واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: گپي با پريسلي - علياصغر سيدآبادي
نمايش، نمايشي مدرن بود؛ تقريبا شبيه تئاترهاي مدرن خودمان. با صحنهاي ساده كه با نور و بازي بازيگران تغيير ميكرد. داربست فلزي يك ساختمان دو طبقه كه چند مرد جوان در آن به سر ميبرند و آماده سرقت مسلحانهاند. آنها در سرقت موفق ميشوند، اما يكييكي به دست يكديگر كشته ميشوند، چيزي در مايههاي همان افسانه معروف خودمان. با اين همه پر از جزئيات. نمايش با آنكه در آن چند نفر كشته ميشوند، طنز است. من جزئيات قصه را زياد نميفهمم و به خصوص طنزهايش را، اما خندههاي تماشاگران آنقدر زياد هست كه بفهمم طنز است.
بازيگران در بازيها مسلط هستند و موسيقي نمايش نيز زنده اجرا ميشود. نمايش تمام ميشود و تماشاگران بيرون ميروند. يكي از عوامل نمايش به ما ميگويد لطفا منتظر بمانيد و بعد از چند دقيقه يكي تا پشت صحنه راهنماييمان ميكند. پريسلي )Presley Chweneyagae( خسته روي صندلي نشسته است. به احترام ما از جا برميخيزد. با او احوالپرسي ميكنيم و خسته نباشيد ميگوييم و ميگوييم ما فيلم تسوتسي را در ايران ديدهايم، اما نميگوييم از طريق سيدي قاچاق. او هم آنقدر از ايران شناخت ندارد كه سوالي بپرسد.
بسيار خاكيتر از بازيگران ماست، بدون افههاي رايج بازيگري در مملكت ما؛ البته بخشي از اين هم به مردم بر ميگردد. او با اينكه بازيگر معروفي است، حتي يك نفر نايستاد با او و يا ديگر بازيگران نمايش كه آنها نيز اغلب سابقه بازي در سينما را دارند، حرف بزند.
او از اينكه ما فيلمش را ديدهايم و خوشمان آمده ابراز خوشحالي ميكند. او ميگويد كه تسوتسي اولين فيلمش بوده و از بازي در آن اظهار رضايت ميكند. فيلم تسوتسي براي سينمادوستان آفريقايجنوبي يك نشانه است، چيزي شبيه ما ميتوانيم است. به آنها اعتماد بهنفس ميدهد و با افتخار از آن حرف ميزنند. اين فيلم جايزههاي زيادي را از جشنوارههاي معروف جهان به دست آورده است و وقتي جايزه اسكار را گرفت، مردم و مقامات آفريقايجنوبي بسيار شادمان شدند. آن سال نلسون ماندلا با بازيگران و كارگردان فيلم ديدار كرده و از آنان تشكر كرده بود و جملهاي گفته بود كه خيلي عجيب است. اشاره كرده بود به دو بازيگر جوان فيلم يعني پريسلي و بازيگر روبهرويش وگفته بود اين جوانان آفريقايجنوبي را دوباره به نقشه جغرافيا بازگرداندند. اين حرف را كسي زده است كه آفريقايجنوبي را با او ميشناسند. عكس آن ديدار را هنوز ميشود از آرشيو سايتهاي معتبر خبري پيدا كرد.
پريسلي هم بازيگر تئاتر است و هم بازيگر سينما. او ميگويد: برايم فرقي ندارد، هم تئاتر را دوست دارم و هم سينما را. هر كدام لطف خودش را دارد.
از او ميپرسيم چند سالي از بازي در تسوتسي ميگذرد، بعد از تسوتسي ديگر چه فيلمي بازي كردهايد كه جوابش هيچ است. او فيلم ديگري بازي نكرده است، اما براي فيلم ديگري دعوت به كار شده است كه چند ماه ديگر كليد خواهد خورد. ميپرسيم كارگردان كجايي است؟ ميگويد، آفريقايجنوبي .
حرف به سينماي ايران ميكشد. علاقهمند است از سينماي ايران چيزي بداند. اطلاعاتش خيلي كم است. تقريبا چيزي از سينماي ايران نميداند. اسم كارگردانهاي معروفمان را ميپرسد. ما كيارستمي، مخملباف، مجيدي و بقيه را نام ميبريم و او هيچكدام را نميشناسد. حتي اسم پرسپوليس را هم ميبريم، اما اين يكي را هم به درستي نميشناسد و فقط اسمي به گوشش خورده است. باز مجبور ميشويم همان سينماي هنري و هاليوودي و جشنواره اسكار و كن و اينجور بحثها را پيش بكشيم تا كم نياوريم؛ البته اين را بسيار محترمانه ميگويم و او هم تاييد ميكند.
او پس از يك ساعتونيم بازي پرتحرك خسته است با اينكه به روي خودش نميآورد. ما تشكر ميكنيم و خداحافظي ميكنيم. تا دم در همراهيمان ميكند. سراغ سوپا را ميگيريم. كسي آدمي را به اين نام نميشناسد. ميگوييم مسلمان بود اسمش ... هنوز بلال را نگفتهايم كه پريسلي و بقيه بچههاي گروه ميگويند بلال و به او اشاره ميكنند كه نزديكمان است و او را نشناختهايم. به شوخي ميگوييم ازبس شما سياهها مثل هم هستيد. از او ميپرسيم تو كجا بودي و ميگويد اجراي موسيقي با من بود. او آهنگساز و نوازنده گروه است و در گوشهاي از صحنه مينواخت كه صورتش خيلي پيدا نبود.
چه بسا اگر هم پيدا بود، به جا نميآورديمش، چنان كه در تمام مدت همراهمان بود و نشناخته بوديم. بيچاره بلال كه ما همكيشهايش را ديده بود، تحويلمان گرفته بود و همراهيمان كرده بود، اما ما نفهميده بوديم. او تا دم در ورودي تئاتر دولتي همراهيمان كرد و تعارف كرد كه برساندمان. گفتيم ماشين منتظرمان است. شب ديروقت بود و در خيابان پرنده پر نميزد و ماشين منتظرمان نبود. به هتل زنگ زديم و سراغ ماشين را گرفتيم. گفت الان ميرسد و الانش نزديك به نيمساعت طول كشيد.
------------
------------
يکشنبه 9 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 75]