محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1831290736
طالب آملی
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: View Full Version : طالب آملی Mostafa_Amol06-12-2007, 02:08 PMسلام:20: امیدوارم حالتون خوب باشه ....:11: من عاشق طالبا خوانی های مازندرانی هستم ... :8: می خوام زندگی نامه ی طالب آملی رو اینجا بزارم و همین طور داستان عشق طالب و زهره :40: اگه کسی چیز دیگه ای داشته باشه یا بدونه اینجا بنویسه ... خیلی خوشحال می شم .... :11: یاحق. Mostafa_Amol06-12-2007, 02:09 PMمنبع : !!!! برای مشاهده محتوا ، لطفا ثبت نام کنید / وارد شوید !!!! طالب آملی : محمدآملی متخلص به "طالب" مشهوربه ملک الشعرا طالب آملی ، از شاعران و گویندگان بنام قرن یازدهم هجری و از ارکان اربعه شعر سبک هندی است . طالب در سال 994هجری در آمل متولد شد و درسال 1036هجری درهند وفات یافت . مقبره او در شهرفتح پور سیکری در شمال هند، درجوارمقبره دوست بزرگوارش اعتماد الدوله تهرانی ، صدراعظم مشهورهند قرار دارد. طالب در هند به اوج قله شعر رسید وبه مقام ملک الشعرایی دربار دست یافت و در 42سالگی در اوج شرف و اعتبار در گذشت . داستان عشق طالب آملی و مهاجرتش به هند ، عرصه زمان را در نور دیده و به یکی از داستانهای ماندگار در پهنه فرهنگ مازندران تبدیل شده است . مثنوی طالب و زهره (طالبا) ، داستان عشق او به دختری به نام زهره است که از کودکی در مدرسه همدرس او بود . Mostafa_Amol06-12-2007, 02:29 PMمنبع : !!!! برای مشاهده محتوا ، لطفا ثبت نام کنید / وارد شوید !!!! گودرزي، فرامرز. “زندگينامه و كارنامه ادبي طالب آملي شاعرهنرمندي كه شايسته اين فراموشي نيست“. دوره15، ش157 (آبان54): 35-44. خلاصه : شرح زندگاني محمدطالب آملي (991-1036ه.ق) ـ دوره اول زندگي طالب واقامت او در مازندران (994-1010 ه.ق) ـ قصايدي از طالب، عوامل سفروي به كاشان، اشارهاي به عشق طالب به زهره و اشعاري دراين زمينه. زندگينامه و كارنامة ادبي طالب آملي ، شاعر هنرمندي كه شايستة اين فراموشي نيست دكتر فرامرز گودرزي به اشعار زير توجه كنيد به بينيد آيا سراينده آنرا مي شناسيد ؟ آرام تو رفتار به سرو چمن آموخت تمكين تو شوخي به غزال ختن آموخت خندان چو گل از مي به شبستان شدي و شمع از شيوه رفتار تو افروختن آموخت افروختن و سوختن و جامه دريدن پروانه ز من ، شمع ز من ، گل زمن آموخت - مردم ز رشك چند به بينم كه جام مي لب بر لبت گذارد و قالب تهي كند - پيراهني از تار وفا دوخته بودم چون تاب جفاي تو نياورد كفن شد هر سنگ كه بر سينه زدم نقش تو بگرفت آنهم صنمي بهر پرستيدن من شد - آهوي تبتم كه مرا گر دهد بهار مشتي گياه نافه مشكين عوض دهم با من سپهر اگر در سودا زند ز مهر ز لف تو گيرم و ختن و چين عوض دهم دشنام خلق را ندهم جز دعا جواب ابرم تلخ گيرم و شيرين عوض دهم - ز گريه شام و سحر چند ديده تر ماند دعا كنيم كه نه شام و نه سحر ماند ز غارت چمنت بر بهار منتهاست كه گل بدست تو از شاخ تازه تر ماند - اشكم آشوب كنان آيد و جوشان گذرد همچو آن كه سيل كه جوشان و خروشان گذرد گر بود خاطرش آزاده دلش بنده شود هر كه از حلقة ما حلقه بگوشان گذرد بي نيازانه ز ارباب كرم مي گذرم چون سيه كه بر سرمه فروشان گذرد - دل با من خسته صاف مي يابد كرد با طالع من مصاف مي يابد كرد آرامگه شاخ گلي بوده شبي آغوش مرا طواف مي يابد كرد - گفتي مي همه در جام كنم يك بوسه ز پاي خويشت انعام كنم بوسيدن آن پاي بدين لب ستمست بنشين كه لبي ز برگ گل وام كنم - الهي شعله شوقم فزون ساز مرا آتش كن و در عالم انداز الهي ذره اي آگاهيم بخش رهم بنماي و بر گمراهيم بخش ز دانش گوهر پاكم بر افروز چراغ چشم ادراكم بر افروز ادامه در پست بعدی .... Mostafa_Amol06-12-2007, 02:36 PMشايد تنها كساني كه با شعر و شاعري سروكار داشته باشند نام (( طالب آملي )) را شنيده و يكي دو بيت مشهور او را خوانده باشند ولي اين آشنائيها اغلب از حد دانستن تخلص شاعرانه او تجاوز نمي كند . درين نوشته سعي شده است كه شرح زندگي طالب و نمونه هاي متعددي از اشعار او بنظر دوستداران شعر پارسي و مشتاقان سبك هندي برسد به اميد آنكه كسي پيدا شود كه با مطالعه دقيق و بررسي عميق آثار او ، وي را آنچنان كه شايسته مقام والاي اوست به همگان معرفي نمايد . اين كاري است كه بايد مدتها پيش ازين انجام ميگرفت . سرگذشت طالب آملي بسيار جالب است ، شرح حال شاعر جواني است كه در اثر شكست در عشق از وطن خود آواره گرديده و در كشور ديگري به عالي ترين مقامات سياسي و ادبي ميرسد و در اوج شهرت و معروفيت و شكوه و جلال ، در جواني در مي گذرد . سر گذشتي كه بيشتر به افسانه شبيه است ، ما اگر در تذكره هاي دوران صفويه بنام طالب آملي بر نخوريم نمي توانيم باور كنيم كه اين معبود عاشق پيشه گاو چرانان و جنگل نشينان طبرستان كه آواي (( طالب طالباي )) آنان در جنگلهاي انبوه و مراتع سرسبز مازندران طنين افكن است ، وجود واقعي داشته است . طالب آملي از شاعراني است كه متأسفانه آثارش مورد مطالعه كافي قرار نگرفته و از اين رهگذر باو نهايت بي التفاتي يا بهتر بگوئيم ستم شده است . شاعري است كه جا دارد به شعر و سبك شعري او توجه بيشتري شود و سروده هايش از ديدهاي مختلف مورد مطالعه و بررسي قرار گيرد و نكات مثبت و منفي آثارش ارزيابي شود . در اينصورت با شاعر چيره دستي روبرو خواهيم شد كه طبع سخن آفرينش اشعار دلكش و جاودانه به ادبيات پارسي هديه كرده است . اگر چه در تواريخ و تذكره ها نام و نام پدرش را صريحا” ذكر نكرده اند ولي در پايان نسخه خطي كه چهار سال پس از در گذشت او نوشته شده نام او را محمد و نام پدرش را عبد الله ثبت نموده اند . صاحب تذكره حسيني درباره نام او نوشته است (( شاعر والا مناقبت محمد طالب )) و در فهرست بانكي پور نيز نام و تخلص او را (( محمد طالب آملي )) ذكر كرده اند در منظومه (( طالب طالبا )) كه در شرح حال طالب و در بدريهاي او بزبان محلي سروده شده نيز (( طالب )) را تخلص شاعر مي يابيم . نويسندگاني كه به شرح زندگي طالب پرداخته اند هيچ يك به سال تولد و مدت زندگاني او اشاره اي ننموده اند ولي همگي نوشته اند كه طالب در جواني از ايران به هند رفته و در آنجا پس از رسيدن به مقامات والاي ادبي و درباري در جواني بدرود حيات گفته است . ادامه در پست بعدی ..... Mostafa_Amol06-12-2007, 02:37 PMمؤلف (( شمع انجمن )) (( سيد محمد صديق حسن خان بهادر )) مي نويسد (( در آغاز ناميه جواني از ولاتيكه خود برآمده و به نزهتكده هند خراميد )) و (( در عين جواني از زيبا طلعت زندگاني برآمد و در عين شباب در سنه 1036 آستين قضا چراغ حياتش را خاموش كرد )) . صاحب (( ميخانه )) (( ميرعبدالغني فخر الزماني قزويني )) كه مدتي همصحبت و مونس طالب بوده مي گويد (( در اوائل بهار جواني و نوبهار زندگاني از مسكن خروج نمود )) . محمد عارف شيرازي نويسنده (( لطائف الخيال )) كه همدوره و همدم طالب بوده نوشته است (( طالب در سال 1010 از مازندران به عراق رفت )) علامه شبلي نعماني صاحب (( شعر العجم )) سن طالب را در هنگام رسيدن به ملك الشعرائي دربار هند در حدود بيست سال دانسته است و مي نويسد (( سن طالب درين وقت از بيست تجاوز نكرده )) بطوريكه از سروده هاي خود طالب بر مي آيد او تا حدود سن نوزده سالگي در آمل بسر برده است در اين باره در قصيده اي ضمن مدح حاكم مازندران در حدود سال 1007 هجري مي گويد (( پا بر دومين پايه اول عشراتم )) كه دومين پايه اوج عشرات آغاز شانزده سالگي يعني شروع پنج ساله دوم زندگي بين ده سالگي و بيست سالگي است بعضي ها دومين پايه اوج عشرات را شروع بيست سالگي يا بيست و يك سالگي دانسته اند كه اشتباه است زيرا وقتي به عدد بيست برسيم عشرات اوج گرفته است و ديگر پايه اوج عشرات محسوب نمي شود . بنابراين اگر قول محمد عارف شيرازي دوست و هم صحبت طالب را قبول كنيم كه ظاهرا” در صحت آن ترديدي هم وجود ندارد طالب در 1010 هجري قمري در حدود نوزده ساله بوده پس در حدود سال 991 هجري قمري بدنيا آمده است اين تاريخ تولد با نوشته معاصران طالب تطبيق مي نمايد زيرا با توجه به نكات فوق وي در سن نوزده سالگي (( آغاز ناحيه جواني )) (( اوائل جواني و نوبهار زندگاني )) از مازندران خارج شده است و در سال 1021 كه مؤلف ميخانه او را (( جواني ديد به انواع هنر آراسته )) در حدود سي ساله بوده است و وقتي به مقام ملك الشعرائي در سال 1028 منصوب گرديد سي و هفت ساله بوده و هنگام مرگ كه (( در عين شباب در سنه 1036 آستين قضا چراغ حياتش را خاموش كرد )) چهل و پنج سال از عمرش مي گذشت و نظر شبلي درباره سن طالب در هنگام ملك الشعرائي صحيح نيست زيرا اگر قبول كنيم كه طالب در 1028 هجري قمري بيست ساله بوده پس بايد در سال 1010 هجري يعني در سن پنج سالگي دچار شكست در ماجراهاي عاشقانه گردد و قبل از آن قصايد آبداري در مدح حكام زمان بسرايد . . . بطور كلي دوران زندگي طالب را به چهار بخش ميتوان تقسيم كرد : 1 – دوره اقامت در مازندران از بدو تولد يعني سال 994 هجري قمري تا سال 1010 هجري قمري . 2 – دوره اقامت در ساير شهرهاي ايران 1010 تا 1016 هجري قمري . 3 – عزيمت به هندوستان و اقامت در شهرهاي مختلف هند 1016 تا 1028 . 4 – دوره ملك الشعرائي 12028 تا 1036 كه سال مرگ اوست . ادامه در پست بعدی .... Mostafa_Amol06-12-2007, 02:38 PM1 ) دوره اول از 994 تا 1010 هجري قمري دوره اقامت شاعر در مازندران طالب همانطور كه گفته شد در حدود سال 991 هجري در خانواده اي اهل دانش و مرفه بدنيا آمد . گواه اين مطلب علاوه برخود طالب خواهرش ستي النسابيگم است كه بعدها در دستگاه امپراطوران هند لقب صدرالنساء يافت و در علوم زمانه سرآمد اقران بود و پزشكي حاذق به شمار مي آمد و سمت معلمي شاهزاده خانمهاي هندي را داشت . طالب قبل از رسيدن به سن بلوغ با اغلب علوم و فنون زمان خود كه خاص اطفال طبقات مرفه اجتماع بود آشنائي يافت درين باره در قصيده اي ضمن ستايش از مير ابوالقاسم وزير حاكم آمل كه پسر دائي شاه عباس كبير بود و در سال 1007 هجري به حكومت آمل رسيد چنين مي گويد : آنم كه ضميرم به صفا صبح نژاد ست چون باد مسيحم نفسي پاك نهادست فخر الشعرا طالب شاداب ضميرم كاوازه نطقم گهر گوش بلادست پا بر دومين پايه اوج عشراتم وينك عدد فنم از آلاف زيادست بر هندسه و منطق و بر هيئت و حكمت دستي است مرا كش يد بيضا ز عبادست وين جمله چو طي شد نمكين علم حقيقت كاستاد علومست برين جمله مزادست زيبد كه به جز آيت شكرم ننگارند بر سقف سخن كز منش اركان و عمادست كلكم چو ز خط نگار آيد گوئي گوهر كده ها در دل تاريك مدادست آن گلبنم القصه كه از هر گل شاداب عطري دگرم در شكن طره با دست گفته هاي اگر چه اغراقي شاعرانه بنظر ميرسند با اينحال آشنائي طالب با علوم آن زمانه غير قابل انكارست و اصولا” طلاب همانطور كه در دوره ما نيز در مدارس ديني معمول است با دانشهاي مورد ادعاي طالب آشنائي پيدا مي كردند بعضي ها با نبوغ ذاتي بدرجات والاي علمي مي رسيدند و بعضي ديگر از نيمه راه بدنبال كسب مقام يا شعر و شاعري و يا زندگي عادي ميرفتند . ادعاي كساني كه طالب را بيسواد و عامي ميدانند با توجه به اشعار او و بكار گرفتن نكات دقيق علمي و فلسفي در آن وارد نيست . درباره استفاده از محضر استاد در ديوان او به اشعاري بر ميخوريم كه هيچ جاي شگفتي درين باره باقي نمي گذارد . بس خورده ام به مدرسه دود چراغ دل تا وسمه اي برابر وي شهرت كشيده ام بر طبع من بلند خيالان روزگار رحمت از آن كنند كه زحمت كشيده ام - در كود كيم بود چو فولاد سخن ميكرد لبم به طرز استاد سخن وين طرفه از سحاب تعليم مرا گوش آبستن شد و زبان زاد سخن طالب درباره حسن خط خود بارها داد سخن داده و معاصران وي نيز درين باره اتفاق نظر دارند . تقي الدين اوحدي صاحب عرفات عاشقين كه با طالب آشنائي نزديك داشته مي نويسد (( با آنكه در عنفوان شباب بود و بر صفحه عذار خطي نداشت رقم خط و نظم دلپذيرش چون زلف دلبران صيد قلوب عارفان مي كرد )) و اضافه مي نمايد (( الحق خوش مي نويسد )) شير عليخان لودي مؤلف مرآت الخيال نيز مي گويد (( در اكثر فنون هنرمندي دستگاهي داشت و خط خوب مي نوشت )) دانشمند محترم دكتر بياني در كتاب احوال و آثار خوشنويسان نوشته است (( طالب آملي جمله خطوط را خوش مي نوشت . يك صفحه مرقعي وقتي ديده ام ( كه شايد اكنون به كتابخانه مركزي دانشگاه انتقال يافته باشد ) اگر چه رقم طالب را ندارد احتمال نزديك به يقين ميتوان داد كه به خط خود وي باشد درين صفحه غزلي است كه در صدر آن نوشته است لراقم و در تحلص چنين است ( بنازم اربفلك عيب مكن طالب ) . ادامه در پست بعدی .... Mostafa_Amol06-12-2007, 02:39 PMمطالعه اشعار طالب نشان ميدهد كه او عميقا” به بررسي اشعار گذشتگان پرداخته و از اين راه حتي اگر تصور كنيم كه به مدارس آنزمان جهت تحصيل قدم نگذاشته باشد ، معلومات و سواد لازم را جهت پيشبرد هدف خويش كسب كرده است . طالب علاوه بر كسب علوم و فنون رايج آنزمان به آموزش اصول رزمي و سواري و تيراندازي كه مورد علاقه جوانان اشراقي بود پرداخت و در اشعارش بارها خود را مردي جنگي ورزم آور معرفي نموده است از جمله در قصيده اي كه در ستايش ميرزا غازي ترخان والي قندهار سروده چنين مي گويد : شجاعم چو شير آنگهي شير گردون نه چون روبهان مزور جبانم ز چنگال شير است پيكان تيرم ز نطع هژبرست توز كمانم بجاي سنان درخشنده بيني طلوع سهيل از ني خيزرانم كند طوق در حلق گردون كمندم كشد ميل در چشم اختر سنانم نپوشد زره چون در آيم بكوشش كه اين شيوه ننگ است در دودمانم رئيس از ممدوح ميخواهد تا ازو درين باره آزمايش به عمل آورد دگرت نيست باور من اينك به ميدان به تيغ و قلم هر دو كن امتحانم ادعاي پهلواني و جنگاوري نزد ميرزا غازي كه سردار كار آموزده و از شجاعان دوران بوده خود دليل خوبي بر درستي گفته طالب است . طالب علاقه خود را به سواري در طي قصايد متعدد نشان داده و در توصيف اسب و سواري اشعارش به نهايت درجه عذوبت ميرسد . اي تيز تك ستاره آهنگ با سير تو توسن فلك لنگ هم گرد تو با فلك به پرخاش هم نعل تو با هلال در جنگ از خويشي برق عاجلت عار وز نسبت برق خاطفت ننگ با وسعت دستگاه كامت ميدان فراخ آرزو تنگ دست تو زميخ و نعل پولاد سر پنجه شير آهنين چنگ در گام نخست باز مانده پرواز ز تو هزار فرسنگ هر دانه عرق چو شبچراغيست از خوشه كاكل تو آونگ و برقص در خم رانت سحاب رفتاري كه داغ پويه نهد بر جبين باد شمال تكاوري كه چو خشم آورد بگوشه نعل ربايد گوي فلك هلال هلال بيال و بر چو هژ برو به خشم كين چو پلنگ بخال و خط چو تذرو و بدست و پا غزال ز جنس وحش بود تا بر آخور ليك كني چو قصد عنانش بر آورد پر و بال عجب ز سرعت سيرش مدان كه راكب او هميشه ماضي زند بر استقبال ادامه در پست بعدی ... Mostafa_Amol06-12-2007, 02:40 PMطالب درين دوره ايام فراغت خود را بيشتر به شكار و تير اندازي و سواري و اقامت در ميان گاوبانان و جنگل نشينان مي گذرانيده و اشعاري ميسرود كه نشانه طبع نازك انديش و فطرت شاعرانه و سرمايه ادبي او بود . براي نمونه قسمتي از سروده هاي ايندوره از زندگي او گلچين شده است : ابيات زير قسمتي از يك قصيده در مدح ميرزا محمد شفيع خراساني مشهور به ميرزاي عالميان والي مازندران است كه نظارت بر املاك خاصه سلطنتي و موقوفات را در گيلان و مازندران به عهده داشته است : بيا كه شاهد شوخ بهار چهره گشاد كنون غمي كه به جان بسته اي بده بر باد نسيم سلسله ها در جهان پريشان كرد كه رفت زمزمه زلف دلبران از ياد - عروس باغ نقابي زروي حسن افكند كه چشمه هاي عرق از جبين خلد فتاد هوا ز فيض لب غنچه شد تبسم زار چمن ز عكس دل عندليب عيش آباد تموجات هوا برد عرض جوهر روح چو امتزاج در آمد ميان شبنم و باد عجب مدان و كمين شوخي ترنم گير اگر ز بلبل تصوير سر زند فرياد سه چيز صيقل روح است اندرين ايام بزعم مردم عارف نه كودن شياد مئي كه باد اثرهاي نشئة فيضش مزاج روح نهد در طبايع اجساد نواي زمزمه اي كز اداي تحريرش رسد به شريان تأثير نشتر فصاد بتي كه پيچش زلفش گشاد نامه دهد چو نوك خامه دستور در محل سواد جهان فيض محمد شفيع دريا دل كه دست همت او كرده جود را ايجاد نقاط خامه او خال چهره ارواح سواد نامه او نور ديده اجساد ز هي لطف تو غمنامة پر عيش زهي ز عدل تو ويرانه جهان آباد عقاب فكر تو در ذروه اي كند طيران كه مرغ نيارد ز بيم بال گشاد قصيده فوق در حدود شصت و هفت بيت شعر دارد : ابيات زير از قصيده اي انتخاب شده است كه در همين دوران در مدح مير ابوالقاسم فرزند مير عزيز از سادات مرعشي كه برادرزاده ملكه خير النساء بيگم مادر شاه عباس كبير بود و در سال 1007 هجري به حكومت آمل رسيد سروده شده : سحر كه غنچه گشايد گره ز پبيشاني زند دم از دم عيسي نسيم بستاني سحر كه مژده بران صبا به تحفه برند نسيم يوسف مصري به پير كنعاني برسم سير برون آمدم ز كلبه خويش قدم زنان و خروشان چنانكه ميداني هزار زمزمه بر لب چو باد نوروزي هزار آبله بر دل چو ابر نيساني ز سينه فوج كشان ناله هاي بي تابي ز ديده موج زنان گريه هاي حيراني رهم به جانب گلزار طبع خويش افتاد كه باد بر گل او بوي فيض ارزاني شگفته گلشني آمد بديدگاه نظر كه بود داغ دل روضه هاي رضواني چو ديده كام ستان شد ز فيض آن گلشن بخويش گفتم كاي بلبل خوش الحان چه خوش بود كه يكي دسته گل ازين گلشن بري بدرگه آن قبله سخنداني ستوده آصف جم رتبه مير ابوالقاسم كه زيبد او را هنگامه سليماني ز جيب خامه او گر صبا برد عطري بنفش خانه شود زنده صورت ماني بگوش و هم زند نغمه هاي داودي به چشم عقل كشد سرمة سليماني صباز گلشن كه رشك فردوس است چو سوي باغ برد نكهت گريباني عجب ندارم اگر غنچه از نهايت ذوق شكفته سر زند از گلبن گلستاني ادامه در پست بعدی ... Mostafa_Amol06-12-2007, 02:41 PMقصيده فوق نيز پنجاه بيت سروده شده است . ابيات زير از قصيده ديگري در مدح نير ابوالقاسم انتخاب شده است كه در حدود پنجاه بيت شعر دارد و چند بيت آن قبلا” ذكر شده است . آنم كه ضميرم به صفا صبح نژادست چون باد بهارم نفسي پاك نهاد است فخر الشعرا طالب شاداب ضميرم كاوازه حسنم گهر گوش بلادست بي كاوش انديشه من خون معاني