واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: درباغ سبز زندگي، مادر بهاري ديگر است
رفتارها- فائزه توكل:
شايد باورتان نشود اما اين موضوع كه الان برايتان خواهم گفت،عين حقيقت است.
وقتي به مناسبت روز مادر براي تهيه گزارشي در اينباره به سراغ بسياري از دوستان و آشنايان و همكاران و حتي بيگانگان رفتم و از آنها خواستم تا بهترين خاطرهاي كه از مادرشان از دوران كودكي تاكنون دارند برايم بگويند، پاسخ بيشترشان اين بود:«الان چيزي به خاطر نميآورم. اجازه بدهيد فكر كنم، ميتوانيد دو روز ديگر تماس بگيريد»؟
از همه بامزهتر، پاسخ تلفني يكي از همكاران روزنامهنگار بود:«پرسش خيلي سختي است، اجازه بده يه جستوجو در سايتهاي مختلف بزنم، تا ظهر برايت Email ميكنم.»به همين علت مصمم شدم، عوض نوشتن مقدمهاي درباره روز زن و مادر و جايگاه آن در زندگي همگان – كه بيشك بس بلند و قابل احترام است- بنويسم:« خانمها، آقايان خاطرات مادر- فرزندي چيزي نيست كه به سادگي از ياد برود. حداقل همين امروز.»اگر كمي همت كنيد و احساس بخرج دهيد شما هم ميتوانيد دنياي پر از نقل خاطره از مادرتان باشيد. درست مثل عزيزاني كه در نوشتن اين گزارش با قلم خود ياريمان كردند. به همين سادگي .
جوجه 9 ساله
وقتي بچه بودم خيلي دوست داشتم جوجه رنگي داشته باشم اما مادرم با خريدن آن مخالف بود. يك روز به خاطر اين مسئله دو وعده غذا نخوردم تا بالاخره يكي از نزديكانمان به مادرم گفت يكي برايش بگير، اين جوجهها زود ميميرند. من هم وقتي اين حرف را شنيدم، رفتم يك جوجه خريدم و از عمويم سؤال كردم چه كار ميتوانم بكنم كه اين جوجه زنده بماند. عمويم گفت هر روز يك كپسول آمپي سيلين توي غذاي جوجه بريز، من هم اين كاررا كردم و همين باعث شد آن جوجه تا 9 سال زنده بماند مادرم هم بالاخره با او كنار آمد.
حامد 26 ساله - كارمند
هر سال ميگويم دريغ از پارسال
مادر من يك زن روستايي بسيار مستقل، مغرور و فداكاراست. براي همين فكر ميكرد اگر چيزي ازكسي حتي بچههايش قبول كند به منزله ضعف و وابستگي و يا چشم طمع داشتن به مال فرزند است. به همين دليل هروقت ما درروزهاي مادر با خوشحالي و شادي هديه بسيار كوچكي كه درحد وسع خودمان بود تهيه ميكرديم با عكسالعمل منفي او و برگرداندن هديه مواجه ميشديم.
اين كاراو آب سردي بود كه روي محبت ما به مادرمان مي ريخت. آن سال تصميم ميگرفتيم كه سال ديگر هديه نخريم ولي سال بعد يادمان ميرفت، يا تحت تاثير جوش وخروش بچه هاي مدرسه براي روزمادر فكر ميكرديم شايد امسال با سال قبل فرق كرده باشد و او هديه ما را با روي خوش و خوشحالي قبول كند ولي يادم نميآيد كه تغييري دراين رويه بهوجود ميآمد. الان كه پيروفرتوت شده هدايا را با روي خوشولي در درون با اكراه ميپذيرد و حتما بعدا جبران ميكند كه يك وقت ما فكر نكنيم او احتياجي به ما و يا چشمي به مال ومنال ما دارد.
زهرا 50 ساله - خانهدار
قهر، قهر تا روز قيامت
من هيچ خاطره خاصي از مادرم ندارم. از زماني كه به ياد دارم مادرم فقط غذاي مرا آماده كرده و روي ميز گذاشته. توي چهار سال اخير هم حتي براي يك مدت كوتاه با هم صحبت نكرده ايم.
