تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 16 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):اگر خداوند بوسیله تو یک نفر را هدایت کند برای تو بهتر است از دنیا و هر آنچه د...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826558286




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

فدريكو گارسيا لوركا


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: View Full Version : فدريكو گارسيا لوركا Baran_ns11-07-2007, 08:12 PMفدريکو گارسيا لورکا بي شك درخشانترين شاعرـ نويسنده، هميشه اسپانياست، با شهرتي جهاني كه از واژه هاي غني شعر بي تكرار و مرگ دردناكش سر مي زند. فدريكو به تاريخ 5 June 1898 در دهكده Fonte Vacros در جلگه غرناطه ،چند کيلومتری شمال شرقی شهر گرانادا زاده می شود در خانوداه اي كه پدر يك خرده مالك مرفه و مادر فردی متشخص و فرهيخته بود! .... نخستين سالهاي زندگي را در روستاهاي غرناطه ؛ پايتخت باستاني اسپانيا، شهر افسانه هاي كوليان و آوازهاي قديمي مي گذراند. شايد به همين دليل و به خاطر بيماري فلج كه تا 4 سالگي با او بود و او را از بازيهاي كودكانه بازداشت ، فدريكوي كودك به قصه ها و ترانه هاي كولي رغبت فراواني پيدا مي كند ، آنچنانكه زمزمه اين آوازها را حتي پيش از سخن گفتن مي آموزد. اين فرهنگ شگرف اندلسي و اسپانيايي كولي است كه بعدها در شعرش رنگ مي گيرد. لوركا توسط مادر با موسيقي آشنا مي شود و چنان در نواختن پيانو و گيتار پيشرفت مي كند كه آشنايانش او را از بزرگان آينده موسيقي اسپانيا مي دانند ، اما درگذشت معلم پيانويش به سال 1916 چنان تلخي عميقي در او به جاي مي گذارد كه ديگر موسيقي را پي نمي گيرد. همزمان با فرا رسيدن سن تحصيل لوركا ، خانوداه به گرانادا نقل مكان مي كند و او تا زمان راهيابي به دانشگاه از آموزش مناسب با طبقه اجتماعي اش برخوردار مي شود .(در همين سالهاست كه فدريكو موسيقي را فرا مي گيرد.) اما هر گز تحصيل در دانشگاه را به پايان نمي رساند ، چه در دانشگاه گرانادا و چه در مادريد. باري در همين سالهاست كه در Residencia de Etudiante مادريد – جايي براي تربيت نيروهايي با افكار ليبرالي ـ لوركا، شعرش را بر سر زبانها مي اندازد و در همين دوره است كه با نسل طلايي فرهنگ اسپانيا آشنا مي شود ، در محفل ادبي مادريد و در كافه معروف Alameda در گرانادا با مرداني آشنا مي شود كه همه ي اسپانيا در رگ هايشان مي تپيد بزرگاني چون : مانوئل دفايا( Manuel de Falla) موسقيدان و خالق قطعه" رقص آتش" ، كسي كه بعد ها دوست بزرگ او مي شود و در جان دادن دوباره به آوازهاي سنتي اسپانيا همراهي اش مي كند. خوان رامون خيمنس (Juan Ramon Jimenez ) شاعر كلاسيك شناخته شده آنروزهاي اسپانيا كه فدريكوي جوان و شعرش را زير چتر حمايت خود مي گيرد. ساولوادور دالي( Salvador Dali ) نقاش اسطوره اي سوررئاليست ، يكي از دوستان نزديك فدريكو. لوركا بسياري از شعرهايش را به او تقديم كرده ، آثار بزرگي چون " قصيده اي براي دالي" ،" بازگشت" و ... با تاثير پذيري از دوستي با دالي است كه لوركا نيز به سوررئاليزم علاقمند مي شود و آثار جاودانه اي را خلق مي كند . لوركا در روزهاي اقامتش در مادريد به همراه دالي ، لوئيس بونوئل (Luis Bunuel) ؛ فيلم ساز برجسته ي تاريخ سينما (كسي كه فيلم درخشانش به نام " سگ اندلسي" ، يكي از بي نظيرترين آثار سوررئاليستي سينما به شمار مي آيد.) و رافائل آلبرتي ( Rafael Alberti )؛ يكي از شاعران برجسته اسپانيا ، گروهي را تشكيل مي دهند كه بعدها نام Generacion del 27 به آن اطلاق مي شود...! و بزرگان ديگری چون بيسنته آلخاندرو(vicente alejandro)...لويی آراگون(aragon) و... مطالعات لوركا ، هرگز در چارچوب " فلسفه" و" حقوق" كه به تحصيل آنها در دانشگاه مشغول بود ، باقي نمي ماند. مطالعه آثار بزرگان جهان از نويسندگان نهضت 98 چون ماچادو (Machado ) و آسورينAzorin ) ( وهمينطور آثارشاعران معاصر اسپانيا چون روبن داريو (Roban Dario) ، خيمنز گرفته تا نمايشنامه هاي كلاسيك يوناني، از لوركا شاعري با دستان توانا و تفكري ژرف و گسترده مي سازد. لوركا نخستين كتابش (به نثر) را در سال 1918 به نام " عقايد و چشم اندازها" (Impersiones y Viajes ) در گرانادا به چاپ مي رساند. به سال 1920 اولين نمايشنامه اش با نام " دوران نحس پروانه ها " (el malificio de la mariposa) را مي نويسد و به صحنه مي برد كه با استقبال چنداني مواجه نمي شود. و سال بعد (1921)، " كتاب اشعار" ( Libre de Poems) كه نخستين مجموعه شعرش است را منتشر مي كند. 1922 سالي است كه با مانوئل دفايا جشنواره بي نظير كانته خوندو(Conte Jondo) ، آميزه اي از افسانه ها ، آوازها و رقص هاي كوليان اسپانيا كه مي رفت در هياهوي ابتذال آن سالهاي فلامنكو به دست فراموشي سپرده شود، را برپا مي كند . لوركا در 1927 " ترانه ها ( Canciones ) " را منتشر مي كند و نمايشنامه " ماريانا پيندا" (Mariana Pineda ) را در ماه ژوئن همين سال به صحنه مي برد و در بارسلونا نمايشگاهي از نقاشي هايش بر پا مي شود. در 1928 محبوبترين كتابش، " ترانه هاي كولي " ( Romancero Gitano) منتشر مي شود . اثري كه بسياراني آن را بهترين كار لوركا مي دانند. مجموعه اي كه شهرتي گسترده را براي فدريكو به ارمغان مي آورد چنانكه لقب" شاعر كولي" را بر او مي نهند. شكل گيري هسته نمايشنامه " عروسي خون " با الهام از خبر قتل نيخار( Nijar) در روزرنامه ها، نيز به سال 1928 بر مي گردد. در تابستان 1929 شاعر به نيويورك سفر مي كند و براي آموختن انگليسي وارد دانشگاه كلمبيا مي شود. در نيويورك است كه لوركا به شعر سختش مي رسد. به ملامت از شهري با معماري هاي مافوق بشري ، ريتم سرگيجه آور و هندسه ي اندوهناك مي رسد. حاصل سفر نيويورك مجموعه اشعاري است با نام" شاعر در نيويورك" كه در 1940 (پس از مرگ شاعر ) منتشر مي شود . واژه هايي كه مملو از همدردي با سياهان آمريكا است و اثر ديگري كه نمايشنامه اي شعرگونه و ناتمام و تاثير گرفته از سفر شاعر به آمريكاست " مخاطب "Audience و يا به تعبير گروهي ديگر " مردم "(people) نام دارد. فدريکو، دربهار 1930 خسته از زندگي سياه “هارلم” و ريشه هاي فولادي آسمان خراشهاي نيويورك ، در پي يك دعوت نامه جهت سخنراني در” هاوانا” به آغوش سرزميني كه آنرا” جزيره اي زيبا با تلألو بي پايان آفتاب” مي خواند ، پناه مي برد .