در عرق دل فيض مهياي فسادست توقيع به تقطيع ذوي الحكم خيالم در كلك اردات گهر افروز مرادست چندانكه مرا حسن هنر جلوه فرو نشست اوراد فلك نغمه (( چشمت مرسادست )) گلچين خرد سامعه را كز لب انصاف صد نيش صميخيش نهان در رگ و يا دست سنجيدن افكار من و مبتذل خصم آن لمس گل سوري و اين خرط قنادست اين جمله اثر نامزد طينتم از چيست از تريبت آصف دريا كف رادست دستور زمان مير ابوالقاسم عادل كز معتدلش ظلم نواگستر دادست قصيده فوق ظاهرا” اولين قصيده اي است كه در مدح مير ابوالقاسم مرعشي و در حدود سال 1007 هجري قهري سروده شده است و در آن طالب همانطور كه قبلا” ذكر شد ، به معرفي خود و هنرهاي خويش پرداخته و اشاره اي به سن خود كه در حدود شانزده سال بود نموده است . و در پايان قصيده تصريح مي كند كه مقصود از تقديم اين قصيده و اشعار ديگر كسب صله و جايزه نمي باشد . هر روز به نظمي دگرت دردسر آرم ظن مي نبري كم صله مقصود و مرادست بيزارم از آئينه كه از گونة زردم هر الحظه نمودار زر معدن زادست نامرد اگر نيم رقم در دل و طبعم مخزون ثناسنجي حكام جوادست طالب تركيب بندي در نه بند و هشاد و يك بيت در مدح مير ابوالقاسم سروده كه از سه بند ابياتي براي نمونه انتخاب نموده ايم . چون برگ گل زديده گلشن فتاده ام يعني متاع هستي بر باد داده ام بنگر كه غنچه سان به نهاني كمان طبع بر دل چه مايه ناوك حسرت گشاده ام با دود سينه معدن زنگار سوده ام با آب ديده منبع شنگرف ساده ام شبنم نشسته برگ گلم كز فسوس عمر لب در كف شكنجه دندان نهاده ام فال شكفتگي نزنم كز بهار درد توأم به طفل غنچه تصوير زاده ام اي دهر بامن اين همه پر خاش بهر چيست تا چند زهر ريزي در جام باده ام با من كمان كنيد چه زه كرده اي بگوي ابرو به خصميم چه گره كرده اي بگو من خود يكي ز بيسر و سامان عالمم ني سر نه پاي دارم و سر تا بپا غمم خون فسرده در جگر داغ حسرتم عطر خزيده در شكن زلف ماتمم داغم و ليك آتش سامان پنبه ام ز خمم و ليك آفت ناموس مرهمم دارم قرين هرسر مو صد هزار تاب يعني عذار حادثه را زلف پر خم با اين بساط چو گريه چمن كنم گلبرگ در كناركند اشگ شبنمم يارب كسي چو من جگر آكين نگه مباد وز دود سينه آفت خورشيد و مه مباد من كيستم ز سايه مرحم رميده اي در يك بغل به شاهد زخم آرميده اي پيوند بال طوطي عشرت گشاده اي چون عنكبوت بر مگس غم تنيده اي با سخت دل ز گوشه دامان فتاده اي با آب ديده از سر مژگان چكيده اي تا جيب اشگ در دل حسرت نشسته اي تا نوك آه در رگ ماتم دويده اي با اشگ خون چه مايه نازم زمانه را ؟ عقد گلي به حاشيه جيب چيده اي با دود دل چه زيور سپهر را ؟ مشكين خطي بگوشه عارض دميده اي القصه نوشداروي دهرم به اشك و آه زان نيش برق ميزندم بر رگ گياه غزليات دلنشيني از اين دوره شعر و شاعري او در دست است كه يكي از آنها را براي نمونه ذكر مي كنيم . ز ما ايمن نشين كز آتش ما گل نميسوزد و گر دوزخ شويم از ما پر سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 633]
-
گوناگون
پربازدیدترینها