محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1831492893
چريك نخبه
واضح آرشیو وب فارسی:حيات: چريك نخبه
تهران - حيات
او هميشه شاگرد اول بود. در سال 1337 با بورس تحصيلي شاگردان ممتاز به امريكا اعزام شد و پس از تحقيقات علمي در جمع معروفترين دانشمندان جهان در دانشگاه كاليفرنيا و معتبرترين دانشگاه امريكا – بركلي- با ممتازترين درجة علمي موفق به اخذ دكتراي الكترونيك و فيزيك پلاسما گرديد. از 15سالگي در درس تفسير قرآن مرحوم آيت الله طالقاني، در مسجد هدايت و درس فلسفه و منطق استاد شهيد مرتضي مطهري و بعضي از اساتيد ديگر شركت ميكرد و از اولين اعضاء انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه تهران بود. در مبارزات سياسي دوران دكتر مصدق از مجلس چهاردهم تا ملي شدن صنعت نفت شركت داشت و از عناصر سياسي فعال اين دوره بود.
در امريكا، با همكاري بعضي از دوستانش، براي اولين بار انجمن اسلامي دانشجويان امريكا را پايهريزي كرد و از مؤسسين انجمن دانشجويان ايراني در كاليفرنيا و از فعالين انجمن دانشجويان ايراني در امريكا به شمار ميرفت كه به دليل اين فعاليتها، بورس تحصيلي شاگرد ممتازي وي از سوي رژيم شاه قطع ميشود.
پس از قيام خونين 15 خرداد سال 1342 و سركوب ظاهري مبارزات مردم مسلمان به رهبري امام خميني(ره) دست به اقدامي جسورانه و سرنوشتساز ميزند و همه پلها را پشتسر خود خراب ميكند و به همراه بعضي از دوستان مؤمن و همفكر، رهسپار مصر ميشود و مدت دو سال، در زمان عبدالناصر، سختترين دورههاي چريكي و جنگهاي پارتيزاني را ميآموزد و به عنوان بهترين شاگرد اين دوره شناخته ميشود و فوراً مسئوليت تعليم چريكي مبارزان ايراني به عهدة او گذارده ميشود. بعد از وفات عبدالناصر، ايجاد پايگاه چريكي مستقل، براي تعليم مبارزان ايراني، ضرورت پيدا ميكند و لذا دكتر چمران رهسپار لبنان ميشود تا چنين پايگاهي را تأسيس كند. او به كمك امام موسي صدر، رهبر شيعيان لبنان، حركت محرومين و سپس جناح نظامي آن، سازمان «امل» را براساس اصول و مباني اسلامي پي ريزي نمود.
دكتر چمران با پيروزي شكوهمند انقلاب اسلامي ايران، بعد از 23 سال هجرت، به وطن باز ميگردد. همه تجربيات انقلابي و علمي خود را در خدمت انقلاب ميگذارد؛ خاموش و آرام ولي فعالانه و قاطعانه به سازندگي ميپردازد و همة تلاش خود را صرف تربيت اولين گروههاي پاسداران انقلاب در سعدآباد ميكند. سپس در شغل معاونت نخستوزير در امور انقلاب شب و روز خود را به خطر مياندازد تا سريعتر و قاطعانهتر مسئله كردستان را فيصله دهد تا اينكه بالاخره در قضية فراموش ناشدني «پاوه» قدرت ايمان و ارادة آهينن و شجاعت و فداكاري او بر همگان ثابت ميگردد. دكتر چمران بعد از اين پيروزي بينظير به تهران احضار شد و از طرف رهبر عاليقدر انقلاب، امام خميني(ره)، به وزارت دفاع منصوب گرديد. در پست جديد، براي تغيير و تحول ارتش از يك نظام طاغوتي، به يك سلسله برنامه هاي وسيع بنيادي دست زد كه پاكسازي ارتش و پياده كردن برنامه هاي اصلاحي از اين قبيل است تا به ياري خدا و پشتيباني ملت، ارتشي به وجود آيد كه پاسدار انقلاب و امنيت استقلال كشور باشد و رسالت مقدس اسلامي ما را به سرمنزل مقصود برساند.
