واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:

راسخون: در اين ميان هستند نويسندگاني که به غير از در مقابل هم قرار دادن عشق و مرگ، جنگ و عشق را نيز درهم آميخته و درست در بحبوحه جنگ و در ميانه کارزار، عشق آفريده اند که به دم غنيمت شماري، تعبير شده است. اين گونه عشق هاي جنگي، اتفافاً از جمله نقاط پيوند ادبيات و سينما هم هست، چرا که تهيه کنندگان، استقبال تماشاچيان را به واسطه وجود همين صحنه هاي عاشقانه پيش بيني مي کنند. پديد آورندگان چنين آثاري در واقع براي زدودن تلخي خشونت و هرج و مرج ناشي از جنگ از کام مخاطب، و برانگيختن حس اميد در او عشق و عطوفت را در برابر جنگ و حتي مرگ قرار داده اند. همينگوي از زمره اين نويسندگان است .وي در «وداع با اسلحه» در خلال پرداختن به فجايع جنگ جهاني اول، که حاصل مشاهدات خود، از آن دوران است، عشق و مرگ را به موازات هم به پيش مي برد. قهرمان رمان (فردريک) يک سرباز آمريکايي است که به پرستاري که زخميان جنگ را مداوا مي کند دل مي بندد. عشق اين دو اگرچه زاييده جنگ اما در اصل بي اعتنايي و دلزدگي نسبت به آن است. نقطه اوج داستان، مرگ کاترين پس از جراحي و خونريزي هاي مداوم در اثر يک زايمان سخت مي باشد و با کمي تعمق معني دوم عنوان، که همانا وداع با عشق است به ذهن متبادر مي گردد. وداع با اسلحه، دوباره مورد اقتباس قرار گرفت، اول بار در1932 ، به وسيله فرانک بورزاگ و بازي هلن هيز و گاري کوپر و بار ديگر توسط چارلز ويدور با فيلمنامه بن هچت و بازي جنيفر جونز وراک هادسون به ترتيب در نقش هاي کاترين و ستوان هنري، در سال 1957. همينگوي در 1937 جنگ داخلي اسپانيا را موضوع «زنگها براي که به صدا درمي آيند» قرار داد و باز عشق و جنگ را درهم تنيد. در اين اثر رابرت طي مأموريتي براي انفجار يک پل استراتژيک با ماري آشنا و عشقي کم عمر و فرويدي شکل مي گيرد. ورسيون سينمايي اين اثر در سال 1943 توسط سام وود ساخته شده و گاري کوپر و اينگريد برگمن مقابل هم قرار گرفتند و کوپر بار ديگر تواناني خود براي بازي به جاي شخصيت هاي سرسخت و در عين حال بي احساس همينگوي ، ثابت کرد. همان سال مايکل کورتيز، کازابلانکا را ساخت. اهميت اين فيلم در اين است که بدون پشتوانه ادبي ساخته شد. در اين اثر ، اليزا، به هنگام ترک فرانسه و مهاجرت به کازابلانکا، ريک را در ايستگاه قطار چشم انتظار مي گذارد تا اين که شبي به اتفاق جواني به کافه ريک مي آيد و توضيح مي دهد که گمان مي برده نامزدش کشته شده در حالي که به زندان افتاده بوده، ريک اينها را قصه مي خواند و اليزا را به ناپاکي و بي وفايي متهم مي کند. ريک، در کازابلانکا همان نقشي را ايفا مي کند که ماريا در زنگها ناقوس مرگ را مي نوازند، و مهمتر از آن همفري بوگارت در مقابل برگمن همان نقشي را بازي مي کند که پيش تر او در برابر کوپر. آن جا ماريا با همه عشقي که به رابرت مي ورزد و با تمام برنامه هايي که چند ساعتي قبل براي آينده و زندگي مشترک شان ريخته ناگزير او را با مرگ تنها مي گذارد و با بقيه گروه صحنه را ترک مي کند و اين جا ريک با وجود علاقه تمام و کمالي که به اليزا دارد سر بزنگاه، مردانه از عشق او در مي گذرد چون او را نيمي از ويکتور و مبارزاتش مي يابد. ژيو اگو بوريس پاسترناک، نقل دلداگي دکتر و يک پرستار زن، در جريان آشوب هاي داخلي و انقلاب اکتبر روسيه است. اگر چه نه جنگي در کار است و نه پاي دشمني خارجي در ميان، اما فضا و شرايطي که ژيو اگو و پرستار همکار مي شوند بي شباهت به ميدان رزم نيست. اهميت عشق اين دو در اين است که هر دو در زماني دل به هم مي بندند که عاشق زوج و خانواده خود هستند تا جايي که موقع جدايي، پرستار از ژيواگو مي خواهد با همسرش حرفي نزند، مبادا خاطرش پريشان گردد و به عشق شان ضربه بخورد. ديويد لين، اين رمان را به صورت فيلم در آورده که با بازي عمر شريف و جولي کريستي، يکي از پرفروش ترين فيلم هاي سينماي عصر خود شد. در تمام فيلم، برادر ژيواگو، زندگي برادر و مظالمي را که بر وي رفته است، براي فرد ناشناسي باز مي گويد و در انتها مشخص مي شود که اين فرد کسي نيست، جز فرزند نامشروعي که يادگار دوران عاشقي دکتر و پرستار است!!! در سال 78 ،«شيدا»، اولين عاشقانه جنگي سينماي ايران، اکران شد. مي دانيم که تراژيک ترين لحظات جنگ جهاني دوم، با چاپ نامه هاي عاشقانه سربازان آلماني، در جبهه روسيه به معشوقه هايشان ، رقم خورد؛ اما در ايران وضع به گونه اي ديگر بود. بسياري از رزمندگان از دادن نشاني واقعي شان در طول جنگ ، به خانواده هايشان اکراه داشتند و آدرس: کره زمين، لشکر اسلام، سنگر عشق را پشت پاکت هاي نامه مي نوشتند تا از قيد تعلقات پشت جبهه، برهند. با اين وجود، کمال تبريزي که قبلا در «ليلي با من است» ثابت کرده بود به دنبال آدم هايي از جنس و قماش ديگري است، در شيدا هم به سراغ نوادر رفت. البته لازم به ذکر است که عشق و جنگ، تجربه اي نيازموده نبود و پيش تر در پرستار شب که براساس داستان «آب» منير و رواني پور، به ميان آمده بود اما پرستار شب، بيشتر صبغه اي عارفانه داشت تا عاشقانه ، و فيلمنامه نويسان آن از طرح علاقه پرستار ارمني به رزمنده بيشتر به دنبال عرفان بودند تا عشق. عشقي هم که در «کيميا» ايجاد شد، اگر چه سايه اي از جنگ، بر سر داشت، اما در بطن جنگ نبود و آزاده و خانم دکتر سال ها پس از اتمام جنگ به هم رسيدند آن هم به خاطر احقاق حق قيوميت دخترک. شيدا، پس از نمايش، با مخالفت جدي منتقدين مواجه شد. مريم بصيري ، همان زمان، طي نقدي در پيام زن، همه جانبه به اين فيلم تاخت و مضمون آن را غربي و تقليدي از آثار مکتوب و تصويري غربيان قلمداد کرد و از اين که کارگردان ، چنين مي انگارد که زنان تنها براي عشق ساخته شده اند و کاري جز دل بردن ندارند، انتقاد نمود.* اين نکته را نيز بايد در مورد اين فيلم، در نظر داشت که ظاهر شدن دختر در حرفه پرستاري، شباهت آن را به ساخته هاي غربي بيشتر مي کند هر چند در لحظه و ناميرا نبودن عشق فرهاد، آن را متمايز مي سازد. پس از شيدا، «هيوا»ي مرحوم ملاقلي پور نيز نيم نگاهي به عشق داشت. هيوا زني که سخت به شوهرش دل بسته است، جنگ، همچون «بر باد رفته» ميان آن دو ديوار جدايي مي کشد ، اما به گونه اي کاملاً وطني، زن که حتي سال ها پس از آتش بس، حاضر به فراموشي دوران خوش گذشته نيست، به مناطق جنگي مي رود تا خاطرات پيشين را باز انديشد. در «اخراجي ها» جنگ که در ابتدا معياري است براي اثبات عشق، در نهايت به جدايي از عشق مجازي و اتصال به عشق حقيقي، مي انجامد.

«روز سوم» محمد حسين لطيفي نيز به گروه عاشقانه هاي جنگي تعلق دارد. اين بار عاشق، يک معلم عراقي، و معشوق ، دختري خرمشهري به نام سميره است که هر دو در يک مدرسه کار مي کنند. با جاسوس از کار درآمدن فؤاد، موضوع دو طرفه شدن عشق، منتفي مي گردد و سرانجام، سميره که نماد وطن و ناموس است ، پس از تلاش بسيار، موفق مي شود به آب بزند و از چنگ دشمن بگريزد. محتواي روز سوم، تا حد زيادي، ايراني و پذيرفتني است. غيرت داشتن رضا و هم رزمانش روي خواهرشان ، براي بيننده کاملا ً آشنا و قابل لمس است و ماحصل بحث اين که بايد راز ماندگاري آثار ديگران را يافت و شگردهاي جلب مخاطب را آموخت ولي نبايد آنها را تقليد کرد. * اين« شيدا آن شيدا نيست» صفحه 44-47 و 51 ماهنامه پيام زن سال هشتم شماره يازدهم بهمن 78 سعيده زاد هوش /1002
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 132]