تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 9 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):فريب نماز و روزه مردم را نخوريد، زيرا آدمى گاه چنان به نماز و روزه خو مى كند كه ا...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

سود سوز آور

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

مبلمان اداری

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1802820439




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

*گفت‌وگوي مسيح مهاجري درباره حزب جمهوري اسلامي و نقش آيت‌الله خامنه‌اي* دليل توقف حزب، احساس خطر امام (ره) نسبت به حفظ باقيمانده مؤسسين حزب بود


واضح آرشیو وب فارسی:ايسنا: *گفت‌وگوي مسيح مهاجري درباره حزب جمهوري اسلامي و نقش آيت‌الله خامنه‌اي* دليل توقف حزب، احساس خطر امام (ره) نسبت به حفظ باقيمانده مؤسسين حزب بود
خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: تاريخ

"بعد از اين كه آقاي باهنر از ما جدا شدند، به داخل جلسه رفتيم و در همان رديف آخر نشستيم. آقاي فرزاد سرافراز- از شهداي هفتم تير- كنار ديوار نشسته بودند؛ من رفتم بغل دست ايشان بنشينم. ايشان به من تعارف كردند و من را به اصرار سر جاي خودشان نشاندند؛ يعني كنار ديوار. هنگام انفجار تكه‌اي از ديوار جدا شد؛ سقف هم پايين آمده بود. يك تكه از سقف پايين آمد كه نوك آن به آقاي سرافراز گرفت و ايشان را شهيد كرد. سر ديگر اين تكه به ديوار گرفت و من بين اين تكه سقف و ديوار و زير آوار ماندم..."

به گزارش ايسنا، پايگاه اطلاع‌رساني دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله العظمي سيد علي خامنه‌اي، گفت‌وگويي با مسيح مهاجري درباره‌ي حزب جمهوري اسلامي و نقش آيت‌الله خامنه‌اي را منتشر كرده كه مشروح آن در پي مي‌آيد:

- با بررسي فضاي سياسي سال 60 متوجه فعاليت‌هاي گسترده و مختلف آيت‌الله خامنه‌اي در آن زمان مي‌شويم. نمايندگي مردم تهران در مجلس، نمايندگي حضرت امام در شوراي عالي دفاع، عضويت در شوراي عالي انقلاب، عضو ارشد حزب جمهوري اسلامي و... اولين سؤالي كه در رابطه با حزب جمهوري به نظر مي‌رسد، اين است كه اصلاً از چه زماني حزب جمهوري شكل گرفت و مؤسسان از تأسيس حزب چه اهدافي را دنبال مي‌كردند؟ به عبارت ديگر ضرورت تشكيل حزب در آن زمان چه بود؟

بنده شخصاً از شهيد مظلوم آيت‌الله بهشتي در قبل و بعد از پيروزي انقلاب بارها شنيدم كه ايشان مي‌گفتند يكي از دلايل عدم موفقيت مردم و به‌خصوص روحانيت در مبارزات خود عليه رژيم شاه و استعمار، نداشتن تشكل بود و تأكيد مي‌كردند كه بعد از ماجراي نهضت ملي شدن نفت و شكست اين نهضت و خانه‌نشين شدن مرحوم آيت‌الله كاشاني، ما به اين نتيجه رسيديم كه دليل شكستي كه ما متحمل شديم، نداشتن تشكيلات سياسي بود. اگر تشكيلات داشتيم، شكست نمي‌خورديم و مي‌توانستيم در مقابل كساني كه باعث به‌هم‌ريختگي نهضت شدند، كارهايمان را سر و سامان دهيم كه در نتيجه‌ي آن، در مقابل شاه و استعمار آمريكا كه به شاه كمك كرد و كودتاي بيست و هشت مرداد را به وجود آورد، پيروز شويم.

چون خود ايشان اين صحنه‌ها را ديده بودند، از اين صحنه‌ها در واقع يك درس بزرگ سياسي گرفتند. ايشان مي‌گفتند كه از همان زمان من به اين فكر افتادم كه ما بايد تشكيلات سياسي داشته باشيم و روحانيت بايد با تشكيلات وارد ميدان شود و كاري انجام دهد. البته داشتن تشكيلات سياسي براي روحانيت در فاصله بين بيست و هشت مرداد 1332 تا بيست و دو بهمن 1357 كه انقلاب اسلامي پيروز شد، كار آساني نبود و عملاً غير ممكن بود. با اين مقدمه‌اي كه من عرض كردم، مي‌توان فهميد كه چگونه بلافاصله بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، حدود ده روز بعد از پيروزي انقلاب، حزب جمهوري اسلامي اعلام موجوديت كرد.

آقاي بهشتي هم‌فكراني نيز داشتند؛ حضرات آقايان خامنه‌اي، هاشمي رفسنجاني، موسوي اردبيلي و دكتر باهنر به همراه شهيد بهشتي به عنوان اعضاي مؤسس، حزب جمهوري اسلامي را تأسيس كردند يعني فكر كار تشكيلاتي در همه اين افراد وجود داشت. منتها ريشه‌اش اين نكته‌اي بود كه از آقاي بهشتي نقل كردم.

حزب جمهوري اسلامي در واقع با اين سابقه و مقدمات، كار نرم‌افزاري و طراحي‌اش انجام شده بود و همه چيز آماده بود. بلافاصله بعد از پيروزي انقلاب اسلامي و در اولين فرصت ممكن، اين آقايان اعلام موجوديت كردند. مرامنامه و اساسنامه حزب را هم اعلام كردند. بعد از مدتي هم مواضع حزب را اعلام كردند كه بيشتر آن كار جمعي همين آقايان بود. يك چيز ماندگاري است كه در واقع خيلي از اصول قانون اساسي هم از همين مواضع حزب جمهوري اسلامي است.

-در مورد تشكيل حزب با حضرت امام (ره) هم هماهنگي شده بود كه تأييديه‌اي هم از ايشان داشته باشند؟

جا دارد نكته‌اي هم در مورد توقف حزب در سال 1366 يادآور شوم. امام نسبت به حفظ باقيمانده مؤسسين حزب كه در آن زمان آقايان خامنه‌اي و هاشمي رفسنجاني بودند، احساس خطر كردند و هم اين كه در شهرستان‌ها و بيرون از حزب، كار‌هايي صورت مي‌گرفت كه به اسم حزب تمام مي‌شد. امام فكر مي‌كردند كه وجود اين دو نفر براي انقلاب و جمهوري اسلامي لازم است و اگر اين‌ها ضربه بخورند، در واقع به خاطر حفظ حزب دو نيروي كارآمد نظام كه مي‌توانند راه انقلاب را ادامه دهند و براي نظام اسلامي مؤثر باشند، قدرتشان براي خدمت به اسلام و نظام اسلامي كم مي‌شود لذا ايشان خواستند كه كار حزب متوقف شود. هرچند كه در ظاهر و اعلام بيروني اين امر به شكل ديگري صورت پذيرفت.

- شهيد مطهري در آن فرصت دو سه ماهي كه داشتند، چرا عضو حزب نشدند؟

ايشان ظاهرا معتقد به اين مدل كار تشكيلاتي نبودند. من البته در اين رابطه با خود ايشان صحبتي نداشتم، ولي مطالبي كه از جاهاي مختلف شنيديم، اين بوده كه ايشان اعتقادي به كار تشكيلاتي سياسي به اين شكل نداشتند. البته در جامعه‌ي روحانيت مبارز بودند.

- آن موقع جناب آقاي موسوي اردبيلي عضو حزب بودند؟

بله؛ اما ايشان در يك مقطعي از حزب كنار كشيدند. ايشان كمتر از يك سال عضو حزب بودند. در انتخابات رياست جمهوري سال 1358 ايشان موافق كانديداتوري آقاي جلال‌الدين فارسي از طرف حزب نبودند؛ البته با بعضي ديگر از اقدامات حزب نيز مخالف بودند لذا خود را كنار كشيدند. بنابراين در سال 1360، چهار نفر باقي ماندند كه آقاي بهشتي و آقاي باهنر در فاجعه هفتم تير و هشتم شهريور به شهادت رسيدند. بنابراين، از اعضاي مؤسس حزب اين دو بزرگوار باقي ماندند كه البته هر دو در معرض ترور هم قرار گرفتند؛ آقاي هاشمي در ارديبهشت 1358 و آقاي خامنه‌اي هم در ششم تير 1360 كه بحمدلله زنده ماندند.

-آيا جناح‌بندي‌هاي سياسي هم در درون حزب وجود داشت؟

در مورد جناح‌بندي‌هاي سياسي در داخل حزب بايد بگويم كه حزب جمهوري اسلامي از ابتدا هم يك طيف بود؛ يعني يك حزب به معناي تعريف واقعي حزب نبود. ببينيد يك جمع از حزب از اعضاي مؤتلفه‌ي اسلامي بودند. مؤتلفه‌ي اسلامي خودش از قبل يك تشكل بود كه به نام هيأت‌هاي مؤتلفه‌ي اسلامي- حزب مؤتلفه‌ي اسلامي كنوني- فعاليت مي‌كرد. افرادي مانند آقاي دكتر آيت هم بودند كه اين‌ها خودشان با يك تشكيلاتي از قبل كار كرده بودند كه جمع ديگري در درون حزب بودند.

جمع ديگري هم با آقاي مهندس ميرحسين موسوي بودند كه از قبل با ايشان كارهاي سياسي كرده بودند. گروه ديگري مثل شهيد حسن اجاره‌دار، آقاي مهندس هاشم رهبري و امثال اين‌ها هم هر كدامشان تفكراتي داشتند. اين‌طور نبود كه مجموعه‌هايي كه داخل حزب بودند، همه با مؤسسان حزب يكسان فكر كنند. منتها مسوولان حزب، همه‌ي اين‌ها را مي‌شناختند و با اين‌ها كار كرده بودند كه اين‌ها را دعوت به همكاري در حزب كردند.

بنابراين در ابتدا نيز حزب جمهوري اسلامي با اين‌چنين مجموعه‌اي مواجه بود. به همين دليل يك مقدار كه كار جلو رفت، به طور طبيعي سليقه‌ها خودشان را نشان دادند. براي نمونه، يك جمع چهار پنج نفره يك سليقه خاصي داشتند كه با سليقه مثلاً مؤتلفه جور درنمي‌آمد. آن چهار پنج نفر عبارت بودند از مهندس موسوي، بنده، آقاي سرحدي‌زاده، آقاي محمدرضا بهشتي- كه جاي ابوي‌شان آمدند- آقاي دكتر اژه‌اي كه بعداً ملحق شدند. خب اين چهار پنج نفر در داخل شوراي مركزي جمهوري اسلامي براي خودشان يك تفكر خاصي داشتند و در بيرون شوراي مركزي هم كساني با اين‌ها همراه بودند.

پس به طور طبيعي، سلايق مختلفي بود كه نمي‌توان به آنها جناح‌هاي سياسي گفت ولي اين واقعيت را هم نمي‌شود انكار كرد كه همه‌ي اعضاي حزب يكسان فكر نمي‌كردند و اختلاف نظرهاي مهمي هم با يك‌ديگر داشتند.

- ما مي‌بينيم كه در سه ماه‌ تابستان سال 1360 كه در آن ترورهاي ششم تير و هفتم تير و هشتم شهريور و... صورت گرفت، نوك پيكان منافقين به طرف سران حزب جمهوي اسلامي بود. مي‌خواهيم بدانيم كه چه فضايي در درون حزب بوده و حزب چه نقشي در فرآيند استقلال جمهوري اسلامي و مسايل پس از آن داشته كه اين‌طور مورد هدف قرار گرفت؟

شما اگر ترسيمي از جبهه‌گيري‌هاي سياسي آن زمان داشته باشيد، متوجه مي‌شويد كه يك طرف امام (ره) قرار دارد و همه‌ي كساني كه با امام هستند و در طرف ديگر جناحي قرار دارد كه مركب است از كساني كه با ولايت فقيه و با حاكميت فقاهت در انقلاب اسلامي و نظام اسلامي موافق نبودند. اين‌ها هم البته يك طيف با يك سليقه نبودند ولي براي اين‌كه در مقابل نيروهاي خط امام (ره) بتوانند موفق باشند تا آنها را كنار گذاشته و خودشان حاكم شوند، متحد شده بودند. در بين آنها بني‌صدر بود، نهضت آزادي بود، منافقين بودند، حتي جبهه‌ي ملي كه امام آن را مرتد اعلام كرده بود و عجيب‌تر از آن افراد و گروه‌هاي چپ آن زمان، يعني ماركسيست‌ها هم با اين‌ها همكاري مي‌كردند. اين مجموعه در يك چيز با هم مشترك بودند و آن‌هم اين بود كه نمي‌خواستند خط فقاهت بر انقلاب و نظام جمهوري اسلامي حاكم باشد. از آن طرف هم امام (ره) و كساني حضور داشتند كه در خط امام بودند. در خط امام درشت‌ترين نمونه‌ها و بارزترين شخصيت‌ها و قوي‌ترين افراد كه بازوان امام بودند، همين افراد مؤسس حزب جمهوري اسلامي ايران بودند.

بنابراين خيلي طبيعي بود كه قبل از همه سراغ آنها بروند لذا شما حتي قبل از سال شصت و در سال پنجاه و هشت هم مي‌بينيد كه فقط چند ماه از پيروزي انقلاب گذشته بود كه به سراغ آقاي مطهري و هاشمي رفتند.

- همه مطلعان از ماجراهاي حزب از اين اختلافات صحبت مي‌كنند. شما نيز اين اختلافات را در چارچوب خط فقاهت و خط غير فقاهت توضيح داديد، اما اين اختلاف و دشمني با حزب جمهوري به قدري شدت داشت كه بلافاصله پس از عزل بني‌صدر- كه به تعبيري سردمدار آن خط بود- آقايان خامنه‌اي، بهشتي و باهنر ترور مي‌شوند. اگر توضيح بيشتري درباره‌ي اين اختلافات و مشخصاً مصاديقي از آن را به خاطر داريد، بيان بفرماييد.

من در همان زمان جزوه‌اي تحت عنوان «بزرگ‌ترين جنگ رواني غرب عليه روحانيت» نوشتم و در آن قسمتي از اين مسايل را توضيح دادم. آن‌جا علاوه بر اين محور اصلي كه مبارزه با فقاهت و حاكميت اسلام فقاهتي است؛ عنوان كردم كه خود بني‌صدر هم كيش شخصيت دارد؛ يعني خيلي به دنبال قدرت بود. به هر شكلي و وسيله‌اي، با دروغ، شايعه، تزوير و به هر شكل ديگري مي‌خواست قدرت خودش را تثبيت كند و افزايش دهد. بنده يكي دو صحنه براي شما نقل مي‌كنم كه شايد مطلب ناگفته‌اي هم باشد و ثبت آن در تاريخ به فهم اين قضيه خيلي كمك مي‌كند.

اولين خاطره را من از شهيد بهشتي شنيدم. ايشان گفتند روز عيد فطر كه فكر مي‌كنم سال پنجاه و نه بود، خدمت امام رفتيم. آقايان مسوولين نظام قبل از سخن‌راني امام در حسينيه‌ي جماران، به اتاق امام رفته و تبريك مي‌گفتند. بعد به پايين مي‌آمدند و در حسينيه مي‌نشستند تا امام براي سخن‌راني به حسينيه تشريف بياورند. آقاي بهشتي گفتند كه آن لحظاتي كه بالا منتظر بوديم تا خدمت امام برسيم، از اتاق مجاور صدايي شنيديم. من بدون اين‌كه استراق سمع كنم -چون ايشان بسيار اهل مراقبه بودند و به اين مسايل توجه مي‌كردند- صدا آن‌قدر بلند بود كه خودبه‌خود به گوش ما مي‌رسيد. گفتند شنيدم كه امام به كسي مي‌گويند كه «نه تو مصدقي و نه من كاشاني، اگر بخواهي به اين كارهايت ادامه دهي، دستور مي‌دهم كه همين جا در اين اتاق حبست كنند.» درِ اتاق كه باز شد، ديديم بني‌صدر است. اين چيزي بود كه آقاي بهشتي براي من نقل كردند.

