محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1847295517
خاطرات اسدالله علم در گفتوگو با بهزاد اشتريرازهاي ناپيداي يك روزنگار - مجيد يوسفي
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: خاطرات اسدالله علم در گفتوگو با بهزاد اشتريرازهاي ناپيداي يك روزنگار - مجيد يوسفي
در بخش نخست اين گفتوگو به دغدغههاي اسدالله علم در عالم سياست و چگونگي ارتباط او با محمدرضا پهلوي پرداخته شد، اما يادداشتهاي اسدالله علم حاوي نكتههاي ريز فراواني است كه گاه از چشم خواننده آگاه به تاريخ هم پنهان ميماند. در اين بخش دكتر بهزاد اشتري برخي از آنها را برشمرده است. همچنين اشتري به نقش ويراستار كتاب ـ علينقي عاليخاني ـ در دستگاه پهلوي پرداخته و او را از محرمان رازهاي دستگاه پهلوي دانسته است. او درباره نقش عاليخاني در طرح كودتاي تيمور بختيار و مذاكره تيمور بختيار با جانافكندي ميگويد:
اما گفتوگو با بهزاد اشتري را تا آنجا خوانديد كه اسدالله علم مدعي بود نهضت مردمي و شكوهمند 15 خرداد با تحريك خارجيها شكل گرفته است. اينك ادامه گفتوگو از نظرتان ميگذرد.
علم براي چنين ادعايي - تحريك خارجي -هيچ مدرك و سندي در دست داشت؟
علم معتقد بود سازمان روحانيت در سالهاي دهه 40 هنوز آنقدر منسجم نبود كه بتواند يك چنين حركتي را اداره كند. پس عقبه آن بايد خارجي باشد و براي اينكه اين قدرت خارجي فرضي قدرتمند نشود بايد پيادهنظام آن را قلع و قمع كرد. شما بايد وضعيت سياسي آن دوره را بيشتر مد نظر قرار دهيد. از كودتاي 28 مرداد 1332 تا سال 1342، 10 سال گذشته بود. در اين مدت فرمانداري نظامي تهران (سال 1335) به سازمان امنيت تبديل شد و تيمور بختيار نيز به رياست آن سازمان منصوب شد. سازمان امنيت به چند دليل هنوز سازماندهي نشده بود؛ يكي اينكه بودجه كافي نداشت. عليرغم اينكه آمريكاييها كمكش ميكردند اما هنوز تعداد نيروهاي آن محدود بود. تمام افسران برجسته يا مديران اين سازمان نظامياني بودند كه اكثرا در ركن 2 ارتش خدمت كرده بودند. بنابراين يك نظام نوپا بود.
يعني طي اين 7 سال 13355-1342) سازمان امنيت پيشرفت و رشد قابل ملاحظهاي نداشت؟
خير، آن زمان به محض اينكه خيابانها شلوغ ميشد يا به هر صورت دانشجويان تظاهرات ميكردند ارتش به خيابانها ميريخت. در صورتي كه از سال 45 به بعد گارد دانشگاه و لباسشخصيها با ناآراميها برخورد ميكردند. اين مساله تا سال 47 كه كنفرانس آموزشي رامسر برگزار شد ادامه داشت بنابراين از اين تاريخ به بعد بود كه ساواك به تدريج حضور خود را گسترده كرد.
گارد دانشگاه تحت نظر كدام ارگان عمل ميكرد؟
زير نظر سازمان اطلاعات و امنيت بود.
تيمور بختيار چه سالي بركنار شد؟
سال 1339، بعد از بختيار هم حسن پاكروان رئيس ساواك شد. از فاصله سالهاي 1345- 1339 در دوره رياست پاكروان چند اتفاق افتاد. شاخه نظامي نهضت آزادي يعني تاسيس شد. نارضايتي روحانيت از حمايت شاه از بهائيت به تاسيس انجمن حجتيه در سال 1340 منجر شد. محل مهديه و معترضان سنتي سلطنت پهلوي به تدريج در اين محل شكل گرفت. شهيد مطهري و دكتر شريعتي به تدريج با سخنرانيهايي در حسينيه ارشاد مخالفت خود را اعلام ميكردند.
منتقدي سالها پيش درباره خاطرات اسدالله علم گفته بود كه اين كتاب سرشار از رمزهايي درباره روابط دولتمردان ايراني در عصر پهلوي است كه شايد سالها طول بكشد تا به اين رمزها پي ببريم. به نظر شما هم در اين كتاب رازهاي نامكشوفي وجود دارد؟
بله. در بخشهايي از اين روزنگار علم ميگويد: بنابراين اين تلگرافها منتشر نشدند. حال سوال اين است كه آقاي علم اين تلگرافها را كجا پنهان كرده است؟ در يادداشتهاي سابق هم اگر خاطرتان باشد علم يك دوره 6 ماهه از خاطرات زندگي خود را كاملا از بين ميبرد. اين خاطرات مربوط به سال 53 بود. فكر ميكنم علم تمايل نداشته كه اينها دست كسي بيفتد. به نظر من آن موقع ساواك علم را زير نظر داشت يا اينكه سازمانهاي خارجي از اين دستنوشتههاي او اطلاع حاصل كرده بودند.
شايد موضوعات خيلي معمولي و روزمره بود؟ چرا گمان ميكنيد كه آنها چيزهاي مهمي بوده است؟
چون در فحواي كلامش پيرامون همين خاطرات گفته بود يا اينها هيچكدام در كتاب وجود ندارد و كاملا مشخص است كه اين يادداشتها مطالب بسيار مهم مملكتي بود يا نظرات بسيار خصوصي كه او دوست نداشت به دست كسي بيفتد. اگر به آن سالها بازگرديم، ما شاهد كشمكش بين ماموران امنيتي ساواك و فراماسونهاي داخلي بوديم. در آن دوره 7-6 ماهه چند اتفاق مرموز هم در كشور روي داد. احمدعلي ابتهاج بهطور مشكوكي به قتل رسيد. هواپيماي پالانچيان سقوط كرد. عامري دبيركل حزب مردم با شاخ گاو تصادف و سپس فوت كرد و تعدادي از اين قتلهاي زنجيرهاي در همين مدت روي داد.
اين قتلها چه ارتباطي با خاطرات علم داشت؟
كاملا با علم مرتبط بود. عامري دوست نزديك علم بود، پالانچيان يكي از مقاطعهكاران ساختماني دربار در كيش بود، تنها مقاطعهكاري كه هواپيماي شخصي داشت و ارتباطاتي هم با اشرف داشت. به هر حال او چيزهايي را پنهان ميكند و نكاتي را به نظرم آقاي عاليخاني صلاح نميبينند كه منتشر شود. اينها نميتواند اطلاعات كمارزشي باشد.
آقاي عاليخاني چه نسبتي با علم داشت؟ گويا از طريق علم وارد دولت ميشود. چون وقتي ميخواهد از وزارت اقتصاد و دارايي استعفا دهد تنها با او مشورت ميكند.
نه، برخلاف آنچه دكتر افخمي چندي پيش در صداي آمريكا گفت كه او لياقت داشته و كسي دستش را نگرفته است، در كتاب دكتر عباس ميلاني نقل ميكند كه عاليخاني به همراه فرد ديگري، هر دو ساواكي بودند. ميگويند آقاي عاليخاني بهدليل اينكه پدرش در دربار باغبان يا استوار بوده به راحتي به دربار راه پيدا ميكند، اما قاعدتا پدر او نميتوانست يك استوار باشد. اين را هم ميدانم كه عاليخاني از دولت بورس ميگيرد و با بورس به فرانسه ميرود.
چرا معتقديد كه پدر او نميتوانست استوار باشد؟
چون ما دوستاني داشتيم كه پدرانشان بيبضاعت بودند اما زندگيشان بهتر از يك شهرنشين پايتخت بود و بعدها معلوم شد كه در ساواك فعاليت ميكردند. اينها بورس ميگرفتند و براي تحصيلات به آمريكا ميرفتند، اما امثال پدر من كه تقريبا متمول بود از عهده مخارج برادر و خواهرم برنميآمد كه آنها را براي ادامه تحصيل به خارج بفرستد. چون بسيار مشكل بود كسي بتواند از عهده هزينههاي تحصيل در خارج بربيايد. پدر من يك بازنشسته نظامي و امير ارتش بود. حقوق بازنشستگي او در سال 47، 2900 تومان بود. اين مبلغ به دلار 400 دلار ميشد. ايشان با چنين حقوقي نميتوانست برادر يا خواهر بزرگتر من را به فرنگ بفرستد، ولي ما كساني داشتيم كه با اينكه درآمد پدرشان از پدر من كمتر بود (مثلا ماهي 600 تومان) اما به راحتي از عهده مخارج برميآمدند. بعدها معلوم شد كه اينها كارمند ساواك بودند و بچههايش از اين طريق به آمريكا ميرفتند.
بسياري به ياد ميآورند كه عاليخاني پيش از وزارت اقتصاد مدير موفق يك شركت خصوصي بود.
نه. او وقتي به وزارت بازرگاني صنايع و معادن آمد 30 ساله بود، زماني كه وزارت صنايع ملي را ادغام كردند و تبديل به وزارت اقتصاد شد. آن زمان هنوز وزارت اقتصاد و امور دارايي تشكيل نشده بود. وزارت دارايي و وزارت اقتصاد جدا بودند. او در سن 31 و 32 سالگي اولين وزير وزارت اقتصاد و امور دارايي ايران شد. مطمئن هستم او قبلا هيچ سمتي نداشت، چون وقتي از فرانسه آمد مستقيما پست وزارت اقتصاد را عهدهدار شد. اگر سنوات سالي يك تحصيلكرده در حد دكترا را محاسبه كنيد به همين سن ميرسيد. يك جواني كه ديپلم ميگيرد 19 و 20 سالش ميشود، بعد بايد زبان بياموزد. سپس 4 سال دوره ليسانس را بگذراند (در فرانسه دوره ليسانس 3 سال است) بعد هم دوره دكترا است كه اگر از يك دانشگاه معتبر باشد و خودش هم تز دكترايش را بنويسد 6-5 سالي بايد درس بخواند، بنابراين سنواتي كه بايد كنار هم بگذاريم تقريبا نزديك به 30 سالش ميشود. فرد موثقي در وزارت بازرگاني تعريف ميكرد كه عاليخاني وقتي به ايران آمد چند روز بعد به اتاق ما آمد. هر روز صبح مدارك مهم وزارتخانه را در يك كارتابلي برايش ميآوردند كه از وضعيت فعلي وزارتخانه آگاهي پيدا كند. بعد از 2 ماه هم وزير اقتصاد و دارايي شد.
ولي خيلي سريع محرم اسرار شد.
علت ترقي عاليخاني اين بود كه وقتي تيموربختيار - رئيس سازمان امنيت - به آمريكا ميرود تا با جانافكندي مذاكره كند، او مترجم تيمور بختيار بود.
اهميت اين جلسه چه بود؟ چرا چنين مذاكرهاي صورت گرفت؟
در اين جلسه تيمور بختيار به جانافكندي طرح كودتا در ايران را پيشنهاد ميدهد و كندي ميگويد: آنچه كه در اين مذاكره مهم است حمايت كندي پس از كودتا است، چون هر كسي ميتواند كودتا كند، اما وقتي قدرتهاي بزرگ آن را به رسميت نشناسند بايد عقبنشيني كند، به عنوان نمونه ژنرال معروفي در هائيتي بود كه در دوره رياست جمهوري ريگان كودتا ميكند اما ريگان او را به رسميت نميشناسد. در هر صورت عاليخاني به جهت تسلطش به زبان انگليسي و هم به زبان فرانسه مورد اعتماد تيمور بختيار بود كه در آن مذاكره حضور داشت. تيمور بختيار پس از اين جلسه لو رفت. بعدها معلوم شد كه عاليخاني بيش از اينكه معتمد بختيار باشد رابط سر شاپور ريپورتر بود.
او به چه صورت به بختيار معرفي شد؟
او معرفي نشد. خودش كارمند ساواك بود. وظيفه او در دوره دانشگاهي در فرانسه اين بود كه اسامي مخالفان را جمع كند و به ايران بياورد. به تعبير آشكارتر يعني به صورت دانشجونما داخل آنها برود و بعد اطلاعات جمع كند. خيلي هم دانشجوي فعال و تيزي بود و به هر حال موفق ميشود تعدادي اسامي دانشجويان معترض را با خودش به ايران بياورد، چون آن موقع مركز دانشجويان كنفدراسيون در فرانسه بود.
تز دوره دكتراي عاليخاني چه بود؟
شنيدهام كه تز دكتراي او بود.
يكي از مسائلي كه خيلي در اين كتاب به آن پرداخته شده مسائل جنسي و عياشيهاي علم و شاه بود.
بله، البته به نظرم علم در مورد مسائل جنسي خود مبالغه ميكرد؛ در حالي كه مساله قماربازي شاه را كتمان كرده است. چون تا اين اواخر شاه با دكتر بوشهري، القانيان و روزنبرگ به شدت پاي قمار بودند اما علم هيچ اشارهاي به آن نميكند. مثلا گفته كه اعليحضرت به گردش شبانه رفتند يعني با يك دخترخانم گردش رفتند و هيچ از آن برنامه شاه كه يك كمياش هم قمار بوده سخني به ميان نياورده است.
چرا فكر ميكنيد كتمان كرده است؟
فكر ميكنم اين عمل چون ضداسلامي بود، علم نميخواست چهره شاه فاسدتر از اين معرفي شود.
به درجه صداقت علم چه نمرهاي ميدهيد؟
حدود 70، 60 درصد اين يادداشتها را درست ميدانم، ولي همهاش را نه. به دليل اينكه چون خودش از حدود سال 53 خبر داشت كه سرطان دارد. او مينويسد: يا نوشته است حتي در يادداشت سال 55 نوشته كه اينها علائم سرطان لنف است كه بعدا پزشك فرانسوي متوجه ميشود كه اين قرصها، از سوي پيشخدمت شاه غفلتا عوض شده است و قرصهاي حقيقي نيست.
در حوزه سياست خارجي نكته قابلملاحظهاي در اين كتاب مشاهده شده است؟
بله، چون شاه سياست خارجي را دست خودش گرفته بود بسيار حواسش جمع بود؛ يعني حتي از كوچكترين تشريفات در سياست خارجي هم نميگذشت و حواسش جمع بود كه اين تشريفات كاملا ملحوظ شده باشد. اين نشاندهنده اين است كه شاه واقعا در سياست خارجي دخالت ميكرد و به وزراي خارجه خود ميدان نميداد. البته يك نكته را بايد در نظر بگيريم كه سياست خارجي شاه كاملا روشن بود و خيلي نميشود ايرادي گرفت، براي اينكه او خطوط اصلي را تعيين كرده بود و همان هم اجرا ميشد. ايران روابط بسيار خوبي با غرب داشت با شرق هم رابطه اقتصادي گستردهاي داشت. رابطه سياسي ايران هم با كشورهاي بلوك شرق خيلي بد نبود؛ بهدليل اينكه در آن زمان جهان دوران خروشچف را سپري ميكرد. شاه نيز خودش كارهاي تشريفاتي و سياست خارجي را پيگيري ميكرد. به اضافه اينكه چون شاه علاقه داشت كه ارتش را قوي كند و در خاورميانه به صورت يك قدرت دوم ظاهر شود با سياستهاي نيكسون و دكترين كيسينجر همخواني داشت، بنابراين مجبور بود كارهاي سياست خارجي را با سياست نظامياش هماهنگ كند.
چرا كسي مثل علم خاطره مينويسد ولي هيچ سياستمداري در آن دوره به اين كار تمايل نشان نميدهد؟
اين كتاب يادداشت است و خاطره نيست. شرح اتفاقيه است. يعني در روز هر اتفاقي كه ميافتاد او مينوشت. مهمتر آنكه او وقايع را تجزيه و تحليل نميكند. هر كدام از وقايع را - جز در مواردي - كه مورد نظرش بوده به دفتر خاطرات خود ميآورد و ديگر بحث را ادامه نميدهد. اين خاطرات در زماني هم نگاشته شده كه حاكم يك رژيم ديكتاتور است؛ چه رضاشاه كه بداخلاق بود و چه محمدرضاشاه كه تودار بود باز هم دوست نداشتند كه احدي از اينان انتقاد كند. بعد هم وقتي شما بهعنوان نزديك شاه يا يك وزير كابينه ميخواهيد روزنگار بنويسيد بايد به عواقب خيلي چيزها هم بينديشيد. بنده به عنوان مثال اگر وزير دارايي باشم اگر چيزي كه مورد قبول من باشد به شاه مطرح كنم و شاه هم بگويد يا اگر متضاد با آن تصميم عقلايي، علمي و تخصصي من باشد خوب ظاهر قضيه اين است كه من بايد استعفا بدهم. رسم مردانگي حكم ميكند كه من كنارهگيري كنم، چون ما چنين تربيتي نداريم و منافع آني خود را خيلي بيشتر از منافع آتي خود در نظر ميگيريم؛ به همين جهت نوشتن اين نوع خاطرات خيلي جرات و جسارت ميخواهد. و ديگران به اندازه علم حاضر به پرداخت هزينههاي آن نبودند.
چرا علم در وصيتنامه خود ويراستاري و انتشار كتابش را به عاليخاني سپرده است؟ به نظر شما اين اعتماد از كجا نشات ميگيرد؟
آقاي علم در خاطرات خود خيلي به اهميت داده است. در چند نقطه از خاطرات خود از حتي بهعنوان محرم ياد كرده است. حتي جايي نوشته است: و عاليخاني را يكي از دوستان و محرمان خودش ميداند. به هر حال يكي از دلايلي هم كه روابط ايشان با عاليخاني مثبت بود اين است كه عاليخاني چندان خواستهاي از اسدالله علم نداشت. خواستههاي آنچناني از او نداشت كه علم از او دلگير باشد، چون عاليخاني براي پيمودن پلههاي ترقي ارتباطات مهمتر و موثرتري داشت. از سوي ديگر، عاليخاني به شدت مورد وثوق شاه بود، چون از اسدي (پسر مرحوم اسدي و داماد فروغي كه به خاطر مسجد گوهرشاد تيرباران شد) بهعنوان يك دوست صميميياد ميكند. ديگر اينكه عاليخاني يك آدم تحصيلكرده بود و چندين شغل عالي در ايران داشت كه شغلهاي آبرومندي هم بودند و شايد مهمتر از آن خوشخدمتياي كه عاليخاني به شاه كرد و اسرار تيمور بختيار را افشا كرد براي علم نمونه يك انسان وطنپرست بود. هر طور كه خاطرات علم را بخوانيم بالاخره علم بهترين دوست شاه بود.
انتهاي خبر // روزنا - وب سايت اطلاع رساني اعتماد ملي//www.roozna.com
------------
------------
يکشنبه 2 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 679]
-
گوناگون
پربازدیدترینها