محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1845581360
گزارش از حاشیه های بهاره رهنما/شایعه ی فراراز صحنه جرم و...
واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: گزارش مفصل کافه سینما از: حاشیه های بهاره رهنما / شایعه ی فرار از صحنه جرم/واکنش شاکیان/ ورود پیمان قاسمخانی ماجرا از آنجا شروع شد که خبرگزاری "تابناک"چندی پیش در خبری آورد که بهاره رهنما در پمپ بنزینی با ماشینش به ماشین فرد دیگری زد و با ورود پلیس راهنمایی رانندگی به صحنه، بهاره رهنما پا به فرار گذاشت و از صحنهی جرم گریخت (!) تا به دست قانون نیفتد. این خبر را فردی که ادعای خسارت دیدن ماشینش را دارد به خبرگزاری تابناک انتقال داد. این خبر به سرعت در فضای نت پخش شد و واکنشهای مختلفی برانگیخت. در اولین نسخهی نشر این خبر توسط تابناک، قبل از مخفف نام بهاره رهنما –ب.ه– لغب "بازیگر پرمدعا!" گنجانده شده بود هرچند که بعد از پیگیری پیمان قاسمخانی، همسر بهاره رهنما، این لقب –پرمدعا!- از قبل از نام بهاره رهنما برداشته شد!. بعد از اعلام این خبر ساده توسط تابناک –تصادف بهاره رهنما و فرارش از صحنهی جرم- به یکباره تمامی سایتهای معتبر به انتشار این خبر پرداختند. اتفاقی در نوع خود عجیب. جای سوال اینجاست که چگونه میشود یک اتفاق به این سادگی در سرتاسر اینترنت به این سرعت پوشش داده شود و حتی به صداسیما هم منتقل شود؟! حال شاید باید به دنبال اصل پخش این شایعهی عجیب رفت. که چگونه این فرد که ادعای خسارت دیدن ماشینش را دارد توانسته خبری اینچنینی -نه چندان مهم- را به این سرعت در تمام خبرگزاریها و سایتهای معتبر پخش کند و حتی به برنامهی 20:30 انتقال دهد!؟؟ پیمان قاسمخانی و بهاره رهنما پس از پخش این شایعه، جوابیههایی جداگانه به این شایعه دادند دادند که در زیر قسمتهایی از این دو جوابیه، واکنش تابناک و بالاخره جوابیه نهایی بهاره رهنما را میبینیم: واکنش ابتدایی بهاره رهنما در واکنش به انتشار این شایعه: چند روز پیش شنیدم با ذکر جزییات نوشتهاند من خودروی یک شهروند را درب و داغان کرده و سپس با سرعت از صحنه تصادف فرار کردهام ، ابتدا باز هم خندهام گرفت از دشمنی ادامهدار و علنی سایت مزبور با خودم، بعد دوباره ور خوشبین ذهنم آمد سراغم و رفتم برایشان کامنت گذاشتم و ماجرایی را که حدس میزدم این خبر کذب را از آن ساخته باشند شرح دادم. با کمال تعجب دیدم کامنت من را تایید نمیکنند، بعد پیمان قاسمخانی همسرم مطلب مفصلی برایشان نوشت و با یکی از مسئولین سایت مزبور تماس گرفت تا خبر را بردارند و اصل داستان را گفت. گفتند که پیگیری میکنیم و نکردند و این در حالی است که خودشان به مردم جواب میدادند جالب است سایتی که ادعای مذهبی بودن دارد راجع به نه یک بازیگر-نویسنده, بلکه راجع به یک زن شوهردار و تن و بدنش چیزها نوشتند که حتی از مرز وقاحت هم فراتر بود به قول یکی از مردم نمیدانم چه قانونی به اینها اجازه داده که بدون حضور پلیس و رای و مدرک فقط به ادعای کذب کسی که معلوم است از دوستان خودشان است، آدم معروفی را بدنام میکنند. البته به گمانم بدگویی برخی سایتها و آدمها به قدری روشن و کودکانه است که لااقل برای آنها که برای من مهمند، مسجل است که این خبرها کذب است. و اما ماجرای احساس بیپناهی من از جایی اوج گرفت که اخبار رسمی بیست و سی هم خبر را علنی اعلام کرد. جالب است که تا مدتها بعد از ماجرای انتخابات امثال من هنوز هم دارند گوشه و کنار جواب پس میدهند در حالی که جانبداری شخص من در حوزه قانونی پیش از انتخابات بوده، اما در چنین جاهایی که پای امنیت و آسایش و اعتبار ما به میان است، حتی اخبار رسمی تلویزیون در هتک حرمت ما کمک هم میکند. به کجا شکایت کنم؟ میدانید که خودم هم حقوق خواندهام. از طرفی من مشخصاتی از فرد مزبور ندارم. از طرف دیگر سایتها قبول مسوولیت خبری نمیکنند و نشر شنیدههایشان را میکنند و اینها در حالی است که حتی برای دوستانم هم سوال شده که چرا سکوت میکنم؟ پس مثل همیشه چهاردیواری امنتر از خانه مجازیام وبلاگ نه سالهام ندارم. پس بخوانید و بدانید و مطلب را هر کجا به دستتان میرسد به بقیه بفرستید که مانند همیشه مهر، دوستی و حمایتتان را نیازمندم. و اما شرح ماوقع:هفته پیش با پدرم عازم دکتر بودیم در پمپ بنزین اقدسیه. توی صف بودم که خودروی دویست و ششی با سبت غیرمجاز از سمت راست من خودش را انداخت جلوی من و از توی آینه نگاه کرد و به مسخره خندید، بیشتر به رعایت پدر هفتاد و چند سالهام حتی بوق هم نزدم. او از آینه مرا با دقت و وقاحت میپایید و با فاصله از ورود به یکی از لاینهای جایگاه امتناع میکرد، این بار دیگر بوق زدم. او باز هم خندید، فهمیدم مرا شناخته و به هر علتی قصد سر به سر دارد. پدرم خواست پیاده شود. نگذاشتم بالاخره ماشینها بوق زدند و او کمی جلو رفت و من از کنارش رد شدم و رفتم در جایگاه بنزین. او هم در صف موازی من وارد شد و بنزین زد. بعد از دقایقی موقع خروج پیچید جلوی ماشین من و ادعا کرد که موقع رد شدن از کنارش ماشینش را داغان کردهام و باید بایستم و تازه بعد حدود ده دقیقه از بنزین زدنمان، هرچه همه کارکنان جایگاه و حتی پدرم به او گفتند این چه دروغی است. آخر کجای این ماشین به تو خورده او سکوت میکرد و با نیشخند برای من به حالت تهدید دست تکان میداد. ساعت حدود ۸ بود که من با پلیس ۱۱۰ تماس گرفتم و گفتم شخصی با چنین ادعایی قصد مزاحمت دارد. حتی خودم را هم معرفی کردم و آدرس جایگاه را دادم. گفتند مامور میفرستیم. آمدن پلیس طول کشید مردم در صف مانده بودند و همه بوق میزدند اما مرد دستبردار نبود تا این که با مساعدت خود مردم و جلوی چشم خود آن مرد من عقب عقب و خیلی آرام از پمپ درآمدم و و بعد هم رفتم از کنار او رد شدم و گفتم خودم با پلیس تماس میگیرم و البته آخرش یک "دیوانه"هم نثارش کردم و رفتم . دررفتنی در کار نبود و حتی عجلهای. انصاف به کنار, آخر کدام عقل سلیمی من گاو پیشانی سفید در این شهر را به در رفتن از صحنه حکم میدهد؟ همین کار را هم کردم به پلیس زنگ زدم و گفتم: مردم و کارکنان کمک کردند تا من از پمپ در بیایم ... بعد هم به همسرم گفتم و نیز به دوست وکیلمان و قضیه گذشت. دستم به جایی بند نبود وگرنه در همین حد مزاحمت اگر قرار نبود پدرم را به دکترببرم واقعا قصد شکایت از او را داشتم. و حالا جالب است که این آقا نمیدانم به کجا وصل است که در عرض چند روز حتی خبر رسمی تلویزیون را محمل عقده و نشر اکاذیبش کرده. از مسوولین محترم سوال دارم: این جور جاها ما ایرانی نیستیم؟ ما حقوق شهروندی نداریم؟ که حقوق هنرمندی مدتهاست پیشکشمان است! و با این اوصاف، من باید از خبر بیست و سی به کجا شکایت ببرم؟ آیا این موضوع هم سیاسی است؟ یا یک دلخوری عمیق از جانب یک بازیگر نسبت به رسانهاش؟ به هر حال این بار با وجود حرمت و ارزش بسیاری که برای وقتم قائلم بسیار خوشحال میشوم که این آقا که ادعای شکایت از من را دارد و پشت اسم فرامرز . ح و دوستانش مخفی شده را در دادگاه ملاقات کنم تا بتوانم من هم از او شکایت کنم ناامنی در این است که من هیچ نشانی از او ندارم و او از من همه چیز میداند! این کار لازم است شاید برای این که فردا سر هر کو چه و بازاری امنیت و اعتبار آدمهای شناخته شده توسط افرادی که به هر دلیلی از آنها دل خوشی ندارند و با استفاده از روابطشان به شکل رسانهای خدشهدار نشود. که البته کار سادهای هم نیست! متن کامل جوابیه تابناک: پنجشنبه هفته گذشته، خبری منتشر کردیم با این عنوان: «فرار هنرپيشه سینما از صحنه تصادف!» و در آن بدون آوردن نام از کسی، اتفاقی را که به درستی کامل آن اطمینان داشتیم، نقل کردیم تا به حکم تکلیف و رسالت رسانهای خود، تلنگری زده باشیم به خود و تک تک آحاد جامعه، چرا که برای رشد و تعالی جامعهای که در آن زندگی میکنیم، تنها شعار کافی نیست و در هر جایگاه و منزلت اجتماعی که باشیم، باید عمل به قوانین و قراردادهای اجتماعی، نخستین سرلوحه رفتارمان باشد. این خبر البته از آن جنس خبرهایی بود که به سرعت کلیک خورد و نظریات فراوانی را به خود جلب کرد. برخی فارغ از اصل مسأله، تنها به فکر حدس زدن نام آن هنرپیشه بودند و برخی نیز با فهم درست مسأله، این رفتار را محکوم کردند؛ عدهای همچون همیشه، مسأله را سیاسی دیدند و به دفاع از آن هنرپیشه پرداختند و برخی با دید تردید به اصل خبر نگریستند و ما را موآخذه کردند و عدهای هم... . به هر روی، از آنجا که از یک سو به نفس کار خود -بیان کژیها برای اصلاح امورـ باور داریم و از سوی دیگر، دیدگاههای کاربران همچون همیشه برایمان اهمیت دارد، تا جایی که امکان داشت، نظریات را منتشر کردیم و صد البته هیچگاه همانگونه که در متن خبر، نامی از کسی نبردیم، از درج نام کاربران محترم و اشخاص نیز پرهیز کردیم و امیدوار بودیم که شخص مورد نظر، به خطای خود پی ببرد که همین برای ما بسنده میکرد؛ البته بنا هم نداشتیم که ماجرا بیش از این کش پیدا کند، ولی... . اما از آنجا که همواره ضمیر مرجع خود را پیدا میکند، در کمال ناباوری، صبح روز شنبه دیدیم که خانم بهاره رهنما، هنرپیشه سینما و تلویزیون در یادداشتی تند، بدون منطق و سرشار از احساسات، خبر «تابناک» را شایعهپراکنی و ناشی از دشمنی ادامهدار با خود تفسیر کردهاند! بنابراین، ضمن آنکه بنا بر قانون، تکلیفی بر ما نیست که توضیحات ایشان را ـچون اختصاصا برای ما نفرستادهاندـ منتشر کنیم، اما به دلیل این که دیگر دوستان رسانهای، با انتشار این مطلب در حد گسترده، اذهان مخاطبین و افکار عمومی را نسبت به ما مخدوش کرده و با قلب واقعیت، اصل ماجرا را وارونه نشان دادند، وظیفه خود میدانیم تا دست کم برای روشن شدن افکار کاربران خود، توضیحاتی دهیم: تابناک و سردبیرش به این یادداشت چنین واکنش نشان دادند: سرکار خانم رهنما! 1) در یادداشت خود تلاش کردهاید با ترفندهای گوناگون، احساسات مخاطب را به نفع خود و به ضرر ما تحریک کنید که باید بدانید ناخواسته شعور مخاطب را نادیده گرفتهاید، ولی به هر حال، این نافی چشمپوشی از رفتار خلاف قانون شما نخواهد بود. 2) در آغاز ورود به بحث، برای زمینهسازی منفی علیه «تابناک»، از درج خبری درباره عمل جراحی و به کما رفتن خود سخن گفتهاید که ما هر چه در آرشیومان گشتیم، به چنین خبری برنخوردیم! 3) با لحن کنایهآمیزی گفتهاید: «... سایتی که نقطه نظراتش برای مخاطبان آشکار بوده و هست...»، در شگفتیم از اینکه آشکار بودن نقطه نظریات یک رسانه برای مخاطبان را منفی قلمداد میکنید! 4) در کمال خودبزرگ بینی، انتشار این خبر را ناشی از دشمنی ادامهدار و علنی «تابناک» با خود دانسته اید که جسارتا باید عرض کنیم نه شما آنقدر در گستره مسائل روزمره خرد و کلان در حوزههای گوناگون، دارای وزن و اثرگذاری خاصی هستید که ما تلاش خود را مصروف دشمنی با شما کنیم و نه ما آنقدر بیکار که... ضمن اینکه کجای این مطلب، نشاندهنده دشمنی ادامهدار و علنی با شماست، همچنان برای ما جای پرسش است؟! 5) گفتهاید که کامنت شما را تأیید نکردهایم. در این باره، باید عرض کنیم، نخست این که کامنت شما در زیر خبر فرستاده نشده بود و در صفحه تماس با ما بود. دوم آنکه صرف نوشتن دو خط که «به خدایی که نمیشناسیدش واگذارتان میکنم» آن هم با یک ایمیل مجهول، ما از کجا باید بفهمیم، این کامنت حتما از سوی شماست، که پس از آن هم مدعی نشوید که به دروغ به نام شما کامنت درج شده است؟! 6) درباره کامنت آقای قاسمخانی و تلفن ایشان که نوشتهاید، نیز نکتهای است و آن این که ایشان حدود ساعت 7:30 تا 8 پنجشنبه شب با من تماس گرفت و البته با لحن و بیانی کاملا محترمانه، ضمن ابراز گلایه از درج این خبر، گفت که پس از دیدن خبر با شما تماس گرفته و شما هم از اساس منکر شده و تکذیب کردهاید. سپس هم خواهش کردند که خبر را برداریم. من در پاسخ به ایشان، گفتم: قصد ما جسارت به شما یا هتک آبروی کسی نبوده، ولی از آنجا که به درستی کامل خبر اطمینان دارم و هدفم از انتشار آن، مقابله با یک کژی بوده است، بنابراین، حق شما محفوظ است و میتوانید توضیحات خود را ارایه دهید که ایشان گفتند: توضیحاتم همین است که گفتم و البته به صورت کامنت هم گذاشتهام، ولی تمایلی به انتشار آن ندارم و درخواستم حذف کل خبر است. 7) گفتهاید که گفتهایم پیگیری میکنیم و نکردهایم. البته اگر منظور شما از پیگیری، حذف خبر بوده که هیچ، ولی بهتر است بدانید هم در تیتر، هم در متن و هم در ترتیب خبر به حرمت خواهش جناب قاسمخانی، تغییراتی دادیم و البته باز هم پیگیری کردیم و بیش از پیش به صحت خبر مطمئن شدیم. 8) با بیانی زننده نوشتهاید که ما درباره تن و بدن زن شوهردار با وقاحت سخن گفتهایم. لطف کنید مستند سخن خود را بگویید که کجای این خبر درباره تن و بدن شما سخنی به میان آمده است؟! 9) نوشتهاید که بدون مدرک حکم دادهایم و چون طرف آشنای ما بوده، آبروی آدم معروفی را بردهایم. نخست اینکه مدرک برای اثبات تخلف شما داریم و در پایین همین صفحه آمده است؛ دوم، بر فرض که طرف آشنای ما باشد، آیا چون شما آدم معروفی هستی، او نباید احقاق حق کند؟ شما که قاعدتا باید مخالف شهروند درجه یک و دو باشید! 