بني‌صدر علاوه بر كارها و حرف‌هاي خود، حتي وقتي خدمت امام هم كه مي‌رسيد، عليه آقايان حرف‌هايي مي‌زد. اين باعث شده بود كه امام هم نسبت به او اين‌چنين موضعي داشته باشد. ممكن است اين سؤال در ذهن شما پيش بيايد كه پس چرا اين‌قدر امام صبر كردند؟ چرا اين‌قدر طول كشيد؟ بله؛ ما هم خسته شده بوديم و مي‌گفتيم كه امام عجب حوصله‌اي دارند، چه تحملي دارند. آقاي هاشمي به امام نامه نوشتند. حتي مجموعه‌ي آقايان هم نامه نوشتند. ما در آن روزها خيلي غصه مي‌خورديم كه چرا امام به قيمت آزردن اين بزرگان و ناراحتي اين همه مردم، بني‌صدر را حفظ مي‌كنند. خب البته هم آن زمان و هم بعدها روشن شد كه امام نمي‌خواستند در نظام جمهوري اسلامي اولين رييس‌جمهور دچار مشكل شود و مي‌خواستند به هر ترتيب او را حفظ كنند تا دوره‌اش تمام شود ولي ديگر كار را به جايي رساند كه امام را مجبور به واكنش شديد كرد. وضعيت و تفكرات بني‌صدر ايجاب مي‌كرد كه در مقابل امام بايستد. منتها از همان اول نمي‌شد بلكه بايد قدم به قدم پيش مي‌رفت. اول بايد خاك‌ريز اول را كنار مي‌زد و بعد به سراغ خاك‌ريز بعدي مي‌رفت لذا غائله‌ي دانشگاه تهران را چهارده اسفند 1359 به وجود آورد و مسايل ديگري كه پيش آمد.

در مقابل همه اين كارها من شاهد بودم؛ در اتاق آقاي بهشتي نشسته بودم كه يك دفعه تلفن زدند و به ايشان خبر دادند كه در روزهاي سي‌ام و سي و يكم خرداد كه منافقين به خيابان‌ها ريخته بودند و اعلام جنگ مسلحانه كرده و خيلي‌ها را كشته بودند، زن و دختر بني‌صدر دستگير شده‌اند. آقاي بهشتي تلفن را قطع كردند و تلفن آقاي موسوي اردبيلي را گرفتند. به ايشان گفتند كه شما دادستان كل كشور هستيد، بنابراين دستور بدهيد كه همين حالا اين دو نفر را آزاد كنند؛ در حالي كه اين دو نفر در صحنه حضور داشتند و دستگير شده بودند. آقاي موسوي اردبيلي يك مقداري مقاومت كردند كه آقاي بهشتي گفتند من به عنوان رييس شوراي عالي قضايي به شما دستور مي‌دهم كه اين كار را انجام دهيد و انجام دادند.

اين سعه صدر، بزرگواري، دورانديشي و تدبير، هم جلوي تبليغاتشان را گرفت تا نگويند كه زن‌ها و دخترها را هم دستگير كردند و هم روحيه بالاي ايشان را در اين مسووليت نشان مي‌داد.

- و دومين خاطره...

خاطره‌ي بعدي را از آقاي موسوي اردبيلي براي شما نقل مي‌كنم. در جلسه شوراي انقلاب كه در دفتر رياست مجلس تشكيل شده بود، آقاي بهشتي در مورد پليس قضايي صحبت كردند. آقاي بهشتي بحث پليس قضايي را مطرح كرده بودند كه البته سر نگرفت. كارهايش انجام شده بود كه آقاي بهشتي شهيد شدند. بني‌صدر مخالفت كرد و گفت كه اين يك ميليشياست و شما مي‌خواهيد براي خودتان گارد درست كنيد و در خلال صحبت‌هايش به آقاي بهشتي اهانت كرد. آقاي موسوي اردبيلي گفتند كه من خيلي عصباني شدم. يك قندان سنگين از سنگ مرمر آن‌جا بود كه آن را برداشتم و به طرف بني‌صدر پرت كردم. بني‌صدر جا خالي داد و از اتاق بيرون رفت. اين حركت آقاي موسوي اردبيلي در اثر بي‌ادبي و بي‌حرمتي كه بني‌صدر نسبت به آقاي بهشتي كرده بود، انجام شده بود. يعني شما آن قسمت از عصبانيت آقاي موسوي اردبيلي را در نظر بگيريد و ببينيد كه او چه كرده كه ايشان آن قدر عصباني شده تا براي دفاع از آقاي بهشتي آن كار را انجام دهد. بني صدر اين‌چنين آدم بي‌ادبي بود. هم اين بي‌ادبي و هم آن زياده‌خواهي‌ها نشان مي‌دهد كه او گستاخ، زياده‌خواه، بي‌شخصيت و قدرت‌طلب بود. با احزاب و جمعيت‌هايي مثل نهضت آزادي مخالف بود. آنها نيز متقابلاً با او مخالف بودند، ولي به خاطر اين كه به قدرت رسيده بود، آنها با بني‌صدر ساخته بودند؛ ائتلاف كرده بودند و دشمن اصلي خودشان را همين خط فقاهت مي‌دانستند. مي‌خواستند امام و ياران امام را از سر راه بردارند و خودشان به حكومت برسند.

بنابراين اصل ماجرا اين بود كه بني‌صدر و آنهاي ديگر به دنبال حكومت بودند. آن آقايان تشنه حكومت بودند و امام و روحانيت را سد راه خودشان مي‌دانستند. مي‌دانستند تا وقتي كه امام باشد، به اين‌ها اجازه نمي‌دهد هر كاري كه دلشان مي‌خواهد بكنند. تمام اين برنامه‌ها براي كنارزدن امام و ياران امام بود. البته آن طوري كه بعضي از آقايان بزرگان گفتند، واقعه هفتم تير و اين ترورهايي كه در تير ماه و بقيه ماه‌هاي 1360 انجام دادند، در واقع مردم را بيدار كرد. چون مردم پشتوانه‌ي انقلاب هستند بنابراين همين خون‌ها انقلاب را بيمه و در عوض آنها را منزوي كرد و نظام تثبيت شد.

در واقع ما نظام اسلامي‌مان را از بركات اين خون‌ها داريم. علتش هم اين بود كه مردم احساس كردند كساني كه اين حرف‌ها را مي‌زنند، بي‌منطقند. حرف مردم اين بود كه اگر منطق داريد، مبارزه سياسي كنيد و كم كم قدرت را با رأي مردم از دست آنها بگيريد اما چرا متوسل به ترور و انفجار مي‌شويد؟ اين كارها نشانه‌ي بي‌منطقي شماست. اين بيداري مردم باعث تثبيت خط امام شد.

- لطفا در مورد حوادث تروريستي تيرماه 1360 كه در يكي از آن‌ها شخصاً حضور داشتيد، توضيح دهيد.

در انفجار دفتر مركزي حزب جمهوري اسلامي قرار بر اين بود كه همه‌ي اعضاي مؤسس را به شهادت برسانند. منتها در روز ششم تير فكر كردند كه يك لقمه آماده‌اي وجود دارد كه بايد به سراغ آن رفت و در روز هفتم تير هم به سراغ مابقي اعضا. اين بود كه روز ششم تير به سراغ حضرت آيت‌الله خامنه‌اي رفتند. در روز هفتم تير هم با برنامه‌هايي كه از قبل چيده بودند، به سراغ بقيه آمدند. در اين روز هم دو نفر ديگر از اعضاي مؤسس حزب- آقايان هاشمي و باهنر- جان سالم به‌دربردند.

در آن زمان در دفتر حزب دو جلسه برگزار مي‌شد. جلسه‌ي اول نشست شوراي مركزي حزب بود. اين جلسه قبل از اذان مغرب تشكيل ‌شد. جلسه‌ي دوم كه بعد از اذان بود، مركب از اعضاي شوراي مركزي حزب، بعضي از مديران حزب و برخي مديران دستگاه‌هاي مختلف كشور و سه قوه بود. بمب هم در همين جلسه منفجر شد. در آن جلسه اول، آقاي هاشمي و باهنر حضور داشتند. قبل از اينكه جلسه تمام بشود، آقاي هاشمي به دليل قراري كه با سيداحمدآقاي خميني داشتند، جلسه را ترك كردند. جلسه‌ي شوراي مركزي كه تمام شد، نماز مغرب و عشا به امامت آقاي بهشتي برگزار شد.

چند نفر از بچه‌هاي سپاه آمده بودند تا از آقاي باهنر جهت سخن‌راني در جبهه‌ها خواهش كنند. از من هم خواسته بودند كه كمكشان كنم. به همين دليل بنده و آقاي صادق اسلامي -كه آن موقع سرپرست وزارت بازرگاني بودند هم مانديم تا ايشان را راضي كنيم كه موفق هم شديم. در اين لحظه متوجه شديم كه نماز مغرب و عشاء تمام شد و آقاي بهشتي هم به طرف جلسه رفتند. ما هم به آقاي باهنر گفتيم كه شما اينجا نماز بخوانيد تا ما هم با شما نمازمان را بخوانيم و بعد از آن به جلسه برويم. پس از پايان نماز، بچه‌هاي سپاه خداحافظي كردند و ما هم به طرف جلسه حركت كرديم. نزديك‌هاي سالن جلسه كه رسيديم، آقاي علي درخشان كه از اعضاي مركزي حزب بودند و در اين فاجعه به شهادت رسيدند، از داخل سالن بيرون آمدند و مستقيم آمدند و دستشان را روي شانه آقاي باهنر گذاشتند. به ايشان گفتند كه آقا شما نياييد. ما و آقاي باهنر پرسيديم چرا؟ گفتند كه شما از چشم‌هاي پر خونتان مشخص است كه خسته­ايد. صبح زود هم كه با شما جلسه داريم، شما برويد استراحت كنيد تا فردا به جلسه برسيد. آقاي باهنر هم خيلي خوب استقبال كردند و از خدا خواسته برگشتند. البته چون بعضي آمدند تا با ايشان صحبت كنند و تا ماشين آماده‌ي حركت شود، اين انفجار صورت گرفت؛ يعني قبل از اين‌كه ايشان از حياط حزب خارج شوند لذا مديريت بحران آن شب به عهده ايشان بود.

من از تقرير اين واقعه مي‌خواهم اين نتيجه را بگيرم كه آن شب قرار بود كه همه اعضاي مؤسس حزب و عده‌ي ديگري از بين بروند.

- مجروحيت شما به چه صورت بود؟

بعد از اينكه آقاي باهنر از ما جدا شدند، ما هم به داخل جلسه رفتيم و در همان رديف آخر نشستيم. آقاي جواد سرافراز- از شهداي هفتم تير- كنار ديوار نشسته بودند كه من رفتم بغل دست ايشان بنشينم. ايشان به دليل اينكه خيلي مؤدب و محترم بودند، به من تعارف كردند و من را به اصرار سر جاي خودشان نشاندند؛ يعني كنار ديوار. هنگام انفجار تكه‌اي از ديوار جدا شده بود و سقف هم پاييين آمده بود. يك تكه از سقف آمد كه نوك آن به آقاي سرافراز گرفت و ايشان را شهيد كرد. سر ديگر اين تكه به ديوار گرفت و من بين اين تكه سقف و ديوار و زير آوار ماندم. علت اين كه بنده شهيد نشدم، همين بود. البته قسمت چپ صورتم مورد اصابت تركش قرار گرفت.

بعد از مدتي كه به هوش آمدم و به بيمارستان منتقل شدم، چشم چپم را تخليه كردند و آن قسمت‌هاي جراحت‌ديده كم‌كم ترميم شد. چند نفر ديگر هم مثل آقايان نجفي، قمشه‌اي و كياوش و... زنده ماندند.

- بمب را كجا گذاشته بودند؟

بمب را جاسازي كرده بودند توي ميزي كه آقاي بهشتي پشت آن ميز نشسته بودند.

- بنابراين بيشترين آسيب را آقاي بهشتي ديده بودند؟

بله قاعدتا. در همان لحظات اول انفجار آقاي بهشتي شهيد شدند. كساني هم كه در پزشكي قانوني آقاي بهشتي را ديدند و ما از آنها خواهش كرديم كه براي ما بگويند كه چه ديدند، گفتند كه يك پا و يك دست آقاي بهشتي قطع شده بود. شكم و سينه ايشان هم كاملاً متلاشي بود. اين نشان مي‌دهد كه بمب با شكم و پا و اين‌ها برابر بوده و موجب شهادت ايشان در همان لحظه‌ي انفجار شده است.

- كلاهي (بمب‌گذار) را آن روز ديده بوديد؟

كلاهي را آن روز نديدم. ما يك دفتر سياسي در طبقه‌ي هفتم ساختمان روزنامه جمهوري اسلامي واقع در خيابان سعدي داشتيم. رييس دفتر سياسي طبق مقررات حزب، دبير كل حزب بود؛ يعني آقاي بهشتي. دبير دفتر سياسي، آقاي مهندس ميرحسين موسوي بود و اعضاي دفتر سياسيِ هر سال، مؤسسان حزب بودند به اضافه چند نفر از اعضاي شوراي مركزي كه بنده بودم و آقاي زورق (از اعضاي روزنامه) و آقاي محمدرضاي بهشتي و آقاي ميرمحمدي كه همه از اعضاي دفتر سياسي حزب بوديم. اگر كس ديگري هم بود، الان بنده به خاطر ندارم. ما در آن‌جا بحث مي‌كرديم و مسايل را تحليل مي‌كرديم و مي‌نوشتيم. تحليل‌هاي سياسي را مسوول تشكيلات تهران، شهيد جواد مالكي از شهداي هفت تير، از ما مي‌گرفت و در داخل حزب و به صورت تشكيلاتي توزيع مي‌كرد. اين آقاي محمدرضا كلاهي در تشكيلات تهران كار مي‌كرد كه به دفتر مي‌آمد و واسطه‌ي بين تشكيلات تهران و دفتر سياسي بود. تحليل‌ها را از ما تحويل مي‌گرفت و آنها را در تشكيلات توزيع مي‌كرد. ما آن‌جا او را زياد ديده بوديم.

آن روز هم كلاهي تحليل روز دفتر سياسي را از دفتر آقاي مالكي برداشت و درون كارتن گذاشت. ظاهرا زير اين تحليل‌ها و در كف كارتن بمب را جاسازي كرده و به بهانه گذاشتن تحليل‌ها به روي ميزها بمب را قبل از ورود افراد به جلسه به داخل برد و جاسازي كرد. كساني هم كه نگهبان حزب بودند، به دليل اهميت ندادن زياد به مسايل امنيتي در آن روزها و نيز علاقه‌ي خود نگهبان‌ها به خواندن تحليل‌ها، تا آخر اين كارتن را نگشتند و فقط روي آن را نگاه كردند. ضمن اين‌كه كلاهي را هم مي‌شناختند.

- شما خودتان خبر ترور آقا را كجا شنيديد و عكس‌العمل خودتان پس از شنيدن خبر چه بود؟ فضاي درون حزب پس از شنيدن خبر چگونه بود؟

من در دفتر سياسي حزب بودم كه اين خبر را شنيدم. ايشان در مسجد ابوذر بين نماز ظهر و عصر سخن‌راني داشتند. ضبط صوت كه منفجر شده بود و ايشان را به بيمارستان منتقل كرده بودند، ما هم در همان لحظات باخبر شديم. سعي ما بر اين بود كه ايشان را ببينيم، ولي به دلايل مختلف و از جمله هجوم زياد جمعيت و مسايل امنيتي، بنا را بر اين گذاشتند كه جز افراد خاص ديگر عيادتي وجود نداشته باشد لذا از جمع حزب آقاي بهشتي رفتند. آقاي هاشمي رفسنجاني آن روز در رفسنجان بودند و به مجرد شنيدن اين مساله كارشان را نيمه تمام گذاشتند و تا فردا صبح خودشان را به تهران رساندند ولي آن روز آقاي بهشتي به ديدنشان رفتند.

ما منتظر بوديم كه آقاي بهشتي برگردند و از ايشان حال آقا را بپرسيم. آقاي بهشتي كه برگشتند، من به دفتر حزب تلفن زدم و حال آقا را جويا شدم. يادم هست كه من احوال را كه پرسيدم، ايشان گفتند كه الحمدلله از خطر گذشته است. يك جمله‌اي من يادم هست كه در آن صحبتم گفتم و ايشان هم جوابي دادند كه در ذهن من هميشه باقي مانده است. من پرسيدم كه اين بمب به كجا اصابت كرده است و طرف‌هاي مثلاً گلو و اين‌جاها چطور است؟ آقاي بهشتي هم كه آدم باهوشي بود، خيلي زود مطلب را گرفت و گفت كه آقاي مهاجري مطمئن باشيد كه ايشان مي‌توانند سخنراني كنند. چون‌ ايشان خطيب جمعه بودند و خوش‌بيان هم بودند، ايشان متوجه منظور من شد كه آيا امام جمعه داريم يا نه؟

- ظاهرا اولين سؤالي هم كه خود آيت‌الله خامنه‌اي پس از به هوش آمدن داشتند، همين بوده كه آيا مغز و زبان من كار مي‌كند؟

براي ما هم خيلي مهم بود كه آقاي بهشتي هم خيلي سريع متوجه سؤال من شدند و گفتند شما راحت و خاطرجمع باشيد كه ايشان مي‌توانند سخن‌راني كنند و ما خيلي خوشحال شديم. اين مربوط به لحظات پس از انفجار است، ولي خب تا فردا در فضاي حزب هم خبر اول همين ترور بود. همه از هم‌ديگر مي‌پرسيدند و مرتب جوياي احوال بودند. افرادي هم كه مي‌توانستند كاري انجام دهند، دنبال مي‌كردند. مراقبت‌ها به‌خصوص از آن روز خيلي بيشتر شده بود تا دوباره در جريان بيمارستان حادثه‌اي پيش نيايد.

در جلسه‌ي شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي و نيز جلسه‌ي هيأت اجرايي حرف اول و خبر اول همين مساله بود. من يادم هست كه همه‌ي آقايان خاطر جمع شديم كه خطر گذشته است. البته مجروحيت و بعد هم دوره‌ي نقاهت كه مدت‌ها ادامه داشت و لابد همان تقدير الهي بود كه اين اتفاق در ششم تير بيفتد تا در جلسه‌ي هفتم تير حضور نداشته باشند و هم اكنون همه از بركات وجودي ايشان استفاده كنند.

- ايشان به واسطه‌ي حضور فعال در حزب، عملاً كجاها تأثيرگذار بودند؟ مثلاً يك نمونه از آن در مجلس و عليه بني‌صدر بود يا خطبه‌هاي نماز جمعه‌ي ايشان. اما يكي از فعاليت‌هاي مهم آقا در آن زمان، حضور مؤثر و مداوم و طولاني و خيلي منظم در دانشگاه‌ها بود كه ظاهراً بيشتر از طرف حزب تشريف مي‌بردند و صحبت مي‌كردند اما خيلي راجع به اين حضورها صحبت نشده است. تحليل شما راجع به اين نقش‌هاي مختلف چيست؟

در مورد تأثير آقا نمي‌شود اين‌قدر ايشان را در حزب محدود كرد. ايشان به هر حال يك چهره مبارز سابقه‌دار و از اعضاي هيات مؤسس حزب بودند. شناخته شده بودند و قوي؛ هم در خطابه و هم در مسايل علمي. همين به طور طبيعي نشان مي‌دهد كه ايشان تأثيراتي فراتر از ديگران داشتند. در تقسيم كاري هم كه در حزب شده بود، كارهاي بخش تبليغات و فرهنگ و انتشارات به عهده ايشان بود.

اما در جاهاي مختلف تأثيرات مختلفي داشتند كه يكي از همان‌ها مطلبي بود كه شما در مورد دانشگاه گفتيد. جريان دانشگاه اين بود كه ايشان به دليل سابقه مبارزاتي و هم اين كه يك روحاني روشن‌فكر بودند، در دانشگاه‌ها خيلي جا باز كرده بودند. عمده كار ايشان در دانشگاه هم مبارزه با تحريفاتي بود كه گروه‌هاي ضد انقلاب به وجود مي‌آوردند. ايشان در اين زمينه روشنگري مي‌كردند كه خيلي هم مؤثر بود ولي كار بسيار مؤثرتر ايشان در دانشگاه‌ها خنثي كردن تبليغات خيلي زياد منافقين به‌خصوص عليه شهيد بهشتي بود.

شما اگر به سخن‌راني‌ها و سؤال و جواب‌هاي ايشان در دانشگاه‌ها مراجعه كنيد، اين نكته كاملاً مشهود است. دشمن به‌شدت سرمايه‌گذاري كرده بود كه آقاي بهشتي را ترور شخصيت كند و اين البته تا هفتم تير نيز ادامه يافت و موفق هم بود. به همين دليل حتي امام بعد از فاجعه‌ي هفتم تير گفتند كه آقاي بهشتي مظلوم زيست و مظلوم مرد. آن كسي كه در دانشگاه‌ها با اين موج مقابله مي‌كرد، حضرت آقاي خامنه‌اي بودند كه كار بسيار بزرگي هم بود. ايشان در آن زمان يك توجه خاصي به دانشگاه‌ها داشتند و اين را الان هم مي‌بينيم. بعد از رهبري هم ايشان براي دانشگاه‌ها خيلي كار كردند و خيلي سرمايه‌گذاري مي‌كنند. اين چيزي نيست كه مربوط به رهبري باشد؛ از همان سال‌هاي پيروزي و اول انقلاب هم ايشان اين توجه را داشتند.

درخصوص عدم كفايت بني‌صدر هم ايشان مؤثرترين فرد در مجلس بودند؛ البته اين يك عقبه‌اي دارد كه من برايتان مي‌گويم. همان دفتر سياسي كه توضيح دادم، در اين زمينه بسيار مؤثر بود. ايشان به ما گفتند كه شما مطالب مربوط به تخلفات و انحرافات بني‌صدر را مشخص و جمع‌آوري كنيد تا من در سخن‌راني‌ام از آنها استفاده كنم. ما نيز در دفتر سياسي اين كار را انجام داديم و آن مطالب را به ايشان تحويل داديم؛ سخنراني ايشان بسيار كارساز، مستند و قوي بود. اگر به محتواي آن روز در اولين دوره‌ي مجلس شوراي اسلامي مراجعه كنيد و مساله‌ي عدم كفايت بني‌صدر را ببينيد، متوجه مي‌شويد كه مؤثرترين و مهم‌ترين فرد براي جلب نظر، ايشان بودند. همين هم باعث شد كه عدم كفايت بني‌صدر با آراي بسيار بالا تصويب شود. چند نفري از نهضت آزادي بودند كه فقط مخالفت كردند. ولي صحبت‌هاي آقا مستدل و منطقي بود و روي مواردي انگشت گذاشته بودند كه خيلي تأثير داشت. البته در مجلس غير از بحث عدم كفايت بني‌صدر هم ايشان كلاً نقش­ مؤثري داشتند.

- آقا در آن سال‌ها براي سخن‌راني به شهرستان‌ها هم مي‌رفتند. دليل اين كار و نيز تأثير آن چه بود؟

سخنراني‌هاي ايشان در شهرستان‌ها نيز خيلي روشن‌گر و مؤثر بود. شما به اقتضاي سنتان در اين سال‌ها زندگي مي‌كنيد كه واقعاً سال‌هاي راحت نظام جمهوري اسلامي است. سال‌هاي پنجاه و هشت و پنجاه و نه و شصت، سال‌هاي بسيار سختي بود. دشمنان تا زماني كه دانشگاه‌ها تعطيل نشده بود، براي ضديت با خط امام و همراهان امام و در واقع با انقلاب اسلامي، از هيچ كوششي دريغ نمي‌كردند؛ همين‌طور احزاب و جمعيت‌ها و به‌خصوص منافقين و به‌وسيله‌ي نشريات و روزنامه‌ها و كتاب‌هايي كه منتشر مي‌شد در خارج از تهران و شهرستان‌ها كارهاي بسيار زيادي مي‌كردند. خب اين كارها ايجاب مي‌كرد كه افرادي مرتب به شهرستان‌ها بروند تا ضمن سخن‌راني روشن‌گري كنند.

يكي از كارهاي بزرگ آقا علاوه بر دانشگاه‌ها حضور فعال و مداوم ايشان در شهرستان‌ها جهت روشن‌گري بود. ايشان به دليل اين كه سخن‌راني ماهر و خطيبي توانا و اديب بودند، مي‌توانستند از عهده‌ي اين كار برآيند و از امام و انقلاب و خط امام در مقابل توطئه‌ها دفاع كنند. اين هم يكي از كارهاي بزرگ ايشان بود.

-تقريباً دو ماه بعد از جريان هفتم تير، ماجراي هشتم شهريور رخ داد كه باز هم دبير كل حزب به شهادت رسيد. نقش آقا به عنوان دبير كل جديد در تداوم و تنظيم سياست‌ها و امور حزب چه بود؟

حزب جمهوري اسلامي تا پايان عمر خود سه دبير كل داشت؛ آقاي بهشتي، آقاي باهنر و آخري هم حضرت آيت‌الله خامنه‌اي. وقتي كه آقاي باهنر به شهادت رسيدند، اتفاق نظر در جلسه‌ي شوراي مركزي حزب بر اين بود كه ايشان دبير كل بشوند. علتش هم اين بود كه همه معتقد به قدرت سازمان‌دهي ايشان و حفظ اين تشكيلات بودند. البته ايشان فرصت و امكان اين را نداشتند كه از همه توان خودشان براي اين كار استفاده كنند. علتش هم اين بود كه حضور مؤسسين حزب در دفتر مركزي حزب -به دليل مشغله‌ي زياد و مسائل امنيتي- كم‌رنگ شده بود. به همين جهت افرادي را به عنوان قائم مقام انتخاب مي‌كردند تا كارها را انجام دهند، افرادي كه در عمل فاصله‌ي زيادي با آنها داشتند.

بعد از اين كه آقاي رجايي به شهادت رسيدند، در شوراي مركزي حزب، شهيد هاشمي‌نژاد كه از مشهد آمده بودند، پيشنهاد كرد كه آقاي خامنه‌اي به عنوان رييس‌جمهور نامزد شوند. جلسه هم در دفتر آقاي هاشمي رفسنجاني و در مجلس تشكيل شد. خب اين پيشنهاد پذيرفته شد و همه هم قبول كردند. آقاي هاشمي خدمت امام رفتند و نظر را دادند. امام هم كه تا آن وقت معتقد بودند كه رييس‌جمهور يك غير روحاني باشد، بعد از اين كه اين اتفاقات افتاد، ديگر از آن نظر برگشتند و گفتند كه ايشان نامزد بشوند.

انتخابات برگزار شد و ايشان رييس‌جمهور شدند. خود رياست جمهوري كارهاي زيادي داشت. حال ايشان هم خيلي مناسب نبود و به هر حال تا مدت‌ها ايشان دچار نقاهت بودند. مسايل حفاظتي و مسايل جنگ هم بود. شما همه اين‌ها را در نظر بگيريد. به طور طبيعي مشكلات زيادي وجود داشت. با اين حال اركان حزب كار خودشان را انجام مي‌دادند، ولي خب آن مسايلي كه قبلاً اشاره كردم، پيش آمد كه ديگر بنا شد با نظر امام، فعاليت حزب متوقف شود و همان‌طور كه نظر امام بود، توقف حزب در واقع به حفظ اعتبار و موقعيت باقيماندگان مؤسسين حزب انجاميد كه قطعاً بهره بيشتري براي اصل انقلاب و نظام داشت.

انتهاي پيام
 شنبه 8 تير 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ايسنا]
[مشاهده در: www.isna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 294]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن