام «سر هنري مورگان» در آنجا مخفي كرده است. باند به هارلم مي‌رود، ولي توسط آقاي بيگ به دام مي‌افتد و از طريق دوست آقاي بيگ، سوليتاري، مورد استنطاق قرار مي‌گيرد. وقتي داستان به كارائيب كشيده مي‌شود فلمينگ هر خصوصيت محلي‌اي را كه به ذهنش مي‌رسد، وارد ماجر مي‌كند؛ گنج‌هاي مدفون، شنا زير دريا و جادو. فلمينگ در نامه‌اي كه به ضميمه كتاب براي وينستون چرچيل مي‌فرستد، اظهار مي‌كند: «اين يك تريلر سرافكنده نيست و تنها شايستگي‌اش اين است كه از ذهن خواننده چيزي طلب نمي‌كند.» ساندي تايمز مي‌نويسد: «چقدر آقاي فلمينگ عالي مي‌نويسد. »
مون‌ريكر ـ 1955
بر خلاف دو رمان قبلي، داستان مون‌ريكر تماما در انگليس مي‌گذرد. ام از باند كه هنوز درگير جدايي سخت‌اش از سوليتاريس است، مي‌خواهد مشكلي را حل كند. «سر هوگو دراكس» كه دلال سهام و قهرماني ملي است، پيشنهاد كرده به راكت مون‌ريكر كه براي سيستم دفاعي بريتانيا ساخته شده، 10 ميليون پوند كمك كند. ولي ماموران متوجه شده‌اند كه او در قمار تقلب مي‌كند. فلمينگ شيفته تقلب در قمار بود، واضح بود همان طوري كه كلوپ‌هاي قمار لندن جايي در «زندگينامه‌اش» پيدا مي‌كنند، به همان اندازه هم در رمان‌هاي باند به‌شان اشاره مي‌شود. او زمان زيادي را براي درك قماربازي كنارگذاشت و 18 صفحه تمام به توصيف آن پرداخت. از كلوپ بليدس، باند به كنت مي‌رود تا خودش به شخصه راكت مون‌ريكر را مورد بازرسي قرار دهد؛ آنجا متوجه مي‌شود دركس نازي است و مون‌ريكر به طرف لندن هدف گرفته شده. فلمينگ دوست ندارد چيزي در داستانش كاركرد نداشته باشد: مون‌ريكر در اصل دو داستان است؛ به عنوان ايده‌اي براي فيلم در رابطه با موشكي ميان قاره‌اي شروع شد كه خود فلمينگ تاييد كرده است ماجراي كلوپ بليدس را براي «رساندن به حجم متناسب داستان» وارد كرده است. فلمينگ از اين جهت كه در منطقه كنت حتي در بهترين روز تابستاني خودش قابل مقايسه با گرماي استوايي كارائيب نيست، مورد انتقاد زيادي قرار گرفت. يك زوج مسن كه رمان‌هاي باند را براي هم با صداي بلند مي‌خوانند مي‌گويند: «مي‌خوايم خودمون رو بيرون بريزيم، نه اينكه روي يك نيمكت در شهر دوور بشينيم.»
الماس‌ها ابدي هستند ـ 1956
عوض اينكه الماس‌ها ابدي هستند جوابگوي احساس شعف خواننده باشد، ماجرايش بيشتر شبيه درس جغرافياست. داستان از كنار جاده‌اي پرت در بخش فرانسوي گينه آغاز مي‌شود؛ از انتهاي يك لوله قاچاق الماس. و بعد به پياده‌روي خطرناكي در باغ هاتون لندن، نيويورك، سارتوگ، لاس وگاس، اسپكتر ويل و لس‌آنجلس مي‌انجامد.
از روسيه با عشق ـ 1957
يان فلمينگ مي‌گويد: «به شخصه فكر مي‌كنم از خيلي جهات از روسيه با عشق بهترين كتاب من باشد.» و خيلي از منتقدها هم با او هم‌عقيده هستند. حتي جان. اف كندي اين كتاب را در فهرست 10كتاب برتري كه تا به حال خوانده قرار داده است. داستان از اين قرار است كه اسمرش براي باند در استانبول تله‌اي مي‌گذارد تا بتواند او را در قطار سرتاسري اروپا با رسوايي به قتل برساند. روزا كلب، يك سرهنگ اسمرش ثابت مي‌كند كه دشمني خارق‌العاده براي باند است. بزرگ‌ترين غافلگيري براي صحنه آخر نگاه داشته شده. باند با كلب درگير مي‌شود و كلب با پوتين‌اش به او ضربه مي‌زند، در پوتين او چاقوي استيل آغشته به سم وجود دارد. باند به زمين مي‌افتد و...
دكتر نو ـ 1958
ضربه كلب تترودوكسين را به بدن 007 وارد كرده است، تترودوكسين يك زهر خطرناك است كه از غدد جنسي يك ماهي مخصوص ژاپني گرفته مي‌شود. بعد از دوره‌اي طولاني، باند بر مي‌گردد تا از «ام» به خاطر عدم‌موفقيت در كشتن كلب مورد مجازات قرار بگيرد (اسلحه برتا مورد اعتمادش خراب مي‌شود- به خاطر همين با يك والتر پي. پي. كي به كارش ادامه مي‌دهد.) و بعدش به او يك ماموريت خطرناك ديگر در جامائيكا مي‌دهند. از آنجا 007 به جزيره خصوصي «كرب‌كي» مي‌رسد كه صاحبش يك چيني مرموز به نام دكتر جوليوس نو است. در جايي كه كتاب از روسيه با عشق به جزئيات جنگ سرد ختم مي‌شد، در كتاب دكتر نو فلمينگ به تخيلش اجازه مي‌دهد آشوب به پا كند. كتاب پر است از حيوانات جذاب وحشي، بعضي‌هايشان اهلي و آرام و اكثرا خطرناك هستند و خود دكتر نو هم مرد كرم‌شكل تنومندي است كه پنجه‌هاي فلزي دارد و خانه‌اش در «زندان لانه سموري» است كه در دل كوهي از كود و در اعماق دريا ساخته شده است. جزيره‌اي گريت اينگوا، جزيره‌اي در منتها‌اليه جنوبي باهاماس، تاثير عمده‌اي در خلق جزيره كرب كي بر فلمينگ گذاشته است. گريت اينگوا جزيره‌اي است باتلاقي و گرمسير كه او در زمان مهاجرت فلامينگوها به آن منطقه از آنجا ديدن كرده بود. او سعي كرده بود با لندرور بزرگش از ميان مرداب‌ها بگذرد و اين ماشين كه او در داستان يك شعله پخش هم بهش اضافه كرده بود تبديل به ماشين «اژدهاي» دكتر نو مي‌شود.
گلدفينگر ـ 1959
گلدفينگر طولاني‌ترين و حجيم‌ترين رمان از مجموعه 007 است. باند مي‌رود تا درباره پولدارترين مرد انگليس، اوريك گلدفينگر، تحقيق كند. او متوجه مي‌شود كه گلدفينگر دارد در خارج كشور طلا قاچاق مي‌كند. گلدفينگر از شيوه‌اي ابتكاري استفاده مي‌كند؛ ماشين رويز سيلور گوستش از طلا ساخته شده. باند متوجه مي‌شود از طرف او مامور شده شمش‌هاي طلا به ارزش 15 ميليارد دلار را از فروت ناكس بدزدد. در اين كار فلمينگ دو دغدغه اصلي‌اش يعني طلا و گلف را وارد ماجرا مي‌كند. فلمينگ يك ماشين تحرير از طلا داشت (كه ازش استفاده نمي‌كرد) چوب ذرت‌هاي طلايي جمع مي‌كرد و حتي يك خودكار بيك در طلا هم داشت. او آخر هر هفته به بازي گلف مي‌پرداخت و سه صحنه بين باند و گلدفينگر به نوعي تجليل فلمينگ از زمين سلطنتي سنت جورج و بازي مورد علاقه‌اش بود. باند، همچون فلمينگ به طرف مقابل 9 دست ارفاق مي‌كرد و نقطه ضعفش ضربه مستقيم به توپ بود، كه اين دقيقا از نقاط ضعف فلمينگ به حساب مي‌آيد.
