واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: شهادت آيت الله بهشتي و 72 تن
اشاره:
در ساعت 7 و 21 دقيقه هفت تير سال 1360، بيش از 72 تن از شخصيتهاي برجسته كشور، از جمله نمايندگان مجلس و اعضاي هيئت دولت در انفجاري در دفتر حزب جمهوري اسلاميبه شهادت رسيدند. در اين مقاله، به زندگي و بيان خاطراتي از برخي شهيدان والامقام هفت تير ميپردازيم.
مظلوميت شهيد بهشتي ازنگاه امام خميني(ره)
از ديدگاه امام خميني(ره)، مظلوم زيستن شهيد بهشتي، بيش از شهادت ايشان متأثركننده بود. اين مظلوميت به سبب تهمتهاي ناروايي بود كه دشمنان به او ميزدند. امام بر اين عقيده بود كه دشمنان شهيد بهشتي در تلاش بودند او را انساني ستمكار و ديكتاتورمآب معرفي كنند؛ در حاليكه چنين نبود. ايشان در جايي فرموده است: «شهيد بهشتي مظلوم زيست و مظلوم مرد و خار در چشم دشمنان اسلام بود.»
آيتاللّه بهشتي در نگاه مقام معظم رهبري
مقام معظم رهبري در مورد شهيد بهشتي ميفرمايد: «شهيد بهشتي يكي از آن شخصيتهايي بود كه يك حالت استثنايي در آنها مشاهده ميشود. ميدانيد آدمها دو جور هستند. يكي آدمهايي كه هيچ ويژگي استثنايي در آنها نيست. بااستعدادند، بافكرند، ارزشمندند، ولي عادي و معمولياند. لكن بعضي هستند كه از معمول انسانها يك چيزي بيشتر دارند، يك برجستگي در اينها وجود دارد. اين برجستگي خيلي زود فهميده نميشود، در گذشت زمان مشهود ميشود و بهشتي از اين قبيل بود. او داراي فكر بلندي بود. مغز قوي و فعالي داشت. علاوه بر اين، داراي اراده و روحيه ممتازي بود. بر خود و احساسات خويش شديداً غالب بود. بيشتر يك فرد متفكر بود تا احساساتي؛ اگرچه گاهي اوقات احساسات او يك جمعيت ميليوني را به جوش ميآورد.»
صلابت شهيد بهشتي
شهيد بهشتي، اين فرزند راستين اميرمؤمنان علي عليهالسلام ، با آن همه تعبّد به خداوند، صفاي باطن، پاكي روح و فداكاري گستردهاي كه در مورد امت مسلمان داشت، دشمن سرسخت معاندان اسلام و مسلمانان بود. شهيد بهشتي در يكي از سخنرانيهايش ميگويد: «ما زير بار سختيها، مشكلات و دشواريها قد خم نميكنيم. ما راستقامتان جاودان تاريخ خواهيم ماند. تنها موقعي سرپا نيستيم كه يا كشته شويم يا زخم بخوريم و بر خاك بيفتيم و در غير اين صورت، هيچ قدرتي نميتواند پشت ما را خم كند.»
متانت و فروتني شهيد بهشتي
همسر شهيد بهشتي نقل ميكند: «چيزي كه در 29 سال زندگي مشتركمان ديدم، ملايمت و صبر ايشان بود. به قدري صبر و متانت و خونسردي به خرج ميداد كه انسان را خجالتزده ميكرد. در سراسر زندگي مشتركمان به ياد ندارم اين مرد مبارز و باتقوا لحظهاي عصبانيت بيمورد داشته باشد. رفتار و منش دكتر به گونهاي بود كه با اعضاي خانواده و فرزندان يك الفت و دوستي برقرار كرده بود.»
ايشان در جايي ديگر ميگويد: «در سفري كه به كاشان رفته بوديم، شهيد بهشتي بعد از سخنراني وقتي ميخواستند سوار ماشين شوند، يكي از پاسدارها خواست در خودرو را ببندد كه نزديك بود دست پيرمردي لاي در برود. دكتر پياده شدند و دست آن مرد سالخورده را بوسيدند و حلاليت طلبيدند و دوباره سوار ماشين شدند.»
شهيد موسي كلانتري، وزير راه و ترابري
شهيد مهندس موسي كلانتري، در سال 1327 در شهر مرند به دنيا آمد و در همان شهر به تحصيلات خود تا پايان دوره متوسطه ادامه داد. ايشان سپس در رشته راه و ساختمان از دانشگاه تهران فارغ التحصيل شد. در سال 1357 و در اوج تظاهرات و اعتراض مردم، كار را رها كرد و به مبارزه مسلحانه برضد رژيم پرداخت. با پيروزي انقلاب اسلامي، در كميتههاي شهر، عهدهدار نگهباني از دستاوردهاي نهضت اسلاميشد. در سال 1358، اداره راه خوزستان و سپس آذربايجان غربي را فعال كرد. او پس از خدمات فراوان، از سوي شوراي انقلاب به وزارت راه و ترابري برگزيده شد و همه همت و تلاش خود را در اين راه بسيج كرد و در نهايت راهي كاروان كربلا شد و در هفتم تير 1360، جام شهادت را نوشيد.
وزير با مرد عادي فرقي ندارد!
مادر شهيد موسي كلانتري، از شهداي واقعه هفت تير در خاطرهاي نقل ميكند: «در آن زمان كه موسي وزير راه بود، گذرنامه به دست ايشان امضا ميشد. يك روز از او خواستم كه خروجيِ مرا امضا كند تا نزد دخترم به تركيه بروم، ولي موسي خواست كه مثل مردم عادي توي صف بايستم و خروجي بگيرم. وقتي هم من از اين موضوع ناراحت شدم، با حالت برافروخته گفت: برويد در صفها بايستيد تا مشكلات مردم را ببينيد. بعد آن مشكلات را به ما منتقل كنيد تا كشور را درست اداره كنيم. انقلاب به وجود آمده تا بين شما كه پسرتان وزير است، با كسي كه هيچكس را در نظام ندارد، فرقي نباشد».
شهيد دكتر حسن عباسپور، وزير نيرو
شهيد دكتر حسن عباسپور، در سال 1323 در تهران به دنيا آمد. او پس از پايان تحصيلات دبيرستان، بلافاصله در دانشگاه تهران دوره كارشناسي و كارشناسي ارشد را در رشته الكترومكانيك گذراند و براي ادامه تحصيل راهي انگلستان شد و دكتراي برنامهريزي مديريت سيستمهاي انرژيزا را از دانشگاه لندن دريافت كرد. ايشان در بازگشت به ميهن، شبكه ارتباطي ميان اساتيد متعهد دانشگاهها و مدارس عالي را به وجود آورد و به همراه دانشجويان مسلمان، مبارزاتش را بر ضدرژيم آغاز كرد. شهيد عباسپور از استادان هسته اوليه سازمان ملي دانشگاهيان و مؤسس جامعه اسلاميدانشگاه بود.
با پيروزي انقلاب اسلامي، شوراي انقلاب او را به سمت وزير نيرو منصوب كرد و از اعضاي شوراي مركزي حزب جمهوري اسلاميشد. سرانجام زندگي سراسر تلاش و مبارزه اين شهيد والامقام، در هفت تير سال 1360 خاتمه يافت و نامش در دفتر شهادت پر نور ماند.
عشق خدمت به مردم
شهيد دكتر حسن عباسپور از شهداي واقعه هفت تير، الگويي از يك متخصص متعهد بود. همسر ايشان ميگويد: «شهيد عباسپور بسيار معتقد به تحصيل بود و ميگفت اگر بخواهيم مملكتمان را بسازيم، بايد بدانيم چهكار داريم ميكنيم. بايد دانش آن را داشته باشيم. زماني كه او دوره دكتري خود را در انگلستان ميگذراند، از وزارت نيروي انگلستان دعوتنامهاي به دستش رسيد مبني بر اينكه ايشان پس از پايان تحصيل ميتواند در انگلستان بماند.
گفته بودند ما اينجا همه نوع امكانات به شما ميدهيم. ايشان نيز در جواب گفته بود زماني كه بخواهم از پاياننامه دفاع كنم، پاسخ شما را ميدهم. روزي كه قرار بود ايشان از پاياننامه خود دفاع كند، در سالني كه عده زيادي هم آنجا جمع بودند، اينطور جواب داد: من اينجا درس خواندهام و زحمت كشيدهام به خاطر اينكه برگردم به وطن و به مردم كشورم و به مسلمانان خدمت كنم و يك روز بيشتر هم نميتوانم اينجا بمانم. وظيفه من اين است كه برگردم ايران. من عاشق خدمت به مردم كشورم هستم.»
شهيد دكتر محمدعلي فياضبخش
دكتر محمدعلي فياضبخش، مشاور وزير و سرپرست سازمان بهزيستي، در سال 1316 در خانوادهاي مذهبي در تهران به دنيا آمد. ايشان تحصيلاتش را تا دريافت تخصص در جراحي ادامه داد. دكتر فياضبخش پيش از انقلاب، مبارزات فراواني بر ضد رژيم انجام داد. پيش از رويداد هفده شهريور، كمكهاي اوليه پزشكي را به انقلابيها آموزش ميداد و در آن جمعه خونين، به مداواي مجروحان پرداخت. پس از پيروزي انقلاب، به فعاليتهاي دولتي روي آورد. او در سال 1358 كميته آسايشگاه معلولين انقلاب را تأسيس كرد. سپس مدير كل توانبخشي وزارت بهداري شد و لايحه سازمان بهزيستي را به كمك شهيد لواساني به شوراي انقلاب برد. شهيد فياضبخش يكي از سه پزشك گروه هفت نفره منتخب و رابط امام در انقلاب فرهنگي بود. نام او عاقبت در هفت تير سال 1360 به مقربان درگاه الهي اضافه شد و به شهادت رسيد.