10) هرچند در جایگاه دفاع یا رد عملکرد خبر 20:30 نیستم، باید عرض کنم که حتی در آن بخش خبری هم نامی از شما برده نشد که شما این همه داد بیعدالتی درباره آن سر دادهاید. 11) بیدلیل و برای شانه خالی کردن، مطلب ما را به بحثها و اختلاف سلیقه سیاسی ربط دادهاید که البته سستی استدلالتان آنقدر مبرهن است که نیازی به توضیح ندارد. 12) هرچند واقعا و از ته دل از این لحن و بیان شما متأثر شدم، ولی باز هم به شما یادآور میشوم که به حرمت جناب قاسمخانی، قصد ادامه بحث و دادن توضیحات را نداشتم، ولی چون سعی در مخدوش کردن حیثیت «تابناک» داشتید و از سویی لازم بود تا مخاطبین محترم شرح بیشتری از رخداد بدانند، مجبور به توضیح شدم؛ ضمن اینکه بدانید سیاق و منش همیشگی ما در «تابناک»، رعایت جانب اخلاق و انصاف بوده و مطمئن باشید که در این راه و برای کمک به رشد و تعالی جامعهمان، از هیچ کوششی دریغ نمیکنیم؛ حتی اگر به جرم بیان نقاط ضعفتان این گونه ما را سرزنش کنید. و حالا نوبت خواندن یادداشت راننده شاکی ماجراست: «همه چی آرومه» با سلام و صبح به خیر. وارد دفتر شدم. سید مثل شیر دره پنجشیر نشسته بود. گفتم: چه خبر؟ گفت: همه چی آرومه! وقتی میگه همه چی آرومه، نمیدونم رو حساب ارادتم یا تلقینه که جدا همه چی آروم به نظر میرسه. بعد از این که کارهام رو سبک کردم، گفتم: آقاسید من امروز اسبابکشی دارم و فردا صبح میبینمتون. رسیدم خونه. تو کوچهای که هفت یا هشت تا خونه بیشتر نبود، با حرفی هم که سید زده بود، انگار آرومتر هم به نظر میرسید. وقتی زنگ زدم تا کامیون و کارگر بفرستید با قیمتهایی که دادند، مهر تأییدی زدند بر آرامش همه چی. ساعت دو خواستیم درب منزل باشند، ولی یک و نیم زنگ ما را زدند. خلاصه با استفاده از آرامش، تمام اسباب و اثاثیه رو با کمترین تلفات منتقل کردیم به یک خیابان بالاتر و سه کوچه آنطرفتر، ولی جای جدید کمی شلوغتر به نظر میرسید. بالاخره به مادر طاها گفتم: من با طاها جون میریم بنزین بزنیم، شما هم راحتتر به کارهاتون برسید. فکر کنم برای بار دوم بود که با طاها به اتفاق بیرون میرفتیم. آخه اون همهش یک و نیم ساله است. کمربند ایمنی طاها رو هم بسته به نحوی که کمربند سینه رو انداختم پشت سرش و کمربندی که دور شکم قرار میگرفت رو انداخت دور کمرش و راهی پمپ بنزین شدیم. از صف چند صد متری پمپ بنزین خبری نبود که گفتم قربون نفست سید که همه چی آرومه. شاید شش هفت تا ماشین جلوی ما بود. خیلی زود رسیدیم جایی که صف واحد تبدیل به چند صف میشد که بایستی صف اصلی پمپ را انتخاب میکردیم. یه چشمم به طاها تنها پسرم و ثمره زندگیم بود و یه چشمم به پمپ بنزین و البته حواسم به جابجاییهای پس از مراجعت به خانه و به نوعی آماده کردن خودم برای کار در منزل. توی همین افکار بودم که دیدم از پشت سر مدام چراغ و بوق میزنند. ابدا فکر نمیکردم پایان آرومی باشه که بالاخره به یکباره مثل اینکه ماشین از بند خلاص شده باشه، خودش رو رسوند به من و گرفت جلوی من، در حالی که حداقل سه صف دیگه وجود داشت. شیشه رو داد پایین و شروع کرد به کف زدن برای من و تحسین من به دلیل تعللم در انتخاب پمپ، خیلی زود شناختمش. خانم «ب.ر»، بازیگر معروف. احتمالا طاها رو ندید آخه طاهای من در حدود دو، سه وجب بیشتر قد نداشت و در آن غرور و مستی شهرت البته خانم بازیگر به جز خودش هیچکس دیگه رو نمیدید. گفتم: بیزحمت یه کف هم برای خودت بزن که نه صف و نه حقوق دیگران هیچ چیزی برات اهمیت نداره. کاملا هنگ کرده بودم، چون همین اواخر ایشون رو توی تلویزیون دیده بودم که چطور خودش رو مردمی و متعلق به مردم نشون میداد. شروع کردم به کارهایی که با رایانه هنگ کرده میکنند، حتی ریاستارت هم جواب نداد. شات داون کردم و یارو رو توی مخم کشتم و با نهیب وانت بغلی آنتیویروسهام و غیره و ذالکم فعال شدند که میگفت آقا ماشینت رو داغون کرده ها! گفتم: خانم بازیگر چون خیلی مردمی هستند و متعلق به ما آنچنان خودش رو به ما چسبونده که امکان رویت از ما سلب شده مگر کمی فاصله بگیرند تا ببینیم چی شده که بنده به ایشان صف خودم رو تعارف کردم و خودم رفتم صف بعدی که وقتی پیاده شدم نتیجه مردمی بودن ایشان رو با از بین بردن سپر و گلگیر سمت راست راننده کاملا حس کردم. فکر کنم سید هم اگر این صحنه رو میدید از اینکه نفسش شهید شده، شاکی میشد و این روی، پایانی بر آرومی همه چی اون شب میدیدم که از متصدی پمپ بنزین خواهش کردم کمی معطلش کند تا من با ماشین بیام و جلوش رو بگیرم که همینطوری هم شد. به پلیس 110 زنگ زدم و ماوقع رو تعریف کردم و ازشون خواهش کردم تا سریعتر یکی از عواملشون را عازم موقعیت کنند؛ با امید به اینکه شاید خانم «ب.ر» رو بتونم از اون باب مردمی بودنش وارد بشم نزدیک شیشه اتومبیلش شدم که با کلی درنگ شیشه رو پایین داد و گفتم زنگ زدم پلیس. لطفا اینقدر بوق و چراغ نزنید تا پلیس برسه. آنقدر دوست داشتم تا عذرخواهی کند و عصبانیتش رو گردن کار و ... بندازه تا من هم راهم رو پیش بگیرم و برم که متأسفانه امیدم ناامید و گفت: شما دیدی من یک بازیگر زن معروف هستم میخواهی شارلاتانبازی دربیاوری؟ من هم زنگ زدم حفاظت اطلاعات بازیگرها که الان میرسند. رفتم نشستم پیش طاها نمیدونم حدود پانزده دقیقه گذشته بود یا نه که دیدم سرکار علیه دارند دندهعقب تشریف مبارکشون رو میبرند. رفتم به چند تا از کاسبهای مجاور پمپ بنزین گفتم که شما شاهد باشید ایشان به ماشین ما زده و فرار کرده. فقط نمیدونم از چی فرار میکرد؛ از پلیس، از شهرت، از مردم، از من یا از گرفتاری که خودش به دلیل عدم عذرخواهی و غرور ایجاد کرده بود؟ طاها رو رسوندم به مادرش و گفتم خانم وکیل من هم یک پرونده دارم که اگر زحمت بکشید ممنون میشم و اتفاقات رو گفتم و بلافاصله رفتم پمپ بنزین استشهادیه تنظیم کردم و بعد کلانتری برای تنظیم صورتجلسه که با برخورد منطقی و مؤدبانه افسر نگهبان شب باور کنید همه چی آروم به نظر میرسید. خدا رو شکر کردم که هیچ وقت نتونستم بازیگر بشم. پرودرگار متعال در سوره حج میفرمایند: بعضی مردم خداوند را عبادت میکنند در حد حرف. و من هم دیدم که بعضی، ملتی رو فیلم میکنند در حد فیلم و سریال که متأسفانه پشت اون چهره به ظاهر مردمدار، کوچکترین نشانهای از مردمدوستی و مردمپرستی وجود نداره و هرچی که هست در حد ادعا و حرف است و بس. جوابیه "پیمان فاسمخانی" به تابناک، در دفاع از همسرش، بهاره رهنما: آقای قادری عزیز, سردبیر سایت تابناک: پیرو جوابتان به نامه همسرم بهاره رهنما در خصوص تصادف ایشان لطفا جوابیه من را روی سایت بگذارید. 1- خبر اولتان در خصوص تصادف بازیگر پرمدعا ب. ر همسر طنزنویس تلویزیونی را در سایتتان خواندم. تماس گرفتم و خواستم این خبر توهینآمیز را بردارید. فرمودید تحقیق میکنیم. بعد عبارات پرمدعا و طنزنویس تلویزیونی را برداشتید که البته دیگر دیرشده بود و همه سایتهای دوستانتان خبر را به نقل از شما کار کرده بودند و این ماجرای نوشتن حرف اول اسم آدمهای مشهور برای حفظ آبروی طرف هم شوخی بیمزهای است همهمان میدانیم. 2- من و شما در صحنه تصادف کذایی حضور نداشتیم. شما فرض بر راستگویی دوستانتان گذاشتید. بر اساس شناختی که به گفته خودتان از ایشان دارید. حالا بماند که در خبر اولتان ایشان فقط شهروندی بود که مظلوم واقع شده بود و بعد معلوم شد که همکارتان است. من هم همسرم را خوب میشناسم. میدانم که آدم آرامی نیست و گاهی راه حرص دادن آدمها را خوب بلد است. اما آدم صادقی است. برای همین وقتی در نوشته آقای فرامرز خواندم که بهاره برایش کف زده باور کردم از آن کارهایی است که از بهاره بر میآید. خودش هم تایید کرد که این کار را کرده. از طرفی ایشان جزو بهترین رانندههای دنیا هم نیست. تصادف هم کم نکرده. بعضی را خودش حل و فصل کرده و برای بعضی من به صحنه تصادف رفتهام. اما او هیچ وقت از صحنه هیج تصادفی فرار نکرده. اصولا هم دلیلی برای چنین کاری وجود ندارد. آن هم برای یک چهره شناخته شده که به راحتی میتوان پیدایش کرد. پس این کار بسیار ابلهانه است. همهمان اغلب تصادف کردهایم و میدانیم روال چنان پیچیدهای ندارد. خدا را شکر بیمهای هست و خسارت را میدهد و اگر هم خرجش کمی بیشتر شود، بهاره پول یک سپر و گلگیر را دارد که بدهد و از صحنه تصادف فرار نکند. حالا هم که اساسا معتقد است که تصادفی در کار نبوده و برخوردی با اتومبیل این آقا نداشته. پس به دلایل فوق من نمیفهمم که همسرم با چه منطقی از صحنه تصادف فرار کرده. اگر هم کرده چه طور توانسته با دنده عقب با سرعت از پمپ بنزین خارج شود و کسی را زیر نگیرد! و به ماشینی نزند. من که چنین دست فرمانی را در همسرم سراغ ندارم. 3- ضمنا به نظر من شخصی که بتواند پانزده دقیقه خروجی یک پمپ بنزین شلو غ را ببندد. آدم عصبی و شری است. که اگر دقت کنید. پانوشت پلیس برای ایشان هم ذیل ورقه همین موضوع را تایید میکند. پس وقتی نهایتا این حالشان را میگذارم کنار نظرشان در مورد بازیگران که فرمودهاند: "در آن غرور و مستی شهرت خانم بازیگر جز خودش هیچ کس را نمیدید." به این نتیجه میرسم که نباید حرفهای ایشان را چندان جدی گرفت. حالا چطور در صف پمپ بنزین ایشان به سرعت به چنین قضاوتی رسیدند نمیدانم؟ 4- در مورد استشهادی که در سایتتان گذاشتید. من شخصا به پمپ بنزین مربوطه رفتم و و با دو نفر از کارکنانش که در آن شب در محل حضور داشتند صحبت کردم. گفتند این آقای فرامرز نه همان شب، که شب بعدش برای گرفتن استشهاد رفته. یولی ما چیزی را امضا نکردیم و او هم رفت. حالا این دو نفری که پای استشهاد ایشان را که در سایت شما منتشر شده امضا کردند چه کسانی بودند خدا میداند! این دو نفری که من دیدم حاضر بودند پای استشهادی که ما تنظیم میکنیم مبنی بر ایجاد مزاحمت توسط آقای فرامرز را امظا کنند. 5- بعد از همه اینها بهاره رفت در مایههای شکایت برای هتک حرمت و تنظیم استشهاد و پیگیریهای قانونی. حقیقتش من هم در ابتدا با او موافق بودم ولی الان بعد از گذشت چند روز به نظرم کل ماجرا بیمعنی و حتی سخیف میآید. 6- برای تکتک بندهای جوابیهتان جواب دارم. ولی واقعا چه فایده؟ حیف وقت ما و شما و خوانندگان است. آنقدر گرفتاری و مشکلات مهمتر در مملکت داریم که قضیه تصادف بهاره و یک آقایی در پمپ بنزین صاحبقرانیه این وسط به یک شوخی میماند. تمامش کنیم لطفا. پرداختن به چنین موضوعاتی در شان ما و شما نیست. قانون هست. این آقا هم که میفرمایند شکایتشان را کردهاند. ما هم پایهایم و در نهایت تابع نظر قانون خواهیم بود. اگر هم نه که هیچ. من که به شخصه حوصله کش دادن این ماجرا و سر و کله زدن با آدمهای عصبی و بیکار را ندارم. ایشان هم که با کمک شما تلاششان را جهت دادن درس عبرت به بازیگران فراری از صحنه تصادف کردهاند. اجرشان با خدا. این بحثها و نامهنگاریها از طرف ما تمام شده تلقی میشود. 7- و در نهایت اگر برایتان مهم است حداقل یکی از خوانندگان سایتتان و اعتمادش را از دست دادید. • با تشکر پیمان قاسمخانی • سیام آبانماه هشتاد و نه جواب کوتاه بهاره رهنما به سردبیر تابناک: آقای سردبیر. شما شماره همسر من را داشتید. پس چرا ندادید به آن آقا تا بحث را شخصا دنبال کند تا ببینیم واقعا مشکلش چیست؟ پس از عنوان کردنش در جای عمومی قطعا قصد هتک حرمت من و موضعگیری دارید. من همبشه خاک پای مردمم بوده و هستم هیچ وقت هم نگذاشتم غروری احمقانه بر من مستولی شود. شاید چون اعتقاداتی دارم که مبتنی بر آنها مهمترین و بزرگترین موهبتم را در این میدانم که بنده خداوند یکتا هستم! امروز سر کلاس حافظشناسی کسی بیمقدمه این روایت را از حضرت علی ذکر کرد و این برای من یک نشانی بود. پس من دیگر تمایلی به ادامه این بحث ندارم. راستش گمان میکنم اگر آن آدم شکایتی دارد روالش به لحاظ قانونی طی خواهد شد و بدانید که من جز از خداوند ترسی ندارم. پس دیگر انرژیم را هدر نمیدهم. تمام! و اما آن جمله زیبا: خدایا مرا در نکوهش کسی که عطایش را از من دریغ کرده آزمایش مفرما که در نهایت هر بخشش و دریغی از آن توست. مولا علی (ع) منبع: کافهسینما – تابناک - وبلاگ شخصی بهاره رهنما
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 7112]
صفحات پیشنهادی
رضا زاده : وزنه برداران بايد شرايط سخت اردوها را تحمل كنند
گزارش از حاشیه های بهاره رهنما/شایعه ی فراراز صحنه جرم و... رضا زاده : وزنه برداران بايد شرايط سخت اردوها را تحمل كنند · سناتور آمريكايي از خدا شكايت كرد . ...
گزارش از حاشیه های بهاره رهنما/شایعه ی فراراز صحنه جرم و... رضا زاده : وزنه برداران بايد شرايط سخت اردوها را تحمل كنند · سناتور آمريكايي از خدا شكايت كرد . ...
شادی، برگ برنده روزهای سخت زندگی
گزارش از حاشیه های بهاره رهنما/شایعه ی فراراز صحنه جرم و... حضوررهبر معظم انقلاب در قم اثر وحدت بخشي بين نيروهاي وفادار به انقلاب را دوچندان كرد ...
گزارش از حاشیه های بهاره رهنما/شایعه ی فراراز صحنه جرم و... حضوررهبر معظم انقلاب در قم اثر وحدت بخشي بين نيروهاي وفادار به انقلاب را دوچندان كرد ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها