واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
راسخون: نيمه هاى ارديبهشت سال 88 بود كه محمد نصيرى اسطوره وزنه بردارى ايران به اصفهان آمد. به گزارش سرویس ورزش راسخون، از مدت ها قبل تصميم داشتم يا بهتر بگويم آرزو داشتم با نصيرى گفتگويى داشته باشم كه خوشبختانه اين موقعيت با کمک یکی از دوستان نصیری فراهم شد. بماند كه حدود دو ساعتى نصيرى در اتاقكى كوچك و گرم بدون اين كه بخواهد گلهاى كند به سوالاتم پاسخ داد. هرم هوا به اندازهاى بود كه بارها و بارها مجبور شد عرقش را پاك كند. اين هم بماند كه در طول گفتوگو چند بارى همسرش از كانادا تماس گرفت و او با بيان اينكه در حال مصاحبه است قرار صحبتشان را به بعد موكول كرد اما هدف از اين مقدمه پردازى ها زمانى بود كه بحث ما به غلامر ضا تختى كشيده شد. نصيرى مانند بقيه دوستان صميمى تختى او را آقا تختى صدا مى كرد .در تمام مدتى كه صحبت تختى بود، نصيرى آن چنان با هيجان از رفيق قديمى اش حرف مى زد كه انگار نه انگار كه چهل ودو سال از رفتن تختى مى گذرد. نصيرى مى گفت: برنامه ثابت من وآقا تختى بود كه شب ها به كافه راه آهن برويم. آقا تختى هميشه مرا از وارد شدن به سياست برحذر مى داشت و مىگفت: ما مرد ورزشيم، مارا چه به سياست. جهانی برای جهان پهلوان جمعه چهل و سومين سالگرد مرگ جهان پهلوان تختى است. آخرين شاگرد مكتب پورياى ولى، پهلوانى كه از جنوبى ترين محله تهران برخاست و تا بالاترين بلندى هاى وادى قهرمانى و انسانيت صعود كرد. او تنها يك قهرمان نبود، بلكه پهلوان بود و بزرگترين فتح او نه مدالهاى جهانى و المپيك، بلكه ايستادن بر بلنداى قلب مردم بود تا بدان جا كه بعد از نزديك به نيم قرن هنوز هم دوستداران تختى روز هفدهم دى ماه در ابن بابويه دور هم جمع مى شوند تا بگويند تختى براى آن ها نمرده است چرا كه آيين فتوت وجوانمردى هنوز پابرجاست. واقعا تختی که بود؟ واقعا تختی که بود. آیا محبوبیت و شهرت تختی به واسطه مدال های او بود، پس چرا عبدالله موحد و امامعلی حبیبی که مدال هایشان از تختی خوشرنگ تر بود، جاودانه نشدند. تختی عصاره ملتی است که همواره بزرگی و جلال خود را در به پشت زدن نامردان روزگار می بیند. تختی برای ما مدال آورد. اما همه آن هایی که وقتی تختی می خواست به مسابقه ای اعزام شود، خانی آباد را چراغانی می کردند و جلوی پایش گوسفند به زمین می زدند ، یا وقتی بر می گشت بوی دود و اسپند بود که محله را پر می کرد و آقا تختی ساعت ها سر دست بچه محل ها گردانده می شد. همان ها که تختی را دوست داشتند نیز لقب جهان پهلوان را به او دادند تا پهلوان اسطوره ایشان برای همه دنیا باشد. پهلوانی برای یک جهان. همان مرگ رمز آلودش هم باعث شد تا اسطوره برای دوستدارانش دوست داشتنی تر از همیشه شود، همیشه ای به اندازه یک تاریخ. به اندازه یک ملت و به اندازه یک قوم. زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست غلامرضا تختی در روز پنجم شهریور ماه ۱۳٠۹در خانوادهای متوسط و مذهبی در محله خانی آباد تهران به دنیا آمد. غلامرضا ورزش را از نوجوانی آغاز کرد. ورزش ابتدا برای او نوعی تفنن و سرگرمی بود. در همان اوان، خیال قهرمان شدن مدتی او را به وسوسه انداخت اما از همان نوجوانی که تازه به فکر باشگاه رفتن افتاده بود، اعتقاد داشت که ورزش برای تندرستی و سلامت جان و تن هر دو لازم است. آشنایی حقیقی تختی با ورزش و کشتی در باشگاه "پولاد" آغاز شد. وی که پیش از این گودها و زورخانههای فراوانی دیده بود و شیفته تواضع و افتادگی پهلوانانی کشتی و ورزشی باستانی شده بود، برای نخستین بار در سال 1339 به باشگاه پولاد (واقع در خیابان شاهپور سابق) رفت و به دلیل علاقه و استعداد وافری که نسبت به کشتی نشان داد مورد توجه مرحوم "حسین رضی زاده" مدیر آن باشگاه قرار گرفت. تختی که پس از بازگشت از خوزستان (مسجد سلیمان) روانه خدمت سربازی شده بود، در سربازخانه با استفاده از فرصتها و توجهات فراهم شده، به ویژه تشویق و حمایت دبیر وقت فدراسیون کشتی که در دژبان ارتش فعالیت داشت، تمرینات کشتی خود را بار دیگر آغاز کرد. و سرانجام در سال 1330 در وزن 79 کیلوگرم به عضویت تیم ملی درآمد. وی در نخستین دوره مسابقههای کشتی آزاد قهرمانی جهان (هلسینکی، ۱۹۵۱) با وجود آن که هنوز ۲۱سال داشت، نایب قهرمان جهان شد. تختی در سال ۱۳۳۱(۱۹۵۲) در نخستین حضور خود در رقابتهای المپیک با کسب شش پیروزی و قبول یک شکست در برابر "دیوید جیما کوریدزه" از شوروی صاحب نشان نقره شد. وی در این مسابقات توانست حیدر ظفر ترک را که سال پیش با غلبه بر تختی قهرمان جهان شده بود را شکست دهد. در بازیهای المپیک ملبورن (استرالیا) که در آذرماه ۱۳۳۵(۱۹۵۶) برگزار شد تختی یک بار دیگر در وزن هفتم (۸۷ کیلوگرم) به مصاف رقبایی از شوروی، آمریکا، ژاپن آفریقای جنوبی، کانادا و استرالیا رفت و با شکست تمامی حریفان اولین نشان طلای خود را به گردن آویخت. این برای نخستین بار بود که دو قهرمان از آمریکا و شوروی در یک سکوی معتبر جهانی پایین تر از حریف ایرانی قرار میگرفتند. جهان پهلوان تختی در اسفندماه همان سال با غلبه به مرحوم حسین نوری به مقام پهلوانی ایران دست یافت و صاحب بازوبند شد و در سالهای سی و شش و سی و هفت نیز این عنوان را تکرار کرد. تیم ملی ایران در رقابتهای سال 1962 "تولیدو" اگرچه نتوانست مقام قهرمانی خود را حفظ کند اما کسب مقام سوم جهان نیز با توجه به کارشکنیها و ناداوریهایی که در حق تختی و سایر کشتیگیران ایران روا شد نتیجه قابل قبولی تلقی میشود. جهان پهلوان تختی در این مسابقات با حضور مقتدرانه در برابر "وان براند" آمریکایی، "مروید" روسی و "عصمت آتلی" که از قهرمانان صاحب نام وزن هفتم بودند از حیثیت کشتی ایران به خوبی دفاع کرد و در نهایت پس از تساوی با "مروید" جوان تنها به دلیل ۲۰۰گرم اضافه وزن نسبت به حریف از دریافت نشان طلا محروم شد و به گردن آویز نقره رضایت داد. قهرمان ارزشمند ایران در شرایطی در این دیدارها شرکت کرد که از بیماری خطرناکی رنج میبرد با این حال عشق به ملت ایران او را به مصاف با بزرگترین قهرمانان جهان کشاند. شدت بیماری تختی به حدی بود که پس از دیدار فینال سریعا به نیویورک منتقل و روز بعد در بیمارستان بزرگ نیویورک تحت عمل جراحی قرار گرفت. در فاصله سالهای 1962 تا هزار و 1966 جهان پهلوان تختی با وجود سن بالا همچنان عضو تیم ملی ایران بود اما تنها در بازیهای المپیک 1964 توکیو شرکت کرد که در این دیدار با بد اقبالی از کسب چهارمین نشان المپیک خود بازماند و به عنوان چهارمی جهان اکتفا کرد. البته جانشینان تختی در مسابقات جهانی صوفیه (1963) و منچستر (1965) از دریافت حتی یک امتیاز در وزن هفتم ناموفق بودند، این امر در کنار عشق وافری که ملت ایران به جهان پهلوان داشتند، موجی از درخواستهای مردمی و مطبوعاتی برای حضور مجدد تختی در مسابقات جهانی را برانگیخته بود. پهلوان 36 ساله ایران با وجود عدم آمادگی کافی و گذشتن از مرز بازنشستگی شرکت در مسابقات جهانی 1966 (تیر ماه 1345) تولیدو را پذیرفت. تختی در مسابقات انتخابی مسابقات جهانی 1966 از نظر نتایج فنی و پیروزی با ضربه فنی، بهترین چهره شناخته شده و به عنوان بهترین کشتی گیر وزن هفتم ایران راهی آمریکا شده بود با این حال کارشکنیها و برخوردهای سویی که از سوی برخی افراد و مقامات نسبت به او روا میشد روحیه او را تضعیف کرده بود. تختی که بیامید به مصاف تازه نفسها و جوانان جویای نام رفته بود، متأسفانه با بدترین قرعه ممکن نیز مواجه شد به طوری که پس از پیروزی 5 بر صفر مقابل حریفی از مجارستان به مصاف "الکساندر مدوید" و "احمد آئیک" (نفرات اول و دوم این دوره از رقابتها) رفت و با قبول شکست در برابر آنها برای همیشه با صحنه کشتی خداحافظی کرد. تختی اولین کشتی گیر ایرانی است که موفق شد در سه وزن مختلف صاحب مدال های جهانی و المپیک شود: جهانی 51 و المپیک 52 (در 79 کیلوگرم)، المپیک 56، 60، جهانی تهران و یوکوهاما ( در 87 کیلو) و جهانی 62 تولیدو در 97 کیلو. تختی در دوران زندگی ورزشیاش رکورددار شرکت در المپیکها و کسب بیشترین مدال از این آوردگاه بود. در چهار دوره المپیک حضور داشت و حاصل آن یک طلا، دو نقره و یک عنوان چهارمی بود که در کشتی ایران این امر اتفاقی نادر است. پجهان پهلوان علاوه بر قهرمانی، به لحاظ منش و رفتار انسانی و سجایای اخلاقی پسندیده و جوانمردی و نوع دوستی شهره خاص و عام بوده است. او زندگی خود را وقف مردم کرده بود. شادروان تختی در ورزش باستانی و کشتی پهلوانی نیز دارای تبحر و مهارت بود، چنان که سه بار پهلوان ایران شد و هر بار کشتی گیران نامداری را مغلوب کرد. وی چهار ماه پس از بازگشت از آخرین سفر خود (تولیدو-۱۹۶۶) در آبان ماه سال ۱۳۴۵ زندگی مشترک خود را با همسرش آغاز کرد که حاصل آن تولد بابک در سال ۱۳۴۶ بود و سرانجام پس از گذشت چهار ماه از تولد فرزندش خبر درگذشت جهان پهلوان همه را در اندوهی عظیم و بهتی شگفت انگیز فرو برد. افتخارات جهان پهلوان به روایت آمار مسابقات جهانی هلسینکی فنلاند 1951: مدال نقره بازی های المپیک هلسینکی فنلاند 1952: مدال نقره مسابقات جهانی ورشولهستان 1953: مدال نقره مسابقات جهانی توکیو ژاپن 1954: مقام چهارم بازی های المپیک ملبورن استرالیا 1956: مدال طلا مسابقات جهانی صوفیه بلغارستان 1958: مدال نقره بازی های آسیایی توکیو ژاپن 1958: مدال طلا مسابقات جهانی تهران ایران 1959: مدال طلا بازی های المپیک رم ایتالیا 1960: مدال نقره مسابقات جهانی یوکوهاما ژاپن 1961: مدال طلا مسابقات جهانی تولیدو آمریکا 1962: مدال نقره بازی های المپیک توکیو ژاپن1964: مقام چهارم مدال طلا هم چیزی به وزنم اضافه نکرد جهان پهلوان تختى از مسابقات جهانى 1951 هلسينكى الى 1956 هميشه نايب قهرمان مى شد و پايين تر از قهرمانان شوروى قرار مى گرفت. بنابراين خيلى دوست داشت كه عنوان قهرمانى را نيز به دست آورد. تختى مى گفت: از سال 1951 الى 1956 من در طرف راست كرسى در آنجا كه مدال نقره تقسيم مى كنند و با خط سياه لاتين رقم دو بر روى آن نوشته شده است قرار داشتم در حالى كه شوروى هميشه نيم متر بلندتر از من مى ايستادند و موقعى كه از آن بالا مى خواستند مدال خود را دريافت دارند كاملاً قوز مى كردند من هميشه در فكر اين بودم، آيا ممكن است روزى براى گرفتن مدال طلا آنقدر خم شوم تا آقاى رئيس بتواند نوار را بگردنم بياويزد؟ من دائم گمان مى بردم آنهايى قادرند قهرمان جهان شوند كه قبلاً قمر مصنوعى پرتاب كرده اند!! من تا اين حد قهرمان جهان شدن را مشكل مى پنداشتم. اما در ملبورن جاى من و مدال من با » كولايف « شوروى ها عوض شد و من هم مثل اما همين كه براى گرفتن طلا كاملاً از كرسى » دولا شدم «، پايين پريدم و پس از اينكه چند نفر بر صورتم بوسه زدند و پس از اندكى تحمل و خيره شدن به چشمان ديگران متوجه شدم كوچكترين تفاوتى نكرده ام، نه به وزنم چيزى اضافه شده و نه بر مغزم، نه مى خنديدم و نه اشك مى ريختم. در ادامه مطلب، تختى هدف خود را از قهرمان شدن اين طور بيان مى كند: "من فقط براى اين قهرمان شده بودم كه عدهاى از هموطنانم جشن بگيرند و شادى كنند وگرنه من چه فرقى كردم؟ تنها تفاوتى كه در روحيه من پديدار گشت اين بود كه من ديگر خود را حقير نمىشمردم، آن حقارتى كه چند سال قوز آن را به دوش مىكشيدم از وجودم رخت بربسته بود. 1029
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 343]