واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: يوشكا فيشر وزير امورخارجه پيشين آلمان روز دوشنبه هفتم شهريور در گفتگو با هفته نامه اشپيگل، سياست خارجي اين كشور در قبال ليبي را مفتضحانه ترين رويكرد در تاريخ تاسيس اين كشور خواند. يوشكا فيشر مواضع دوگانه آلمان در قبال تحولات ليبي را به شدت مورد انتقاد قرار داد. وي گفت: سياست خارجي گيدو وستروله وزيرامورخارجه آلمان، درباره ليبي بزرگترين افتضاح از زمان تاسيس آلمان است و اين كشور تاكنون سياستي بدتر از اين نداشته است. به گفته اين سياستمدار سابق حزب سبزهاي آلمان، مواضع دولت مركل موقعيت اين كشور در عرصه بين المللي را خدشه دار كرده است.پيش از اين هلموت كهل صدراعظم اسبق آلمان نيز با انتقاد از سياست خارجي آلمان گفت: سياست دولتمردان اين كشور فاقد يك راهنماست و نمي دانند دنبال چه چيزي هستند. وي افزود: چند سالي است كه آلمان نه از نظر داخلي و نه از نظر خارجي اهميت چشمگيري ندارد.صدراعظم اسبق آلمان با بيان اينكه برلين ديگر در صحنه بين المللي اهميتي ندارد، اين پرسش را مطرح كرد كه امروز آلمان در كجا قرار گرفته و به كجا مي رود؟ گفتني است با افزايش انتقادها از دستگاه ديپلماسي آلمان گيدو وستروله وزير امور خارجه در آستانه كناره گيري قرار گرفته است. در طول چند ماه گذشته با وجود مشاركت فرانسه و انگليس در جنگ ليبي، آلمان مخالفت خود را با اقدام نظامي عليه قذافي اعلام كرده است. درهمين حال گيدو وستروله نيز در واكنش به اين انتقادها گفت: با احترام به كهل بايد بگويم كه شرايط در قرن بيست و يكم با گذشته فرق مي كند. ما با ظهور قدرت هاي جديد مواجه هستيم و سعي مي كنيم تا با آنها مشاركت راهبردي داشته باشيم. وي ادامه داد: برلين در عين حال سعي مي كند تا با متحدين سنتي خود هم ارتباط داشته باشد. وستروله همچنين از عدم مشاركت آلمان در جنگ ليبي دفاع كرد. يكي ازانتقادهاي گسترده از دولت آنگلا مركل ايجاد فاصله بين اين كشور باهم پيمانان غربي درموضوع ليبي است كه طي آن آلمان راي ممتنع به ايجاد منطقه پرواز ممنوع در شوراي امنيت داد و از مشاركت مستقيم در اين اقدام نظامي خودداري كرد. انتقاد در بين مردم آلمان نيز از آنگلا مركل بشدت گسترش يافته است و حزب دمكرات مسيحي وي در تمامي انتخابات برگزار شده در شش ماه اخير، با كاهش آرا و در اغلب موارد با شكست سنگين مواجه شده است. طبق نتايج آخرين نظرسنجي انجام شده در آلمان در ماه گذشته، ميزان محبوبيت آنگلا مركل صدراعظم آلمان به پايين ترين حد خود در پنج سال اخير رسيده است. اين نظرسنجي را شبكه تلويزيوني ار ت ال و نشريه اشترن آلمان، انجام داده و نتايج آن نشان مي دهد كه مردم اين كشور درحال از دست دادن اعتماد خود به صدراعظم كشورشان هستند. **سياست خارجي آلمان در دوران مركل --------------------------------------------- آلمان به طور سنتي، از شاخصترين قدرتهاي سياسي معاصر قاره اروپا بوده است و نقش عمدهاي در جنگهاي سي ساله، جنگهاي نيمه دوم قرن نوزدهم (وحدت رايش آلمان) و جنگهاي جهاني اول و دوم بر عهده داشته است. در دورة جنگ سرد نيز، اروپا به قدرت اقتصادي منطقهاي و شريك كوچكتر حوزة آتلانتيك و آمريكا به قدرت ژئوپوليتيك تبديل گرديد و در اين ميان آلمان بعنوان يك وزنه اقتصادي برتر وارد جرگه تصميم سازي در بسياري از حوزه هاي اين منطقه گرديد.اما پس از پايان جنگ سرد و آغاز دهه90 ميلادي (1370) را بايد دوره آغاز تلاشها جهت عادي سازي سياست خارجي آلمان توسط رهبران اين كشور به شمار آورد. اگر چه بنيانگذار اصلي اين روند هلموت كهل ميباشد، اما در حقيقت با تشكيل دولت ائتلافي سوسيال دموكرات و سبزها به رهبري گرهارد شرودر در سال 1998 (1377) بود كه اين روند نمود پيدا كرد. از اين دوره به بعد همواره رهبران برلين كوشيدهاند تا هويتي جديد اما مستقل براي سياست خارجي آلمان ارايه داده و ويژگي چندجانبه گرا به اين سياست اضافه كنند. دور شدن تدريجي آلمان از آمريكا و نزديكي هر چه بيشتر به ديگر مراكز قدرت همچون اتحاديه اروپايي، فرانسه، روسيه و چين، نشانههايي آشكار از تجلي يافتن روح ناسيوناليسم و استقلال عمل در سياست خارجي آلمان جديد به حساب ميآمد. برخلاف كهل كه چندان مايل به حضور نظامي آلمان در عمليات بينالمللي حفظ صلح نبود و دقيقاَ به همين خاطر آلمان در زمان اين صدراعظم از اعزام نيرو به مأموريتهاي بينالمللي از جمله بحران عراق1990(1370) خودداري ورزيد، شرودر تلاش نمود تا با عادي كردن سياست خارجي اين كشور، بار ديگر نيروي نظامي را به عنوان ابزاري در خدمت سياست خارجي آلمان در آورد. مشاركت نيروي هوايي آلمان در عمليات بمباران هوايي كوزوو به رهبري ناتو در 1999(1378)، اعزام نيروي ويژه براي شركت در ائتلاف ضد طالبان در افغانستان به مدت دو سال، استقرار نيروي نظامي در مناطقي همچون بوسني،كوزوو و افغانستان نمونههايي از آغاز دوبارة تجربه نظاميگري در آلمان جديد و فرآيند عادي شدن سياست خارجي اين كشور قلمداد ميشود. با شكست شرودر در انتخابات اكتبر 2005 (آبان 1384) از رقيبش خانم آنگلا مركل نامزد حزب دموكرات مسيحي،تغيير در دولت آلمان، زمينه ساز تحول ماهيتي در سياست خارجي اين كشور نگرديد به طوري كه در بحبوحه انتخابات آلمان، آنگلا مركل و مشاوران سياست خارجياش بر تداوم سياست خارجي آن كشور تأكيد ميكردند. به بيان ديگر، دولت ائتلافي به رهبري حزب دموكرات مسيحي بر اين باور بود كه اشتباهات شكلي و روشي دولتپيشين در سياست خارجي به معناي تغيير و يا بازانديشي در اصل و جوهرة اين سياست نخواهد بود.اما وقتي سخن از جهتگيري سياست خارجي به ميان ميآيد، موضوع ابهام و دوگانگي در سياست خارجي آلمان مطرح ميگردد. در حقيقت، اين كشور به واسطة هندسه جغرافيايي خود همواره كوشيده است تا سطحي از روابط و مناسبات را با مناطقي همچون آمريكاي شمالي، اروپاي غربي، اروپاي شرقي و روسيه حفظ نمايد كه در دوران مركل،دولت اين كشور تلاش نمود تا سياست خارجي متوازني را در قبال بسياري از قطب هاي قدرت در سطح جهان در پيش بگيرد.به طوري كه اين جهت گيري ها به ويژه در دورنماي كلي، برايندهاي متناقضي را نشان مي دهد كه اين جهت گيري ها،حمايت آلمان از ورود ناتو به افغانستان و عراق تا مخالفت اين كشور از مشاركت ناتو در بحران ليبي را در برمي گرفت. **سياست خاورميانه اي آلمان و بحران ليبي -------------------------------------------------- سياست خارجي آلمان در قبال منطقه خاورميانه پيش از دهه 90 ميلادي در چارچوب همراهي با آمريكا و اتحاديه اروپايي صورت مي گرفت اما برلين به تدريج و از نيمه دوم دهة 1990 خيز ملايم و جديدي را در قبال مسايل خاورميانه برداشته است. ليكن اين خيزش آرام و ديپلماتيك تا سال 2002(1381) هرگز تبديل به در پيش گرفتن يك دكترين يا خطمشي رسمي در اين زمينه نگرديد. از اين دوره به بعد، دولت آلمان كه هدايت آن بر عهده ائتلاف دو حزب سوسيال دموكرات و سبز به رهبري گرهارد شرودر قرار داشت، تصميم گرفت تا در مسايل سياسي و ديپلماتيك خاورميانه پا به پاي ساير دول اروپايي خصوصاً انگليس و فرانسه ايفاي نقش نمايد و مناسبات خود را با خاورميانه تنها در چارچوبهاي اقتصادي و تجاري خلاصه نكند. رهنامة سياست خارجي آلمان موسوم به «سند ايده ها» (Idea Paper) را كه در سال 2002 توسط يوشكافيشر، وزير خارجه وقت، در خصوص مناقشه اعراب و ريم صهيونيستي منتشر گرديد، بايد سنگ بناي سياست جديد خاورميانهاي آلمان به شمار آورد. ايفاي نقش ميانجيگري ميان رژيم صهيونيستي و دولت خودگردان فلسطين، طرح شرودر جهت اعزام سرباز تحت عنوان نيروي بينالمللي حافظ صلح به خاورميانه، اعزام نيرو به افغانستان، مخالفت با اقدام نظامي در عراق، طرح ابتكاري مذاكرات هستهاي تروئيكاي اروپا با ايران، نمونههايي آشكار از سياست نوين خاورميانهاي آلمان جديد ميباشد. اما سياست خارجي آلمان در دوران آنگلا مركل تلاش كرد كه اصول ذكر شده در اين رهنامه را با روشي متفاوت دنبال كند و با تعريف رويكرد خارجي آلمان در چارچوب «چندجانبه گرايي» و مشاركت و ايفاي نقش فعال تر در نهادهاي بين المللي همچون سازمان ملل متحد و ناتو، روند گذشته را در چارچوب قالب هاي ديگري دنبال كند. اما بحران ليبي را مي توان نقطه آغازين تناقض در سياست خارجي آلمان و عبور از اصول نهادينه شده پس از 2002 دانست، زيرا در حالي كه مشي سياست خارجي اين كشور، مشاركت در نهادهاي بين المللي در چارچوب چند جانبه گرايي است، آلمان با مشاركت ناتو در بحران ليبي مخالفت كرد و حتي اين مخالفت را در دادن راي ممتنع به قطعنامه 1973 شوراي امنيت سازمان ملل متحد عملي كرد. در اين ارتباط، گيدو وستروله، وزير امور خارجه آلمان در گفتگو با خبرگزاري رويترز گفت: بحران در ليبي نميتواند از طريق نظامي حل شود.اما اين عبور از اين اصول به نظر مي رسد كه براي حزب دموكرات مسيحي يعني حزب حاكم تبعات گسترده اي از جمله اعمال فشار از سوي احزاب مخالف جهت استعفاي گيدو وستروله، وزير امورخارجه اين كشور را در پي داشته باشد. در اين ميان، مخالفان، وي را متهم مي كنند كه سياست هاي وي در قبال مسأله ليبي بسيار ضعيف بود و به صراحت از اقدامات سازمان پيمان آتلانتيك شمالي (ناتو) در اين كشور واقع در شمال آفريقا كه منجر به سقوط معمر قذافي شد، قدرداني نكرده است. در همين حال نظرسنجي انجام شده از سوي روزنامه فرانكفورتر نشان مي دهد كه 87 درصد آلمان ها خواستار استعفاي وستروله هستند. آنان در اين نظرسنجي، وي را بدترين وزير امور خارجه آلمان از زمان تشكيل جمهوري فدرال آلمان دانسته و افزوده اند: اين فرد با نحوه عملكرد خود موجب صدمه ديدن وجهه آلمان در دراز مدت شده است. در اين نظرسنجي تنها 13 درصد آلمان ها معتقد بودند كه اقدامات وستروله از جمله خودداري آلمان از مشاركت نظامي در حمله به ليبي درست بوده است. در نهايت،به نظر مي رسد كه دولت مركل اگرچه تلاش كرد تا تغيير ماهيتي در سياست خارجي اين كشور پس از دوران شرودر صورت نداده و الگوهاي رفتاري را به سبك دوران جديد بازسازي كند اما در چرخشي معنادار در مناسبات چندجانبه گراي خود تلاش كرد تا از نهادينه سازي الگوهاي مداخله از سوي شركاي اروپايي و آمريكايي خود به سبك جديد مخالفت كند كه به نظر مي رسد كه شاخص عمده تغيير در رفتار خارجي اين كشور پس از سال 2005 بوده است. تحقيق**2040**1358
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 270]