مردي بيهمتا
«او تك و بيهمتا بود». اين نخستين جملهاي است كه همسر شهيد دكتر محمدعلي فياضبخش در وصف او ميگويد و ميافزايد: «ايشان از وزرايي بود كه به جاي تحويل گرفتن خودروي ضدگلوله براي امنيت جانش، خودروي شخصي خود را به دولت داد تا رانندهاي برايش تعيين شود. دكتر با ماشين شخصي، كارهاي سازمان را انجام ميداد.»
هدفمندي در زندگي
همسر شهيد فياضبخش در مورد شيوه رفتاري آن شهيد والامقام ميگويد: «رفتار، حركات و حرفهاي دكتر، هدفمند بود. دكتر حتي در خريد هديه، چه براي من و چه براي بچهها، هدفي را دنبال ميكرد. سياست دكتر براي پرورش بچهها در محيطي كه از نظر اخلاقي مضر بود، فقط منع كردن نبود، بلكه جايگزين مناسبي نيز فراهم ميكرد تا حقي ضايع نشود و فرزندان به كمال برسند.»
توصيهكننده من خداست
همسر شهيد فياضبخش درباره ايشان ميگويد: «زماني كه دكتر براي دوره تخصص در بيمارستان پذيرفته شد، مسئول رسيدگي به پرونده ايشان گفت: براي شروع دوره بايد از يك مقام مملكتي يا ارتشي، توصيهنامهاي بياوريد. دكتر توضيح داد كه من در دستگاه پهلوي به كسي ارادت ندارم. در آخر وقتي اصرار آنها را براي توصيهنامه ديد، گفت: من فقط ميتوانم از طرف خدا توصيهنامه بياورم. اين سخن شهيد فياضبخش، باعث منقلب شدن مسئول پرونده شد و او موافقت خود را با شروع كار دكتر اعلام كرد.»
دستگيري از نيازمندان در خفا
همسر شهيد فياضبخش در خاطرهاي نقل ميكند: «پس از شهادت دكتر، صاحب داروخانهاي كه نزديك مطب ايشان بود و صاحب مرغفروشي محله، به منزل ما آمدند و هر كدام مقداري پول آوردند. از آنها پرسيدم: اين پول براي چيست؟ گفتند: اين پولها به دكتر تعلق دارد. وقتي ماجرا را پرسيدم، متوجه شدم دكتر وقتي به بيبضاعتيِ بيماران پي ميبرد، در نسخه علامتي بهخصوص ميزد كه معنايش تحويل رايگان دارو به مراجعه كننده بود. دكتر به بعضيها هم سفارش ميكرد از مغازه مرغفروشي محله، مرغ مجاني بگيرند. شهيد فياضبخش قيمت دارو و مرغها را اول هر ماه پرداخت ميكرد.»
نفس كشيدن در هواي فقر
«دكتر با فقرا نفس ميكشيد، با آنها ميخنديد، درد دل ميكرد و ميگريست.» اين جملات همسر شهيد فياضبخش درباره دكتر است. او ميگويد: «با اينكه منزل ما در شمال تهران بود، ولي دكتر مطب خود را در جنوبيترين نقطه تهران داير كرده بود تا در هواي فقرا تنفس كند و همدم آنها باشد. ايشان متخصص جراحي بود، ولي از بيماران در حد پزشكهاي عموميحق ويزيت ميگرفت. پرداخت ويزيت در مطب ايشان به اين صورت بود كه بر روي يك تكه مقوا، يادداشتي با خط خود نوشته بود كه: حداكثر ويزيت سيصد ريال است، ولي شما به نسبت توانتان ميتوانيد پرداخت كنيد. دكتر شبانهروزِ خود را وقف مردم ميكرد. گاهي شبها خستگي مفرط در چهرهاش ميديدم و براي اينكه استراحت كند، تلفن را قطع ميكردم. وقتي دكتر از اين ماجرا باخبر ميشد، به شدت گله ميكرد و ميگفت: من قسم خوردهام در خدمت اين مردم باشم و آن موقع كه قسم ياد كردم، ساعتي را براي انجام اين كار تعيين نكردم.»
پنجشنبه 6 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 162]