واضح آرشیو وب فارسی:ابرار: جهانى شدن و نظم نوين جهانى
اصطلاح «نظم نوين جهانى» كه در آستانه فروپاشى اتحاد جماهير شوروى مطرح شد ، بر اساس تعبيرهاى گوناگونى كه از آن صورت گرفته، ديدگاه هاى مثبت ، منفى و ترديد آميزى نسبت به آن ارائه شده و طى يكى دو دهه اخير درباره اين موضوع ، «دهكده جهانى» و «شهروندان جهان» حرف هاى زيادى زده شده است. درهم تنيدگى شديد تعاملات گوناگون در عرصه هاى اقتصادى ، فناورى هاى نوين، فرهنگى وغيره در سراسر دنيا ، على رغم ظهور برخى مشكلات ، ناگزير جهانى شدن را به دنبال خود آورده است و ضروت ادامه اين تعاملات ، چارچوب و نظم پايدارى طلب مى كند. نظم نوينى كه در عين مبارزه با فقر و تبعيض ، تنها بر اساس منافع مشترك مردم سراسر جهان قابل تعريف و دفاع باشد. در واقع زيربناى چنين نظم نوينى در جهان ، انديشه هاى نوين است ، نه سلطه جويى و قدرت نظامى. اگرچه در ابتدا رواج اين اصطلاح با هجمه نظامى همراه بود ولى بدون شك ادامه آن به اين صورت امكان پذير نخواهد بود. به گزارش ايرنا با فروپاشى اتحاد جماهير شوروى در سال ۱۹۹۱ ميلادى (۱۳۷۰ ه . ش) و پايان جنگ سرد، آمريكا كه به دنبال رهبرى جهان بود، فرصت را مغتنم شمرد و در پى حمله عراق به كويت ، سياست جديدى را ارائه داد كه بر اساس آن، جامعه بين المللى تحت نظم نوينى قرارمى گرفت كه با نظم پيشين كاملا متفاوت بود. از آن زمان نظريه« نظم نوين جهانى» مطرح شد كه مورد مناقشه جدى بسيارى از كشورهاى جهان قرار گرفت. با وقوع جدال ها و درگيرى هاى محلى و منطقه اى در برخى از نقاط جهان وحوادث پيش بينى نشده اى مانند واقعه يازده سپتامبر و عملكرد برخى مدعيان برقرارى اين نظم ، ترديدهايى در زمينه تحقق نظم نوين جهانى پديد آمد و بروز چنين نظمى را در پرده ابهام قرار داد. به اعتقاد برخى تحليلگران، «بنياد گرايى» و «تروريسم جهانى » در مفهوم كنونى آن پديده هاى مدرن و متأخرى هستند كه به صورت واكنش هايى در برابر نظم نوين جهانى اتفاق افتاده اند. جهانى شدن اقتصاد و نظم نوين بهاى به شدت رو به افزايش انرژى ، مواد خام ، مواد خوراكى و نشانه هاى روز افزون فشار بيش از حد بر نظام هاى اقتصادى منطقه اى و جهانى واقعيت هاى جديدى هستند كه جهانى شدن را به شكل روزمره، درآورده اند. « ماهاتير محمد » نخست وزير پيشين مالزى كه به عنوان «پدر مالزى مدرن » لقب گرفته است و از باسابقه ترين رهبران آسيايى به شمار مى آيد ، معتقد است:« جهانى شدن موهبتى جديد براى كشورهاى قدرتمند براى افزايش استيلاى خود در سطح جهان به حساب مى آيد البته كشورهاى بزرگ دنيا را تسخير كرده اند اما با قصد تقويت اين استيلا مى خواهند مطمئن شوند كه همواره قادر به رقابت با كشورهاى بزرگ شرق آسيا وحتى كشورهاى ضعيف اسلامى هستند. » وى در سخنرانى خود در همايش « تأثير جهانى شدن بر جهان اسلام » كه در ۲۱ خرداد ۱۳۸۰ در «كوالالامپور » پايتخت مالزى برگزار شد، به طور جدى هشدار داد كه : « ضرورى است به مساله جهانى شدن توجه نماييم ، زيرا درك مساله جهانى شدن به منزله اين است كه نه تنها بايد خود را براى مقابله با خطرات آن آماده كنيم بلكه بايد براى بهره بردارى از دستاوردهاى مثبت آن نيز مهيا باشيم » «يوشكا فيشر» وزير امور خارجه سابق آلمان نيز طى مقاله اى كه در« دى سايت» انتشار يافت ، اظهار داشته است : پيامدهاى جهانى شدن، هر روز بيشتر از گذشته در اروپا نيز به يك تجربه روزمره عينى در پوششى از ترس از كمبود ها ى تهديد گر تبديل مى شود . اما به جاى ترسيدن يا درها را به روى خود بستن يا بردن خود در گذشته اى مانند سال ۱۹۸۹ ميلادى ( ۱۳۶۸ه.ش ) كه ديگر تكرار شدنى نيست ، بايد اين چالش ها را قاطعانه به جان خريد و درباره آن وارد عمل شد، زيراكه در همين چالش ها نيز امكانات اقتصادى و اجتماعى بزرگى نهفته است. انتظار كشورهاى در حال توسعه آن است كه «نظم نوين اقتصادى بين المللى» كه به ابتكار اين كشورها در مجمع عمومى سازمان ملل متحد در سال ۱۳۵۳ مطرح شد، به صورت يكى از مهمترين اساس روابط اقتصادى بين تمامى اقوام و ملتها درآيد. اين حقيقت، كه نظم نوين اقتصادى و بين المللى هيچگونه پيشرفتى نداشته است ، برخى از كشورهاى در حال توسعه را وادار كرده است با شك و ترديد، به انديشه نظم نوين جهانى، كه توسط كشورهاى توسعه يافته ارائه شده بنگرند. خصوصا آنكه افزايش شديد قيمت انرژى ، مواد خام و اوليه كه نتيجه روند اين نظم قلمداد مى شود ، بيشترين فشار را متوجه اين كشورها و كشورهاى فقير مى كند. طبيعتا اگر قرار باشد نظم نوين جهانى در راستاى منافع قدرتهاى بزرگ صنعتى و اقتصادى، يعنى عمدتا شمال شكل بپذيرد، طبعا زمينه مناقشه و بروز بحران هنوز وجود خواهد داشت و گروهى كه از وضع موجود ناراضى هستند،مى كوشند اوضاع را به نفع خود تغيير دهند. « يوشكا فيشر» وزير خارجه پيشين آلمان كه بزرگترين چالش بشريت قرن بيست ويكم را عبور از الگوى جهانى اقليت متشكل از « جامعه مصرفى غربى»، به الگوى اكثريت جهانى مى داند و در اين خصوص به افزايش تعداد آن ها از ۸۰۰ تا يك ميليارد نفر در جهان غرب در سال ۱۹۸۹ ( ۱۳۶۸ ه.ش ) به ۵/۲ تا ۳ ميليارد نفر كنونى اشاره مى كند، با پيش بينى جمعيت ۹ ميلياردى در سال ۲۰۵۰ ميلادى اين طور ابراز عقيده مى كند:« چندين ميليارد نفر در مسير آن قرار دارند كه به همان سطح زندگى برسند كه آمريكايى ها ، اروپاييان و ژاپنى ها از مدت ها پيش به آن رسيده اند و هيچ كس و هيچ چيز هم نمى تواند آنان را از دستيابى به اين هدف باز دارد . البته به اين ترتيب ميزان تقاضا در سطح جهانى به طور پيگير وقطعى از سطح عرضه موجود در حوزه انرژى ، مواد غذايى ومواد خام بالا خواهد رفت . از يك سو اين روند در آسيا و آمريكاى لاتين از هم اكنون به شكل سرنوشت سازى به كسب موفقيت هايى در زمينه مبارزه جهانى با گرسنگى انجاميد ه است ، از سوى ديگر پيامدهاى اين تقاضاى به شدت رو به رشد به ويژه دامنگير فقرا و فقيرترينشان است زيرا آنان قادر به تاب آوردن قيمت هاى به شدت افزايش يافته نيستند.» ارزيابى براى نظم نوين جهانى از سوى انديشمندان و سياستمداران، ويژگيهاى متفاوتى ذكر شده است كه البته اين ويژگى ها با پيش شرط هايى كه در آن مستتر است بيان مى شود. برخى ، نظم نوين جهانى را مطلوب معرفى كرده و اظهار داشته اند: در صورتى كه نظم نوين بر پايه عدالت، صلح، مردمسالارى و توسعه حقوق بشر و قوانين بين المللى استوار باشد و بكوشد ميان نظم حقوقى و نظم سياسى، اقتصادى و اخلاقى جهان يك توازن پايدار ايجاد كند، مى توان به دورنماى آن اميدوار بود. هرگونه نظام جايگزين در آينده، بايد نظمى اخلاقى ايجاد كند كه در پرتو آن نيازهاى كليه ابناى بشر برآورده شود و نوعى همبستگى متقابل را ميان اقوام و ملل مختلف ترغيب كند. .طبيعى است كه چنين نظم مطلوبى بايد روابط بين المللى مثبتى برقرار كند كه بر پايه مشاركت حقيقى و صادقانه بين تمامى كشورها، اعم از ضعيف و قوى، شمال و جنوب، غنى و فقير باشد. اين دسته، معتقدند منشور ملل متحد مى تواند به عنوان چارچوب «نظم نوين جهانى» مورد استفاده قرار گيرد، اما كمبودها و خلأهاى آن در بسيارى موارد، مثل محيط زيست، معضل فقر، تروريسم و تهديدهاى هسته اى بايد برطرف شود. در چنين نظامى، صلح و امنيت از طريق توسعه و انسجام سيستم امنيت گروهى، كه سازمان ملل متحد متضمن آن باشد، يك ضرورت است. برخى از تحليلگران عمدتا آمريكايى يا داراى حسن ظن به سياست هاى اين كشور ، آمريكا را عامل و قادر براجراى نظم نوين جهانى مى دانند حال انكه بركسى پوشيده نيست كه آمريكا يك هدف بيشتر ندارد و آن حفظ هژمونى و تسلط خود بر جهان بر اساس منافع آن كشور است و نظم جهانى در واقع بهانه اى براى حفظ اين سلطه است.كما اينكه از اهداف بر شمرده شده ى آن حفظ موجوديت و تقويت رژيم صهيونيستى به عنوان يك عامل وحشت و وسيله مانورهاى سياسى و نظامى در ميان كشورهاى عرب است . در مورد نقش و جايگاه بازيگران اصلى در نظم نوين جهانى نيز مطالب بسيارى مطرح شده است اما بطور كلى از« اتحاديه اروپا» ، « ژاپن» ، « چين» ، « روسيه » ، « آمريكا » و « سازمان هاى بين المللى ومنطقه اى به عنوان بازيگران وتأثيرگذران اصلى اين نظم ياد مى شود. البته برخى از صاحب نظران ، پس از ذكر اهميت فوقالعاده اروپا و به ويژه آلمان در سياست بين الملل، متذكر مى شوند تا زمانيكه اروپا نتواند از قاره خود بدون اتكا به ايالات متحده دفاع كند قادر نخواهد بود نقش فراگيرترى را در حوزه سياست بين الملل و به گونه اى پايدار به انجام رساند. اگرچه كشورهاى توسعه يافته نيز با نظم نوين جهانى مخالفتى ندارند و اين روند را موجب برترى بيشتر خود بر كشورهاى در حال توسعه مى دانند ، ولى در بين اينان نيز نگرانى هايى وجود دارد؛ از جمله پيشتازى آمريكا در نظم نوين و به دست گرفتن اهرمهاى اساسى نظام بين المللى و در نتيجه خارج كردن كشورهاى ديگر از محور تصميم گيرى در زمينه صلح و جنگ. كشورهاى جهان سوم، در حال توسعه و جنوب، با نظم نوين جهانى به مخالفت برخاسته اند و آن را زمينه اى براى تسلط بيشتر كشورهاى توسعه يافته و شمال بر اين كشورها مى دانند.
شنبه 8 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ابرار]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 241]