تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):برای انسان عیب نیست که حقش تاخیر افتد، عیب آن است که چیزی را که حقش نیست بگیرد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820917500




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

زیبایی شناسی در هایکو


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: mtalebian06-11-2008, 01:38 PMباشو و شبنم بی نیام ( در بارهء هایکو ) پیش در آمد : اگر بپذیریم که هایکو یکی از فرم های معروف و مشهور در ادبیات ژاپن است در آنصورت ماتسوباشو را باید بعنوان یکی از معروفترین شاعران خطهء هایکو برشمرد.برای شناخت هایکوبطور کلی و شناخت هایکوهای باشو بطور اخص باید که ابتدا به زیر ساخت های زیبائی شناسی در هایکو پی ببریم.گرچه باشو هرگز خودش نظریه و تئوری بخصوصی در مورد شعر و خصوصا هایکو بصورت مکتوب نداشته است اما در میان بیش ازهزار شاگرد و مریدی که در سرتاسر ژاپن داشته دوشاگر د وفادار او بنام دوهو و کیورای صحبت های شفاهی باشو را تمام و کمال ثبت کرده اند و به آیندگان سپردند.در این رساله به مفاهیم زیبائی شناسی در هایکو پرداخته میشود که بخشی در عرصهء الهام شاعرانه و بخشی به ساختاردرونی شعر هایکو وابسته است . درآمد : می گویند سامورائی فقط یک راه می شناسد ، یا با مروت شمشیر می کشد ، یا تیغ غلاف می کند و ، قلم مو و مرکب برگرفته، با خطوطی مورب بر گوشهء بوم به شکار لحظه می پردازد، یا با آئین چای عارفی پیشه می کند ، یادر گلدان سفالین و خیس گل می آراید ، یا در دیر راهبان ، به ذن پناه می برد و اگر این همه میسر نشد شعر می گوید ، و اگر شعر هم دردی را دوا نکرد روی خاک زانو می زند و تیغی به جانش فرو می برد. برایش فرقی نمی کند ، همه این عرصه ها آئین اوست ، اما در هیچ قدمگاهی عاشق نمیشود ، چرا که عشق برایش عین کوری است و زندگی برایش مفهومی جز عبادت ندارد. آن چیست که همه این راه ها را به هم پیوند می دهد ؟ کدام حبل متین است که تیغ به مرکب ، خاکستر سفید به گلدان ، دیر راهبان را به شعر ، و شعر را به مرگ می دوزد؟ راهی نداریم جز پرسه در وادی فرهنگ، فرهنگی که بی زیبائی شناسی روزگارش به سر نمی آید . درست است که همهء هنر تجسم واقعیت است چه بیرونی و چه درونی ، اما واقعیت صرف نمی تواند انگیزه ای برای هنر باشد.چیز دیگری باید که هنرمند را برانگیزد. واقعیت وسیله است ، آنچه هنرمند در پی اش شتابان است چیز دیگری است . هنرمند در پی دیدن هستی با جهان بینی و زیبائی شناسی خاص خویش دست به کار خلقت می زند ، پس با شناخت معیار های زیبائی شناسی در ژاپن شروع می کنیم شاید راهی به شناخت شعر و به ویژه هایکو پیدا کنیم . چه بی شناخت این معیار ، هایکو برای مخاطب ایرانی بی معنی جلوه خواهد کرد. جان شاعرانه : Poetic Spirit ماتسو باشو پیامبر هایکو، معتقد بود که یک ویژگی و چیزی مشترک در ترانه های سایگایو Saigayo ، در شعر های زنجیره ای سوجی Sogi ، در نقاشی سشو Sessho و در آئین چای ریکیو Rikyo می درخشد و نفس می کشد و آن ویژگی چیزی نیست مگر حضور یک "جان شاعرانه " ، جان و روحی که مخاطب را وا دار می کندکه همنوا و همسفر با کائنات و عالم وجود شود و در نهایت انسان را با همه چیز این طبیعت مانوس می کند . کسی که از جان شاعرانه سرشار است به هرچه می نگرد شکوفه می بیند و هرچه در خیال می پردازد به مهتاب میماند . این جان ، جانی است که همه آثار هنری از او ناشی میشود و درنهایت خط و ربطی با قدرت خلاقانه ء هستی دارند. کائنات بهار زیبا و ماهتاب در پائیز دل انگیز را خلق می کند و بهمین سیاق هنر هنرمند آفرینش است . هم کائنات و هم هنر مندان ، هر دو از جمله آفریدگاران هستند و ارزش و قدر می آفرینند چرا که قدر زیبائی ها را می دانند . باشو انسانیت انسان را در گرو قدرشناسی و ستایش زیبائی ها و در ضمن آفریدن زیبائی می داند و این ویژگی را محور و شالوده اساسی فرهنگ ها می دانست . او معتقد بود که جان شاعرانه مورد نظرش جز رساندن بشر به " بدویت فرهنگی "و یا رجعت بشر به طبیعت وظیفه دیگری ندارد . این بدویت را نباید بدویتی اجتماعی و سیاسی پنداشت ، بلکه منظور باشو حیرت ها و انس های بدوی انسان های اولیه با طبیعت است .آنگاه که هنوز کلام اساس ارتباط انسان با انسان و انسان با طبیعت و هستی را دگرگون نساخته بود. باشو در وصف حال هنرمند می گفت که ابتدا به اشراق و روشن شدگی در حد بالای آن نائل می شوند و سپس مثل مه آن حالت اشراق رفته رفته محو می شود و به دنیای مادی ، یعنی به همین دنیای عادی مردمان معمولی رجعت میکنند. برای"جان شاعرانه" دو وجه قائل بود ، یکی نائل شدن به اعلی درجه روحانی که همان اشراق و روشن شدگی است و یکی دیگر زندگی در میان مردم است . وجه اشراق در جان شاعرانه تحت تاثیر مفاهیم بودیستی کیفیتی همچون آرامش و سکوت و زهد به همراه دارد ، چیزی که دغدغه هنرمندان ژاپنی در قرون وسطی بود. وجه خاکی جان شاعرانه نظر به زندگی خاکی و این جهانی دارد و اشاره هایش به شادی ها و خوشی ها ی زودگذر دنیائی است که با ژاپن نوین پس از قرن شانزدهم پدیدار شده است ، دنیائی که اغلب از آن بعنوان جهان شناور و بی اتکا یاد میشود. دو دنیای متفاوت ، وادی اشراق و سکوت و آرامش و زهد ، و وادی زندگی واقعی مردمان این خاک ، به ظاهر جمع نقیض اند! تا جائی که باشو با آگاهی کامل از این تضاد ، خود را بیش و کم سرزنش می کرد که چرا نه در سلک راهبان است و نه در جمع مردمان ! باشو تا پاسخی برای دغدغه هایش نیابد دست به کار آفرینش نمیشود ، مگر نه اینکه هر خلقتی در سایه سار نظمی پیچیده است ؟ حیرت انگیز است وقتی بدانیم که باشو در سال 1644 میلادی به دنیا می آید و در سال 1694 ، اواخر قرن هفدهم در میان خلنگزاران پائیزی بدرود حیات می گوید و مولانا جلال الدین رومی در سال 1273 میلادی وفات می کند و چیزی قریب به چهار قرن پیش از باشو حل این تضاد را در دیالکتیک دیده بود . باشو نیز جمع این اضداد را مجموعه ای دیالکتیک می پندارد که از کنش و واکنش این دو وادی در جان شاعرانه دنیای تازه تری با ویژگی های جدیدی پدید می آید که هم خاکی است و هم اشراقی است اما در عین حال هیچ یک از این وادی ها نیست . از این پس است که باشو شعر می گوید چرا که به جان شاعرانه رسیده است و هر چه بگوید ریشه در هنر دارد . عواملی که شاعر و هنر مند را به وادی آن تضاد ماورائی و آن اشراق معلی می برد کدام عامل است ؟ باشو این عوامل را به دو بخش مجزا تقسیم می کند : عواملی که شاعر و هنر مند را به اشراق و روشن شدگی رهنمون می کند و عواملی که شاعر ملهم از الهام را کماکان در خاک و در دنیای عادی و همین زندگی معمولی سایه به سایهء جان شاعرانه ابقا می کند. ابتدا به واشکافی عوامل نخست می پردازیم : سابی Sabi سابی شاید از معروف ترین ایده های شاعرانه باشد که خاص شاعرانگی باشو است . باشو خود به ندرت از واژه سابی یاد می کرده . او اغلب واژه " سابی شی" را بکار می برده که سابی از آن مشتق شده است . "سابی شی" در لغت به معنی گوشه نشینی و انزوا ،بی کسی و تنهائی است .از میان همه معانی سابی شی شاید بی کسی برای این واژه برازنده تر باشد. سابی شی حالتی از جان و روح انسان است که در آن حال مشتاق یافتن همدم و همسفری است تا بودن و وهستی خویش را تجسم بخشد اما هرگز به این اشتیاق دست نمی یابد . باشو از این مفهوم در حوزه باریک و محدودتری در شعر استفاده می کرد ، مثل این هایکو: تنها : میان شکوفه ها ، قد کشیده است سروی بلند . چند روزی است که بهار از راه رسیده و شکوفه های گیلاس در اوج شکوفائی است .اما دراین میان چیزی یگانه و تنها حضور داردکه همآهنگ با اطرافش نیست ، سروی بلند به رنگ سبز آنجا است ، فقط و فقط بواسطه حضور این سرو تنها ، رایحه بی کسی و تنهائی از آن منظر پراکنده میشود . در این هایکو واژهء " تنها :" به هیچ وجه احساس ناشی از کاراکتر حساس شاعر نیست بلکه در اینجا شاعر به احساسات شخصی خویش بند و قیدی نهاده و فقط حالتی را که طبیعت خلق کرده ، همانگونه که هست به بیان و تصویر می کشد . بی کسی و تنهائی سرو ، برداشت شخصی شاعر نیست بلکه چیزی است که وجود دارد و طبیعت آن را ساخته است. اینچنین به نظر میرسد که سابی ، دلالت بر عینیت نوعی از تنهائی ، جدای از حس انسانی دارد . کیورای Kyorai ( شاگرد مورد علاقه باشو که به همراه دوهو Doho همه مباحث باشو در مورد شعر را ثبت کردند و به آیندگان رساندند ) در هایکوی زیر بقول باشو کیفیتی از سابی را تصویر کرده است . در سایه سار شکوفه ها : دوباغبان پیر سرهای سفیدشان در گوش هم ! این شعر صرفا یک هایکو در مورد منظربهاری نیست ،دوباغبان مسن و سفیدموی در قلب این چشم انداز قرار داده شده است.با این حال هایکو چیزی از احساسات درونی این دو باغبان پیر نمی گوید ، آنها بخشی از این منظر طبیعی هستند ، درست مثل آن سرو بلند در هایکوی باشو .اینجا دوباره دو باغبان باموی سفید در مقابل و در تضاد با شکوفه های رنگارنگ گیلاس قرارداده شده است که نتیجتا فضائی ایجاد می شود که بوی تنهائی و بی کسی می دهد. از طرف دیگر شکوفه های گیلاس و باغبان های پیر چیزی به پایان عمرشان نمانده است و عنقریب فرو خواهند ریخت فقط فرصتی باید تا آن لحظه فرارسد. در این تصویر ، دوباغبان پیر نه دغدغه فرو افتادن قریب الوقوع شکوفه ها را دارند و نه چیزی از سررسیدن پایان عمرشان می گویند ، آنها آنجا حضور دارند برای اینکه جایگاه خویش را در طبیعت واقعیت بخشند.آن دو به همراه شکوفه ها ،بخشی از این طبیعت فاقد حس را تشکیل می دهند ، طبیعتی که در مقابل هر پدیده ای "بی طرف " است ( Impersonal ) سابی و یا تنهائی مورد نظر باشو دقیقا همین حالت از تنهائی است که نه تنها طبیعت در برابر آن فاقد حس است بلکه شاعر نیز گوئی مثل طبیعت به احساسات شخصی خویش پاسخ نمی دهد .اما مخاطب هایکو مجاز است که هرچه و هر اندازه شاعر بر احساسات شخصی اش بند می زند اما او به عکس دامنه خیال و حس را تا آنجا که ادراکش قد می دهد رها کند و شعر هایکو را آنگونه که می خواهد در ذهن به کمال برساند. باشو اینگونه تنهائی و بی کسی را کاملا بی طرفانه و منفک از احساسات شخصی خویش درک می کرد که کاملا این مفهوم از تنهائی در تضاد و مقابل مفاهیمی همچون غم و اندوه و حزن است چرا که این مفاهیم حس منحصر به شخص است و نباید در هایکو حضور داشته باشد. هنرمندی باشو درست در همین نکته است که او هرگونه احساس تنهائی و غم و حزن را مستقیما به طبیعت بر می گرداند و برای آن مویه نمی کند همانطور که طبیعت در برابر مصائبی که بر نوع بشر می رود موضعی خنثی و منفعل دارد. اصولا دیدگاه باشو در زندگی و هستی بر همین مبنا است ، برگرداندن و استحالهء هر نوع غم و اندوه و حزن و تنهائی به طبیعت قبل از آنکه این عوامل فرصتی داشته باشند تا در ذهن ماندگار شوند ، بعبارت دیگر طبیعت استعاره ای از تنهائی خویش جایگزین آنها می کند و بدین ترتیب جانسوزی شان را به طبیعت می سپارند و در شمایلی طبیعی به ذهن باز می گردند ، گوئی طبیعت صافی حس ها است . از نظر او مفاهیمی همچون غم و اندوه و تنهائی واژه هائی هستند که برای توضیح کلیت و عمومیت زندگی کاربرد دارند چراکه این زندگی عالمی است شیطانی و پر از حرص و آز که نوع بشر را به گنداب های پست و پلید رهنمون می کند . او می گفت : زندگی از آن جهت مملو از حزن و محنت است که ابنای بشر ، هر کس در پی آمال و آرزوهای خویش از اجحاف و اذیت دیگران ابائی ندارد . هیچ راه گریزی از این حزن برای بشر باقی نمانده است چه این مصیبت در ذات انسان است . اگر هم راه گریزی باشد این راه از انکار انسانیت انسان می گذرد ! تنها وقتی گریز از این مصیبت میسر است که انسان خویشتن خویش را از این انسان که اوست تهی کند و راه انکار پیشه کند . چگونگی این انکار را هم نشان می دهد ، کندن حس شخصی در نگاه و بینش و افتادن به موضع منفعل و بی طرف در کردار و رفتار و احساس (Impersonal) . همانگونه که درخت سرو و یا سر های سفید موی در سایه سار شکوفه ها بعنوان یک واقعیت حضور دارند . لذا مصیبت های انسان در طی فرآیند دگردیسی به مفهوم باشو از تنهائی خواهد رسید ، مفهومی که در این هایکو چه در تم و چه در موضوع نشان داده شده است.باشو این هایکو را شبی در میان کوره راه های کوهستانی در معبدی متروک نوشت ، معبدی که فقط او تنها زائر ناخوانده آنجا بود : روح اندوهناک من : بگذار تنها شود تو ، کوکو . در این هایکو شاعر در بدو نوشتن هایکو هنوز در وادی بشر سیر می کند و احساسات شخصی او مملو از درد و حزن است ، اما از طرف دیگر کوکو اندوه و غصه هایش را به مقامی متعالی ، یعنی به تنهائی و بی کسی Loneliness در طبیعت ارتقا داده است .بدین لحاظ است که شاعر آرزو می کند ای کاش صدای این مرغ روح اش را به روشن شدگی و اشراق سوق دهد و مثل آن مرغ تنها و رها شود از این بند غم که هم اکنون در چنگ آن است. گداختن این چنینی احساسات شخصی در فضا و حالتی بی طرف و غیر شخصی محور اصلی گرایش و اندیشه باشو در برخورد با زندگی بطور اخص بود .او آنچنان مصمم و با ایمانی راسخ به این اندیشه معتقد بود که گاهی اطرافیانش او را آدمی خونسرد و سنگدل می پنداشتند که بوئی از حس انسانی نبرده است . نمونه ای تکاندهنده در یکی از گزارشات روزانه باشو وجود دارد که در طی یکی از سفر هایش به کودکی یتیم و آواره برخورد می کند که به سختی می گریست .عکس العمل باشو کاملا خونسرد و بدون هیچ احساسی است ، به او می گوید : نکند پدرت از تو بیزار است؟ و یا مادرت غافل از تو است؟ اما من گمان نمی کنم که پدر از تو بیزار باشد گمان هم نمی برم که مادرت چنین غفلت ورزد ، این فقط تقدیر توست ، برای تقدیر ناساز خود غمین باش . همین گرایش و برخورد باشو در اوقات اندوه در بیشتر اشعارش وجه غالب را تشکیل می دهد ، مثلا هایکوی زیر که به مناسبت مرگ زودرس یکی از شاگردانش سروده است : در تند باد پائیزی چه اندوهناک شکسته است : شاخسار توت سفید . باشو در سرودن هایکو حتی به مناسبت از دست دادن عزیزترین کسانش به هیچوجه به اندوه عمیق که شایسته نوحه سرائی و مرثیه باشد آغشته نیست . نه اینکه او بی عاطفه است ، بلکه او اندوه را با استفاده از سابی به انگاره ای غیر شخصی و بی طرف تبدیل می کند تا بر مصیبت های دست به گریبان نوع بشر فائق آید . لذا درست است که سابی به معنی تنهائی و بی کسی است اما این تنهائی از نوع تنهائی آدمیزادگان نیست که گوئی عزیزی را از دست داده باشند بلکه تنهائی و بی کسی بارش شبانگاهی باران بر برگ های پهن بوته های کلم های کوهی است که صدای این تنهائی را منعکس می کند ، نوعی تنهائی است که از جیغ زنجره ها در میان صخره های سفید بر می خیزد و صدای رودی عظیم است که سیل افکن در فصل باران می خروشد. با این تعبیر شاید چنین استنباط شود که باشو به فلسفهء جبریون معتقد است اما نکته ای باریک جبر را با سابی متفاوت می کند .در فلسفه جبر پذیرش بی چون وچرای پدیده ها مطرح است که انسان در چگونگی آن دخالتی ندارد و موضعی انفعالی دارد و لذا چاره ای جز چشیدن زهر جبر ندارد . اما در سابی جبر به واقعیتی طبیعی تبدیل میشود (واقع گرائی )که زهر جانسوزش در صافی طبیعت پاک میشود و در یک دگردیسی خود خواسته به زیبائی بدل میشودو پذیرشی در کار نیست . درست است که طبیعت فاقد حس است اما زندگی و هستی دارد و از ورای این زندگی است که فضا و حالتی را خلق می کند که کاملا غیر شخصی و بی طرف است و حال و هوائی از تنهائی را بهمراه دارد .این ویژگی طبیعت یعنی تنهائی و بی حسی گوهر اصلی تشکیل دهنده مفهوم سابی است . وابی Wabi با این تعبیر سابی به وابی مورد نظر ریکیو Rikyu نزدیک میشود . ریکیو راهب و استاد ذن و همچنین استاد آئین چای در ژاپن بود . با "ریکیو" است که آئین چای از آئینی اشرافی برای به رخ کشیدن امکانات مالی بازرگان های متوسط به آئینی برخاسته از وابی و سابی تغییر کیفیت می دهد . اما " سابی" از آن جهت با "وابی" متفاوت است که در سابی احساسات معمولی بشر در فضای بیطرف و غیر شخصی طبیعت گداخته و حل میشود در حالیکه در" وابی" پاپس کشیدن از عواطف و احساسات و یا ترک احساسات مطرح است . سوزوکی محقق و پژوهشگر ژاپنی که در ذن بودیسم دستی پر مایه داشت ،نخستین پژوهشگرژاپنی بود که به زبان انگلیسی آشنائی داشت و برای اولین بار فرهنگ ژاپن را به غرب معرفی کرد. او در تعریف وابی و سابی می گوید که این مفاهیم توجه و میلی شدید از دریچهء زیبائی شناسی به فقر روحانی است .این فقر فقری عرفانی است که خاستگاهش سبک کردن سنگینی دنیای مادی از دوش زندگی است . برای شناخت وابی باید آن را دید ، پس نشانی اش را میدهم : کلبه ای محقر را در نظر بگیرید ، یک اطاق بیش نیست.دو یا سه زیر انداز نمدین و یا حصیری کف آن پهن است ، یک بشقاب سفالی در آن وسط پر است از سبزیجات تازه که از کرت های اطراف دست چین شده است و شاید صاحبخانه گوش به صدای باران سپرده است . وابی در همین آدرس و همین نشانی حضور دارد . در مفهوم وابی ، ساختن با حد اقل امکانات پسندیده است ، کاراکتر وابی چیزی می سازد که در کلیت خود کامل است اما این کل کامل را مثلا با هفت قطعه یا با هفت چیز جفت و جور می کند .چنانچه همین کل کامل را یک شخصیت عادی و فاقد کیفیت وابی در صدد ساختن اش برآید ممکن است به ده قطعه و یا به ده چیز نیاز داشته باشد. عرفای ایرانی نمونه بارز کاراکتر های وابی هستند ، درست نقطه مقابل وابی واژهء ماکوتو Makoto قرار دارد که فقر در یاس و ناامیدی به شکل رقت انگیزی در شخص ظاهر میشود .این صفت بیشتر در صوفیگری و درویشی دیده میشود که کاملا با مفهوم وابی غریبه است.شاید شخصیت های داستان های دیکنز دارای کیفیت ماکوتو باشند. کاراکتر ماکوتو در پی آن است که به او ببخشند اما کاراکتر وابی خود میسازد ، کامل هم میسازد اما آنچه ضروری است بکار میگیرد. واژه وابی Wabi از ریشه Wa مشتق شده است که به معنی توازن ، هارمونی ،آرامش ، خاطر راحت و حالتی متعادل است .وابی در اصل به معنای غم و حزن ، متروک و تنها نیز استفاده شده است اما در زبان شعر به معنی ساده ، سادگی غیر مادی ، متواضع و فروتن و همآهنگ و هم طنین با طبیعت بکار گرفته میشود. کسی که دربست و کامل به خویشتن خویش مهر بورزد و هیچگاه در آرزوی اینکه" ایکاش کس دیگری بود" نباشد به این شخص می گویند دارای هویت وابی است. ضرب المثلی در رابطه با مفهوم وابی وجود دارد که می گوید " لذت یک طلبهءذن در ردای توفانزده و شرحه شرحهء اوست" . شخصیت دارای هویت وابی ذن را صورت خارجی می بخشد و انرا در رفتار و اعتقادات خود بروز میدهد و باهر چیز حقیر و اندکی قانع است ، از حرص و آز و تن آسائی و خشم بری است و دانائی صخره ها و ملخ ها را می فهمد . درست است که گاهی وابی نیز مثل سابی به تنهائی و متروک شدن و حزن و اندوه نظر دارد اما در وادی سابی این مفاهیم جلوه و معنیشان را از گذرشعله های زمان بر چیز ها کسب می کنند که نمود بیرونی دارند اما در وادی وابی این معانی از پی همآهنگی با طبیعت فیض می گیرند و ریشه در فروتنی و سادگی دارد و به نوعی درونی هستند . هرکجا که وابی حضور دارد سابی هم می درخشد و بالاعکس ، بدین لحاظ است که حتی در ژاپن همیشه این دو واژه با هم ادا می شوند چراکه تفکیک ایندو در هر پدیده ای هنری کار دشواری است. لوشن استارک Lucien Styrk شاعر و مترجم آثار کلاسیک ژاپن در مورد وابی می گوید مقام وابی روح فقر عرفانی است که با نسبیت گرائی غریبه است و به پرسش هائی مثل خوب چیست؟ بد کدام است ؟بی قدر و قیمت چیست؟ باارزش چیست ؟ هیچ پاسخ نمی گوید . فروتنی و تواضع جوهر وابی است .او می گوید که وابی حسی است که از چیزی ناشی میشود که آن چیز تا کنون و تا بحال که ملتفت اش شدیم چیزی فراموش شده بود ولی اینک بخاطر ارزشی که دارد به دیدهء ما می آید .این چیز همیشه بوده اما به دیده ما نمی آمد .حسی که در این حال به مخاطب دست می دهد این حس وابی است. شیکی شاعر هایکو سرای قرن نوزدهم شعر زیر را در مود وابی سروده است : چه فراموش شده بود : گلدان و گلی که شکفته این روز بهاری وابی را نباید در چیز ها و اشیائی که در تنهائی به سر می برند جستجو کنیم چیزی است که به ناگهان پیدا می شود و حواس ما را به خود جلب می کند. روزی دای بای Daibai استاد و راهب ذن چینی در حالیکه با مریدانش سرگرم ذاذن ( مراقبهء نشسته) بود ، استاد رو به مریدان نمود و گفت : هرچه بسوی شما می آید مانعش نشوید و آنچه شما را رها می کند به دنبالش نروید ، بلافاصله و در همین اثنا جیغ دلخراش راسوئی فضای محراب مراقبه را در نوردید و استاد این شعر را فی البداهه سرود : من با او یگانه شدم ، یکی شده ایم شما ای یاران استوار چنگ بر او گیرید حالا می توانم دم آخر را نفس کشم شیوری Shiori در حالیکه سابی معنی ضمنی تنهائی را از گرایش و اندیشه و طرز برخورد شاعر با زندگی و کل هستی به چنگ می آورد اما مفهوم شیوری این تنهائی را از ساختار و ترکیب شعر است که خلق می کند . سابی به بینش و فلسفه شاعر مربوط است اما شیوری به اسلوب و فن شاعرانه مربوط است.هر دو این مفاهیم به خلق شعری می انجامد که رنگ و بوی تنهائی دارد ، تنهائی از نوعی که قبلا و به تفصیل شرح آن گذشت . شیوری Shiori از فعل شیورو Shioru مشتق شده است و به معنی خمیدگی و قابلیت انعطاف است. در اصل شیوری شرح شعری است که در حوزهء معنی منعطف است و آنچنان چند پهلو و مبهم است که تعابیر و تفاسیر گوناگونی را از شعر موجب میشود . برحسب اتفاق در زبان ژاپنی فعل دیگری هست که درست مثل فعل شیورو تلفظ میشود اما به گونه دیگری نوشته و صرف میشود اما به معنی پژمرده شدن ، افسرده شدن ، مأیوس شدن و خمیده شدن است .البته همه این معانی در فعل دوم در ادبیات ژاپن نیز به معانی شیوری اضافه شده است. بدین ترتیب شاعران مدرسه باشو هر گاه در این ساختار شعر می نوشتند ضمن اینکه فضای تنهائی را تصویر می کرد ضمنا لایه های متعددی از معنا را به ذهن متبادر می کردند. مثلا تصویر گلی پژولیده و پلاسیده سوژهء" شیوری" در شعر است . هایکوی زیر را باشو در مود شیوری نوشته است که فضای "تنهائی" را تصویر کرده است اما این فضا از ساختار شعر برمیخیزد به خلاف سابی که از اندیشه و نوع نگاه شاعر به سوژه و زندگی بر می آید . کلوچه های ده تائی هم کوچک و کوچکتر شده اند : این باد پائیزی . در روستاهای ژاپن هر ده لقمه کلوچه میوه ای را به نخی می دوزند و خصوصا سوغات روستاهای کوهستانی در مرکز ژاپن بود.اغلب مسافران و زائرانی که از آن روستا ها گذر می کردند این کلوچه ها را بعنوان سوغت می خریدند. اما حالا پائیز است و هر روز از تعداد زائران و مسافران کم میشود زیرا عبور از جاده های کوهستانی در فصل سرما دشوار است . درست به همین دلیل کار و کاسبی فروشنده های روستائی که تنها ممر در آمدشان فروش کلوچه میوه ای است خیلی کساد شده است . بدین لحاظ با فرارسیدن فصل سرما از کمیت کلوچه ها کاسته می شود تا سود بیشتری عایدشان شود . فضای کلی حاکم بر این هایکو د سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 510]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن