واضح آرشیو وب فارسی:آفتاب: سيد محمد خاتمي تأكيد كرد: زن بودن به خودي خود افتخار و امتياز بزرگي است
نه زن براي آن كه انسان باشد و از همه مزايا و فرصتهاي انساني استفاده كند لازم است از زن بودن خود دست بردارد و نه مرد براي اين كه با زن مساوي باشد لازم است مجبور به انتخاب زندگي زنانه باشد.
آفتاب: سيد محمد خاتمي، رييس موسسه گفتوگوي تمدنها و فرهنگها طي سخناني در آيين افتتاحيه كارگروه تبادل تجربيات؛ زنان، برابري و صلح در نروژ بر لزوم توجه همزمان به اهميت حضور زنان در خانواده و اجتماع تاكيد كرد.
به گزارش گروه دريافت خبر آفتاب، متن سخنان خاتمي به شرح زير است:
به نام خدا
مشخص كردن درست صورت مسأله نيمي از حل مسأله است. وقتي مسائل به صورت مبهم مطرح ميشوند، نه تنها نميتوان انتظار حل مسائل را داشت، بلكه بر ابهامات نيز افزوده خواهد شد.
در اين جا نيز سخنرانان و مباحثهكنندگان ابتدا بايد مشخص كنند كه از كدام منظر به موضوع مينگرند: آيا نگاه فلسفي به مسأله است يا جامعه شناختي يا كلامي و يا حقوقي. البته اگر مراد، ديالوگ باشد گرچه ممكن است از همه اين ديدگاهها و حوزهها استفاده كرد، ولي زبان ديالوگ كه زبان همزباني است با زبان فلسفي، كلامي و علمي متفاوت است.
ديالوگ روندي است كه ما را اداره ميكند و راه مي برد، بر خلاف مذاكره سياسي و مباحثه كلامي و علمي كه ما روند را اداره ميكنيم.
مهم است كه مشخص كنيم وقتي در باب زنان و مسائل آنان بحث ميكنيم به كدام مسائل و از كدام زاويه مي نگريم. و نيز از مسائل و مشكلات و پرسشهاي كدام جامعه سخن ميگوييم؟
قطعاً مشكلات مشابهي براي همه زنان در همه جا وجود دارد، ولي مسائل و مشكلات متفاوت نيز بسيارند. ما در اين جا با يك امر انساني سر و كار داريم و مسائل و امور انساني جنبه تاريخي و اجتماعي دارند از جمله مسائل و مشكلات در جوامع توسعه يافته با جوامع درحال توسعه يكي نيستند. همين مشكلات متفاوت و نيز ديدگاههاي مختلف در سيستم حقوقي و مدني و اجتماعي اين جوامع تأثير خاص خود را دارد.
به نظر من از جمله موضوعات مهمي كه بايد مورد بحث قرار گيرد نوع نگاهي است كه به زن و مسائل زنان داريم. آيا زن جنس دوم است؟ چنان كه سيمون دوبوار كوشيده است آن را شرح دهد؟ يا اين كه انسانيت دو بخش مساوي دارد كه يكي زن است و ديگري مرد؟
آيا معيار انسانيت مردانگي است و مرد انسان معيار است؟ آيا مرد براي زندگي آفريده شده است و زن براي مرد؟
پاسخ آري به اين مسائل ديدگاهي است كه در قديم و در بيشتر ادوار تاريخ رايج بوده است و هم اكنون نيز آثار و بقاياي آن را كم يا زياد در همه جا ميتوان ديد. مگر فمينيسم خود عكسالعملي در برابر اين ديد نيست؟ گرچه بر اين باورم كه همين جنبش به نحو ناخودآگاه در بند همين ديد اسير است؟
اگر ما از چنين زاويهاي به جهان، انسان و زن بنگريم شاهد پيدايش نوعي سيستم اجتماعي، ارزشي و حقوقي خواهيم بود كه متناسب با اين ديد است. حتي وقتي فيالمثل به نصوص ديني و آثار فلسفي رجوع ميكنيم انتظار داريم كه مطابق اين ديد به ما پاسخ بگويند.