دكتر مصطفي چمران در اولين دور انتخابات مجلس شوراي اسلامي، از سوي مردم تهران به نمايندگي انتخاب شد و تصميم داشت در تدوين قوانين و نظام جديد انقلابي، بخصوص در ارتش، حداكثر سعي و تلاش خود را بكند تا ساختار گذشتة ارتش به نظامي انقلابي و شايسته ارتش اسلامي تبديل شود. وي سپس به نمايندگي امام خميني در شوراي عالي دفاع منصوب گرديد و مأموريت يافت تا بطور مرتب گزارش كار ارتش را ارائه كند.
گروهي از رزمندگان داوطلب، به گِرد او جمع شدند و او با تربيت و سازماندهي آنان، ستاد جنگهاي نامنظم را در اهواز تشكيل داد. اين گروه كمكم قوت گرفت و منسجم شد و خدمات زيادي انجام داد. پس از يأس دشمن از تسخير اهواز، صدام سخت به فتح سوسنگرد دلبسته بود تا روياي قادسيه را تكميل كند و براي دومينبار به آن شهر مظلوم حمله كرد و سه روز تانكهاي او شهر را در محاصره گرفتند و روز سوم تعدادي از آنان توانستند به داخل شهر راه يابند. دكتر چمران كه از محاصره تعدادي از ياران و رزمندگان شجاع خود در آن شهر سخت برآشفته بود، با فشار و تلاش فراوان خود و حضرت آيت الله خامنهاي، ارتش را آماده ساخت كه براي اولين بار دست به يك حمله خطرناك و حماسه آفرين نابرابر بزند و خود نيز نيروهاي مردمي و سپاه پاسداران را در كنار ارتش سازماندهي كرد و با نظمي نو و شيوه اي جديد از جانب جاده اهواز- سوسنگرد به دشمن يورش بردند. شهيدچمران پيشاپيش يارانش، براي كمك به رزمندگان محاصره شده در سوسنگرد، به سوي اين شهر شتافت كه در محاصره تانك هاي دشمن قرار گرفت. او ساير رزمندگان را به سوي ديگري فرستاد تا نجات يابند و خود را به حلقه محاصره دشمن انداخت تا اينكه از دو قسمت پاي چپ زخمي شد.
خبر زخمي شدن سردار پرافتخار اسلام، در نزديكي دروازة سوسنگرد، شور و هيجاني آميخته با خشم و اراده و شجاعت در ياران او و ساير رزمندگان افكند كه بيمحابا به پيش تاختند و شهر قهرمان و مظلوم سوسنگرد و جان چند صد تن رزمندة مؤمن را از چنگال صداميان نجات بخشيدند.
دكتر چمران از سكون و عدم تحركي كه در جبهه ها وجود داشت دائماً رنج ميبرد و تلاش ميكرد كه با ارائه پيشنهادات و برنامه هاي ابتكاري حركتي بوجود آورد و اغلب اين حركتها را توسط رزمندگان شجاع و جانبركف ستاد نيز عملي ميساخت. او اصرار داشت كه هرچه زودتر به تپههاي اللهاكبر و سپس به بستان حمله شود و خود را به تنگ چزابه كه نزديكي مرز است، رسانده تا ارتباط شمالي و جنوبي نيروهاي عراقي و مرز پيوسته آنان قطع شود. بالاخره در سيويكم ارديبهشت ماه سال شصت، با يك حملة هماهنگ و برقآسا، ارتفاعات اللهاكبر فتح شد كه پس از پيروزي سوسنگرد بزرگترين پيروزي تا آن زمان بود.
پس از پيروزي ارتفاعات اللهاكبر، اصرار داشت نيروهاي ما هرچه زودتر، قبل از اينكه دشمن بتواند استحكاماتي براي خود ايجاد كند، به سوي بستان سرازير شوند كه اين كار عملي نشد و شهيدچمران خود طرح تسخير دهلاويه را با ايثار و گذشت و فداكاري جان بر كف ستاد جنگهاي نامنظم و به فرماندهي ايرج رستمي عملي ساخت.
فتح دهلاويه، در نوع خود عملي جسورانه و خطرناك و غرورآفرين بود. نيروهاي مؤمن ستاد پلي بر روي رودخانة كرخه زدند، پلي ابتكاري و چريكي كه خود ساخته بودند. از رودخانه عبور كردند و به قلب دشمن تاختند و دهلاويه را به ياري خداي برگ فتح كردند. اين اولين پيروزي پس از عزل بنيصدر از فرماندهي كل قوا بود كه به عنوان طليعة پيروزيهاي ديگر به حساب آمد.
دكتر چمران، شب قبل در آخرين جلسة مشورتي ستاد، يارانش را با وصاياي بيسابقهاي نصيحت كرده و ا همة رزمندگان خداحافظي و ديده بوسي كرد، به همة سنگرها سركشي نمود و در خط مقدم، در نزديكترين نقطه به دشمن، پشت خاكريزي ايستاد و به رزمندگان تأكيد كرد كه از اين نقطه كه او هست، ديگر كسي جلوتر نرود، چون دشمن به خوبي با چشم غيرمسلح ديده ميشد و مطمئناً دشمن هم آنها را ديده بود. آتش خمپاره كه از اولين ساعات بامداد شروع شده بود و دكتر چمران دستور داد رزمندگان به سرعت از كنارش متفرق شوند واز هم فاصله بگيرند.
چمران همه رزمندگان را در كانالي پشت دهلاويه جمع كرد، شهادت فرمانده شان را به آنها تبريك و تسليت گفت و با صدايي محزون و گرفته از غم فقدان رستمي، ولي نگاهي عميق و پر نور و چهره اي نوراني و دلي مالا مال از عشق به شهادت و شوق ديدار پروردگار گفت: «خدا رستمي را دوست داشت و برد و اگرخدا ما را هم دوست داشته باشد، مي برد.»
سرانجام، ظهر همان روز؛ يعني 31 خردادماه 1360، با اصابت تركش خمپاره دشمن، چمران شهادت را در آغوش كشيد و به ديدار محبوب شتافت.
امام خميني در پيامي كه بمناسبت شهادت دكتر چمران در اول تيرماه سال 60 صادر نمودند، ميفرمايند: «او جنگجويي پرهيزگار و معلمي متعهد بود، كه كشور اسلامي ما به او و امثال او احتياج مبرم داشت و تبريك از آنرو كه اسلام بزرگ چنين فرزنداني تقديم ملتها و توده هاي مستضعف ميكند و سرداراني همچون او در دامن تربيت خود پرورش ميدهد. مگر چنين نيست كه زندگي عقيده و جهاد در راه آن است؟ چمران عزيز با عقيده پاك خالص غيروابسته به دستجات و گروههاي سياسي، و عقيده به هدف بزرگ الهي، جهاد را در راه آن از آغاز زندگي شروع و به آن ختم كرد. او در حيات، با نور معرفت و پيوستگي به خدا قدم نهاد و در راه آن به جهاد برخاست و جان خود را نثار كرد. او با سرافرازي زيست، و با سرافرازي شهيد شد و به حق رسيد. هنر آن است كه بيهياهوهاي سياسي، و «خودنمايي»هاي شيطاني، براي خدا به جهاد برخيزد و خود را فداي هدف كند نه هوي، و اين هنر مردان خداست. او در پيشگاه خداي بزرگ با آبرو رفت. روانش شاد و يادش بخير. و اما ما ميتوانيم چنين هنري داشته باشيم، با خداست كه دستمان را بگيرد و از ظلمات جهالت و نفسانيت برهاند».
شهيد چمران سالها با نهضت آزادي ايران همكاري و دوستاني هم در آن سازمان داشتند؛ اما عضويت چمران در نهضت آزادي به معناي پيروي بيچون و چراي ايشان از سازمان نبود. چه بسا در موارد بسياري بين شهيد چمران و دوستانشان در نهضت آزادي اختلافهاي فكري و عملي زيادي هم وجود داشت. به عنوان مثال ميتوان به پافشاري ايشان در برخورد قاطع با عوامل ضدانقلاب در كردستان اشاره نمود. در همان زمان روزنامهها عكس شهيد چمران را كشيدند كه در عينكش تانك بود و شليك ميكرد!!
يكي ديگر از اختلافات اساسي شهيد چمران با نهضت آزادي به ماجراي انحلال مجلس خبرگان باز ميگردد. پس از آنكه در دولت موقت طرحي مبني بر انحلال مجلس خبرگان به تصويب رسيد و قرار شد كه آنرا نزد امام خميني ببرند، شهيد چمران از جمله افرادي بود كه از امضاي آن خودداري كرد!
دكتر صادق زيبا كلام در كتاب «مقدمهاي بر انقلاب اسلامي» درباره تفاوت شخصيتي و فكري دكتر چمران با ديگر فعالان انقلاب مينويسد: «اگر دكتر يزدي تحليلگر سياسي بود، مرحوم دكتر چمران عارفي مسلّح و خاموش بود… جدا از تفاوتهاي شخصيتيشان، از لحاظ فعاليتهاي سياسي- مذهبي نيز اينها روشهاي كاملا جداگانهاي در پيش گرفتند. چمران اساساً تماسهاي چنداني با جريانات سياسي – مذهبي ايراني نداشت. تجربيات تلخي كه چمران از برخورد با گروههاي غيرمذهبي بالاخص چپگرايان پيدا كرده بود، باعث شد كه او به شدت ضدماركسيست و بياطمينان به گروههاي غيرمذهبي باشد».
عشق و علاقه دكتر چمران به امام خميني نيز بسيار روشن است. خانم غاده چمران(همسر دوم شهيد چمران) ضمن بيان خاطراتي از حال و روز دكتر چمران ميگويند:«يكبار مصطفي ميخواست مرا بفرستد عراق كه نامه براي امام خميني ببرم… وقتي هم كه مصطفي به ايران رفت نامه فرستاد كه امام از من خواسته بمانم و من هم ميمانم!».
شيوه زندگي و رفتار شهيد چمران نشان ميدهد نزد ايشان هيچ چيزي بالاتر از جهاد در راه خدا و خدمت به محرومان نبود و او اجازه نداد مسالهاي مانع حركت جهادي او شود. خانم ربابه صدر - خواهر امام موسي صدر – دربارۀ شهيد چمران ميگويد: «شهيد چمران طي سالهايي كه در امريكا بود، عاشق دختري ميشود كه بعداً هم اسمش را عوض ميكند و «پروانه» ميگذارد؛ با او ازدواج ميكند و سالهاي بعد صاحب سه فرزند ميشود. چمران همسرش را راضي ميكند تا با او به مصر و بعد لبنان بيايد. آنها مدتي هم در لبنان باهم زندگي ميكنند؛ اما بعد از مدتي كاسه صبر همسرش لبريز ميشود. شايد تصور شود كه چمران هم مثل هر مرد ديگري كه در شرايط سخت مبارزاتي قرار گرفته، همسر و فرزندانش حاضر نبودند با او زندگي كنند و او ترجيح ميدهد به مبارزات خود ادامه دهد و از زندگي شخصياش بگذرد؛ اما روزي كه چمران خانوادهاش را به فرودگاه ميبرد، من همراهشان بودم. چمران در تمام طول مسير گريه ميكرد؛ يعني در نهايت عشقي كه به همسر و فرزندانش داشت، آنها را ترك كرد. اما مسئله مبارزه آنقدر برايش مهم بود كه راضي به اين جدايي شد. پس از مدتي همسر چمران تلاش كرد تا وي را وادار كند تا هر از گاهي به ديدن آنها برود؛ اما چمران گفت ديگر تمام شد. واقعاً دنيا را با تمام ويژگيهايش طلاق داد و ديگر هم سراغ آنها نرفت. اين نرفتن حتي بعد از انقلاب هم ادامه پيدا كرد. او به همسرش گفت: «يا با من بمان و به اين زندگي با همه ويژگيهايش ادامه بده يا برو». هماكنون دو دختر و همسرش در قيد حيات هستند».
در يكي از شبها كه شهيد چمران براى نماز بيدار مىشد، غاده - همسر شهيد- مىگويد: «بس است ديگر! استراحت كن! خسته شدى». و مصطفى جواب مىدهد: «تاجر اگر از سرمايهاش خرج كند، بالاخره ورشكست مىشود. بايد سود در بياورد كه زندگىاش بگذرد. ما اگر قرار باشد نماز شب نخوانيم، ورشكست مىشويم». غاده مىگويد: «اگر اينها كه اين قدر از شما مىترسند، بفهمند اين طور گريه مىكنيد... مگر شما چه معصيتي داريد؟ چه گناهى كردهايد؟ خدا همه چيز به شما داده. همين كه شب بلند شديد، يك توفيق است». و مصطفى مىگويد: «آيا به خاطر اين توفيق كه خدا داده، او را شكر نكنم؟»
كمتر پيش مىآمد كه شهيد چمران همراه همسرش از اين ده به آن ده (در لبنان) بروند و شهيد چمران وسط راه به خاطر بچهاى كه در خاكهاى كنار جاده نشسته و گريه مىكند، پياده نشود. پياده مىشد، بچه را بغل مىگرفت؛ صورتش را با دستمال پاك مىكرد و مىبوسيد. آن وقت تازه اشكهاى خودش سرازير مىشد. دفعه اول همسرش فكر كرد بچه را مىشناسد؛ اما شهيد چمران گفت: «نه نمىشناسم. مهم اين است كه اين بچه يك «شيعه» است. اين بچه هزار و سيصد سال ظلم را به دوش مىكشد و گريهاش نشانه ظلمى است كه بر شيعه على(ع) رفته است».
شهيد چمران در آخرين نوشتهاش در گودال قتلگاه مينويسد: «اعضاي بدنم! در اين لحظات آخر عمر آبروي مرا حفظ كنيد. شما سالهاي دراز به من خدمتها كردهايد؛ از شما آرزو ميكنم كه اين آخرين لحظه را به بهترين وجه ادا كنيد. اي پاهاي من! سريع و توانا باشيد. اي دستهاي من! قوي و دقيق باشيد. اي چشمان من! تيزبين و هوشيار باشيد. اي قلب من! اين لحظات آخر را تحمل كن. اي نفس! مرا ضعيف و ذليل مگذار تا چند لحظه بيشتر با قدرت و اراده صبور و توانا باش. به شما قول ميدهم كه پس از چند لحظه، همه شما در استراحتي عميق و ابدي، آرامش خود را براي هميشه بيابيد و تلافي اين عمر خستهكننده و اين لحظات سنگين و سخت را دريافت كنيد. من چند لحظه بعد به شما آرامش ميدهم؛ آرامش ابدي؛ ديگر شما را زحمت نخواهم داد. ديگر شب و روز شما را استثمار نخواهم كرد. ديگر به شما بيخوابي نخواهم داد و شما ديگر از خستگي فرياد نخواهيد كرد. از درد و شكنجه، ضجۀه نخواهيد كرد. آرام و آسوده براي هميشه در بستر نرم خاك آسوده خواهيد بود؛ اما اين لحظات لقاي پروردگار، لحظات رقص من در برابر مرگ بايد زيبا باشد».
گردآورنده: امير حسين خليلي
پايان پيام
پنجشنبه 30 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: حيات]
[مشاهده در: www.hayat.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 660]
-
گوناگون
پربازدیدترینها