فقط به خاطر چشمان تو ـ 1960
زماني كه فلمينگ دست به نوشتن اين مجموعه داستان كوتاه زد از «باند و بلوندها و بمب‌ها» خسته شده بود و دلش مي‌خواست چيزي تازه را تجربه كند. با اينكه اين داستان‌ها كوتاه هستند اما قابل قياس با رمان‌هاي باند هستند. هيلديي برند كمياب، برگرفته از سفرش به سيشلز است، ولي داستان در فضايي آشناتر اتفاق مي‌افتد و يك ميليونر، يك يات، يك دختر و يك ماهي جزء عناصر مهم داستان هستند. اينجا شناخت فلمينگ نسبت به گياهان دريايي مشخص مي‌شود و او با خشم درباره مسموم كردن كامل يك تپه دريايي به خاطر شكار يك ماهي خاص مي‌نويسد. اين داستان يك مامور مخفي نيست بلكه حكايتي است درباره ظلم در عشق و احساسات. داستان در جامعه بسته اهالي كارائيبي اتفاق مي‌افتد كه از كشور خود مترود مانده‌اند. داستان از زبان شهردار انگليسي ناسو بيان مي‌شود و براساس داستاني واقعي است كه فلمينگ از همسايه و معشوقه‌اش در جامائيكا، بلنچ بلكوِل شنيده بود. فلمينگ در ازاي اين داستان به او يك ساعت مچي كارتيه هديه مي‌دهد.
تاندربال ـ 1961
همچون مونرنكر، تاندربال هم با ايده‌اي براي يك فيلم شروع شد و وقتي پيچيده‌تر شد كه اعلام كردند تمام ايده‌ها از فلمينگ نبوده و دعوا بر سر مالكيت تاندربال 37 طول كشيد. حالا اين عادت 60 روزه فلمينگ و نوشيدن‌هاي بي‌امان او تاثيري جدي بر سلامتي‌اش گذاشته بود و پرونده پزشكي باند كه در ابتداي كتاب ام آن را مي‌خواند، تقريبا نسخه اصلاح شده پرونده خود فلمينگ است. تاندربال تنها رماني از باند است كه بيشترش در محيط زير دريا مي‌گذرد و دوباره فلمينگ از يكي از رفتار دوران جنگ الهام گرفته است؛ اين بار گروهي ايتاليايي به نام گروه گاما كه يك عده غواص ماهر در نبردهاي زيردريا هستند، دريچه‌اي زير خط لوله يك لاشه كشتي زنگ زده در بندر الگيسار ايجاد مي‌كنند كه از طريق آن به كشتي‌هاي انگليسي حمله كنند. همچنين تاندربال اولين باري است كه در آن ارنست بلوفيلد و اسپكتر و گروه بين‌المللي تبهكارشان حضور مي‌يابند و تبديل به دشمنان اساسي باند مي‌شوند.
جاسوسي كه مرا دوست مي‌داشت ـ 1962
اين يك رمان غريب در بين ساير مجموعه‌هاي باند است. داستان اين بار از زاويه ديد يك زن و به صورت اول شخص بيان مي‌شود. نام او ويوين ميشل است. فلمينگ در نامه‌اي به ويراستارش مي‌نويسد از اينكه متوجه شده كتابش در مدارس خوانده مي‌شود «متعجب است» و برايش عجيب است كه «جوانان از جيمز باند يك قهرمان ساخته‌اند.» همچنين اعتراف مي‌كند اين تجربه در روايت آسان‌ترين كاري است كه انجام داده است. كتاب همان طور كه كوتاه‌ترين كار باند است درست به همان ميزان ديگران برايش ارزش قائل شده‌اند. جاسوسي كه مرا دوست داشت فاجعه است. يكي از طرفداران مجموعه كه حرف دل خيلي‌ها را مي‌زد نوشت: «فقط يك چيز- بايد اين طور مي‌شد، اين كتاب بيشتر از يك تكه آشغال جايي در كتابخانه‌هاي عمومي‌ندارد.» خواننده بايد تا فصل 10 صبر مي‌كرد- در حدود دو سوم كتاب- تا سروكله باند پيدا شود.
در خدمت سرويس مخفي ملكه ـ 1963
اين رماني پيچيده است كه دو خط روايتي دارد و ارنست بلوفلد، دشمن باند، براي دومين بار در آن ظاهر مي‌شود. باند يك سال گذشته را به تعقيب بلوفلد گذرانده و درست وقتي كه مي‌خواهد او را دستگير كند، معلوم مي‌شود دشمنش يك «بارون فرانسوي» است. همان طوري كه فلمينگ عشق خودش به قمار و گلف را نشان داده بود، واضح بود كه جايي هم بايد عشقش به آلپ را نشان مي‌داد. فلمينگ از دهه 20 به ورزش اسكي علاقه داشته است و خاطره ريزش بهمن را هم داشته، كه درست در صحنه فرار باند به تصوير كشيده شده است. كالج نظامي‌يكي ديگر از جاهايي بود كه مثل معاملات الماس قابل نفوذ نبود ولي فلمينگ با زور به آن نفوذ كرد. او از كشف اينكه روي لباس‌هاي گروه نظامي‌پكهام جمله افسانه‌اي «دنيا كافي نيست» نوشته شده بسيار خوشحال بود.
شما فقط دوبار زندگي مي‌كنيد ـ 1964
اين دوازدهمين و آخرين رمان فلمينگ است كه او قبل از مرگ نابهنگامش در سن 56 سالگي و بعد از گذران عمري به نوشيدن و سيگار كشيدن به پايان برد. فضاي كتاب تاريك و اسفناك است و در داستان بالاخره باند با اريك بلوفيلد رودررو مي‌شود. در ابتداي رمان باند افسرده و نااميد از مرگ تازه عروسش است. به خاطر شرايط روحي باند، ام گواهي مخصوص كشتنش را لغو مي‌كند و براي ماموريتي او را به ژاپن مي‌فرستد. در آنجا با يك غربي كه در قصري ممنوعه زندگي مي‌كند مواجه مي‌شود. «دكتر شاترهند» در اصل همان ارنست بلوفيلد است و بعد از يك دستگيري و شكنجه معمول از طرف او باند بالاخره موفق مي‌شود دشمن بزرگش را از سر راه‌بردارد. فلمينگ دلباخته ژاپن بود و تا آنجا رفت و به گشت و‌گذار طولاني پرداخت تا بتواند مواد خام داستانش را ‌بردارد. ساكي و خون لاك‌پشت نوشيد و اشعار هايكو را خواند.
مردي با تپانچه طلايي ـ 1965
نوشتن اين رمان براي فلمينگ دردآور بوده و همين موضوع در متن انعكاس يافته. او توانست چند ماه قبل از مرگش در سال 1964 نسخه اوليه را بنويسد و متن توسط كينگزلي اميس روتوش شد و بعد از مرگ او در سال 1965 چاپ شد. داستان ضعيف است، شخصيت‌ها در حد اتود هستند و دشمن داستان آنقدرها كه بايد هوشمند نيست. سواي چند صحنه، اسلحه طلايي از آب و گل درنيامده است، ولي شروع خوبي دارد. باند از ولاديوستوك به لندن بر مي‌گردد، در ولاديوستوك توسط روس‌ها شست‌وشوي مغزي شده است و اولين كارش كشتن ام است. او موفق نمي‌شود و بعد از شش ماه كه مغزش «شست‌وشوي دوباره» مي‌گيرد به جامائيكا برمي‌گردد تا به دنبال تك‌تيراندازي به نام اسكارامانگا باشد. (اسم او، مانند اسم بلوفلد، از پسري گرفته شده كه فلمينگ در كودكي ازش خوشش نمي‌آمده.) در اين رمان نسبت به ساير رمان‌ها ابزار كوچك مكانيكي بيشتري براي باند وجود دارد. اين ابزار از يك صفحه راديوسكوپي كه وقتي باند دارد وارد سرويس اطلاعاتي مي‌شود از او با اشعه ايكس عكسبرداري مي‌كند شروع مي‌شود تا گردپاش سمي‌007. اين گردپاش سلاحي واقعي است كه فلمينگ ايده آن را از بوگدان استاشينسكاي- يك مامور مخفي روسي- كه دو مرد را با آن سلاح كشته بود، گرفته است.
اختاپوس و زندگي ـ 1966
اين مجموعه داستان كه بعد از مرگ او به چاپ رسيد دو داستان جذاب درش وجود دارد: اختاپوس و زندگي. آنها در دهه 50 نوشته شده‌اند و در داستان اختاپوس همچون داستان ميزان آرامش، باند ابزاري است براي بيان داستاني در رابطه با حيله‌گري. زندگي هم يك داستان پيچيده ديگر است. باند- كه بهترين تك‌تيرانداز آژانس اطلاعاتي است- دستور مي‌يابد كه يك قاتل را در برلين به قتل برساند. فلمينگ يك سال قبل به همراه يك جاسوس از شهر بازديدي داشته است و اتفاقاتي كه در دو طرف اين شهر قسمت‌شده مي‌افتاد خيلي جذبش كرده بود. همچنين از اينكه فهميده بود زن‌هاي روس تيراندازهاي قابلي هستند، خوشش آمده بود. نوازنده ويولن سل كه نقش قاتل را هم بازي مي‌كند شباهت زيادي با آمارليس فلمينگ- خواهر احساساتي ناتني‌اش- دارد كه نوازنده ويولن سل هم هست.
 دوشنبه 10 تير 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[مشاهده در: www.iribnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 391]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن