تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 10 دی 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر بنده اى بر همان چيزى كه در درون داشته و با آن از دنيا رفته، برانگيخته مى شود...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1847199060




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

غزل صائب


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: t.s.m.t03-10-2008, 09:05 PMغزل صائب بامعنی t.s.m.t03-10-2008, 09:12 PMهر که از درد طلب شکوه کند نامرد است عشق دردی است که درمان هزاران درد است کثرت خلق به وحدت نرساند نقصان که علم غوطه به لشکر زده است و فرد است مهر و مه نور دهد تا نظر ما بیناست چرخ در گرد بود تا سر ما در گرد است کوچه گردان جنون موج سرابی دارند عشرت روی زمین رزق بیابانگرد است جرم ابنای زمان را ز فلک می دانیم هر چه شب دزد نماید گنه شبگرد است مس طلا می شود از نور عبادت صائب روی شبخیز چو خورشید از آن رو زرد است t.s.m.t12-10-2008, 11:50 PMیک بار بی خبر به شبستان من در آ چون بوی گل،نهفته به این انجمن در آ از دوریت چو شام غریبان گرفته ایم از در گشاده روی چو صبح وطن در آ تا چند در لباس توان کرد عرض حال یک ره به خلوتم به ته پیرهن در آ خونین دلان ز شوق لقای تو سوختند خندان تر از سهیل به خاک یمن در آ مانند شمع،جامه ی فانوس شرم را بیرون در گذار و به این انحمن در آ دست و دلم ز دیدنت از کار رفته است بند قبا گشوده به آغوش من در آ آیینه را ز صحبت طوطی گزیر نیست ای سنگدل به صائب شیرین سخن در آ vahide13-10-2008, 10:35 PMمیرزا محمد علی فرزند میرزا عبدالرحیم بازرگان تبریزی متخلص به صائب و معروف به میرزا صائب بین سالهای 1000-1007 هجری در تبریز به دنیا آمد. صائب از خاک پاک تبریز است ----- هست سعدی گر از گل شیراز در 1012 هجری که شاه عباس قلعه تبریز را فتح کرد،پدرش همراه عده ای از بازرگانان ثروتمند از تبریز به اصفهان آمد تا سیاست جدید شاه عباس را که می خواست پایتخت تازه بنیان صفوی را با ثروت و فعالیت بازرگانان رونق دهد، تحقق یابد. محمد علی در این شهر پرورش یافت و بزرگ شد، در آغاز جوانی به سفر حج مشرف شد و پس از زیارت خانه خدا به آستان بوسی حضرت رضا علیه‌السلامتوفیق پیدا کرد. شکرالله که بعد از سفر حج صائب ----- عهد خود تازه به سلطان خراسان کردم وقتی به اصفهان برگشت و مدتی در آنجا اقامت کرد،قصد سفر هند کرد. بر خلاف میل پدر و خانواده پایتخت ایران را ترک و راهی هند شد. در سال 1034 از اصفهان بیرون رفت. آنچه با خود از وطن می برد دفتر شعری بود که وقتی به کابل رسید ،به خدمت ظفر خان والی آنجا رسید و در سایه دوستی و اکرام او آرامش یافت ،به مرتب کردن آن پرداخت و اولین دیوان اشعار خود را سامان داد. چو زلف سنبل اوراق من پریشان بود نداشت طره شیرازه روی دیوانم تو غنچه ساختی اوراق باد برده من و گرنه خار نمی ماند از گلستانم در سال 1042 که ظفرخان به امر شاهجهان به نیابت پدرش حاکم کشمیر شد، هنوز صائب و پدرش در هند بودند و ظفرخان را در کشمیر همراهی می کردند، آنان پس از مدتی اقامت در کشمیر عازم ایران شدند. اقامت او در هند حدود نه سال طول کشید. صائب شهرهای مشهد، قم، کاشان، اردبیل، تبریز را سیاحت کرد، سفری هم در رکاب شاه عباس ثانی به مازندران رفت و صفای این ناحیه بخصوص شهر اشرف (بهشهر) را ستود. در قم به دیدن مولی عبدالرزاق لاهیجی متخلص به فیاض رفت و این دیدار به دوستی انجامید و در سفر کاشان با ملا محسن فیض کاشانی ملاقات و مشاعره کرد. سال های عمر او به استناد این بیت هشتاد یا متجاوز از هشتاد سال بود. دو اربعین بسر آمد ز زندگانی من هنوز در خم گردون شراب نیم رسم سال وفاتش به نقل از محمد بدیع سمرقندی که سه سال پس از وفات او به اصفهان آمده و قبرش را زیارت کرده است 1087 هجری قمری می باشد. قبر صائب در باغچه ای در اصفهان -در خیابانی که به نام او نامگذاری شده است -قرار دارد. vahide13-10-2008, 10:41 PMغزل يارب اين جان هاي غربت ديده را فرياد رس روح هاي گلِ به رو ماليده را ماليده را فرياد رس با كمند جذبه اي ، اي آفتاب بي نياز سايه هاي بر زمين چسبيده را فرياد رس از كشاكش هاي بحر اي ساحل آرام بخش اين خس و خاشاك طوفان ديده را فرياد رس مي شود از قطع، راه عشق هردم دور تر رهروان اين ره خوابيده را فرياد رس اي بهار عشق كز رخسارت آتش مي چكد اين ز سرما ي هوس لرزيده را فرياد رس اي كه كردي از صدف، گهواره ي د‍ّ ر يتيم اين گهر هاي به گل چسبيده را فرياد رس بلبلان ، گل ها ز باغ كامراني چيده اند اين گل از باغ جهان ناچيده را فرياد رس در جهان پر ملال اي كيمياي خوش دلي رحمتي كن صائب غم ديده را فرياد رس تفسیر خورشيد زردآلويي بزرگ است . كودك نخ زردآلو را گرفت و مثل بادبادك به دنبال خود توي كوچه ها برد. آيا خورشيد يك زرد آلوست يا ماييم كه در بستر زبان جهان را تا بي نهايت باز مي نماييم و از منظر شعر، امكانات آن را متجلي مي سازیم. چنين است كه گاه با گاز زدن به زرد آلو، ممكن است طعم خورشيد را مجسم مي كنيم . شعرنيز گاه هيجاني ست براي بر انگيختن زبان تا امكان بي پايان هستي را باز مي نمايد. تركيب ( روح هاي گلِ به رو ماليده) در اين غزل صائب ،‌ يكي از آن امكانات هيجان انگيز است كه در زبان آفريده مي شود .تعبيري آشنايي زدوده از انسان كه جوهر زيبايي شناختي شعر او را متجلي مي كند. كالبدي ناپيدا و شبح گون كه به رويش گل ماليده اند. تصويري كه از اين تعبير حاصل مي شود ،‌ لايه اي گل خشك شده به هيئت انسان است. گلي معلق مانده در هوا كه بي هيچ اتصالي راه مي رود و شايد سخن مي گويد .اين تركيب همچنين يادآور سوگ و مصيبت است . غوغايي كه در آن مردمان گل به روي خود مي مالند تا نشاني از حسرت و خاكساري شان باشد. اين دو تصوير يعني مجسمه ي گليِ توخالي انسان و سوگوار گل به روي ماليده در ذهن به هم مي آميزند و ديزالو مي شوند و امكان تازه اي براي بازتوليد معنا فراهم مي آورند. اين گِل معلق در هوا ، سوگوار چيست ؟ چرا اين قالب گلي برايش تنگ و ناگوار مي نمايد؟ مصرع دوم تمام ابيات اين غزل حاوي تعبير دگرگونه از انسان و اسارت هاي اوست . منبع : کانون ادبیات ایران vahide13-10-2008, 10:49 PMصائب مردی دیندار و معتقد به فرایض و سنن اسلامی بوده است. مذهب او شیعه دوازده امامی است. بعیدنیست که به جهت علاقه و ارادت شدید به مولانا جلال الدین بلخی که در حدود صد غزل به استقبال وی رفته است دچارشور و حالی آشکارشده و از مولانا به «ساغر روحانی»، «آدم عشق»، «مرشد روح»، «شمس حقیقت» و امثال اینها تعبیر کرده است. مثل این بیت: از گفته مولانا مدهوش شدم صائب این ساغر روحانی صهبای دگر دارد در اینکه صائب با آن همه ابیات بلند عارفانه مرد روشن بینی است شکی نیست ولی آیا او صوفی بوده و طریقه ای هم داشته است، نمی توان نظری ابراز کرد زیرا سندی در دست نیست. تنها می گوییم که عرفان صائب، عرفان الهی است. شماره ابیات او را به اختلاف از هشتاد تا سیصد هزار نوشته اند به علاوه که بیست هزار بیت ترکی هم به او منسوب می دانند. صائب به شهادت اشعار خود و قول معاصرانش مردی فرشته خو، کم آزار و متواضع بوده، تمام تذکره نویسان از محامد او سخن گفته اند. خوش طینتی او بقدری است که همه شعرای معاصر را در اشعار خود به نحوی مورد ستایش و تشویق قرار داده است و در دیوان وی شاید به بیش از نام پنجاه شاعر برسیم که شعرشان را استقبال کرده و از آنان با تجلیل و محبت نام برده است. صائب از معدود شاعرانی است که در زمان حیات، آوازه ی سخنش قلمرو زبان دری (ایران، هندوستان، عثمانی) را فتح کردو مشتاقان سخنش از دور و نزدیک و برخی پای پیاده به اصفهان می شتافتند تا به دیدار او برسند. نویسندگان تذکره های نصرآبادی، قصص خاقانی، سرو آزاد، کلمات الشعرا همه استادی او را ستوده اند. ***** شعر خـرابــي بـاعـث تـعمـيــر بـاشـد بـيـنـوايـان را كه كوري كاسه ي دريوزه مي گردد گدايان را كند با سخت رويان ، چرب نرمي بيشتر دوران بود بـا استـخـوان پـيـوند ديـگر مـوميـايـي را نـبـاشد يك قـلم تاثـيـر بـا آه هـوسنـاكان به خون رنگين نگردد بال و پر تير هوايي را vahide13-10-2008, 10:56 PMغزل به ساغر نقل كرد ازخم، شراب آهسته آهسته بر آمد از پس كوه آفتاب آهسته آهسته فريـب روي آتـشنـاك او خـوردم ندانـستم كه خواهد خورد خونم چون كباب آهسته آهسته ز بس در پرده ي افسانه با او حال خود گفتـم گران گشتم به چشمش همچو خواب آهسته آهسته كباب نازكِ دل ، آتش هموار مي خواهد بر افكن از عذار خود ، نقاب آهسته آهسته سرايي را كه صاحب نيست،‌ ويراني ست معمارش دل بي عشـق مي گردد خـراب آهسته آهسته مكن تعجيل تا از عشق رنگي بر كند كارت كه سازد سنگ را لعل ، آفتاب آهسته آهسته به اين خرسندم از نسيان روز افزون پيري ها كه دل مي برد ياد شبـاب ، آهسته آهسته دلي نگذاشت در من وعده هاي پوچ من صائب شكست اين كشتي از موج سراب آهسته آهسته ************ تفسیر صورخيال انگيز از زنده ترين وجوه زيبايي شناختي زبان و صنايع ادبي ست كه در فراسوي زمان و مكان جادوي خود را حفظ مي كند. تصاويري كه در نهايت بديهي بودن ،‌ بديع و غافلگير كننده اند ، و اين چيزي نيست جز كاركرد جوهر ادبي زبان شعر كه با آشنايي زدايي كردن مداوم از هستي،آن را هربار به جلوه اي نو در مي آورد . تصوير طلوع آرام آرام خورشيد از پس كوه - با وجود زيبايي خيره كننده ي آن - به تنهايي آفرينشي فوق العاده نيست ، اما وقتي در محور عمودي شعر - كه بيت ها را به هم مي پيوند - با چكيدن آهسته آهسته ي اشك كباب به روي آتش مرتبط مي شود ، زيبايي تازه اي از تركيب آنها پديدار مي شود. اين زيبايي وقتي به اوج مي رسد كه در مي يابيم ، آن كبابي كه اشك مي ريزد ، دلي نمك خورده از عشق است و آن آتش نيز چيزي نيست جز سيماي ماه رويي بر افروخته از شور و عشق و جواني . در اينجا ست كه شاعر با خضوعي كامجويانه از دلدار مي خواهد گيسواني را كه بر صورتش فرو افتاده اند، آهسته آهسته كنار بزند تا اين آتش جان سوز به يكبار كباب نازك دلش را نسوزاند. اما در نهايت تمامي اينها با تصوير آغازين طلوع آهسته آهسته ي خورشيد از فراز كوه مرتبط مي شود امكان شاعرانه ي تازه اي خلق مي شود. اين غزل با رديف آهسته آهسته ي خود همچنان ادامه مي يابد و تصاوير خيال انگيز تازه اي را به آنچه پيش از اين بر ساخته است ، مي افزايد. سراي بي صاحب در گذر زمان و باد و باران ، آهسته آهسته ويران مي شود ، همچون دلي كه عشق ، صاحب سراي آن نيست و و در گذر سال ها ، آهسته آهسته پير مي شود و مي پژمرد . اما اگر تن به آفتاب عشق سپارد ، چون سنگي كه آهسته آهسته لعل مي شود ، دلش نيز رنگي ديگر گونه خواهد گرفت . هر چند شاعر رند را از پيري نيز هراسي نيست ، زيرا حداقل آن است كه نيسان و فراموشي سالخوردگي ، ياد و خاطرات حسرت انگيز جواني را چون سرابي آهسته آهسته از خاطرش پاك مي كند ، چون مهي كه محو مي شود، و او به نقطه ي صفر، جايي كه در آغاز بوده است ، باز مي گردد. خيال انگيز ترين تصوير اين غزل در آخرين بيت آن صورت مي بندد. دشتي وسيع و باز ، تفتيده در آفتاب . از نوع سرزمين هاي خشك و بي حاصلي كه صائب در سفر هاي بلند خود به فراواني در صحاري بي پايان ديده است. در اين چشم انداز باز و خشك ، كشتي اي تك افتاده نگاه را خيره مي كند . كشتي اي شكسته در ميان صحرا !ا آنچه اين كشتي به دور افتاده از آب را فرو شكسته است ، امواج توفنده ي دريا نيست. بلكه موج لرزان و وهم گون سراب است كه در گذر زمان ،كشتي را در صحرا فرسوده است . اين تصويري وهم انگيز و حتا انتزاعي ست كه مي توان به آن خيره شد و درباره ي جادويش انديشيد . t.s.m.t14-10-2008, 12:02 AMنخل قد تو هم آغوش بلا کرد مرا هوس زلف تو همدوش صبا کرد مرا خاک در دیده ی مقراض جدایی بادا که از آن حاشیه ی بزم جدا کرد مرا بعد عمری که فلک بر سر انصاف آمد همچو یوسف به لب چاه بها کرد مرا عکس من خاک به چشم آینه را می پاشید پرتو روی تو آئیینه نما کرد مرا چه عجب گر جگر نی بخراشد نفسم بند از بند،فراق تو جدا کرد مرا داشتم شکوه ز ایران به تلافی گردون در فرامشکده ی هند رها کرد مرا چون به بستر بنهم پهلوی راحت صائب غنچه خسبی گره بند قبا کرد مرا t.s.m.t14-10-2008, 12:09 AMبخیه ی کفشم اگر دندان نما شد عیب نیست ***خنده کفشم می کند بر هرزه گردیهای من در این مصرع بدون توجه به مصرع بعدی این چنین به نظر می رسد که شاعر در مورد فقر صحبت می کند و این که لباس و کفش وصله دار پوشیدن عیب نیست(در اینجه باز شدن و فشار آوردن ریسمان به کفش تشبیه به دندان شده است)اما با اضافه شدن مصرع دوم یعنی((/خنده کفشم می کند بر هرزه گردیهای من)) معلوم می شود که ما در معنی دچار سردر گمی شده و به بی راهی رفته ایم،در حالی که معنی با این مصرع این چنین برآورد میشود که : خود انسان است که باعث فلاکت خود می شود و به علت بیهوده راه رفتن کفش ها پاره شده که چنین فردی حتی از طعنه ی خود کفش نیز در امان نیست. جهت آشنایی کامل با سبک صائب به تایپیک آنالیز شعری پست های 2-7 مراجعه کنید. vahide14-10-2008, 09:10 PMدر شب وصل تو مي لرزد دلم چون آفتاب تا مباد از رخنه يي آرد شبيخون آفتاب هرسري را در خور همت كلاهي داده اند افسر ديوانگان باشد به هامون آفتاب هيچ جا در عالم وحدت تهي از يار نيست نامه ي هر ذره اي اينجاست مضمون آفتاب از رخت آيينه را خوش دولتي رو داده است در درون خانه اش ماه است و بيرون آفتاب صائب آن بهتر كه گردون ترك بي رويي كند زر دو رويي مي كشد ز آن روي گلگون آفتاب vahide14-10-2008, 09:11 PMشد ز سرگرداني من بس كه حيران گردباد كرد گردش را فراموش در بيابان گرد باد ريشه در خاك تعلق نيست اهل شوق را مي رود بيرون ز دنيا پاي كوبان گرد باد نيست با تن ، جانِ وحشت ديده را دلبستگي مي فشاند گرد هستي، از خود آسان گردباد خارخار شوق دارد جنگ با آسودگي تا نفس دارد نياسايد ز جولان گردباد برنتابد تخم ا ميد منِ مجنون ز خاك گرچه شد از گريه ام سرو خرامان گرد باد دولت سر در هوايان را نمي باشد دوام مي شود در جلوه اي از ديده پنهان گردباد تنگناي شهر ،‌ زندان است بر سرگشتگان راست مي سازد نفس را در بيابان گرد باد چشم خونبارم چنين در گريه گر طوفان كند مي شود فواره ي خون در بيابان گرد باد چون به جولان گرم گردد شوق آتش پاي من مي شود انگشـت زنهـار بـيــابان گردباد من به شرطي مي كنم صائب ره باريك تيغ گر به يك پا مي كن قطع بيابان گرد باد t.s.m.t15-10-2008, 10:14 AMدر طریق عشق هر جا می گذاری پا،سر است موج این وادی رگ جان،ریگ این صحرا سر است از محیط آفرینش چون نیاید بوی خون؟ هر حبابی را که می بینی درین دریا سر است نیست دستی در گریبان چاک گرداندن مرا چون سبو دست مرا پیوند الفت باسر است اهل دنیا مال را دارند بیش از جان عزیز از سر دستار هر کس بگذرد اینجا سر است موشکافی را رواجی نیست در بازار عشق هر که سر از پا نمی داند درین سودا سر است تخت ما افتادگیّ و لشکر ما بیکسی جوهر ذاتی است تیغ ما و تاج ما سر است اشتها کامل چو شد،خون نعمت الوان بود چون گران شد خواب،صائب بالش خارا سر است t.s.m.t15-10-2008, 10:16 AMخار خاری که زرفتار تو در دل مانده است خس و خاری است که از موج به ساحل مانده است اثری کز من بی نام و نشان مانده به جای گل خونی است که بر دامن قاتل مانده است نیست یک دل که در او گوهر انصاف بود صدفی چند درین دامن ساحل مانده است منزل دور به غیرت فکند رهرو را دل ز نزدیکی راه است که کاهل مانده است خشک مغزان گهر از بحر به ساحل بردند کشتی ماست که دردامن ساحل مانده است چیست خشت و گل فانی که بر آن تکیه کنند اثر این است که از مردم کامل مانده است رسته گشتند ززندان جهان یک جهتان مهره ی ماست که در ششدر باطل مانده است vahide15-10-2008, 07:47 PMصائب مردی دیندار و معتقد به فرایض و سنن اسلامی بوده است. مذهب او شیعه دوازده امامی است. بعیدنیست که به جهت علاقه و ارادت شدید به مولانا جلال الدین بلخی که در حدود صد غزل به استقبال وی رفته است دچارشور و حالی آشکارشده و از مولانا به «ساغر روحانی»، «آدم عشق»، «مرشد روح»، «شمس حقیقت» و امثال اینها تعبیر کرده است. مثل این بیت: از گفته مولانا مدهوش شدم صائب این ساغر روحانی صهبای دگر دارد در اینکه صائب با آن همه ابیات بلند عارفانه مرد روشن بینی است شکی نیست ولی آیا او صوفی بوده و طریقه ای هم داشته است، نمی توان نظری ابراز کرد زیرا سندی در دست نیست. تنها می گوییم که عرفان صائب، عرفان الهی است. شماره ابیات او را به اختلاف از هشتاد تا سیصد هزار نوشته اند به علاوه که بیست هزار بیت ترکی هم به او منسوب می دانند. صائب به شهادت اشعار خود و قول معاصرانش مردی فرشته خو، کم آزار و متواضع بوده، تمام تذکره نویسان از محامد او سخن گفته اند. خوش طینتی او بقدری است که همه شعرای معاصر را در اشعار خود به نحوی مورد ستایش و تشویق قرار داده است و در دیوان وی شاید به بیش از نام پنجاه شاعر برسیم که شعرشان را استقبال کرده و از آنان با تجلیل و محبت نام برده است. صائب از معدود شاعرانی است که در زمان حیات، آوازه ی سخنش قلمرو زبان دری (ایران، هندوستان، عثمانی) را فتح کردو مشتاقان سخنش از دور و نزدیک و برخی پای پیاده به اصفهان می شتافتند تا به دیدار او برسند. نویسندگان تذکره های نصرآبادی، قصص خاقانی، سرو آزاد، کلمات الشعرا همه استادی او را ستوده اند. نمونه اثر از بس مکدرست در این روزگار صبح از دل نمی‏کشد نفس بی‏غبار صبح رخسار نو خط تو خوش آمد به دیده‏اش از شب کشیده سرمه دنباله‏دار صبح گلدسته بهشت برین، روی تازه است برگ شکوفه‏ای است از این شاخسار صبح تر می‏کند به خون شفق نان آفتاب از راستی، چه می‏کشد از روزگار صبح t.s.m.t15-10-2008, 09:19 PMچهره ی نو خط آن تازه جوان را دریاب زیر ابر تنک آن برق عنان را دریاب پیش از آن دم که زمقراض شود پا به رکاب چشم بگشای،خط مشک فشان را در یاب دو سه روزی است صفای خط پشت لب او زود ته جرعه ی عمر گذران را دریاب دولت سنگدلان زود به سر می آید خط ریحانی ِ یاقوت لبان را دریاب در شب قدر به غفلت گذراندن ستم است روزگار خط آن جان ِ جهان را دریاب تا لب لعل تو بی آب نگشته است ز خط کشت ِ امید من سوخته جان را در یاب اگر از حسن گلوسوز بهاری غافل جگر سوخته ی لاله ستان را دریاب اگر از موی شکافان جهانی صائب کمر نازک آن مورمیان را دریاب t.s.m.t15-10-2008, 09:23 PMTorpaq ucaldacaqdır torpağa düşsǝ hǝr dǝn, Dikbaşlığın ucundan sǝn torpağa düşǝrsǝn. Qocalıqda göz yaşı peşmanlıqdan nişandır, Dolsun sübhün suyundan qoy axşamkı piyalǝn. Heyrǝtlǝnǝr hǝmişǝ işıqlı olsa qǝlbin, Ayna çox olsa evdǝ yüz görsǝnǝr bir bǝdǝn. İllǝr pisi-yaxşını çǝkǝr mǝhǝk daşına, Saçlar da zaman-zaman dişlǝr tökdü şanǝdǝn. Hǝr kǝsdǝ varsa imkan bu kandardan keçmǝyǝ, Hünǝrlǝ qoysun qǝdǝm, çǝkinmǝsin heç nǝdǝn. Mǝn o qanadı sınmış bülbülǝm, göz yaşımdan, Tor toxudum, torlanıb başdan-başa bir çǝmǝn. Nǝfǝsi qǝlbdǝn çǝkǝn bir cazibǝ varmıdır? Çör-çöp nǝdir ki, onu öz yuvama yığam mǝn. Bizi bir-birimizǝ, amandı, vurma, dövran! Tüklǝr qarışan zaman daraq sınacaq hǝmǝn. Qorxuram acizliyǝ yozalar bu halımı, Dözümümlǝ mǝn qisas alardım zǝmanǝdǝn. Qulaq asma zahidin sözlǝrinǝ heç zaman, Dǝryanın sahilindǝ olur çör-çöp dǝ bǝzǝn. Saib, sǝbrli ol ki, bizim bu zǝmanǝdǝ Vermǝyǝsǝn, amandır, ixtiyarı ǝlindǝn تورپاق اوجالداجاقدیر تورپاغا دوشسه هر دم دیکباشلیغین اوجوندان سن تورپاغا دوشرسن قوجالیقدا گؤز یاشی پشمانلیقدان نیشان دیر دولسون صوبحون سویوندان قوی آخشامکی پیاله ن حیرتلنر همیشه ایشیق اولسا قلبین اینا چوخ اولسا ائوده یوز گؤسنر بیر بدن ایللر پیسی – یاخچینی چئکر محک داشینا ساچلار دا زامان-زامان دیشلر تؤکدو شانه دن هر کس ده وارسا ایمکان بو کانداردان کئچمه یه هونر له قویسون قدم،چئکیلمسین هئچ نه دن من او قانادی سینمیش بولبولم،گؤز یاشیمدان تور توخودوم،تورلانیب باشدان باشا بیر بدن نفسی قلبدن چئکن بیر جاذیبه وارمی دیر؟ چور چوپ نئدیر کی اونو ئوز یو واما ییغام من بیزی بیر بیریمیزه،آماندی وورما ،دوران! توکلر قاریشان زامان داراق سیناجاق همن قورخورام عاجیزلیه یوزالار بو حالیمی دؤزومومله من قیصاص آلاردیم من زمانه دن قولاق آسما زاهیدین سؤزلرینه هئچ زامان دریانین ساحیلینده اولور چور چوپ ده بزن صائب،صبرلی اول کی،بیزیم بو زمانه دن وئرمئیه سن،آماندیر،اختیاری الیندن معنی چند بیت به فارسی (1)ذرات خاک که روی هم تل میشوند پشته ای از خاک به جای خواهد گذاشت و تو از بالاترین مکان روی خاک می افتی (2)گریه در هنگام پیری نشان پشیمانی است بگذار تا پیاله ی شبت از آب سحری لبریز شود (3)دلی که روشن باشد همیشه در حیرت است اگر در خانه آیینه زیاد باشد تنت را چندین تا نشان می دهد (4)سال ها خوب و زشت را به سنگ محک می آزماید گیسوان نیز با گذشت تدریجی زمان دندانه هی شانه ها را شکست (7)کسی که از قلب نفس می کشد آیا در او جاذبه ای میتوانی یافت؟ خس و خار چیست که من آشیانه ام را از آن پر سازم (8)ما را به جان هم مینداز ای دوران! اگر موهای سر پریشان شود دندانه های شانه را خواهد شکست (10)به حرفهای زاهد هیچ گاه گوش مده که در ساحل گاه گاهی تکه های چوب و خس خار خواهی یافت (11)صائب صبر کن که ما در این زمانه هشیار باش که عنان اختیار از دستت خارج نشود تفسیر بعضی از بیتها (1)شاید یک معنی این چنین تصور شود که شاعر گناهان آدمی را همانند ذرات خاکی دانسته که روی هم پشته ای از گناهان به جای خواهد گذاشت زیرا در بیت بعدی نشان از پشیمانی بشری صحبت شده است.شاید هم منظور مال و مقام دنیا را تشبیه به ذرات خاک کرده که هر چه قدر هم ظاهر آن وارسته جلوه کند ولی در عین حال ارزشی ندارد،چنانچه در مصرع بعدی صحبت فاز دست دادن این مال و مقام و جوانی چند روزه است. (2)حسرت را کسی می خورد که عمرش را تباه سازد و این در هنگام پیری که آدم عجز و ناتوانی خود را میبیند بیشتر محسوس است.شاید منظور از صبح جوانی باشد و منظور از عصر که البته ما شب معنی کردیم پیری مد نظر باشد در این صورت شاعر لبریز شدن پیاله ی پیری از حسرت و ندامت را از خود پیری نمی داند،بلکه این حسرت از زمان جوانی شروع شده و همچون آبی در پیاله ی شخص تباه کار ریخته شده ولی شور جوانی ما سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1282]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن