واضح آرشیو وب فارسی:قدس: چرا زن را به گل تشبيه كردند؟ بحثي در باب «گر بميرد دختري رويد ز قبر او گلي»
محسن اشتياقي اگر مي دانستم كدام شاعر براي اولين بار زن را به گل تشبيه كرده، به نمايندگي از جامعه شعرا، به خدمتش مي رسيدم، حسابي! اصولاً چه ضرورتي دارد كه اين گوهر گران بها به يك شيء نازك بين و خودخواه تشبيه شود كه در ادامه مجبور به مطابقت دادن ساير اجزاي اين دو با هم بشويم؟ اگر اين تشبيه نبود، بار بزرگي نيز از دوش شاعران بينواي بعدي برداشته مي شد. مصراع تكميلي: چرا شاعر (ولو كم عقل يا عاقل) كند كاري كه باز آرد پشيماني؟! يكي از شاعران كه خيلي دلش مي خواست نامش فاش شود، اما ما بنا به دلايل فني و ادبي، نامش را لو نمي دهيم، در تكميل و تاييد فرمايشات بنده عرضه داشته اند كه: بيت: «دلبري دارم كه از گل بهتر است ... صورتش از برگ گل نازك تر است» در اينكه خانمها كلاً از گل بهترند، شكي نيست. بر منكرش لعنت! پس چه نيازي است كه شاعر، يارش را به ضرب و زور با گل مقايسه كند؟! گل به محض قرار گرفتن در معرض باد، عمرش به باد مي رود و فاتحه! قطعاً طرف راضي نمي شود كه با گل، كه معمولاً عمر كوتاهي نيز دارد، مقايسه شود. عرض مي شود كه چنانچه اين تشبيه ناميمون اتفاق نمي افتاد، عده قليلي از جماعت محترم نسوان در طي فرايند چشم و هم چشمي با اين موجودات رنگ و وارنگ، هزاران بلا بر سر خود و اطرافيان خود نمي آوردند! با توجه به رسالتي كه براي خودمان قائليم، برخي آفات ناشي از تشبيه زن به گل (يا بالعكس) را برمي شمريم، باشد تا چراغ راه آيندگان شود: 1-گلها اصولاً باريك اندام و قلمي تشريف دارند. اين تشبيه باعث مي شود كه بانوان محترمه لااقل براي حفظ حرمت شاعران هم كه شده، مدام در پي حفظ وجه شبه خويش با گلها و كاهش وزن و باريك سازي اندام خويش باشند. از اين رهگذر، هزار و يك بلا نصيب اهل خانه شان مي گردد كه كمترين آن گرسنگي كشيدن اهل خانه به بهانه رژيم درماني خواهد بود! 2- برهمگان روشن است كه يك رنگي، بر دو رنگي و چند رنگي برتري دارد. گل جماعت، خيلي علاقه مند به رنگ عوض كردن است و حتي المقدور هر جايش را به رنگي در مي آورد. زيست شناسان معتقدند كه يكي از دلايل هجوم پروانه ها و زنبورها به گلها، عشق به رنگ و لعاب اين جماعت خاردار است كه بيشتر نيز باعث آزار و اذيتشان مي شود. به تعبير شاعر: «عشق هايي كز پي رنگي بود... باعث آسيب فرهنگي بود»! متأسفانه تعداد اندكي از زنان و دختران اين تشبيه را خيلي جدي مي گيرند، بيت كاربردي (من درآوردي): زنبور سراغ زن بور آمد و نيش ... زد بر وي و در رفت و گرفتش ره خويش!! 3- با توجه به تفاوت موجود بين عطر گلهاي مختلف، جماعت اناث نيز علاقه مند است كه هر دم به عطري معطر شود! غافل از اينكه در قاموس طبيعت، گلها دم به ساعت عطرشان را عوض نمي كنند! در واقع برخي مردان ضعيف النفس قوي النفس(!)، با سوءاستفاده از ضرب المثل «هر گلي يك بويي دارد»، با تقويت حس بويايي خود درصدد بوييدن گلهاي مختلف برمي آيند و در اين راستا به گفته سعدي تأسي مي جويند كه: بيت: «هر گل نو كه در جهان آيد ... ما به عشقش هزاردستانيم». فلذاست كه بوي ناخوشايندي از افعال قبيح اين نفرات (و در اين جا حشرات!)، به مشام متعلقه شان مي رسد و باعث بروز درگيري هاي متعدد مي گردد. 4- يكي ديگر از خشتهاي كج اين ديوار، ناميدن دختران به اسم گلها و گياهان است! اگرچه در بدو تولد دختركان زيبا و دوست داشتني، والدين مربوطه خيلي خوش خوشانشان مي شود كه به گلي ناچيز، افتخار بدهند و نامش را بر روي دختر دلبندشان بگذارند، اما آينده نگري حكم مي كند كه در اين باره جانب احتياط را بيشتر رعايت بنمايند. في المثل دختركي كه غنچه يا شكوفه ناميده مي شود، وقتي به سن جواني، ميانسالي و پيري برسد، ديگر به سختي مي تواند وجه تسميه اش را حفظ كند! چه كسي تا كنون غنچه 70-80 ساله ديده است؟ !اين طور مي شود كه آمار استفاده از وسايل و ابزارآلات آرايشي سير سرسام آوري پيدا مي كند. علي اي حال، نام گذاري به اسم گلها، به مراتب بهتر از استفاده از اسامي حيوانات براي فرزندان است! 5-سري كه درد نمي كند را دستمال نمي بندند. چنانچه اين تشبيه نمي بود، بسياري از جسارتها نيز به ساحت پاك زنان و دختران روا داشته نمي شد. برخي از پيشينيان كه نسبشان به دوران جاهليت مي رسد، با تكيه بر پيش زمينه بند فوق، جايگاه تنگ و تاريكي مثل قبر را براي جنس مؤنث قايل بوده اند. به طوري كه گاهي زنده به گور كردن دختران را امري واجب مي دانسته اند. بعضي از ايشان حتي پا را فراتر گذاشته و نسبت به تئوريزه كردن اين ديدگاه خشونت آميز اقدام نموده اند. لابد يكي از دلايل اين تزهاي ادبي(!)، برگرداندن گل و مشبه به آن به اصل خود يعني خاك است! بيت: «زن و اژدها هردو در خاك به ... جهان پاك از اين هر دو ناپاك به» خلط مبحث هم حدي دارد، زن كجا و اژدها كجا؟ علي رغم تمام احترامي كه شخصاً براي «فردوسي» بزرگ قائلم، اما نسبت به اين طور تنگ نظري ايشان نقد جدي دارم. اگر نامبرده با دلبرشان مشكلي داشته اند، اين دليل نمي شود كه همه زنان را با يك چوب برانند و حكم كلي صادر بفرمايند. باز گلي(!) به گوشه جمال مولوي كه در مقام دلداري ما برآمده و مي گويد: بيت اصلاحي: شرح اين «ابيات» و اين خون جگر ... اين زمان بگذار تا وقتي دگر! به هر تقدير، اگر خشت اول را فردوسي يا اسلافش كج نمي نهادند، برخي شاعرنماها نيز به اين فكر نمي افتادند كه براي اين موضوع، مضمونهاي لوس و خنكي مانند بيت زير كوك نمايند: بيت: « گر بميرد دختري از قبر او رويد گلي ... گر بميرند دختران دنيا گلستان مي شود» سرانجام وقتش مي رسد كه خدمت ايشان هم برسيم!
پنجشنبه 6 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: قدس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 225]