شايد دوماه اقامت لوركا دركوبا و خو گرفتن دوباره اش با ترانه هاي بومي و تم اسپانيايي آن بود كه سبب گشت تا شاعر به اندلس اش بازگردد. در همين سال است كه نگارش "يرما " را آغاز مي كند. با بازگشت به اسپانيا در خانه پدري (گرانادا) ساكن مي شود و "مخاطب " را در جمع دوستانش مي خواند و در زمستان" همسر حيرت آور" (la zapatero prodigiosa) را به صحنه مي برد.(در مادريد) سال بعد (1931)” چنين كه گذشت اين 5 سال” را مي نويسد كه تنها پس از مرگش يه صحنه مي رود و پس از آن كتاب جديدش به نام "ترانه هاي كانته خوندو" el poems del Conte Jondo ، كه در ادامه كار بزرگش در جشنواره كانته خوندو و "ترانه هاي كولي" است را منتشر مي كند. در ماه آوريل حكومت جمهوري در اسپانيا اعلام موجوديت مي كند و اين سبب مي شود تا شاعر ، كه تئاتر را بي وقفه به روي مردم مي گشايد ، بيش از پيش موفق شود. چرا كه در 1932 به عنوان كارگردان يك گروه تئاتر سيار (la barraca) كه افراد آن را بازيگران آماتور تشكيل مي دادند به شهرها و روستاهاي اسپانيا مي رود و آثار كلاسيك و ماندگاري چون كارهاي لوپه دبگا) l’ope de vega (و كالدرون) Calderon ) و ..را به اجرا در مي آورد. در زمستان همين سال” عروسي خون” را در جمع دوستانش مي خواند و به سال 1933 آنرا به صحنه مي برد.(مادريد) اجراي اين تراژدي با موفقيت و استقبال بي مانندي روبه رور مي شود ، و همچنين وقتي در همين سال شاهكارش را به آرژانتين مي برد و در بوئينس آيرس به نمايش در مي آورد ، اين موفقيت براي لوركا تكرار مي شود. در همين سفر (از سپتامبر 1933 تا مارس 1934) است كه هسته” دنا رزيتا” شكل مي گيرد.1934 سالي است كه فدريكو ، "يرما (Yerma)" و "ديوان تاماريت)" Divan del Tamarit ) را به پايان مي رساند. "يرما" نيز چونان اثر قبلي (عروسي خون)تراژدي است كه از فرهنگ روستائيان اندلس و يأس عميق اشان سرچشمه مي گيرد.و درخشانترين جاي شعر لوركا (و حتي اسپانيا) به همين سال است كه رقم مي خورد . "مرثيه اي براي ايگناسيو سانچز مخياس" Mejias Lianto por Ignacio Sanchez ؛ سوگنامه اي كه براي هميشه در تاريخ ادبيات جهان بي مانند و بي جانشين ماند؛ شعري جادويي براي دوستي گاوبازكه مرگي دلخراش را در ميدان گاوبازي درآغوش مي كشد. اين شاهكار شاعر را از نظر تفكر و انگيزه نگارش ، مي توان در رديف تراژديهاي سالهاي آخر عمر درخشانش دانست كه در آنها بي وقفه از مرگ و باورهايش در اين باب ، سخن مي گويد. ديگر هيچگاه در تاريخ ادبيات اسپانيا و جهان شايد ، همه شاعراينچنين در واژه ها فرياد نشود، بغض نشود: “زادنش به دير خواهد انجاميد ، خود اگر زاده تواند شد اندلسي مردي چنين صافي، چنين سرشار از حوادث نجابتت را خواهم سرود با كلماتي كه مي مويند ونسيمي اندوهگين را كه به زيتون زاران مي گذرد ، به خاطر مي آورم.” باري ، درهمين سال است كه انقلاب اكتبر عقيم مي ماند و دستگيري وسركوب انقلابيون اسپانيايي آغاز مي شود. لوركا ، شاعر آزاده هميشه ، از امضاء كنندگان طرح عفو عمومي حمايت مي كند و در آخرين روزهاي زمستان 1934 يرما را به صحنه مي برد. به سال 1935 آخرين پيشنويس "شاعر در نيويورك "را در ماه آگوست تهيه مي كند. پيش از آن در ماه مه ، "سوگنامه ايگناسيو سانچز مخياس "منتشر مي شود. "دنارزيتا "را در 12 دسامبر به صحنه مي برد ، و در همين سال بيانيه تاريخي ضد فاشيسم را امضاء مي كند. در 16 فوريه 1936 جبهه خلق در انتخابات به پيروزي مي رسد و لوركا به امضاء كنندگان طرح همكاری مسالمت آميز مي پيوندد . در همين سال به نگارش يكي از آثار جاودانه اش ، غزلهاي عشق تاريك ، مشغول مي شود. و نمايش نامه" خانه برناردا آلبا" ( la Cosa de Bernarda Alba ) را به پايان مي رساند و در جمع دوستانش مي خواند. آتشفشان هنري او به اوج رسيده و همزمان تشنجات سياسي در اسپانيا... لوركا در 13 جولاي به زادگاهش بازمي گردد ، حكومت نظامي كه در 17 جولاي اعلام شده ، ائتلاف كثيف فاشيست --ديكتاتور ، به فدريكو نيز چنگ مي اندازد. اگر چه به سخن خود شاعر، او هميشه يك انقلابي بوده است ؛ كه شاعر نمي تواند انقلابي نباشد، اما او هرگز به معني خاص كلمه يك شاعر سياسي نبود . صداي او اما كه از آبهاي غرناطه و رودهاي آندلس اندوهگين تا آفتاب زرد و كولي اسپانيايش با طراوت نارنجزاران پاك آوازمي خواند و شعرش كه تا هميشه در رگهاي اسپانيا جاريست ، براي فالانژ و گارد سويل فرانكو حكم هزار نيزه سخت را داشت . باري شاعر در 17 آگوست دستگير و پس از دو روز بازداشت و بازجويي در سحرگاه 19 آگوست ، تيرباران مي شود. لوركا را در ناكجايي از خاك گرانادايش ، به ريشه درخت زيتوني سپردند اما تا هميشه با همه ی اسپانيا و شايد با همه ی دنيا خواهد بود.... Baran_ns11-07-2007, 08:17 PMصدای قدیمی من از عصاره تلخ زهر ها آگاه نبود گویی خزه ها کف پای مرا می لیسیدند ! آه صدی قدیمی عشقم آه صدای حقیقت من ! به هنگامی که از دهانم گلهای سرخ می بارید و چمن دندان بی خیال اسب را نمی شناخت ! برای سرکشیدن خون من تو اینجایی و سر کشیدن خلق صامت کودکی ام ! هنگامی که نگاهم در باد تکه تکه می شود از صداهای همیشه مست فلزی ! بگذار از این دریچه بگذرم ! آنجا هوا مورچگان را می خورد و آدم از ماهیان بارور می شود بگذار بگذرم ، ای مرد شاخدار ! از جنگل دهان دره و تپش های شادمان ! من می دانم که سنجاق زنگ زده به چه کار می آید و می شناسم هراس چشمهای گشوده را بر سطح روشن بشقاب . اما نه خواهان جهانم و نه رویا ـ این صدای خدایی ـ من خواهان آزادی و عشق زمینی ام در تیره ترین کنج نسیم که کسی خواستار آن نیست . عشق زمینی من ! سگان رودخانه ای از پی یکدیگرند و باد به کنده های تک افتاده گوش خوابانده است . آه صدای قدیمی من ! با حنجره ات بسوزان این صدای قراضه را ! Baran_ns11-07-2007, 08:19 PMمی خواهم بگریم ـچرا که شادمانم می کند ـ آنگونه که کودکان در نیمکت آخر کلاس می گریند . من نه انسانم و نه شاعر و نه حتی یکی برگ ! ضربانی زحم خورده ام من زخم زننده در دیگر سو ! می خواهم با بردن نام خود بگریم تا حقیقت انسانی خویش را بیان کنم آنگونه که ظرافت واژگان را می کشم ! گل های سرخ ، کاج و کودکی بر ساحل رود ... نه ! نه! سوال نمی کنم ! خواستار این صدایم که بر دستانم لیسه می کشد ! این منم که با عریانی خویش از پس پرده ماه جزا و ساعت خاکستر را سیراب می کنم ! اینگونه حرف می زنم ! اینگونه حرف می زنم زمانی که الهه زراعت قطار ها را متوقف می کرد وقتی که ابر و رویا و مرگ از پی من بودند وقتی کفه های تعادل پیکرم معلق بود و گاوها ـ سم های