محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1827268483
در گفت وگوي اعتماد با رضا عليجاني بررسي شد - بخش اول ريشه هاي دروني بحران در جناح راست
واضح آرشیو وب فارسی:ایران اسپورت: در گفت وگوي اعتماد با رضا عليجاني بررسي شد - بخش اول ريشه هاي دروني بحران در جناح راست
كيوان مهرگانرضا عليجاني هيچ نسبتي با جريان سياسي موسوم به راست ندارد اما به دليل رصد كردن تحولات دروني اين جريان و اتفاقاتي كه نمود بيروني آن را در چالش هاي متعدد اين جريان مي بينيم به خوبي آنچه در درون اين مجموعه پرتلاطم و گسترده اتفاق مي افتد را تحليل و بررسي مي كند.---- آقاي عليجاني از وقتي كه در اختيار ما قرار داديد بسيار سپاسگزارم. ساختار تشكيلاتي جناحي كه پيش از اين به راست موسوم بود و در برخي موارد به عنوان اقتدارگرا مطرح مي شود، در آستانه تغيير و تحولات بسياري قرار دارد. براي اينكه بخواهيم تحولات آنها را رصد كنيم، طبيعتاً خواننده مايل است از ديدگاه شما ساختار حاكم بر اين جريان بيشتر از گذشته باز شود كه اين جريان چه ساختاري دارد و ويژگي هاي رواني و تشكيلاتي آن به چه صورت است. بحث را از اينجا آغاز كنيم؟به نظر مي آيد بررسي جريان راست به بحث جامع و گسترده يي نياز دارد، سير تاريخي آن به ويژه از دوران انقلاب و بعد از انقلاب، ريشه هاي فكري و تحولاتي كه در اين دوران داشته و برش اقتصادي و طبقاتي كه مي توان به اين جريان زد بحث مفصلي است تا بگوييم اين جريان چگونه در ايران از دوران قبل از انقلاب شكل گرفته و در زندان هاي قبل از انقلاب چه ريشه هايي داشته، انديشه سياسي آن از كجا آمده و... به ويژه در اينجا مي خواهم روي كتاب نهضت هاي اسلامي صد ساله اخير مرحوم مطهري تاكيد كنم. افراد بدون مطالعه اين كتاب قدرت تحليل اين جريان را نخواهند داشت. سير تاريخي، فعل و انفعالات و ساخت كنوني آن به لحاظ اقتصادي و طبقاتي اهميت ويژه يي دارد، اما در اين فرصت كوتاه قصد دارم روي دو، سه نكته تاكيد كنم؛ يكي دگرديسي هايي كه در طيف هاي دروني يا تغيير آرايش دروني اين جريان در سال هاي اخير اتفاق افتاده است. اگر ما در جريان راست دقت كنيم، در آن سه مدار تشخيص مي دهيم، يك مدار طيف هاي سنتي آن هستند كه ريشه دارترين جريان فكري، سياسي، طبقاتي راست هستند كه تا حدي شكل كلاسيك دارند. در ابتداي انقلاب بيشتر در حزب جمهوري و هيات هاي موتلفه نماد داشتند و پديدار شده بودند. حزب جمهوري ملغمه يي از طيف هاي مختلف راست را در خود داشت اما شكل معروف تر و كلاسيك تر جريان موتلفه است. مدار دوم يكسري تكنوكرات هايي بودند كه در دوران انقلاب رشد كردند يا در برخي از انجمن هاي اسلامي خارج از كشور بودند و بعدها دكتر بهشتي آنها را به نوعي جذب حزب و بدنه قدرت در ايران كرد و در ايران مسووليت هاي مهمي به عهده گرفتند. شايد بتوان افرادي مثل آقاي ولايتي را در اين طيف نام برد، تكنوكرات هايي كه كارهاي اجرايي و اداري را براي اين جريان انجام مي دادند. مدار سوم و بيروني تر اين جريان را افراد جوان تر تشكيل مي دادند كه در واقع پياده نظام بودند، اين گروه هم به لحاظ فكري - سياسي طيف وسيع و متنوعي را تشكيل مي دادند اما اين جريان بيشتر در نيروهاي طرفدار حزب جمهوري اسلامي در دانشگاه هاو نهادها كه بعداً شكل گرفتند، به عنوان نيروهاي درجه سوم بودند كه به لحاظ ساخت سني هم جوان تر بودند.در اين فرصت كوتاه مشخصاً مي توان گفت از سال 68 به بعد، جاي مركز و پيرامون در جريان راست با هم جابه جا شد، يعني مدار سوم به تدريج به مركز آمد و مدار اول به پيرامون رانده شد.- از سال 68 آغاز شد؟روند آن از سال 68 آغاز شد. اما در دوره اصلاحات به علت اينكه دو مدار ديگر به نوعي درجازده بودند و مدار سوم نيروي فعال و تاثيرگذار جريان راست شد، در آن دوران به صورت قوي تري به نيروي درجه يك اين جريان تبديل شدند، البته هم در دو دهه اول انقلاب و هم در دهه سوم نيروهاي مدار سوم به قدرت هاي اساسي در جامعه مستظهر بودند. در دهه يا يك دهه و نيم دوم آنها تقريباً به مراكز تصميم گيري و سياستگذاري هم نزديك شدند. از سال 80 به بعد آنها نيروي تعيين كننده جريان راست شدند. آنها در «برچيدن سفره اصلاحات» تاثيرگذار بودند و اين نقش آفريني آنها را قدرتمندتر كرد. جابه جايي مركز و پيرامون به ويژه در دولت جديد يعني دولت آقاي احمدي نژاد باعث تشتت شديد در جريان راست شد. در دولت جديد اين نيروي به قدرت رسيده رفتار ويژه يي از خود ارائه داد؛ رفتاري كه نه با روحانيت (به جز بخشي از روحانيت كه به آقاي مصباح نزديك هستند) رابطه گذشته و دولت هاي گذشته را داشته، نه با كساني كه در دوران انقلاب در جريان راست از افراد موثر بودند يا بعد از انقلاب در مراكز قدرت بودند؛ آقايان هاشمي، مهدوي كني و ناطق نوري حتي با بخش هايي از همين جريان يعني جريان مدار سوم كه به صورت متفاوت مي انديشند، هم رابطه يي مناسب نداشتند. در ايران حزب كلاسيك نداريم بنابراين محافل، باندها، جمعيت ها و طيف ها اهميت دارند. در جريان راست، اين جريان كه الان حول و حوش دولت آقاي احمدي نژاد متشكل شده و اصولگراها و رايحه خوش خدمت سابق هستند، نتوانستند با بخش هاي ديگري كه همين گونه مي انديشيدند اما گهگاه سلايق سياسي متفاوتي داشتند يا حتي افراد و پرسنل متفاوتي داشتند، كنار آيند.ما در انتخابات شاهد بوديم كه درون جريان راست، دقيقاً يك جبهه متحد دولت و يك ائتلاف منتقد دولت وجود داشت كه به لحاظ تفكر شايد با جريان اول در ابتدا تفاوتي نداشتند، اما در پروسه دولت آقاي احمدي نژاد به تفاوت هايي رسيدند، يعني دولتي كه قرار بود مشكلات اقتصادي را حل كند و پول نفت را سر سفره مردم بياورد و عمدتاً با شعار عدالت و اقتصاد آمده بود و در دوره انتخابات شعار سياست خارجي خاصي نداشت، شعار اجتماعي خاصي هم نداشت، نه بحثي از هولوكاست بود نه حرفي از نابودي اسرائيل بود، نه حرفي از سخت گيري در پوشش و لباس جوانان بود (و حتي عكس آن گفته مي شد كه با ظواهر مردم كاري ندارند)، ولي به تدريج با روي كار آمدن اين جريان به علت عدم توانمندي هاي كارشناسي و به علت روحيه و فرهنگ ويژه يي كه در اين جريان حاكم است و تقريباً همه گذشته را منفي تلقي مي كند و تمام وقايع را توطئه مي بيند، اين احساس به وجود آمد كه تاكنون تمام اقتصاد كشور توسط باندها و مافياي اقتصادي اداره شده است و همه از اهداف و آرمان هاي شهيدان و انقلاب انحراف داشته اند، اما چون نگاه كارشناسي وجود نداشت تصور مي شد كه با امريه و برخورد هياتي و شعاري مي توان آن مسائل را حل كرد. - قبل از اينكه به بحث در مورد همين دولت برسيم، مايل هستم از همان بحث كه شروع كرديم ادامه دهيم. فرموديد از سال 68 مدار اول كه طيف سنتي بود رفته رفته به سمت حاشيه مي رفت و بدون اينكه تكنوكرات ها در اين ميان نقش داشته باشند، پياده نظام سابق مصادر را در دست گرفت، اين جا به جايي به چه صورت اتفاق افتاد، آيا مهندسي شده بود يا ضرورت زماني سبب اين جابه جايي شد؟ چه فرآيندي اتفاق افتاد كه اين جابه جايي رخ داد؟ سوال مهمي است. بخشي از اين فرآيند طبيعي است. به نظر من در جريانات ديگر هم همين اتفاق افتاد، يعني در جريان دوم خرداد هم در كنار بهزاد نبوي، سعيد حجاريان مطرح مي شود يعني استراتژيست هاي دوران قديم تبديل به استراتژيست هاي دوران جديد مي شوند، در بين نيروهاي خارج از دولت هم تلفيق نسل ها به نوعي اتفاق افتاد، يعني سن، تجربه و مديريت نسل گذشته بالا مي آيد، اما فرضاًً در درون جريانات ملي ـ مذهبي كه تلفيق سه نسل صورت مي گيرد، نسل همسن، ميانسال و جوان چون به قدرت مستظهر نيستند بايستي الزاماً با هم ديالوگ داشته باشند، از سويي درونمايه هاي فكري اين جريان ها نيز با هم متفاوت است. در درون جريان اصلاح طلب درون حاكميت هم اين اتفاق افتاد، يعني طيفي از نسل هاي مختلف بالا آمدند، جبهه مشاركت سمبل همين وضعيت است، يعني در جبهه مشاركت هم افراد باسابقه تر و هم افراد ميانسال و جوان حضور دارند. اما بخش هايي از اصلاح طلبان نمي خواهند اين جابه جايي را بپذيرند، يعني نوعي شيخوخيت و برتري و بالاتري طيف هاي قديم نسبت به جديد را مي خواهند ادامه دهند. اين مساله ريشه هاي فكري ديگري هم دارد، نماد آن را در حزب جمهوري اسلامي مي بينيم. در حزب جمهوري اسلامي در واقع يك شوراي روحاني وجود داشت كه بر بخش هاي ديگر حاكم بودند و شورايي هم به لحاظ سلسله مراتبي پايين تر از آن شكل گرفته بود. شايد به طور سمبليك اين الگو را بتوان در ذهن برخي روحانيون فعال در حسينيه ارشاد هم نشان داد. اما اين الگو در حسينيه ارشاد به شكست انجاميد. در حسينيه ارشاد گرايشي وجود داشت كه معتقد بود بايد سخنرانان غيرروحاني تحت نظر طيف بالاتري كه معمولاً بايد روحاني باشند، فعاليت كنند. اين سلسله مراتب در حسينيه ارشاد قبل از انقلاب شكست خورد و به اصطكاك و تفاوت سليقه منجر شد و بدنه دانشجويي و مديريت حسينيه ارشاد اين فرمول را نپذيرفت. ولي در حزب جمهوري اين فرمول محقق شد و اوايل انقلاب به نوعي در جريان راست هم اتفاق افتاد. تفاوت سني و تفاوت سابقه سياسي هم آن را طبيعي نشان مي داد، اما به تدريج طيف سوم كه جوان تر و پياده نظام و از طرفي به روزتر بود ، رشد كرد.درون اين طيف انشعاب بزرگي اتفاق افتاد، عده يي اصلاح طلب شدند و عده يي تبديل به گرايش افراطي راست شدند. آنها در دهه اول انقلاب، داراي وحدت گفتمان بودند، در عين تفاوت هايي كه در برخي رويكردهاي سياسي يا اقتصادي شان مشاهده مي شد، يعني گرايش ضدروشنفكري، گرايش ضدگروه هاي سياسي منتقد، گرايش ضدغربي و گرايش عدالتخواهانه. اين ملغمه را در دانشجويان خط امام به خوبي ملاحظه مي كنيم، در آنها هم گرايش هاي ضد روشنفكري و ضدگروه هاي سياسي منتقد ديده مي شود، هم گرايش ضدبيگانه در آنها پررنگ تر است، ضدامپرياليست تر و ضدغرب تر هستند و هم گرايش عدالتخواهانه بيشتري نسبت به هيات هاي موتلفه دارند. اين ملغمه درهم آميخته و اين شالوده درهم پيچيده ضدروشنفكر و ضد غرب و عدالتخواه به تدريج در بخشي از نيروهاي جوان پوست اندازي كرد و اصلاح طلبان جوان از درون آن به وجود آمدند كه با گذشته خود نوعي گسست گفتماني ايجاد كردند، هر چند ممكن است هنوز گسست رفتاري و منشي به وجود نيامده باشد. آنها در نوع برخورد با نيروهاي ديگر، حداقل از نظر تئوري تجديد نظر كردند، در نوع مواجهه با جهان تجديد نظر كردند، در نوع مواجهه با مسائل اقتصادي هم تجديد نظر كردند، اين تحول در مقطع پذيرش قطعنامه توسط ايران اتفاق افتاد.بعد از پذيرش قطعنامه سه نماد يا شاخص تحول درون سيستم را مي توان در دكتر سروش، مخملباف و كارگزاران نشان داد. دكتر سروش در حوزه تفكر اين گسست را ايجاد كرد، مخملباف در حوزه ادبيات و هنر و كارگزاران در حوزه مديريت اين حالت را ايجاد كردند. كارگزاران اغلب سابقه چپ داشتند. سن، تجربه و سواد آنها بالا مي رود. اين تحول نوعي پوست اندازي طبيعي پس از تجربه 15 سال آزمون و خطا در جامعه ايران بود اما اينكه با چه هزينه يي انجام شد، مساله ديگري است. ولي آزمون و خطا از درون خود اين پديده ها را ايجاد كرد كه با گذشته مقداري گسست ايجاد كردند، اما بخش هايي كه اين گسست را ايجاد نكردند سروش، مخملباف و كارگزاران را قبول ندارند و نمي خواهند وارد دنياي جديد شوند و در جايي كه قبلاً با هم مشترك بودند، باقي ماندند. اما كساني كه در همان انديشه ها ماندند هم تجاربي را طي كردند، سن آنها بالاتر رفت و به مدارج مديريتي بالايي دست پيدا كردند ولي همچنان آن فضا و اتمسفر را با خود حمل كردند.-چه اسمي مي توان روي آنها گذاشت؟ راست افراطي.-كه پياده نظام بودند؟ بله، قبلاً در مدار سوم بودند. سازمان مجاهدين انقلاب در سنخ شناسي نيروهاي سياسي، ابتدا به آنها عنوان چپ جديد داد، اما بعد از دوران اصلاحات، يعني بعد از اينكه معيار را از عدالت برداشته و روي دموكراسي گذاشتند به آنها عنوان راست افراطي دادند. اين جريان را با معيار دموكراسي بهتر و دقيق تر مي توان تحليل كرد تا با معيار عدالت. آنها واقعاً نوعي دلسوزي نسبت به اقشار فقير دارند. نمي خواهم بگويم قصد عوام فريبي دارند، ممكن است در جايي قصد جمع آوري راي داشته باشند ولي در مجموع در گفتمان آنها نوعي دلسوزي نسبت به اقشار فقير و نوعي ساده گرايي زيستي وجود دارد، هر چند ممكن است نفراتي از آنها سرمايه دار شده و از رانت هاي اقتصادي استفاده كرده باشند.در مجموع اكنون نمي توان طيف هاي راست را تحليل تماماً طبقاتي افقي كرد، مثلاً موتلفه را فقط بورژوازي- تجاري دانست. به تدريج در ايران ملغمه يي از تركيب طبقات را در تمام طيف ها مشاهده مي كنيم، هم در طيف هاي اصلاح طلب و هم در طيف راست. حتي جريان راستي كه قبلاً فقط در بخش تجاري بود، وارد بخش بورژوازي مستغلات هم مي شود، كارخانه هم مي خرد، هر چند با كارخانه به مثابه يك كالا برخورد مي كند، يعني كالايي كه مي خواهد با آن تجارت كند و نه توليد. حتي اگر بخش هايي وجود داشت كه قبلاً سرمايه هاي خود را در داخل كشور نگه مي داشت، اكنون سرمايه هاي خود را به بيرون از كشور و به دوبي هم مي برد. در تمام طيف هاي راست چه مدار دوم، سوم و اول نوعي تلفيق طبقاتي وجود دارد، البته با مقداري ساده سازي و تسامح مي توان وجه غالب تري را مطرح كرد مثلاً گفت راست سنتي عمدتاً رويكرد تجاري دارد. ولي بايد دانست كه آنها نيز وارد بخش هاي صنعتي و حتي مسكن شده اند و بعضاً سرمايه خود را از كشور خارج مي كنند و در دوبي سرمايه گذاري مي كنند. بنابراين نمي توان جريان راست را به صورت تماماً طبقاتي تحليل كرد.اما هر مدار سومي كه اينك به مركز آمده را به عنوان راست افراطي مي توان نامگذاري كرد. اين جريان كه قبلاً به آنها چپ جديد گفته مي شد، در پروسه يي تدريجي كه سن آنها بالا مي رفت، از مقامات جزيي كه مثلاً فرماندار يك شهر بودند يا مسووليتي در بخش فرهنگي كوچكي داشتند به تدريج رشد كردند، بالا آمدند و مدارجي را گرفتند. از دوران اصلاحات به بعد به خاطر اكتيو بودن و اثرگذاري آنها در برخورد با حوزه هاي مختلف مطبوعاتي، سياسي و برخورد با گروه ها و طيف هاي مختلف دگرانديش و منتقد جايگاه محكم تري پيدا كردند، يعني مي توان گفت نقش آنها در مقابله با اصلاحات سبب شد جايگاه آنها تثبيت شود و سبب تغيير مركز -پيرامون شد.-يعني برخورد با جريان اصلاحات به طور عموم در بخش هاي مطبوعات، احزاب، گروه ها و جلسات باعث شد اولاً اينها تثبيت شوند، ثانياً اينكه بسيار راحت گروه هاي تكنوكرات و سنتي كه در دوم خرداد منفعل شده بودند، از انفعال آنها استفاده كنند و آنها را كنار بگذارند، يعني اين اتفاق افتاد؟تكنوكرات ها و راست سنتي جرات و طراحي را كه اينها در برخورد با اصلاح طلبان داشتند، نداشتند. اينها در دوره برخورد با اصلاح طلبان تبديل به پشت صحنه اينها شدند يعني تكنوكرات ها و راست سنتي براي آنها كف و سوت مي زدند، ضمن اينكه درجاهايي اعتقاد داشتند آنها افراط مي كنند ولي در عين حال پياده نظام سابق، جلودار در برخورد با اصلاحات شده بود. در واقع اينها هسته فعال و نيروي واكنش سريع جريان راست عليه اصلاح طلبان بودند و چون به موفقيت رسيدند، موقعيت جديدشان را تثبيت كردند. جريان راست سنتي خود نمي توانست مطبوعات را جمع كند يا برخورد ظريف و لحظه به لحظه و سنگر به سنگر با همه حوزه هاي مطبوعات، مراجع مذهبي متفاوت، وبلاگ نويس، جنبش دانشجويي، جنبش زنان، روشنفكران سياسي و احزاب سياسي داشته باشد. در اين دايره وسيع جريان راست سنتي آمادگي و قدرت برخورد نداشت، برخلاف قدرت طراحي كه در ابتداي انقلاب در مواجهه با رقباي سياسي، بني صدر با گروه هاي مختلف داشت و رهبري در دست آنها بود و پياده نظام گروه هاي ديگري بودند. آنها اكنون توان رهبري و مواجهه با طيف وسيع اصلاح طلب و فضاي بعد از دوم خرداد را نداشتند. پس مي توان گفت پياده نظام هاي اول انقلاب تبديل به فرماندهان دوره بعد شدند و براي خود بدنه جديدي ايجاد كردند. -با اين تفاوت كه سازماندهي شده هم هستند؟كاملاً سازماندهي شده هستند.-يعني پياده نظام اوايل انقلاب سازماندهي شده نبود؟در آن زمان به صورت پراكنده سازماندهي شده بود، مثل هيات هاي سنتي بودند. هر جايي براي خود يكسري از اين نيروها داشت هر چند مجموعه آنها تحت نظارت يك فضا و فلش عمل مي كردند، ولي وحدت فرماندهي كه بعداً به وجود آمد، در آن زمان به اين شدت وجود نداشت. در اين دوران هم تجربه و سن آنها بالا رفت و هم يك نوع كارآمدي از خود نشان دادند كه اين كارآمدي براي آنها مشروعيت ايجاد كرد و آنها را به قدرت رساند. اما پس از به قدرت رسيدن فواره اين جريان كه به اوج خود رسيده بود، رو به افول گذاشت. يك علت مهم در وارونه شدن فواره اين است كه اينها خواسته و ناخواسته بنا به منش و فرهنگي كه دارند، كشور و مردم را درگير مشكلات ناخواسته يي كرده اند كه شكل اقتصادي وسيعي دارد و اين چيزي نبود كه ديگر طيف ها خواهان آن باشند، يعني يكي از تفاوت هاي آن دو مدار و اين مدار در نوع رويكرد سياسي، اقتصادي و فرهنگي اين مدار است.-اكنون آن دو مدار فعال هستند؟به نظر من فعال هستند.-يعني هنوز مي توانند به صورت آلترناتيو مطرح باشند؟فكر مي كنم مجلس هشتم نماد اين چالش باشد. يعني مجلس هشتم مجلس بسيار منتقدي به دولت خواهد بود.-برداشتي كه از مجلس هشتم مي كنيد تلفيقي از تكنوكرات ها و جريان راست سنتي و پياده نظامي كه اكنون ژنرال شده اند، است؟اولاً مجلس هشتم يك مجلس تقريباً طراحي شده بود، اين مساله را تمام اصلاح طلبان و اكثر ناظران سياسي مطرح مي كنند. حتي جريانات راست منتقد دولت هم به آن اعتقاد دارند. البته هيچ گاه آنچه طراحي مي شود به صورت كامل محقق نمي شود. اين مجلس بايد فعال شود تا جزييات آن فهم شود، اما قابل حدس است كه تشتت جريان راست كه در دوره انتخابات به صورت تاكتيكي به وحدت نسبي رسيد و از طرفي به صورت دوپينگي پيروز شد، يعني يك جريان در مقابل جريانات ديگر دوپينگ شد؛ مجدداً تشديد شود. جريانات ديگر هم به طور محدود وارد مجلس شدند؛ منفردها و مستقل هايي كه رفتار و كنش سياسي آنها هنوز روشن نيست. بخشي از اصلاح طلبان كه وارد مجلس شدند، اگر از دوره قبل ضعيف تر عمل كنند در جامعه ايران آراي خود را بيش از پيش از دست خواهند داد. در عين حال يك امر مسلم است و آن اينكه جابه جايي مركز و پيرامون اوج بحران خود را در مجلس هشتم نشان خواهد داد و اين مساله هم به علت نوع رفتار، ادبيات و منش جريان تندرو و مهم تر از آن شكست كاركردي آن است. اين جريان مشروعيت خود را از كاركرد و موفقيت خود گرفته و خود را تحميل كرده بود؛ مشروعيت آن در مقابله با اصلاحات بود ولي وقتي به قدرت رسيد بايد مشروعيت خود را در ميدان سخت تري نشان مي داد و آن تدبير زندگي روزمره بود، اما در اقتصاد شكست خوردند و كشور و مردم را درگير جنگ اقتصادي نامرئي كردند.در ابتدا رئيس دولت مي گفت مصوبات سازمان ملل ورق پاره است اما زماني كه آقاي دانش جعفري استعفا داد گفت ما وارد يك جنگ اقتصادي شده ايم و اين نشان مي داد آن مصوبات چندان ورق پاره هم نبوده است، حتي فرماندهي جنگ را معرفي كرد و گفت افرادي صهيونيست هستند و اكنون در دولت امريكا در ميز ايران، مركز فرماندهي جنگ اقتصادي با ايران هستند و بعداً از آن جزييات بيشتري بيرون آمد، حتي اسم و عكس اين فرد را در برخي از روزنامه هاي ايران چاپ كردند، فردي كه گرايش صهيونيستي دارد. و مي توان گفت دولت امريكا تجارب خود را در دوره جنگ سرد، در جنگ اقتصادي كه با بلوك شرق داشت، عصاره آن تجارب را عليه ايران به كار مي برد. طبيعي است كه ما اكنون دچار جنگ اقتصادي هستيم آن هم در دوره يي كه نفت بالاي صد دلار فروخته مي شود. ايران، در اين سي ساله، هميشه در تحريم اقتصادي بوده است. با تسخير سفارت امريكا ما وارد جنگ اقتصادي شديم. در دوره يي كه ايران انسجام بيشتري داشت، جهان دو بلوكي بود و مثل حالا يك بلوكي نبود ولي نفت قيمت بالايي نداشت. ما آن دوره را طي كرديم. جنگ هشت ساله و تحريم هاي اقتصادي تدريجي را طي كرديم. اما اكنون جهان يك بلوكي شده، است. ما ملاحظه مي كنيم كه در همين دوران با وجود اينكه قيمت نفت بيش از چهار يا پنج برابر شد اما نادرست بودن نوع رويكرد اين جريان تازه به قدرت رسيده باعث شد در اقتصاد موق نباشيم.ادامه دارد
سه شنبه 4 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایران اسپورت]
[مشاهده در: www.iransport.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 203]
-
گوناگون
پربازدیدترینها