واضح آرشیو وب فارسی:دنياي اقتصاد: اقتصاد - تكيه بر توسعه ايران و اسلام
اقتصاد - تكيه بر توسعه ايران و اسلام
علي رضاقلي: رويكرد آقاي عالينسب به صنعت به خاطر توسعه ايران و اسلام است. من تمام زندگي ايشان را كه خواندم فكر ميكنم ايشان را در چند كلمه ميشود خلاصه كرد؛ اسلام، ايران، توليد و يا اسلام، انسان، توليد. ليكن اين كارهاي ايشان هم خيلي سخت پيش ميرفت.
من ويژگيهاي ايشان را فهرستوار نوشتهام. آقاي عالينسب انسان پرپهلويي بود يعني ابعاد متفاوتي داشت كه همه اين ابعاد را شما معمولا در همه نميبينيد. حالا من يكييكي اينها را ميگويم. اول اينكه فوقالعاده وطنپرست بود، البته افراد وطنپرست ديگري هم هستند، اما صنعتگر ماهر و بينظيري بود و در صنعت نبوغ داشت و اين هم خيلي از افراد اينگونه بوده و هستند. اما وقتي همه اين موارد را كه كنار هم بگذاريم معنا مييابد. يعني انسان هم وطنپرست باشد، هم صنعتگر و از طرفي هم يك مسلمان شايسته و يك عارف فوقالعاده نيكو باشد. به نظر من چهره عالينسب از جهت عارف بودنش خوب شناخته نشده بود.
آقاي صابري (گلآقا) در خاطراتش نوشته كه من هر بار ايشان را ميديدم به ياد عرفاي قرن چهار و پنجم ميافتادم. البته با يك تفاوت كه آن عرفا اهل كار كردن نبودند. اينكه نظرات اقتصادي را بخوانند و بهروز باشند، نبودند. ولي ايشان همه اين كارها را ميكرد. شما يك عارف را نشان دهيد كه وطنپرست باشد، عارف باشد، مالش را هم بدهد. ميگويند عالينسب محاسبه كه كرده بود ميگفت من 3 درصد درآمدم را به خانه بردهام. همه را بخشيده بود. ايشان حتي اواخر عمرش تمام خانه و وسايلش را فروخته بود و پول آن را انفاق كرده بود.
كسي ميتواند پاي اين كارها بايستد كه شب و روز كار كند، زحمت بكشد، كارخانه درست كند، بفروشد و ببخشد كه فقط حالت قماربازي با خدا داشته باشد. ما دو نوع قمار داريم. يكي قماري كه همه در زندگي انجام ميدهند مثلا ميرويم اينجا درس بخوانيم، اين را به دست بياوريم، اين كار را ميكنيم، آن را به دست بياورم و يكي هم آن قماري است كه همه ميروند. ببرند. اما يك جا است كه افراد قمار ميكنند كه ببازند كه اين قمار عاشقانه است و فقط به خاطر اين است كه با معشوقش قمار ميكند و ببازد و دوباره برود، بگردد چيزي بيابد و دوباره برود قمار كند. من وقتي آقاي عالينسب را ميديدم همين احساس را داشتم كه ايشان ميخواهند با خدا قمار كنند و ببازند. شما حالا نميتوانيد كسي را پيدا كنيد كه اين ابعاد را اينگونه جمع كند. ايشان در صنعت خيلي دقيق بودند،كارگران را زماني كه هنوز بيمه اختراع نشده بود، به نوعي بيمه كرده بود. براي آنها خانه درست كرده بود، كارمند استخدام كرده بود تا ببيند بچههاي كارگران درس ميخوانند يا نه و چيزهاي شبيه اينكه خيلي زياد بود. من زماني كه به ابعاد مختلف و ويژگيهاي ايشان نگاه ميكردم، ديدم كه خيلي قوي و پيروز است.
من وقتي در زندگي آقاي عالينسب نگاه ميكنم، ميبينم كه ايشان از جان و مالش گذشته بود. خيليها شهادت اينها را ميدهند. نمونهاش همين موسسه، آن را براي كارهاي علمي وقف كرده بود. ميتوانست اين را بفروشد مانند بقيه پولش را خرج خودش بكند و زماني كه به اين موسسه ميآيم احساس ميكنم كه به جايي آمدهام كه روح يكي از اولياي خدا در آنجا است. در عين حال بيعلاقگي به دنيا مشمول تعليم عرفاي ما بود. ميگويند آقاي عالينسب خيلي كمحرف، كمغذا و خيلي بادقت صحبت ميكرد.
از قول آقاي اكرمي نوشتهاند كه ايشان هم به علامه جعفري نسبت دادهاند آقاي جعفري هميشه جلوي ايشان دوزانو مينشست و ميگويند ايشان گفته بود كه آقاي عالينسب اهل تجرد روح است و ميتواند روح را از بدن جدا كند يعني آنقدر روي خودش كار كرده و تسلط داشت كه ميتوانست اين كار را بكند.
ايشان به شدت هم سياسي بود، در عين حال كه ميگويند ايشان سياسي و سياستمدار نبود. اگر سياسي نبود در طول زندگياش در كنار مصدق چه ميكرد، چرا اين چراغها را توليد كرد كه انگليسيها عليه ايشان اقامه دعوا كنند، چرا زمينه مصرف داخلي نفت را درست كند تا بودجه دولت سامان بگيرد، اگر سياسي نبود ميرفت تجارت ميكرد. چرا با تمام كساني كه بعدا جزء بزرگان انقلاب شدند حشر و نشر داشت، آقاي بروجردي اگر هفتهاي يك بار ايشان را نميديد تلگراف ميزد به تهران كه چرا نيامدهاي و حالت چطور است.
مرحوم امام هر تصميم اقتصادي را كه پيش ايشان ميبردند ميفرمود كه آقاي عالينسب اينجا بوده يا نبوده، اگر بوده، اين كار را انجام دهيد. با مرحوم شريعتي، بازرگان و... بود و حضور داشت. البته يك زماني هم كنار كشيد كه كنار كشيدنش هم سياسي بود، آن موقع كه همكاري ميكرد سياسي بود، آن زمان كه كنار كشيد هم سياسي بود.
در زمان مصدق ارتشبد زاهدي ايشان را صدا كرد و گفت: چرا كارخانه را تعطيل كردي؟ گفت: من با شما همكاري نميكنم. بعد البته آقاي طالقاني و دوستان ديگر به ايشان گفتند كه كارخانه را داير كن و ايشان هم اين كار را كردند. يك كارخانه كارتنسازي بود كه متعلق به يك يهودي بود، ايشان براي اينكه با او رقابت كند رفت يك كارخانه كارتنسازي تاسيس كرد.
پنجشنبه 6 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: دنياي اقتصاد]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 235]