پهنشان را کوبان - ماق می کشیدند . Baran_ns11-07-2007, 08:20 PMگناه چه دلپذیراست اینکه گناهانمان پیدا نیستند وگرنه مجبور بودیم هر روز خودمان را پاک بشوییم شاید هم می بایست زیر باران زندگی می کردیم و باز دلپذیرو نی***ت اینکه دروغهایمان شکل مان را دگرگون نمی کنند چون در اینصورت حتی یک لحظه همدیگر را به یاد نمی آوردیم خدای رحیم ! تو را به خاطر این همه مهربانی ات سپاس Baran_ns11-07-2007, 08:21 PMبر شاخه های درخت غار دو کبوتر تاریک دید م یکی خورشید بود وآن دیگری ماه همسایه های کوچک با آنان چنین گفتم گور من کجا خواهد بود در دنباله دامن من چنین گفت خورشید در گلوگاه من چنین گفت ماه ومن که زمین را بر گرده خویش داشتم و پیش می رفتم دو عقاب دیدم همه از برف و دختری سراپا عریان که یکی دیگری بود و دختر هیچکس نبود عقابان کوچک به آنان چنین گفتم گور من کجا خواهد بود در دنباله دامن من چنین گفت خورشید در گلوگاه من چنین گفت ماه بر شاخساران درخت غار دو کبوتر عریان دیدم یکی دیگری بود و هردو هیچ نبودند pedram_ashena11-07-2007, 08:26 PMhttp://m1.freeshare.us/157fs960567.jpg درباره‌ي زندگي و آثار فدريكو گارسيا لوركا فدريكو گارسيا لوركا در پنجم ژوئن 1898 در منطقة «فوئنته واكروس»[1] گرانادا به دنيا آمد. وي كه فرزند يك زمين‌دار ليبرال بود از همان كودكي نشانه‌هاي خلاقيت بسياري از خود بروز داد. لوركا را در كودكي به عنوان فردي مي‌شناختند كه با موجودات بي‌جان صحبت مي‌كرد. او در كودكي شخصيتي براي اشياء انتخاب مي‌كرد و به گونه‌اي با آنها سخن مي‌گفت كه گويي آنها موجودات زنده هستند و به حرف‌هاي او پاسخ خواهند داد. در دوران كودكي به فراگرفتن موسيقي پرداخت اين كار باعث شد كه حس طبيعي ريتم و وزن در او تقويت شود. در اواخر دوران نوجواني به سرودن شعر پرداخت و اشعار خود را در يك رستوران محلي مي‌نواخت. در جواني به تحصيل فلسفه و قانون در دانشگاه گرانادا پرداخت اما خيلي زود ترك تحصيل كرد و به تحصيل در رشتة ادبيات، هنر و تئاتر روي آورد. در سال 1918 وي كتاب نثري نوشت كه الهام گرفته از سفري بود كه به شهر «كاستيل»[2] داشت. در سال 1919 به دانشگاه مادريد نقل مكان كرد و در آنجا توانست نمايش‌هاي خود بر صحنة تئاتر سازماندهي كرده و اشعار خود را براي مردم بخواند. در طول اين دوران لوركا در جمع گروهي از هنرمندان وارد شد كه بعداً به نام «نسل 27»[3] معروف شد. جمعي كه هنرمنداني چون «سالوادوردالي» نقاش، «لوييز بونئول» فيلم‌ساز و «رافائل آلبرتي» شاعر در آن حضور داشتند. اولين اثر نمايشي لوركا به نام «كلام شيطاني پروانه (1920)»[4] در سالن تئاتر «اسلاوا» شهر مادريد به روي صحنه رفت. اگر چه اين نمايش تنها يك شب به روي صحنه بود اما بدين شكل اولين تجربة لوركا رقم خورد. لوركا نخستين كتاب شعر خود را در سال 1921 منتشر كرد. هفت سال بعد با ديوان شعر «قصيده‌هاي كولي»[5] در سراسر اسپانيا به شهرت دست يافت. عامه‌ي مردم بلافاصله به لوركا لقب «شاعر كولي» دادند كه چندان مورد استقبال لوركا قرار نگرفت. در سال 1929 به نيويورك مهاجرت كرد تا در دانشگاه كلمبيا زبان انگليسي بياموزد. در آنجا با يك گروه آماتور تئاتر و مجامع حرفه‌اي آشنا شد. اين سفر همچنين باعث شد كه لوركا كتاب شعري به نام «شاعري در نيوريورك»[6] را بنگارد. وي در 1931 به اسپانيا بازگشت و شركت تئاتري تأسيس كرد كه بيشتر دانشجويان را در برمي‌گرفت. شركت «لا باراسا»[7] با سفر به سراسر اسپانيا نمايش‌هاي مجاني از آثار كلاسيك اسپانيا اجرا مي‌كرد. نمايشهايي چون «لوپادي وگا»، «پدروكالدرون دي لا بارسا» و «ميگوئيل سروانتس» به اجرا در آمدند و شهرت فراواني براي لوركا به ارمغان داشت. اولين تراژدي او، «عروسي خون»[8] (1933) براساس فرار يك نو عروس در شب عروسي به همراه معشوقة خود تدوين شد. لوركا در اين نمايشنامه كشمكش عروس جوان را با قراردادن وي در ميان كينة خانوادگي‌ نشان مي‌دهد. عروسي خون به عنوان بخشي از داستان سه گانة «زمين اسپانيا»[9]ديوان شعري تراژيك در نمايش اسپانيايي قلمداد مي‌شود. «يرما»[10] بخش ديگري از اين داستان سه گانة زمين اسپانيا است و داستان زني است كه عاشق مادر شدن http://mandegar.info/images/PicPersonal/lorca-6.gifاست ولي همسر وي توانايي صاحب فرزند شدن را ندارد و اين زن به خاطر رسوم اجتماعي نمي‌تواند شوهرش را ترك كند و مي‌خواهد با مرد ديگري به خواسته‌اش برسد و در نهايت شوهر عقيم خود را به قتل مي‌رساند. از يرما به اندازة عروسي خونين استقبال نشد زيرا محافظه‌كاران اسپانيا اين داستان را توهين به ارزشهاي سنتي اين كشور خواندند. تراژدي خانة «برناردا آلبا»[11] ديگر داستان لوركا است كه به اشتباه از آن به عنوان بخش سوم سه‌گانة «زمين اسپانيا» نام مي‌برند. اما واقعيت اين است كه داستان سه‌گانة لوركا هيچگاه به پايان نرسيد. داستان خانة برناردا آلبا داستان پنج دختر است كه مادري ستمكار دارند كه از لحاظ رواني فشار زيادي بر آنها وارد مي‌آورد. اين دختران بالغ و تشنة عشق بازي هر يك بصورت ناموفقي تلاش مي‌كنند كه راهي براي گريز از خانة مادري پيدا كنند. در پايان دختر كوچك خانواده به خاطر آنكه فكر مي‌كند عشق مورد نظرش توسط مادر سختگير وي كشته شده است دست به خودكشي مي‌زند. نقش برناردا براي بزرگترين بازيگر تراژيك زن اسپانيا يعني «مارگارتا ژيرگو»[12] نوشته شد. اگر چه اين نمايشنامه هيچ‌گاه در زمان حيات لوركا به نمايش در نيامد ولي به عنوان بزرگترين اثر لوركا شناخته مي‌شود. اگر چه لوركا را با تراژدي‌هاي معروفش مي‌شناسند ولي او داستانهاي خنده‌داري چون «زن عجيب آقاي كوبلر»[13] (1930) و «عشق دون پرليمپرين»[14] در سال 1933 از آن جمله هستند. «ماريانا پنيه‌دا»[15] اولين موفقيت نمايشي وي است كه در سال 1929 خلق شد. طراحي اين نمايش با «سالوادوردالي» يكي از نقاشاني انجام شد كه با وي همكاري مي‌كرد.اين نمايش داستاني تاريخي به نظم است كه ماجراي قهرمان قرن نوزدهم منطقة گرانادا را تشريح مي‌كند. وي به خاطر توطئه عليه حكومت ظلم فرديناند هفتم اعدام شد. شايد بهترين آثار مطلوب لوركا دو اثر «وقتي 5 سال گذشت»[16] و «مخاطب»[17] باشد كه از آثاري سورئال هستند. هر دو اثر معيارها و نرم‌هاي رئاليسم در تئاتر را مورد حمله قرار مي‌دهند. لوركا كمي پيش از مرگ، اين دو اثر را بيش از ديگر نوشته‌هايش به خود متعلق مي‌دانست. متأسفانه لوركا از جمله افرادي بود كه در همان اوايل جنگ‌هاي داخلي اسپانيا كشته شد. ژنرال فرانكو ديكتاتور اسپانيا، دانشمندان را خطر بزرگي مي‌دانست و به اين ترتيب در بامداد روز 19 سال 1936 در سرزميني در پاي رشته كوههاي سيرانوادا به ضرب گلوله كشته شد و محل دفن وي معلوم نيست. وي تنها توانست نسخة پيش‌نويس اول داستان خانة برناردآلبا را دو ماه قبل از مرگش به رشته تحرير در آورد. وي پيش از مرگ خود به يكي از روزنامه‌نگاران اسپانيايي گفته بود: «من همچنان خود را يك مبتدي مي‌دانم و هنوز از حرفة خود مي‌آموزم. بايد در هر زمان تنها يك قدم برداشت. نبايد كسي در جستجوي ماهيت، روحيه و پيشرفت عقلاني من باشد. اين مسائل چيزي نيست كه نويسنده‌اي بتواند تا مدت‌ها به كسي عطا كند. كار من تازه آغاز شده است.» نوشته‌هاي لوركا غيرقانوني اعلام شد و آثارش در گرانادا سوزانده شد و حتي ذكر نام وي نيز ممنوع شد. اين شاعر جوان به سرعت به شهيد اسپانيا تبديل شد و سمبل بين‌المللي سركوب سياسي گشت. نوشته‌هايش تا دهة 1940 انتشار نيافت و حتي تا سال 1971 ممنوعيت آثارش ادامه داشت. امروزه از لوركا به عنوان بزرگ‌ترين شاعر و داستان‌سراي اسپانيا در قرن بيستم ياد مي‌كنند. گارسيا لوركا در آثار منظوم و داستاني خود ميان سنت و مدرنيته و همچنين ميان متولوژي و شيوه‌هاي فرهنگي موقت، توازن ايجاد كرده است. «توبي كول»[18] در سال 1961 دربارة نمايشنامه نويسي و نمايشنامه‌هاي گارسيا لوركا چنين بيان مي‌كند: «بسياري از منتقدين مادريدي قابليت‌هاي دراماتيك و ادبي داستان «ماريانا پنيه‌دا» را چنان ستوده‌اند كه باعث تعجب من است. به عبارت كلي آنها اين اثر را چيزي بيش از اثري اميدواركننده خوانده‌اند. اين اثر نشان دهندة توان نمايشنامه‌نويس در گنجاندن تكنيكها به تئاتر با توجه به محدوديتهاي موجود در داسانهاي تاريخي است. اين اثر ذكر مداوم و طبيعي كلام شاعرانه نه تنها در شخصيت‌هاي داستاني بلكه در محيط اطراف آنها نيز هست. اين موضوع را مي‌توان در قدرت احساسي‌اي پيدا كرد كه به صورت واضحي در عبارات «ماريانا پنيه‌دا» به خوبي مشاهده كرد. مفهوم «ماريانا پنيه‌دا» مفهومي است كه مرا مجذوب مي‌كند زيرا اعتقاد دارم كه تئاتر چيزي جز احساس و شعر نبوده و نمي‌تواند باشد.»http://mandegar.info/images/khaj.gif شعري از فدريكو گارسيا لوركا همسر بي‌وفا http://mandegar.info/images/PicPersonal/lorca-1.gifپس او را به كرانه رود بردم گمان‌كردم كه دوشيزه است اما شوهر كرده‌بود. شب و كناره‌ي سنت جيمز و من مثل آدمي كه مجبور به كاري باشد. فانوس‌ها خاموش و زنجره‌ها در آواز در گوشه‌ي دنج خيابان سينه‌هاي لرزانش را به‌دست گرفتم ناگهان چون سنبل بر من شكفتند. و صداي لغزش زير دامني‌اش مثل تكه‌اي حرير در گوشم پيچيد. درختان كه نوري از شاخ و برگشان نمي‌گذشت بزرگ‌تر از معمول مي‌نمودند صداي پارس سگ‌ها از دور‌دست و خرمن موهايش انبوه و بوته‌وار كراواتم را درآوردم او لباس‌اش را كمربندم را كه هفت‌تيري برآن بود كندم او نيم‌تنه‌اش را. هيچ صدف و مرواريدي پوستي چنان دلپذير نداشت وهيچ بلور نقرفامي چنان درخشندگي‌اي. ران‌هايش مي‌گريختنداز دستانم چون ماهي جهنده و تنش نيم� سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 549]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن