تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 20 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):پرهيزكارى منافق جز در زبانش ظاهر نمى شود.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

چراغ خطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827994042




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

(بدون عنوان)


واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: پسری در خانواده ای مرفه زندگی می کرد.او همیشه عاشق ماشین های اسپرت بود و از پدر خود خواسته بود برای جشن فارغ التحصیلی اش یک ماشین اسپرت برایش بخرد و پدر هم قبول کرد. روز جشن پسر به نزد پدر رفت و پدرش به او گفت: (تو تا به حال زحمت زیادی کشیده ای پس امروز به تو هدیه ای می دهم.) و یک بسته کادو پیچ از کشو میزش بیرون اورد و به پسرش داد پسر به سرعت کادو را باز کرد و یک کتاب مقدس دید که جلد زرشکی با نوشته های طلا کوب داشت پسر بسیار عصبانی شد و فریاد زد: (یک کتاب مقدس؟! با این همه مال و ثروت فقط یک کتاب مقدس به من می دهی؟) و کتاب را روی میز پرت کرد و رفت سالها گذشت پسر مشغول کار شد ازدواج کرد و زندگی خوبی داشت تا اینکه روزی به او خبر دادند که پدرش فوت کرده و برای رسیدگی به وصیت نامه ی پدرش باید به خانه ی پدریش باز گردد. پسر به خانه پدریش رفت و به سوی اتاق پدر رفت تا وصیت نامه را بردارد وقتی کشو را باز کرد کتاب مقدس را دید ناگهان اشک از چشمانش سرازیر شد کتاب را برداشت و ورق زد و احساس کرد چیزی به جلد ان چسبیده اخرین صفحه را باز کرد و یک سوئیچ دید سوئیچ همان ماشین اسپرتی که می خواست! و پسر به اشتباه بزرگ خود پی برد اما چه دیر! بیشتر مواقع خدا دعا های ما رو بر اورده می کنه اما ما نمی بینیم چون به اون شکل که ما فکر می کردیم بر اورده نشده!




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 242]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن