واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
راسخون: به گزارش سرویس زنان جهان؛ پس از موضع گیریهای صریح مردم و مسئولین ارشد نظام پیرامون ضعف عملکرد فرهنگی در کشور به نظر می رسد یاد آوری برخی فعالیت های ضد فرهنگی عمیقی که در این سالها علیه کشور در حال انجام است به دستگاههای مربوطه خالی از لطف نباشد. جالب این است که بسیاری از این تولیدات ضد ایرانی در داخل کشور به سهولت قابل دسترسی است و این سهل انگاریهای فرهنگی اعتراض بسیاری بر انگیخته است. پرسپولیس ساتراپی، یک کارتون ضد ایرانی هنگامی که مرجان ساتراپی نواده خاندان معلوم الحال قاجار به هدایت و همراهی دوست یهودی اش داوید، طراحی کتاب پرسپولیس را شروع کرد هرگز تصور نمی کرد به مدد یک فیلم سیاه و سفید کارتونی که درباره مردم ایران و فرهنگ و آداب و رسومشان ساخته یک شبه ره صد ساله بپیماید و در همه خبرگزاریهای غربی از او برای گفتگو و مصاحبه های ژورنالیستی که هدفی جز تحقیر فرهنگ ملت ایران دارند دعوت شود. او پس از ساخت یک فیلم سیاه درباره مردم ایران و حمله مستقیم به حجاب و آداب و رسوم مردمش، به عنوان نماد یک زن هنرمند و قهرمان ایرانی در صدر اخبار هنری رسانه های غربی قرار گرفت و با جوایزی که به او رسید الزاماً شروع به بیان موارد خلاف حقیقت علیه فرهنگ و تمدن ایرانی نمود. درباره پرسپولیس فيلم كارتوني «پرسپوليس» به ادعاي كارگردانش فيلمي كاملا بيطرفانه است ولي به زعم هر بیننده ایرانی منصفی که تحولات ایران را درک کرده است، در قالبي سياه و سفيد سعي كرده تا انقلاب اسلامي را رويدادي تلخ وسياه معرفي كند كه مردم ايران را به مردمي بد اخم تبديل كرده است. فیلم براساس دو كتاب مصور «ساتراپي»، توسط خود او و با همكاري «ونسان پارونو»، فيلمساز فرانسوي ساخته شده است و خاطرات دختر چهارده ساله سركشي(خود نویسنده) است كه از نظر سازنده فيلم، پس از انقلاب اسلامي، ناگهان خود را در تهراني كاملا سنتي و مذهبي مييابد و او كه نميتواند با وضع موجود خود را تطبيق دهد به دلیل مشکالات متعددی که به وجود می آورد توسط والدينش به اتریش فرستاده ميشود و سرانجام پس از استقرار خود در كشوري ديگر و رويارويي با فرهنگي جديد(البته برای نویسنده جدید نیست چون با فرانسوی ها بزرگ شده) درمييابد كه در كشورش راحت نیست و ترجیح می دهد مثل فرانسوی ها باشد.! مرجان ساتراپی ،كارگردان اين فيلم کاملا ضد ايراني پس از انتخاب فیلمش در جشنواره سیاسی کن در رسانههاي مختلف غربي مصاحبه كرده و در اين مصاحبه ها ضمن تاييد اين مطلب كه فیلم در واقع روايت واقعي زندگي خود اوست، از وقايعي كه در ايران پس از انقلاب و پس از جنگ ايران و عراق به وقوع پيوسته ابراز نگراني كرده و مردم ايران را مردمی ترسو از روبرو شدن با حقیقت معرفی کرده است. البته در این نگرش منظور از حقیقت همان چیزیست که ساترالپی و دوستانش مایل هستند فهمیده شود. مرجان ساتراپی کیست؟ مرجان ساتراپی در سال 1348 در رشت به دنیا آمد. مادر وی نوه بزرگ ناصرالدین شاه بود ولی این خانواده ادعا دارد بیشتر تحت تاثیر اندیشه های روشنفكرانه چپ بودند. مرجان تنها دختر این خانواده بود. او كودكی و نوجوانی خود را در تهران گذراند. تا زمان انقلاب، در مدرسه ی غیر ایرانی ، فرانسه زبان و مختلط ژاندارك و رازی درس خواند و هویت فکری ضد دینش در همین مدرسه شکل گرفت. سالهایی از جنگ ایران و عراق را در تهران به سر برد ولی به دلیل مشکلاتی که در مدرسه به وجودآورد اواخر سال 1363 به اتریش رفت و در دبیرستان فرانسوی زبان شهر وین به تحصیلات خود ادامه داد. او در هیجده سالگی به ایران بازگشت و در دانشكده ی هنرهای زیبای دانشگاه آزاد در رشته ی ارتباط تصویری درس خواند. در سالهای 1369 تا 1373 به عنوان تصویرگر نشریات، تدریس زبان فرانسه و انگلیسی، نقاشی، گرافیست و . . . مشغول به كار بود او در این مدت ازدواج کرد ولی به دلایلی که درباره آن صحبت نمی کند طلاق گرفت و چون روحیه اش با فرهنگ دینی ایرانی سازگار نبود سرانجام در سال 1374 مجدداً ایران را ترک کرد و راهی فرانسه شد و تا سال 1378 در استرازبورگ (فرانسه) در رشته ی تصویرگری آموزش دید. وی از این سال به بعد در پاریس زندگی می كند و حرفه اش نقاشی و تالیف كتابهای كودكان است و با مجلات و روزنامه های متعددی همكاری دارد. ساتراپی قبل از پرسپولیس ، دو كتاب كودكان "هیولاها ماه را دوست ندارند" و "اژدر" را در فرانسه به چاپ رسانده بود كه به هیچ وجه جدی گرفته نشد و این چاپ و انتشار "پرسپولیس" بود كه برای مرجان ساتراپی فرصتی كم نظیر به همراه آورد. کن، دریافت جایزه سیاسی ساتراپی از نظر اخلاقی یکی از نوادگان اصیل قاجار است و به گفته یکی از نشریات غربی سياه مي پوشد و به راک و متال گوش مي دهد و پشت سرهم سيگار مي کشد و با همان لهجهء فرانسوي اش!! راجع به اخلاقيات،ِ لذات جسماني همچون لذت سيگار و غذا و...! حرف می زند و می گوید: کليسا و مسجد که زير دست افراد جزمي و سرخورده و سرکوب شده مي چرخند ، مي خواهند «لذت ها» ي اين دنيا را از شما دريغ کنند. اما فرهنگ خود شما در اينجا(غرب) هم همين را موعظه مي کند. به محض آنکه مي گوييد غذاي خوب ، هشدار مي دهند «کلسترول» ؛ به محض اينکه مي گوييد «سيگار» مي گويند «سرطان»! تا مي گوئيد ...مي گويند «ايدز»! وی پس از ترسیم این نوع محدودیتها به زعم خودش،همه را با توجیه این که مهم لذت طلبی است رد می کند. او یک فرد لا ابالی لذت پرست است و هر گونه قید و بندی را با توجه به اصل لذت طلبی رد میکند و می توان این طور ارزیابی کرد که ساتراپی کاملا به فرهنگ فرانسوی که بر اساس آن تربیت شده است وفادار است و تقریبا چیزی از اسلام و دین و قید و بندهای اخلاقی مشخص کننده طبیعت انسانی نمی داند. ساتراپی در یکی دیگر از کتابهایش با کنار هم قرار دادن چند زن مسلمان ایرانی و شرح گفتگوهای آنها به ریشخند عفت و پاکدامنی می پردازند و آن را امری بیهوده می داند که فقط به نفع مردان است و این نگرش هم مبتنی بر دیدگاه لذت پرستانه ایست که ریشه در تربیت غربی وی دارد و تاثیر حضر مدارس خارجی را در کشور پس از سالها با چنین افراد هویت باخته ای نشان می دهد. ذوق زدگی غربی ها از ساخت این فیلم ضد ایرانی از سوی یک ایرانی به حدی بود که روزنامه نيويورک تايمز از «پانتون»، ناشر«پرسپوليس» نقل قول می کند که اين کتاب در بيش از يکصد کالج در آمريکا تدريس می شود. او البته برای نشان دادن فرهنگ ملتی که قرار است مورد تهدید و تحریم و احیاناً حمله قرار گیرد نشان دادن فیلمی که یک ایرانی آن هم از نوع قاجاری اش ساخته است منبع و ماخذ قابل اطمینانی است فیلمی که البته به شکلی کاملاً اتفاقی به نفع بزرگترین دشمن استقلال ایرانی ها هم ساخته شده است. به اذعان بسیاری از رسانه های غربی او این فیلم را برای غربی ها ساخته است و البته با نوع نگاهی که به کار برده است، و با وارونه جلوه دادن حقیقت، توهین وافترا به مردم و فرهنگ بومی و ملی کشورش، زیر سؤال بردن حجاب و اصول اخلاقی و هم چنین وادادگی شدید و تاثربر انگیز در برابر فرهنگ غرب یک طعمه حسابی برای این رسانه های غربی است. پارلمان اروپا، ساتراپی و مخملباف در حال گزارش دادن مرجان ساتراپی در جریان انتخابات و فتنه سال گذشته ، به همراه محسن مخملباف به پارلمان اروپا رفت و با شرکت در چند کنفرانس مطبوعاتی جمهوری اسلامی ایران را مورد حمله قرار داد. جالب این است که نمایش وطن دوستی غلیظ او آن هم پس از فیلم ضد ایرانی پرسپولیس در بسیاری از کانالهای غربی به شکل وسیعی پخش شد تا هماهنگی تام و تمام آنها را با یکدیگر بار دیگر تاکید نماید. این نواده خلف قاجار در بخشی از دروغ هایش پیرامون محتوای فیلم پرسپولیس به رسانهای غربی می گوید: وقتی من را مجبور می کردند که چادر سرم کنم خودم را واقعاً بدبخت حس می کردم. آن زمان خيلی از ايرانی ها وقيح شده بودند. من هم خيلی از توهمات خود را از دست دادم. وی در بخش دیگری با اشاره به روحیه بی قید و بند خود اضافه می کند: من و ديگر دوستان دخترم آن زمان (نوجوانی) مشروب دوست نداشتيم اما در تهران مشروب ممنوع بود. به همين خاطر جشن های ما صحنه ميگساری می شد. پس از اکران فیلم ضدایرانی پرسپولیس و تبلیغات بسیاری که اطراف آن از سوی رسانه های غربی صورت گرفت مهدي كلهر در گفت وگو با فارس در رابطه با علل ساخت چنین فیلم هایی گفت: از قرون هفده و هجده ميلادي كه مبارزه با دين و مذهب در فرانسه آغاز شد، افرادي كه قصد داشتند با دين مسيحيت مبارزه كنند به دليل كم شدن حساسيتها، حملات خود را متوجه دين اسلام ميكردند و نويسندگان سرشناسي مثل ولتر نيز از جمله اين افراد بودند. وي افزود: اين مبارزه بعد از انتشار سفرنامه شاردن به ايران در شكل جديتري دنبال شد و شيطنتهاي امروز هم در ادامه كارهاي ديروز آنها است. كلهر در این گفتگو تاکید کرد: فيلم پرسپوليس در ادامه آثاري مانند 300 قصدتخريب فرهنگ ايراني را دارد و مسلما اين هم آخرين فيلم ضد ايراني نخواهد بود. در نهایت این که چرا یکی از نوادگان سلسله قاجار برای بازار گرمی کارهایش به این فکر می افتد که او هم می تواند صفحه ای بر کتاب قطور وطن فروشی خاندان خود در این کشور بیفزاید موضوع بحث نیست. آنچه موضوع بحث است حمله همه جانبه ایست که علیه فرهنگ و تمدن ایرانی در حال اجراست و این حمله البته بخشی توسط مزدوران داخلی و افراد وطن فروخته و برخی هم توسط دشمنان همیشگی و قسم خورده خارجی دنبال می شود و در نهایت موضوع اصلی این است که آیا در این زمینه کشور و فرهنگ شریف و پاک نهاد ایرانی نباید از همراهی و همکاری هنرمندان و فرهنگ دوستان مطلع و آگاه در دفاع از این کیان برخوردار شود؟ حقیقت این است که جامعه هنرمندان داخل کشور هرگز نتوانسته است در قبال مسئولیت خود وظیفه شناس باشد و کاری به سامان انجام دهد و این مطالبه ایست که مردم از آنها دارند و باریست که بر دوش آنان است و باید به وظیفه ملی خود عمل نمایند.که در غیر این صورت به کار بردن عنوان هنرمند مردمی برای آنان اسراف است. 1002
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 474]