واضح آرشیو وب فارسی:مهر: مضامين فلسفه ذهن(17)"ذهن ديگري" به مثابه موضوعي فلسفي
خبرگزاري مهر - گروه دين و انديشه: دوآليسم ، يا در هر صورت دوآليسم دكارتي، آشكارا به دو شقه شدن پژوهش در مورد عاملهاي هوشمند ره ميسپارد. ميتوانيم پژوهش مربوط به زيستشناسي و فيزيولوژي چنين عاملهايي را انجام دهيم اما با انجام چنين كاري اذهان آنها را از قلم انداختهايم. يا اينكه اذهان آنها را مورد پژوهش قرار ميدهيم اما تركيب ماديشان را از قلم مياندازيم.
با اين همه ما با يك مشكل مواجه هستيم. علم به پيجويي حالات عيني و عام امور محدود ميشود. يك حالت عيني از امور ميتواند از طريق چند چشمانداز و چند مشاهدهكننده فهم شود. با وجود اين محتوات ذهني ما تنها از طريق خودمان قابل مشاهده است. ( اگر اين مشاهده وجود داشته باشد). مسير ما به سوي آن محتويات از مشاهدۀ آنچه ميگوييم و انجام ميدهيم ميگذرد.
اين امر اذهان را خارج از گسترۀ پژوهش علمي قرار ميدهد. ما ميتوانيم مغزها را مورد پژوهش قرار دهيم و نتيجه بگيريم كه انواع مشخص پديدههاي عصبشناختي با انواع پديدههاي ذهني همبسته هستند. اين امر ما را قادر ميسازد تا با اطمينان با مشاهدۀ فعاليت مغز به حالات ذهني اشاره كنيم. اما نبايد خود آن حالات ذهني را جز در مورد خود مشاهده يا برآورد كنيم.
هنگاميكه پا به اين وادي ميگذاريم ممكن است شك كنيم كه حالات ذهن – كه متمايز از همبستههاي فيزيولوژيكي هستند – موضوع مناسبي براي پژوهش علمي باشند. در نهايت اينكه اين ايدۀ درست كه ما در موضعي هستيم كه حتي همبستگيهاي ميان پديدهها و رخدادهاي ذهني را در نظام عصبي برقرار كنيم ميتواند مورد ترديد قرار گيرد.
اينگونه تجسم كنيد كه هر زمان كه نوع خاصي تجربه را واجد هستيد – هر زمان كه سايۀ قرمز روشني را ميبينيد، به طور مثال قرمزي گوجه فرنگي رسيده – مغز شما به حالت مشخصي دست مييابد. علاوه بر اين هر زمان كه مغز شما به حالت مشخصي دست مييابد شما سايۀ واقعي قرمز را تجربه ميكنيد. به نظر ميرسد گويي بايد همبستگي ميان تجربيات از اين نوع و حالات عصبشناختي نوعي وجود داشته باشد.
حالا فرض كنيد كه شما مغز را در حالتي مشاهده ميكنيد. من اظهار ميكنم كه در حال تجربۀ سايۀ مشخصي از قرمزي هستم و اين سايهاي است كه قرمزي گوجه فرنگي رسيده است. به نظر مي رسد اين [مورد] برهان بيشتري را براي همبستگي پيشاپيش ديده شدۀ در مورد شما ارائه ميكند.
اما آيا مطلب از اين قرار است؟ در مورد خود شما، هم به حالت ذهني و هم همبستۀ عصبشناسانۀ آن دسترسي داريد. با اين همه، هنگاميكه مرا ميبينيد شما فقط به موقعيت عصبشناسانۀ من دسترسي داريد. چه چيزي اين اجازه را به شما ميدهد كه فرض كنيد حالت ذهني من شبيه حالت ذهني شما است؟
حق آن است كه من تجربهام را همانگونه كه شما تجربهتان را شرح ميدهيد توصيف ميكنم. اما اين البته كيفيتي است كه هر يك از ما براي شناسايي تجربيات مربوطه مفروض ميگيريم. هنگاميكه يك گوجه فرهنگي رسيده را در نور خورشيد درخشان مشاهده ميكنم نوع خاصي از تجربۀ بينايي را واجد هستم. من اين تجربه را به عنوان نوعي از تجربه كه هنگاميكه گوجه فرهنگي رسيدهاي را در نور خورشيد درخشان ميبينم واجد هستم در نظر ميگيرم.
شما هم هنگاميكه آن گوجه فرنگي را در همان شرايط مشاهدتي مشابه مشاهده ميكنيد همان تجربۀ خاص را دارا هستيد. آموختهايد تا اين تجربه را به عنوان نوعي تجربه هنگاميكه گوجه فرنگي رسيده را در آن نور مشاهده مي كنيد داشته باشيد. اما چه چيز هر يك از ما را محق ميسازد بگوييم تجربياتي كه اين چنين شرح داده ميشوند دقيقاً مشابه و همسان هستند.
شايد تجربهاي كه شما داريد شبيه تجربهاي باشد كه من هنگام ديدن ليمو در نور خورشيد به دست ميآورم. توصيفات ما در اينجا بر هم منطق هستند اما حالتي ذهني كه من شرح ميدهم از جهت كيفي از حالت كيفي شرح داده شده توسط شما بسيار متفاوت است.
يکشنبه 2 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 89]