واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: سينما - اينديانا جونز و چهار پوند سوسيس
سينما - اينديانا جونز و چهار پوند سوسيس
راجر ايبرت/ ترجمه: پريا لطيفيخواه: «اينديانا جونز و قلمرو جمجمههاي بلورين». نامش را بلند بگوييد. همين عنوان براي آنكه شما را سريعتر به در سالن سينما برساند، كافي است. البته به اين شرط كه شما هم مثل من عاشق قصههاي عامهپسند باشيد. انتظاري كه من از اين فيلم دارم اكشن پر از مسخرهبازي است- يك عالم اكشن و مسخرهبازي؛ دلم ميخواهد مورچههاي آدمخوار ببينم، شمشيربازي دو نفر كه تعادلشان را پشت يك جيپ كه به سرعت در حركت است، حفظ ميكنند، غارهاي پر از طلا در زير زمين، زنان آدمكش بدجنس، پشت سر هم پريدن از سه آبشار، توضيحي درباره بشقابهاي پرنده و پرتاب شدن ميان آن همه ميمون.
فيلمهاي اينديانا جونز را استيون اسپيلبرگ كارگرداني ميكند و جورج لوكاس همراه با ارتش كوچكي از فيلمنامهنويسان مينويسند و داستان اين فيلمها در جهاني اتفاق ميافتد كه مختص خود آنهاست. لعنتيها واقعا چنين دنيايي ساختهاند كه اگر بخواهيد يكي از فيلمهاي آن را با چيز ديگري مقايسه كنيد، ملاكي جز سه فيلم ديگر براي مقايسه نداريد. تازه، از اين مقايسه هم هيچچيز عايدتان نميشود. مثل آن است كه چهار پوند سوسيس بخوريد؛ چطور ميتوانيد بگوييد كه كدام پوندش خوشمزهتر بوده؟ شايد بگوييد خب، البته اولي بهتر بوده و هيچ فيلم ايندي با «مهاجمان صندوقچه گمشده» (1981) قابل مقايسه نيست. اما اگر «جمجمههاي بلورين» (يا «معبد مرگ» 1984 يا «آخرين جنگ صليبي» 1989) اولين فيلم مجموعه ميشد، فكر نميكنيد همان فيلم چقدر تازهتر به نظر ميرسيد؟
«جمجمههاي بلورين» از موضوع روسها كه در سالهاي اخير كمتر كسي حاضر است به عنوان آدم بدها به سراغ آنها برود، غبارزدايي ميكند. اينديانا جونز كه جلوي روي آنها ميايستد باز همان هريسون فورد است كه حالا65 ساله شده اما همانطور به نظر ميرسد كه در 55 يا 46 سالگي- سني كه در زمان ساخته شدن «آخرين جنگ صليبي» داشته- به نظر ميرسيد. هريسون فورد يكي از آن «رابرت ميچم»هاست كه انگار گردسالخوردگي بر او نمينشيند و فقط در اين سن كمي بيشتر قطرات عرق بر چهرهاش مينشيند. او و نوچهاش مك مكهيل (ري وينستون) را يك خبيث خونسرد از اتحاد جماهير شوروي به نام ايرينا اسپالكو (كيت بلنچت) مجبور ميكند در انباري سرداب مانند به دنبال صندوقچهاي بگردد كه سالها پيش ديده و بعد از آنكه ايندي يك عالم دود باروت به هوا ميفرستد همراه با مك و ايرينا و روسها سر از آمازون در ميآورد و در آنجا با ماريون ريون وود (كارن آلن) ديداري تازه ميكند و به موتورسوار جواني به نام مت ويليامز (شيالابوف) و يك همكار قديمي به نام پروفسور اكسلي (جان هارت) برميخورد...
واقعا خارقالعاده است كه شخصيتهاي داستان 20 يا 30بار كشته نميشوند، گرچه ايرينا اسپالكو سرانجام به «زني كه زياد ميدانست» مبدل ميشود. پروفسور اكسلي هم در اين سن و سال از اين وسيله نقليه به آن يكي ميپرد و از آتش و سيل و افتادن از بلنديها جان به در ميبرد و به راحتي ميتواند در مسابقات «امريكن گلادياتور» برنده شود.
فقط ميتوانم بگويم اگر فيلم هاي ديگر اينديانا جونز را دوست داريد، از اين يكي هم خوشتان خواهد آمد و اگر از آنها خوشتان نميآمد، ديگر موردي ندارد كه بخواهيم حرفش را بزنيم. اين را هم ميتوانم بگويم كه اگر قرار باشد منتقدي پيدا شود كه بخواهد اين فيلم را در يك سلسله مراتب خوبي و بدي با سه فيلم ديگر قرار دهد، احتمالا دومين پوند از همان سوسيس كه قبلا صحبتاش به ميان آمد را توصيه ميكند.
منبع: شيكاگو سانتايمز
جمعه 31 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تابناک]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 124]