گرچه امروز به ظاهر اين ديدگاه از اعتبار افتاده است، ولي ميتوان گفت امروز هم بخش مهمي از مشكلات تحت تأثير همين ديدگاه است كه در لايههاي ذهن اجتماعي و تاريخي بشر امروز وجود دارد و اثر منفي خود را ميگذارد.
چه بسا وقتي از آزادي و حقوق مساوي زن و مرد سخن ميگوييم معيار ما آزادي و حقوقي است كه مردان از آن برخوردار
” يكي از عوامل و اسباب مهمي كه تاريخ را مردانه كرده است اين بوده كه زن به هر دليل از حضور در مسووليتهاي مهم اجتماعي منع يا حضور او محدود شده است و مردان در غيبت زنان خود نمايي كردهاند.... “
بوده و هستند و يا حتي امتيازات ناروايي كه ناشي از ديد و نظام مردسالار است و ميخواهيم زن هم درست در همان جايگاهي قرار گيرد كه مرد قرار دارد و حتي كار به انتقام ميكشد و چه بسا كساني ميكوشند تا آن چه را امتيازات غصب شده توسط مردان ميدانند به هر قيمتي از دست مردان و انحصار آنان درآورند.
در حالي كه اگر از ابتدا ديدگاه خود را اصلاح كنيم و به اين باور برسيم كه انسانيت دو پاره دارد، يكي زن و ديگري مرد، و به عبارت ديگر انسان مؤنث و انسان مذكر داريم، شايد بسياري از مسائل حل شود. نه زن براي آن كه انسان باشد و از همه مزايا و فرصتهاي انساني استفاده كند لازم است از زن بودن خود دست بردارد و نه مرد براي اين كه با زن مساوي باشد لازم است مجبور به انتخاب زندگي زنانه باشد. زن بودن به خودي خود افتخار و امتياز بزرگي است، همان گونه كه مرد بودن.
نكته ديگر كه بايد مورد توجه قرار گيرد اين كه رشد يك عمل اجتماعي است. نميشود انساني از حضور مسوولانه و فعالانه در عرصه اجتماع محروم باشد و در عين حال انتظار داشته باشيم كه رشد كند. يكي از عوامل و اسباب مهمي كه تاريخ را مردانه كرده است اين بوده كه زن به هر دليل از حضور در مسووليتهاي مهم اجتماعي منع يا حضور او محدود شده است و مردان در غيبت زنان خود نمايي كردهاند.
امروز خوشبختانه راههاي حضور اجتماعي زنان روز به روز بازتر ميشود و ما شاهد هستيم كه چگونه زنان در عرصههاي مختلف شايستگي و توان خود را و احياناً برتري خود را نسبت به مردان نشان ميدهند.
و آخرين نكتهاي كه بيان ميكنم اهميت خانواده به عنوان بنياديترين واحد جامعه مدني است و بيثباتي و سستي پايههاي اين موسسه و بنا، كل جامعه را از هنجار و تعادل خارج ميكند و مشكلات بزرگي را پديد ميآورد كه كم و بيش به خصوص در جوامع پيشرفته شاهد آن هستيم و ترديد نكنيم كه نقش زن در استواري پايه خانواده و رشد به هنجار اعضاي آن بي بديل و از مرد بيشتر است.
حل پارادكس حفظ و تقويت بنيان خانواده از يك سو و حضور زن در عرصه اجتماعي پا به پاي مرد امري است كه ميتواند مورد مباحثه قرار گيرد و راههاي مناسب و مورد اتفاق حل مسأله جستوجو و بر آن تأكيد شود.
دوشنبه 3 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آفتاب]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 307]