مهدي- 25 ساله
خواب، خواب ميديدم كه اومدي به خوابم
دوره سربازي حدود 400 نفر بوديم كه ما را از اهواز كه دماي هوايش 50 درجه بالاي صفر بود به آباده شيراز با دماي 26 درجه زير صفربردند. همين باعث شد اكثر سربازها سرما بخورند كه من هم يكي از آنها بودم. يك شب كه خوابيده بودم، خواب مادرم را ديدم كه براي ديدن من به پادگان آمده. صبح فردايش كه از خواب بيدار شدم در كمال ناباوري ديدم كه مادرم به پادگان آمده. جالب اين بود كه او هم خواب ديده بود من مريض شدهام براي همين هم به آنجا آمده بود تا مرا ببيند.
شايان 35 ساله- فروشنده
بابا مرام!
يك روز مادرم براي خريد از خانه خارج مي شود و زماني كه برميگردد متوجه ميشود كليد را همراهش نبرده، كسي هم در خانه نبود. او به خاطر اين كه من، پدر و برادرم از كارمان نيفتيم حدود 2 تا 3 ساعت پشت در منتظر نشسته بود بدون اينكه با ما تماسي بگيرد و بخواهد براي او كليد ببريم. بهنظرم اين از خود گذشتگيها از هركسي ساخته نيست مگر كسي كه محبت بي دريغ داشته باشد.
خانم - 22 ساله دانشجو
اخم نكن بهت نميياد
يكي از بهترين خاطرات من از مادرم كادوي تولدي است كه به من داد. البته او هميشه در دادن كادوي تولد مرا غافلگير كرده است. يك بارروز قبل از سالروز تولدم با مادرم بحثم شد و با هم صحبت نميكرديم. فرداي آن روز كه به روزنامه آمدم، ديدم مادرم يك پاكت هديه توي كيفم گذاشته و روي جلدش نوشته هر چقدر هم كه تو بيحوصله باشي، من به اندازه تمام دنيا برايت وقت دارم.
نيلوفر 29 ساله - روزنامه نگار
نه چك زديم نه چونه
بدمينتون آمد به خونه
زماني كه بچه بودم بدمينتون وسيله گرانقيمتي بود و معمولا خانوادهها به راحتي نميتوانستند آن را براي فرزندانشان تهيه كنند. كلاس اول دبستان يك روز از مدرسه به خانه آمدم و از مادرم براي خريد راكت بدمينتون پول خواستم. مادرم بدون هيچ سؤال و حرفي از كيفش پولي را كه ميخواستم درآورد و به من داد. از اين كار مادرم خيلي جا خوردم چون انتظار نداشتم بدون هيچ حرف و سخن و اما و اگري به اين خواسته من جواب مثبت بدهد براي همين اين خاطره از مادرم هيچ وقت از ذهن من بيرون نمي رود، احساس كردم خيلي براي او ارزش دارم. براي من كه بچه بودم اين كار، بي دريغ بودن محبت مادر را قابل لمس كرد.
صمد 24 ساله - مهندس
گريه نكن عزيزم ، كه زندگي قشنگه
تا قبل از اينكه ازدواج كنم درخانه ما روزي به اسم روز مادر وجود نداشت. من به همراه برادرانم دركودكي پدرمان را از دست داده بوديم. لذا رسم هديه دادن به مادرمان را هم نداشتيم. وقتي هم كه بزرگ شديم و سركار رفتيم تمام حقوق خود را به مادرمان ميداديم. فكر ميكرديم بالاخره ما همه درآمد خود را دراختيار او مي گذاريم و ديگر دادن هديه ضرورتي ندارد. تا اينكه من ازدواج كردم و ديدم اين مسائل كه نوعي ابراز محبت به كسي است كه او را دوست داريد در خانواده همسرم اهميت زيادي دارد. من هم تصميم گرفتم براي مادرم سنگ تمام بگذارم كه پيش همسرم و خانوادهاش كم نياورم.
بالاخره من هم براي اولين بار روز مادر يك كيك به همراه يك دسته گل براي مادرم گرفتم. مادرم با ديدن آنها شروع به گريه كرد و دائم تشكر ميكرد. اصلا باورش نمي شد. جالب اينكه همچنان آن دسته گل و ظرف كيك را به عنوان يادگاري نگه داشته است. براي من جالب بود كه ابراز محبت چقدر ميتواند روي آدم تاثير بگذارد.
ليدا 32 ساله- حسابدار
*عنوان مطلب از شعر «مادرانه»سروده كريم
رجب زاده انتخاب شده است.
تاريخ درج: 4 تير 1387 ساعت 11:50 تاريخ تاييد: 4 تير 1387 ساعت 13:35 تاريخ به روز رساني: 4 تير 1387 ساعت 13:21
سه شنبه 4 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 360]